- زندگینامه

navideshahed.com

سرباز گمنام طالقان؛ سیدی که با خونش در کردستان قرآن نوشت

سرباز گمنام طالقان؛ سیدی که با خونش در کردستان قرآن نوشت

کوه‌های سر به فلک کشیده طالقان شاهد تولد مردی بود که تقدیرش، شهادت در دشت‌های خونین کردستان رقم خورد. محی‌الدین افتخاری، سرباز گمنامی از تبار پیامبر(ص) که از مدرسه کوهستانی پراچان تا سنگرهای غرب کشور، مسیری پرپیچ‌وخم اما نورانی را پیمود. اینک روایت زندگی کوتاه اما پربرکت سربازی که با تیر منافقان به ملکوت اعلی شتافت و نامش را بر تارک تاریخ انقلاب اسلامی حک کرد...
سیدِ طالقانی که عروسی‌اش را ناتمام گذاشت...

سیدِ طالقانی که عروسی‌اش را ناتمام گذاشت...

شهید سیدشهاب‌الدین افتخاری هنوز حلقه ازدواج به دست داشت که حلقه‌های خونین شهادت را بر گردن گرفت. شهید افتخاری، فرمانده‌ای که در ۲۰ سالگی هم "سید داماد" بود هم "سید شهید"... زندگی‌نامه این شهید را در ادامه بخوانید.

شهیدِ شلمچه، پرچم‌دارِ ایمان و آزادگی

در آسمان سرخِ میهن، ستاره‌ای درخشید که نامش «علی حاتمی» بود؛ جوانی از تبارِ غیرت، که از کوچه‌های تهران برخاست و در بیابان‌های سوزانِ شلمچه، با خونِ پاکش، حماسه‌ای جاودان نوشت. او که در اوجِ جوانی، درس‌های عشق را در مکتبِ انقلاب آموخته بود، با پای برهنه‌ی عشق به میدان جنگ شتافت و در هیاهوی توپ‌های دشمن، فریادِ «الله‌اکبر» را به گوش تاریخ رساند. اینک، نامش بر تارکِ شهیدان می‌درخشد و یادش، چراغِ راهِ آزادگان است. 
خلبانی که با بال‌های آهنین، تا ملکوت اوج گرفت

خلبانی که با بال‌های آهنین، تا ملکوت اوج گرفت

در آن صبح سرد دی‌ماه ۱۳۷۸، فرودگاه مهرآباد شاهد صحنه‌ای بود که برای همیشه در تاریخ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ثبت شد؛ شهید رضا رحمانی، خلبان جوان و متعهدی که در اوج جوانی، نه در میدان نبرد، که در خط مقدم تمرین برای دفاع از میهن، جان را به آستان خداوند سپرد. او که هواپیمایش در حین پرواز آموزشی دچار نقص فنی شد، تا آخرین ثانیه کنترل فرمان را نگه داشت تا از فاجعه‌ای بزرگتر جلوگیری کند و سرانجام در ۲۵ سالگی، به همراه هشت همرزمش به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت در راه خدمت به اسلام و میهن.
از کارگاه زندگی تا خط مقدم نبرد؛ سربازی که با خونش در خاک صالح‌آباد تاج افتخار بست

از کارگاه زندگی تا خط مقدم نبرد؛ سربازی که با خونش در خاک صالح‌آباد تاج افتخار بست

در هشتم خرداد ۱۳۶۱، آسمان اشتهارد شاهد پرواز فرشته‌ای از تبار رنج و مقاومت بود؛ جوانی که از محرومیت‌های زندگی برخاست و در اوج جوانی، با شهامی آتشین به استقبال مرگ رفت تا نامش در دفتر زرین شهیدان جاودانه شود. شهید محمدحسین اخی، آن کارگر ساده‌اشتهاردی، نه یک سرباز عادی، که اسطوره‌ای از ایثار و وفاداری بود. او که از کودکی یتیم شده بود، عشق به حسین(ع) و امام خمینی(ره) را در قلب کوچکش پرورش داد و سرانجام، در آستانه پایان خدمت سربازی، با اصابت ترکش خمپاره به شکمش، به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت در راه خدا. اینک پس از چهار دهه،خدمت سربازی، با اصابت ترکش خمپاره به شکمش، به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت در راه خدا. اینک پس از چهار دهه، یادش همچون چراغی فروزان، راه نسل جوان را روشن می‌کند: "زندگی، عطش است و شهادت، سرچشمه‌اش!"
طلایه‌دار بی‌ادعای انقلاب که در ۲۰ سالگی تاریخ را شکست داد

طلایه‌دار بی‌ادعای انقلاب که در ۲۰ سالگی تاریخ را شکست داد

در یکی از محله‌های تهران، نوجوانی قد کشید که نه اسلحه‌اش گران‌قیمت بود، نه لباس‌هایش نشان‌دار؛ اما ایمانش چنان آتشین بود که توانست در سنگر مبارزه با ضدانقلاب، نام خود را با خون بر تارک انقلاب اسلامی حک کند. این روایت زندگی کوتاه اما حماسی شهید محمد خوشبویی است؛ کارگرزاده‌ای که از پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) تا شهادت در کوه‌های سقز، ثابت کرد "انقلاب، پیروز می‌شود چون محمدهای ۲۰ ساله دارد."