مهرباني مي كند در سنگ اثر!
دوشنبه, ۰۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۳۶
در اردوگاه اسرای ایرانی، یک سرباز عراقی به نام کاظم هست. او شیعه است. یک برادرش در جبهه های نبرد کشته شده و دو برادر دیگرش اسیر هستند.
در اردوگاه اسرای ایرانی، یک سرباز عراقی به نام کاظم هست. او شیعه است. یک برادرش در جبهه های نبرد کشته شده و دو برادر دیگرش اسیر هستند. سیاست بعثی ها این است که سربازها و درجه دارانی را به اردوگاه بیاورند که از ایرانی ها کینه به دل داشته باشند و ایرانی ها نتوانند با آنها رابطه برقرار کنند.
هنگامی که حاج آقا ابوترابی به آن اردوگاه می رود، کاظم بدترین برخوردها را با او می کند و او را شکنجه می دهد. روزهای دیکر هم کاظم نسبت به حاج آقا بی احترامی می کند. اما حاج آقا به او احترام می گذارد و حتی هر وقت آن سرباز از جلوی حاج آقا عبور می کند، حاج آقا برای احترام او بلند می شود. کاظم به همین خاطر دایم از جلوی حاج آقا عبور می کند تا ایشان مجبور شود از جایش بلند شود. ماه ها می گذرد. یک روز اسرا می بینند که هر وقت حاج آقا مشغول لباس شستن است، کاظم هم به بهانۀ شستن دست هایش کنار ایشان می ایستد و با ایشان صحبت می کند. اُسرا با اصرار از حاج آقا سوال می کنند که موضوع چیست؟ حاج آقا می گوید:«کاظم شیعه است و مسایل شرعی خود را از من می پرسد».
حاج آقا چنان نفوذی در وجود آن فرد کرده است که طاقت جدایی از ایشان را ندارد.
نظر شما