چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰۶:۲۹
يكي از سنّت هاي حاكم در جهان هستي، سنّت امداد الهي است. براساس اين سنّت، خداوند به عدّه اي از بندگان خاص در زندگي مدد مي رساند و آن ها را با ملكوت آسمان ها و زمين آشنا ساخته و از برخي حوادث با خبر مي سازد. ايثارگران جنگ تحميلي و خانواده هاي معظّم آن ها در پاره اي از موارد از اين سنّت بهرهمند بودند. اين مقاله با بررسي شروط بهره مندي از سنّت امداد الهي در قرآن و حديث، و بيان كيفيّت و شكل هاي اين امداد با بررسي زندگي تعدادي از ايثارگران و مصاحبه با خانواده هاي آن ها به اين نتيجه رسيده است كه آن ها گاهي از سروش غيبي كه به معناي القاي امري در قلب از ملاء اعلي است، بهره مند بودند و اين سروش غيبي كه از مصاديق امداد الهي است، همواره مشوّق ايثارگران در جهاد با دشمن و تسكين بخش آلام روحي خانواده شهيدان است.

چكيده
يكي از سنّت هاي حاكم در جهان هستي، سنّت امداد الهي است. براساس اين سنّت، خداوند به عدّه اي از بندگان خاص در زندگي مدد مي رساند و آن ها را با ملكوت آسمان ها و زمين آشنا ساخته و از برخي حوادث با خبر مي سازد. ايثارگران جنگ تحميلي و خانواده هاي معظّم آن ها در پاره اي از موارد از اين سنّت بهرهمند بودند. اين مقاله با بررسي شروط بهره مندي از سنّت امداد الهي در قرآن و حديث، و بيان كيفيّت و شكل هاي اين امداد با بررسي زندگي تعدادي از ايثارگران و مصاحبه با خانواده هاي آن ها به اين نتيجه رسيده است كه آن ها گاهي از سروش غيبي كه به معناي القاي امري در قلب از ملاء اعلي است، بهره مند بودند و اين سروش غيبي كه از مصاديق امداد الهي است، همواره مشوّق ايثارگران در جهاد با دشمن و تسكين بخش آلام روحي خانواده شهيدان است.

طرح مسأله:
در جهاني كه در آن زندگي مي كنيم، سنّت هايي در آن حاكم است. برخي از اين سنّت ها عبارتند از: سنّت املا، استدراج، به اجابت رسيدن آه مظلوم، تغيير سرنوشت ها به دست بشر، سرنگوني تمدّن ها بر اساس ظلم و سنّت پيروزي حق بر باطل، سنّت وراثت زمين به دست صالحان، خلافت توحيد گرايان، استقرار آيين خداپسندانه در كران تا كران هستي و... .

سنّت امداد، يكي از قوانين لايتغيّر جهان آفرينش است و بر اساس آن، خداوند به تعداد خاصّي از بندگان خويش در زندگي كمك و مدد مي رساند و آن ها را از انواع مختلف دانش، هدايت، و اخبار، بهره مند مي سازد. راستي اين بندگان كيانند؟ چه ويژگي هايي دارند كه اين رحمت شامل حالشان است؟ آيا هر كس مي تواند از اين الطاف مستفيض گردد؟ گرچه در اين خصوص كتاب مستقلّي نوشته نشده است و منابع مجزّي علي رغم فحص نويسنده پيدا نگرديد، در لابه لاي قرآن و حديث مي توان در اين باره مطالبي يافت. بنابراين نگارنده در اين پژوهش تلاش كرده است، با توجّه به موضوع و جستجو در قرآن و حديث به سئوال هاي زير پاسخ دهد.
1 – آيا سنّت الهي در جنگ تحميلي براي ايثارگران، جريان داشته است؟ اگر پاسخ مثبت است سنّت امداد چگونه و به چه شكل هايي صورت مي پذيرد؟
2 – آيا سنّت امداد شامل خانواده ايثارگران مي شود؟ اگر جواب منفي نيست شكل هاي آن چگونه است؟
3 – شروط بهره مندي از سنّت امداد الهي از ديدگاه قرآن و حديث چيست؟
1 – شروط بهره مندي از سنّت امداد:
1 – 1ـ تقوي الهي
يكي از شروط بهره مندي از سنّت امداد، تقواي الهي است. تقوي از وقايه، و وقاء حفظ شي است از آنچه اذيّت و ضرر مي رساند. تقوا، اسم است از القا و هر دو به معناي خود محفوظ داشتن و پرهيز كردن است. و كنايه از اين باشد كه انسان متّقي خود از محرّمات الهي حفظ نمايد و مرتكب گناه نشود و اوامر الهي را انجام دهد. قرآن، تقوا را نوري مي داند كه در تاريكي، پرتو افشاني مي كند و انسان را از ظلمت به روشنايي مي كشاند.
« يا ايهاالذين آمنو اان تتقواالله يجعل لكم فرقاناً» اي كساني كه ايمان آورده ايد! اگر از خدا پروا داريد، براي شما (نيروي) تشخيص حق از باطل، قرار مي دهد.
« و من يتق الله يجعل له مخرجاً» هركه از خدا پروا كند (خدا) براي او راه بيرون شدني قرار مي دهد.
« و من يتق الله يجعل له من امره يسرا» هر كس از خدا پروا دارد (خدا) براي او در كارش تسهيلي فراهم سازد.
تقواي الهي، سبب تشخيص حق از باطل، خروج از ظلمت به نور و آسماني شدن كارها مي گردد و رسيدن به اين الطاف امكان ندارد، مگر اين كه انسان، نيّت را خالص گرداند و با انگيزه الهي در راه او كوشش نمايد، چنانچه قرآن مي گويد:
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا :و كساني كه در راه ما كوشيده اند، به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم.
1 – 2 – پايداري در دين
علاوه بر تقوي و اخلاص، ثبات و پايداري در دين نيز سبب امداد الهي مي گردد. قرآن اين موضوع را در آيات متعدّدي بيان مي كند در سورة آل عمران صبر و پايداري در دين و تقوا را سبب كمك فرشتگان به مؤمنين مي داند، چنان كه مي گويد:
« بلي ان تصبروا و تتّقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم بخمسه آلاف من الملائكه مسومين»
آري! اگر صبر كنيد و پرهيزگاري نماييد و با همين جوش و خروش بر شما بتازند (همانگاه) پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتة نشاندار ياري خواهد كرد.
و در همين سوره، پايداري و استقامت در دين را سبب خنثي ساختن مكر و خدعه دشمنان معرّفي مي كند.
« و ان تصبروا و تتقوا لايضركم كيدهم شيئا»
و اگر صبر كنيد و پرهيزكاري نمائيد نيرنگشان هيچ زياني به شما نمي رساند.
1 – 3 – نصرت دين خدا
« ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم»
اگر خدا را ياري كنيد، خدا شما را ياري مي كند و گام هاي شما را استوار مي سازد.
« ياري الهي كه مدد غيبي اوست، مشروط به ياري قبلي خداست؛ يعني، اين كه خدمتي و عمل و مجاهدتي در راه خير عموم صورت گيرد و مخصوصاً در راه خدا باشد، وقتي كه اين شروط تحقّق يافت، آن وقت جزاي شرط كه كمك الهي به بنده است، متحقّق خواهد شد.» علي (ع) نيز در نهج البلاغه اشاره مي كند كه جدّيّت و اخلاص مسلمانان در راه ترويج دين سبب نصرت عظيم الهي مي گردد. و كسي كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد.
2 – چهره هاي امداد الهي:
امدادهاي الهي در زندگي بشر به شكل ها و گونه هاي مختلفي مي تواند متجلّي شود. برخي از آنان عبارتند از: فراهم شدن شرايط موفّقيّت و پيروزي، ايجاد رعب و وحشت در دل دشمنان، آشنايي با پيامبران و عالمان در مسير هدايت، شفا از بيماري ها با خبر شدن از مسايل آينده، رؤياهاي صادقانه، علامه شهيد مرتضي مطهّري، چهره هاي امداد را در دو گونه تصوير مي كند:
1 – گاهي به صورت فراهم شدن شرايط موفّقيّت حاصل مي گردد.
2 – زماني نيز به صورت الهامات و هدايت ها و روشني ها و روشن بيني ها است؛ ولي بايد دانست كه اين گونه الطاف غيبي گزاف و رايگان نيست. چنين نيست كه انسان در خانه اش بنشيند، دست روي دست بگذارد و منتظر باشد دستي از غيب برون آيد و كاري بكند، خير، چنين انتظاراتي بر خلاف ناموس آفرينش است.»
در شرح حال بسياري از عالمان و عارفان چنين امداد الهي وجود داشته است. آنان، حتّي زمان مرگ خويش را خبر داده اند در احوالات، آيه ا... حجت مي نويسد كه او مشغول تعمير خانه بود و از مرگ خويش آگاه گشت، كار را تعطيل كرد، كارگر ها و بناها را مي فرستد و به طور جزم و صريح مي گويد:
« من بناست بميرم، ديگر بنايي براي چه»
و سرانجام در ظهر روز شنبه كه از مرگش خبر داده بود، روحش به عالم ملكوت پركشيد و همان طور كه گفته بود: «آخر زادي من الدنيا تربه الحسين» آخرين توشه او در دنيا تربت امام حسين (ع) مي شود.
زندگي شيخ رجب علي خيّاط، آيه الله قاضي طباطبايي، ميرزا جواد تهراني، ميرزاعلي احمدي ميانجي، علامه طباطبايي، آيه الله كوهستاني، آيه الله استاد حسن زاده آملي، حاج آخوند تربتي، روح الله موسوي خميني و... سرشار از معنويات، امدادهاي غيبي، رؤياهاي صادقانه، مكاشفات و الهامات است كه بيان آن ها از حوصله اين مقاله، خارج است.
3 – سروش غيبي در قرآن
آنچه در اين نوشتار، مدِّ نظر است، بيان يكي از مصاديق امداد الهي است كه به صورت سروش غيبي ظاهر مي گردد. اين سروش گاهي در بيداري و گاهي در خواب به بندگان خالص و مجاهدان در راه حق و خانواده هايشان الهام مي شود. لازم به ذكر است كه چنين الهامي در قرآن بيان گرديده است. خداوند در قرآن درباره مادر حضرت موسي مي گويد:
« و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه و القيه في اليم»
و به مادر موسي الهام نموديم كه وي را شير ده و در دريا افكن.
قطعاً مادر موسي از انبياي الهي نبود و الهام در خصوص او، الهامي است كه ويژة بندگان پاك و خالص خداست. شبيه آن داستاني كه دربارة حضرت ابراهيم اتّفاق افتاد و در خواب به اين پيامبر بزرگ الهام شد كه بايد فرزندت اسماعيل را در راه خدا قرباني كني.
قال يا بني اني اري في المنام اني اذبحك فانظر ماذا تري قال يا ابت افعل ما تؤمر ستجدني ان شاء الله من الصابرين»
(ابراهيم) گفت: «فرزندم! من در خواب ديدم كه بايد تو را قرباني كنم ! بنگر نظر تو چيست؟» گفتم: «پدرم هرچه دستور داري، اجرا كن. به خواست خدا، مرا از صابران خواهي ديد.»
قرآن، داستان حضرت يوسف را با خواب عجيب و پرمعناي او آغاز مي كند؛ زيرا اين خواب در واقع نخستين فراز زندگي پرتلاطم يوسف محسوب مي شود. يك روز صبح با هيجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روي حادثه تازه اي برداشت كه در ظاهر چندان مهم نبود؛ امّا در واقع شروع فصل جديد را در زندگي او اعلام كرد گفت:
« اذقال يوسف لابيه يا ابت اني رأيت احد عشر كوكبا والشمس و القمر رأيتهم لي ساجدين»
هنگامي كه يوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي كنند.»
اين خواب هيجان انگيز و معنادار، يعقوب پيامبر را در فكر فرو برد: خورشيد و ماه ستارگان؟ آن هم يازده ستاره! فروآمد و در برابر فرزندم يوسف سجده كردند، چقدر پرمعنا است؟ حتماً خورشيد و ماه، من و مادرش (يا من و خاله اش) مي باشيم، و يازده ستاره، برادرانش، قدر و منزلت فرزندم، آن قدر بالا مي رود، ستارگان آسمان و خورشيد و ماه بر آستانش مي سايند. آن قدر در پيشگاه خدا عزيز و آبرومند مي شود كه آسمانيان در برابرش خضوع مي كنند. چه خواب پرشكوه و جالبي؟! لذا با لحن آميخته با نگراني و اضطراب؛ امّا توأم با خوشحالي به فرزندش چنين گفت:
«يا بني لا تفصص رؤياك علي اخواتك فيكيدوا لك كيداً»
اي فرزندم! اين خوابت را براي برادرانت بازگو مكن، چرا كه آن ها براي تو نقشه هاي خطرناك خواهند كشيد.
4 – سروش غيبي و خبر از آينده.
راستي اين سروش غيبي و الهام دروني چيست؟ كه انسان را از آينده بسياري از امور آگاه مي سازد. دانشمندان و روان شناسان در اين موضوع چه تفسيري دارند و آن را چگونه تحليل و ارزيابي مي كنند؟ دانشمندان مادّي مي گويند رؤيا چند علّت مي تواند داشته باشد:
الف: ممكن است خواب ديدن و رؤيا، نتيجة مستقيم كارهاي روزانه انسان باشد؛ يعني، آنچه براي انسان در روزهاي گذشته روي داده است، به هنگام خواب در مقابل فكرش مجسم مي شود.
ب: ممكن است يك سلسله آرزوهاي برآورده نشده باعث ديدن خواب هايي شود. همان طور كه شخصي تشنه، آب در خواب مي بيند و كسي كه در انتظار سفر كرده اي است، آمدن او را از سفر در رؤيا مشاهده مي كند.
ج: ممكن است ترس از چيزي باعث شود كه انسان خواب آن را ببيند، زيرا مكرّر تجربه شده است كساني كه از دزد وحشت دارند، شب، خواب دزد مي بينند.
فرويد و پيروان مكتب او، تفسير مادّي ديگري براي خواب دارند. آن ها مي گويند:
خواب و رؤيا، عبارت است از ارضاي تمايلات واپس زده و سركوفته اي كه هميشه با تغيير و تبديل هايي براي فريب «من» به عرصة خودآگاهي روي مي آورند.»
توضيح اين كه روان آدمي، مشتمل بر دو بخش است «بخش آگاه» (آنچه به تفكّرات روزانه و معلومات ارادي و اختيارات انسان ارتباط دارد.) و «بخش ناآگاه» (آنچه در ضمير باطن به صورت يك ميل ارضا نشده پنهان گرديده است.) مانند عاشقي كه محبوب از دست رفته خود را در عالم خواب مشاهده مي كند.
بنابراين با تفسير مادّي خواب، رؤيا مربوط به گذشته است و از آينده هرگز خبر نمي دهد، در حالي كه هر انساني در زندگي شخصي خود خواب هايي كه مربوط به زندگي آينده اوست، تجربه كرده است كه آن خواب ها به عينه تحقّق يافته اند.
خواب حضرت يوسف در آية پنج سوره يوسف مبني بر سجده كردن يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او، خواب دو زنداني در زندان در آية سي و شش همين سوره كه يكي گفت: من خويشتن را به خواب ديدم كه انگور براي شراب مي فشارم و ديگري گفت: من خود را به خواب ديدم كه بر روي سرم نان مي برم و پرندگان از آن مي خورند و نيز خواب عزيز مصر در آية چهل و سه سورة يوسف كه در عالم رؤيا ديده بود هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را مي خورند ، همه از حوادث آينده پرده برمي دارند.
امّا فلاسفة غير مادّي تفسير ديگري براي خواب قائلند. آن ها خواب را به سه بخش تقسيم مي كنند.
1 – خواب هاي مربوط به گذشته زندگي و اميال و آرزوهاي انسان ها كه بخش مهمّي از خواب هاي او را تشكيل مي دهند.
2 – خواب هاي پريشان و نامفهوم كه معلول توهّم و خيال است.
3 – خواب هايي كه مربوط به آينده است و از آن گواهي مي دهد.
در روايات اسلامي نيز انواع خواب ديده مي شود كه بيان آن روايات از حوصله اين مقاله خارج است ولي به عنوان تبرّك يك روايتي كه با بحث ما مناسبت دارد، مي آوريم.
قال النّبي (ص): «الرويا ثلاثه بشري من الله و تحزين من الشيطان والذي يحدث به الانسان نفسه فيراه في منامه»
پيامبر (ص) فرمودند: خواب، سه گونه است. گاهي بشارتي از ناحية خداوند است، گاه وسيلة غم و اندوه از سوي شيطان، و گاه مسائلي است كه انسان در فكر خود مي پروراند و آن را در خواب مي بيند. خواب هرچه باشد و هر دليلي براي آن ذكر كنند، قدر متيقّن، يكي از مصاديق بارز آن پيغام و الهامي است از سوي خدا، و اين الهام در عالم بيداري نيز ممكن است. چنانچه در قصّة حضرت موسي، در آية هفت سورة قصص، الهام به مادرش ديده مي شود. و حضرت يعقوب نيز بوي پيراهن يوسف را از مصر مي شنود و چشمانش بينا مي گردد. دانشمندان امروز در مقابل اين مسائل، موضوع «تله پاتي» را مطرح مي كنند و مي گويند: امروز مسأله «تله پاتي»؛ يعني، انتقال فكر از نقاط دوردست يك مسأله علمي است كه در ميان افرادي كه پيوند نزديك با يكديگر دارند و يا از قدرت روحي فوق العاده اي برخوردارند برقرار مي شود.
شايد بسياري از ما در زندگي روزمرّة خود به اين مسأله برخورد كرده ايم كه گاهي فلان مادر يا برادر بدون جهت، احساس ناراحتي فوق العاده در خود مي كند، چيزي نمي گذرد كه به او خبر مي رسد براي فرزند يا برادرش در نقطه دوردستي حادثه اي اتّفاق افتاده است.
دانشمندان اين نوع احساس را از طريق تله پاتي و انتقال فكر از نقاط دور توجيه مي كنند.
در زندگي بسياري از عارفان ديده شد كه هرگاه شخصي را مي ديدند به راز و سر درون او پي مي بردند و يا به چيزي توجّه مي كردند، اخبار و اطّلاعات از آن به آنان الهام مي شد. در احوالات شيخ رجب علي خيّاط، عارف بزرگ نقل مي كنند كه وقتي به شصت سالگي رسيد، از حالي برخوردار بود كه وقتي توجّه مي كرد هرچه مي خواست مي فهميد.
و در حديثي از پيامبر(ص) نقل است كه فرمود:
« لو لا ان الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظرو الي الملكوت»
اگر نبود اين شيطان ها بر گرد دل هاي آدميان مي گردند، هرآينه انسان ها، ملكوت را مي ديدند. دكتر حميد فرزام مي گويد: قريب چهل سال پيش قلبم ناراحت شده بود و كمي احساس خطر مي كردم و به آقاي دكتر گويا گفتم: وضعم خوب نيست و امكان دارد كه... .
گويي ايشان در غياب من به اطّلاع جناب شيخ رساندند. ايشان فرموده بودند: ناراحت نباشند مي بينم موي سر و صورت او سفيد مي شود.» و او به اين مرحله هم رسيد.
«يكي از دوستان شيخ مي گويد: در سفري به مشهد همراه با جناب شيخ بوديم. در صحن مطهّر امام رضا (ع) در كنارة پنجره فولادي جواني را ديديم كه فرياد مي زند و با گريه و زاري، امام را به مادرش سوگند مي داد. جناب شيخ به من گفت:
«برو به او بگو درست شد برو»
من جلو رفتم و گفتم، جوان تشكّر كرد و رفت. به جناب شيخ عرض كردم جريان چه بود؟ فرمود: «اين جوان، عاشق دختري است. مي خواهد با او ازدواج كند. به او نمي دهند. آمده متوسّل شده به حضرت رضا (ع). حضرت فرمودند: درست شده برود.»
نظير چنين سروش غيبي و الهام دروني در زندگي عارفان بزرگي چون آيه الله سيّدعلي قاضي، آخوند ملاقلي همداني، آيه الله سيّدرضا بهاءالدّيني، آيه الله كوهستاني، آيه الله حسن زاده آملي، آيه الله بروحردي، حضرت امام خميني (ره) و شهيدان گران قدر جنگ تحميلي ديده شد و نويسندة اين سطور در صدد آن است تا نمونه هايي از اين سروش غيبي و الهام دروني در خصوص شهيدان جنگ تحميلي و خانواده هاي آن ها بيان كند. و پيداست كه اين سروش غيبي در تسكين آلام روحي آنان بسيار مؤثّر خواهد بود.
5 – بيان نمونه هاي سروش در زندگي شهيدان
سروش غيبي و الهام دروني مخصوص انبيا نيست؛ بلكه هر انساني كه در راه خدا بكوشد و خويشتن را در مسير او خالص گرداند و نصرت دين خدا كند، از اين امداد بهره مند مي شود. شهيدان انقلاب اسلامي از بندگان مخلص خدا و از عارفان گمنامي بودند كه يك ساله، ره صد ساله را طي كردند. آنان از تعلّقات دنيا جدا گشته و دل به خدا بسته اند و ابدان خويش را در دفاع از اسلام، آماج گلوله ها و تركش خمپاره ها قرار دادند. اكنون آنان زنده اند و در نزد خداي خويش روزي مي خورند «بل احياء عندربهم يرزقون»
قبل از شهادت گاهي از سوي خدا پيام مي گرفتند و از سروش غيبي بهره مند بودند. بعد از شهادت نيز به خانواده هايشان، پيام مي فرستند، تذكّر مي دهند و پيام تذكّر در هدايتشان سودمند است. اكنون نمونه هايي از اين پيام و سروش غيبي را بيان خواهيم كرد:
5 – 1 – سبك شمردن نماز
مصاحبه با خانم حسيني همسر شهيد يعقوب احمدي
اروند: خانم حسيني! اگر مي شود خوابي از سردار شهيد احمدي را كه بعد از شهادت ايشان ديديد، برايمان تعريف كنيد.
خانم حسيني: بله! يك شب به خاطر اين كه مهمان داشتيم، نمازم را كمي ديرتر خواندم. همان شب، او در خواب به سراغم آمد و با ناراحتي به من گفت: «چرا نماز را سبك شمردي و به آن اهمّيّت ندادي؟» من در جواب به او گفتم: « من هميشه نمازم را به موقع مي خوانم، فقط ديشب به خاطر اين كه مهمان داشتيم، نمازم را كمي ديرتر خواندم.» ولي او هم چنان با ناراحتي به من گفت: «نماز را سبك شمردي.» شبي ديگر خواب ديدم كه او مرا به شلمچه برد و محل شهادتش را به من نشان داد. بعدها كه شلمچه رفتيم، همان صحرايي را ديدم كه او در خواب نشانم داده بود. همين ديروز كه شما تلفني براي مصاحبه وقت گرفتيد، بعد از تلفن به خودم گفتم: از ما چه مي خواهند بپرسند. بعد از 15 سال ديگر حواسي براي ما باقي نمانده. بعد از ظهر كه خوابيدم شهيد احمدي به خوابم آمد و رو به رويم نشست. مي خواهد چيزي به من بگويد تا مرا صدا زد، من هم با تعجب داد زدم و صدايش كردم. به حدّي صدايم بلند بود كه خودم از خواب پريدم.
5 – 2 – تو هم به شهادت مي رسي: راوي: سيّدعلي اكبر ربيع نتاج
براي عمليّات كربلاي 10 به غرب كشور اعزام شديم، تازه خبر شهادت سردار توسي و سردار نوبخت ميان رزمندگان پخش گرديد. در يكي از پادگان هاي نظامي غرب، سرلشكر محسن رضايي، پس از تحليل جنگ و كمك استكبار به دولت عراق، حاج حسين بصير را به عنوان جانشين لشكر 25 كربلا معرّفي كرده بود. حاجي پس از آن بيشتر در خود فرو مي رفت و در درون خويش سير مي كرد. قبل از عمليّات، خواب عجيبي ديد. قيافة برزخي بسياري را مشاهده كرد. گردان يا رسول الله به خوبي توصيف مي كرد. به من گفته بود در عالم رؤيا، مردم دسته دسته به ديدار امام حسين (ع) كه در درون خيمه يا خانه اي قرار دارد، مي شتابند. فرصت را غنيمت شمرده، خواستم وارد شوم، نگهبان راهم نداد. هرچه اصرار كردم، قبول نكرد. گفتم: فقط يك سوال از آقا دارم و برمي گردم. موافقت ننمود. گفتم: پس سؤالم را در كاغذي مي نويسم و به آقا بده و جوابش را بياور. قبول نمود. سؤالم را در يادداشتي براي آقا نوشتم كه آيا من به شهادت مي رسم؟ پاسخ آمد: تو هم به شهادت مي رسي. آري! روح بلندش در عمليّات كربلاي 10 در قلّة ماؤوت عراق به سوي معبودش پركشيد.
5 – 3 – جانماز به شكل قدس: راوي: برادرزاده شهيد ربيع نتاج
چند روزي از شهادت عمويم نگذشته بودكه بچه هاي كوثر، تمام لباس ها و وسايل او را به عنوان يادگاري گرفته بودند، چيزي برايم باقي نماند. شبي عمويم را خواب ديدم. سؤالاتي در خصوص تاريك بودن قبر او، مسائل آخرت از او پرسيدم كه الحمدالله جواب ها رضايت بخش بود. به او گفتم: عموجان! تمام وسايل تو را به عنوان يادگاري گرفتند و چيزي برايم نمانده است! آيا چيزي به عنوان يادگاري نداري كه به من بدهي؟ گفت: ساكم را چند روز پيش از جبهه آوردند، جانمازي داخل آن است و آن را براي يادگاري بردار! گفتم: شايد آجي (اشاره به مادر شهيد) قبول نكند؟ گفت: نشانه ها را بگو! مي پذيرد. گفت: ساك در پايين خانه در كتاب خانة من است و درون آن، جانمازي است كه روي آن تصوير قدس كشيده شد. از خواب بيدار شدم. خوابم را براي مادر شهيد گفتم و جالب اين بود كه مادر شهيد به دليل شلوغي كارها هنوز ساك برگشتي از جبهه را باز نكرده بود، وقتي ساك را گشوديم، جانمازي به همان نشانه ها يافتم و آن را براي خود يادگاري برداشتم.
5 – 4 – من به شهادت مي رسم راوي: برادر نقي اميراسماعيلي
بسيجي مفقودالاثر «مسلم رسولي»، يك انسان بسيار مظلوم، ساكت و آرام بود و هميشه سعي مي كرد ساكت باشد. علّتش هم اين بود كه او در يك خانوادة مذهبي رشد كرده بود و مادرش يك مادر نمونه است كه اين چنين فرزندي را به جامعه تحويل داد.
روزي مسلم به من گفت: «نقي! امروز مادرم يك حرفي به من زد كه خجالت كشيدم.»
گفتم: «چه گفت؟» گفت: «مادرم گفت: پسرم! مگر عمليّات نيست؟ تو چرا اين جايي؟ وقتي عمليّات است، مثل شماها بايد در جنگ باشند.»
مدّتي بود كه بسيار از دوستان مسلم به شهادت رسيده بودند و اين موضوع خيلي او را تحت تأثير قرار داده بود. لذا بلافاصله به سپاه رفت و تقاضاي عضويّت در سپاه كرد و گفت: «مرا به جبهه اعزام كنيد.» امّا سپاه به خاطر سن كم او، قبول نكرد. او به همين دليل خيلي عذاب مي كشيد و اين گونه به رفقايش مي گفت: « من بالاخره به جبهه مي روم و به خاطر همين عشق و علاقه اي كه دارم به شهادت مي رسم.»
5 – 5 – عكس آخر راوي: حجّت الاسلام بدر
طلبه و معلّم شهيد «علي اكبر اميني تبار»، انساني بود وارسته، باصداقت، دل سوخته و دوست داشتني. سال 61، من به علّت مجروحيّت در يكي از بيمارستان هاي شهر قدس مشهد بستري بودم كه «علي اكبر» به عيادت من آمد. بعد از احوال پرسي و محب‍ّت به او گفتم كه يك عكس يادگاري با هم بگيريم. لذا دوربين را به يكي از برادران داديم تا از ما عكس بگيرد. در همين موقع علي اكبر رو به من كرد و گفت: «فلاني! اين، آخرين عكس من است و ديگر مرا نمي بيني.» او درست مي گفت. چون او رفت و چند روزي نگذشت كه خبر شهادتش را شنيدم. و اين، نشان از آن بود كه شهيد «اميني تبار» از شهادت خودش آگاه بود. واقعاً بايد آن عكس را آخرين عكس نام نهاد.
5 – 6 – يادگاري احمد راوي: محمود فرجي از جانبازان
به او، «شهيد احمد بدخشان» گفتم، هر وقت شهيد شدم، تو هر هفته غروب پنج شنبه بايد سر مزارم بيايي؛ امّا او گفت: «اگر من شهيد شدم، تو هر وقت فرصت داشتي بيا!»
آماده عمليّات شديم. او گفت: «داخل كيفم مبلغي پول است كه بعد از شهادتم به مادرم برسان.» به شوخي گفتم: «از كجا معلوم كه شهيد شدي؟» چيزي نگفت و سكوت كرد.
با هم حركت كرديم. مقداري كه جلو رفتيم. ناگهان ميني در جلو پايمان منفجر شد و من خودم را در بيمارستان ديدم. همه مي گفتند: «احمد حالش خوب است.»؛ امّا پس از مدّتي كه به شهر برگشتم، ديدم كه جلوي منزلشان حجله بسته اند. پس از بهبودي حالم، مادر شهيد مرا به خانه شان دعوت كرد و گفت: «احمد را در خواب ديدم كه گفت شما مي دانيد كيفش كه داخل آن مقداري پول نيز بود كجاست؟» گفتم: «آري! پول را به او برگرداندم.»
5 – 7 – جنازة من در جبهه مي ماند راوي: برادر شهيد آذري
خاطره اي كه از برادر شهيدم «حبيب الله آذري» به ياد دارم، مربوط به آخرين اعزام او به جبهه است. در هنگام اعزام كاروان با ديدن خانواده از ميني بوس بيرون آمد و به ما گفت: «اين دفعة آخري است كه به جبهه مي روم.» و بعد رو به مادر كرد و گفت: «مادرجان! اين بار من شهيد مي شوم و جنازة من هم در جبهه مي ماند.» و چه زيبا از عاقبت خود خبر مي داد چرا كه او بعد از همان اعزام در مورّخة 21/10/65 در كربلاي شلمچه به شهادت رسيد و 11 سال جنازه اش در آن بيابان باقي ماند تا اين كه در سال 76 پس از رجعت تشيع و خاك سپاري شد.
5 – 8 – پيش بيني از شهادت راوي: برادر عبدالله ضامني
بسيجي شهيد، «محمود نوري» قبل از اينكه به جبهه اعزام شود يكي از اعضاي فعال بسيج محله بود و در نگهباني هاي شبانه كه از طرف پايگاه مقاومت برگزار مي شد شركت مي كرد. چندين بار نيز براي اعزام به جبهه اقدام كرد ولي با مخالفت خانواده مواجه شد. با اين حال بعد از مدّتي رضايت آن ها را جلب كرد. ابتدا به منطقه كردستان اعزام شد و بعد از اتمام مأموريّت چند بار ديگر نيز به منطقه جنوب رفت تا اين كه قبل از عمليّات والفجر هشت به خانواده اش گفت: «من اين بار مي روم و به شهادت مي رسم.» مادرش مي گويد: «بعد از اين كه او، اين حرف را به من زد و به جبهه رفت، خيلي نگران بودم تا اين كه مارش عمليّات نواخته شد. آنجا بود كه من احساس كردم محمود به شهادت رسيد و احساسم نيز درست بود. بعد از دو روز به من اطّلاع دادند كه او به شهادت رسيد.»
5 – 9 – خواب شهادت:
شهيد مهدي خداپرست در سال 1335 در شهر تهران در خانواده مؤمن و متديّن ديده به جهان گشود. او، دانشجوي كارشناسي ارشد رشتة كالبدشناسي بود. شهيد خداپرست خود از خانوادة شهدا بود. او در اواخر بهمن 1362 در آستانة عمليّات پيروزمندانه خيبر براي كمك به مجروحان به جبهه شتافت و در حالي كه با پزشكان ديگر در صف نماز جماعت صبح مشغول نماز بودند، به وسيلة موشك هواپيماي دشمن به شهادت رسيد. او چند روز قبل از شهادت به مادرش گفت: «مادر! ديشب خواب ديدم كه پلاكاردي بر سر ديوار منزلمان نصب شده بود و نام من بر روي آن نوشته است و روي ديوار عكس خود را كنار عكس برادر شهيدم ، هادي را ديدم. در راهروي منزلمان، اعلاميّه اي بود كه روي آن نوشته بود: «شهيد مهدي خداپرست. من مي دانم كه به شهادت مي رسم.»
5 – 10 – جنازه ام در كنار جنازة شعيد دستغيب و شهيد مدني
راوي: مادر شهيد
طلبة شهيد غلامرضا بابانسب از جوانان متديّن و عارف شهر فريدونكنار بود. او به همراه برادر شهيدش مرتضي در شهر فاو در مقابل ضدِّ حمله هاي دشمن، مقاومت و ايستادگي كرد. پس از نبردي سنگين روح بلند آن دو برادر به آسمان پركشيد و پيكر مطهّرشان در سرزمين گرم و خشك و جنوب باقي ماند و پس از سال ها به وطن رجعت نمود. مادر شهيد براي نگارنده اين سطور نقل كردند: غلامرضا به من گفت: «مادر ! در خواب ديدم كه جنازة بسياري از شهداي روحاني را كنار هم چيده اند. شهيد آيه الله دستغيب، شهيد آيه الله مدني و... جنازه ام را نگاه كردم كه در كنار شهداي روحانيّت در رديف آخر قرار دادند. از اين جا فهميدم كه من به شهادت مي رسم.
5 – 11 – من حتماً مي روم راوي: برادر حسين عابدپور
شهيد «علي اكبر عابدپور» با شروع جنگ وارد بسيج شد و هميشه تلاش مي كرد با سن كمي كه داشت به جبهه برود. قبل از عمليّات بيت المقدّس خودش را به جبهه رساند و مدّتي همرزم شهيد «محمّد تقي كارگران» بود. بعد از شهادت تقي براي دومين بار به جبهه رفت و در عمليّات بزرگ بيت المقدّس (آزاد سازي خرمشهر) شركت كرد. بار سوم نيز در عمليّات رمضان سال 61 (شلمچه) خود را به صف دليران اسلام رساند و از ناحية پاي چپ مجروح شد و روانه بيمارستان گرديد. درآنجا هم دست از خدمت برنداشت و مدّت يك ماه در بيمارستان قائم (عج) مشهد امدادگر مجروحين و معلولين بود. از بيمارستان كه مرخّص شد، بين راه مشهد به من گفت: «من حتماً مي روم پيش شهيد «حسين شاليكار» دلم خيلي برايش تنگ شده است. حسين، خيلي مرا دوست داشت. هر وقت باشد من مي روم پيش او. خيلي دلم براي او و تقي كارگران تنگ شده.» ديري نپاييد كه شهيد «علي اكبر عابدپور» در اعزام بعدي به ياران شهيدش پيوست.
5 – 12 – شهيد تو، پيش ماست راوي: پدر شهيد علي اكبر عابدپور
در نشريّه اي خوانده بودم كه پدر شهيد عابدپور به طريق معجزه آسايي از بيماري قند «ديابت» كه قرار بود به خاطر همين موضوع پايش را قطع كنند، نجات يافت. نگارنده در مسجد فاطمه زهراي فريدونكنار به حضورش رسيدم و از اين موضوع سؤال كردم. از قيافه اش پيدا بود كه از پاسخ دادن كراهت دارد. وقتي اصرارم را ديد، لب به سخن گشود و فرمود: «مدّتي بيماري قند رنجم مي داد، دارو و درمان و پرهيز جواب نمي داد. متوسّل به آقا امام حسين (ع) شدم. به اتّفاق خانواده به روستاي پهنه كلاه ساري رفتيم. سه شبانه روز در آنجا ماندم و شفا نيافتم. اعضاي خانواده ام خسته شدند و گفتند: اگر قرار بود شفا بگيري تا حال مي گرفتي. بيا و به خانه برويم؛ ولي من قبول نكردم و گفتم: من در اينجا مي مانم. آن ها رفتند و مرا تنها گذاشتند. من، آن شب خيلي دلم شكست و تنها در روستاي پهنه كلاه خوابيدم. در عالم رؤيا آقايم حسين بن علي(ع) را ديدم كه به سراغم آمد و يك ليوان آب به من داد و فرمود: «بنوش و خوب مي شوي.» من، آن ليوان آب را خوردم و از امام و مولايم از فرزند شهيد علي اكبر پرسيدم. آقا فرمود: «ناراحت نباش. شهيد تو، پيش ماست.»
5 – 13 – شناسايي به وسيلة انگشتر و زير شلوار راوي:
برادر جانباز حاج آقا ورزي
سه روز قبل از عمليّات، حسين رمضان نژاد پيش من آمد و گفت: «فلاني! خواب ديدم كه شهيد شدم سفارشي دارم كه شما بايد آن را انجام دهيد.» من با تعجّب به او گفتم: «اگر من شهيد شدم، سفارش ها را چگونه انجام دهم.» او گفت: «من زودتر از تو شهيد ميشوم. اين انگشتر و اين زير شلوار را بشناس. چرا كه ممكن است بعد از شهادت سر در بدن نداشته باشم و به وسيلة اين ها شناسايي شوم.»
سه روز گذشت و عمليّات آغاز شد در حين عمليّات، دشمن طيِّ يك حمله نيروهاي ما را زير آتش گرفت. حسين رمضان نژاد در اين عمليّات به درجة رفيع شهادت رسيد و همان طور كه خبر داده بود سر در بردن نداشت. و من به وسيلة انگشتر و زير شلوار او را شناسايي كردم.
5 – 14 – آن چهار كبوتر راوي: مادر شهيد ربيع نتاج
در كربلاي 10، قلّة ماؤوت عراق، محدودة عمليّات به حساب مي آمد. شهيد سيّدعلي اصغر ربيع نتاج در گردان عاشورا خط شكن بود كه روح پاكش در قلّه هاي بلند ماؤوت به سوي خدا پر كشيد. نگارنده (برادر شهيد) در ستاد تيپ 1، لشكر 25 كربلا خدمت مي كردم. جنازة شهيد را پس از تشريفات و بر حسب شناسايي در دست به پشت كاميون گذاشتيم تا به معراج شهدا انتقال دهند. آن شب به خاطر بمب باران شديد و آتش زياد دشمن، داخل تونل زير زميني به سر برديم. علي رغم نخوابيدن شب گذشته و تلاش روز، مدّت ها خوابم نبرد و پيوسته در اين فكر بودم كه چگونه خبر شهادت برادرم را به مادرم برسانم. بعداً متوجّه شدم كه خدا كمكم كرد و مادرم گفته بود: آخرين باري كه علي اصغر به جبهه مي رفت، بستة روزنامة پيچيده را به من داد و گفت اگر من شهيد شدم، شما اين بسته را باز كنيد. بعد ها وقتي خبر شهادت او را شنيديم، سراغ آن بسته رفتم و آن را باز كردم. ديدم در داخل آن كفن است. موقع خداحافظي به او گفتم، اصغرآقا كي برمي گردي؟ گفت: كه تا اوّل ماه مبارك رمضان، و همين طور هم شد. پيكر خونين او در شب اوّل ماه مبارك رمضان به خانه برگشت و در روز اوّل ماه رمضان 1366 شمسي در فريدونكنار تشييع شد.
در همان ايّام آخرين حضور او در جبهه بود. وقتي مارش عمليّات كربلاي10 در راديو و تلويزيون نواخته شد، ديدم چهار كبوتر به حياط منزل ما آمدند و در وسط حياط نشستند. خيلي تعجّب كردم و بي قرار شدم. براي اين كه آرام بگيرم، رفتم قرآن را گرفتم و مشغول قرآن خواندن شدم. نشستن كبوتران به حياط منزل ما تا سه روز ادامه داشت.
وقتي روز سوم خبر شهادت علي اصغر را برايم آوردند، فهميدم كه اين كبوتران براي خبر دادن شهادت او به خانه ما مي آمدند.
نتيجه گيري:
يكي از سنّت هاي حاكم بر جهان آفرينش سنّت امداد الهي است، بر اساس آيات قرآن كريم و احاديث معصومين، اين سنّت مخصوص كساني است كه در زندگي تقوا پيشه كنند و خود را براي خدا خالص گردانند و در راه او مجاهده و كوشش نمايند. سنّت امداد در شكل ها و چهره هاي گوناگون ظاهر مي شود. گاهي شرايط موفّقيّت براي بنده خوب فراهم مي گردد. زماني اوضاع جوّي و جغرافيايي به نفع مؤمنين تغيير مي يابد، گاهي با سروش غيبي بنده خويش را از بعضي امور مطلع مي سازد، سروش غيبي هم در عالم بيداري و هم در عالم خواب امكان پذير است. شهيدان انقلاب اسلامي كه از مجاهدان خالص و از عارفان گمنام اين سرزمينند، به دليل شدّت مجاهدت در راه خدا، از اين امداد بهره مند بودند. و از بعضي امور غيبي در خواب و بيداري از طريق سروش غيبي مطلع مي شدند، نمونه هايي كه بيان گرديد، مبيّن امور زير است:
1 – بر حق بودن ملّت ايران در جنگ تحميلي به وسيلة استكبار جهاني.
2 – صحيح بودن مسيري كه رزمندگان اسلام انتخاب كرده اند.
3 – بر حق بودن ايده ئولوژي و عقايد رزمندگان ايراني.
4 – عنايت و توجّه خداوند به رزمندگان اسلام.
5 – عنايت و توجّه معصومين (ع) به رزمندگان و ملّت ايران.
6 – تقوا و مجاهده در راه خدا شرط تقرب الهي و بهره مندي از سنّت امداد.
7 ـ...
تسكين آلام روحي مجاهدان و خانواده هاي آن ها با بهره مندي از سروش الهي رابطه مستقيم دارد. من كه رنج ها و سختي هاي زيادي را متحمّل مي شوم و احساس مي كنم كه اين رنج ها به خاطر رضاي خداست و نزد او مأجورم، آرام خواهم گرفت. بهره مندي از سروش الهي كه گاهي به شكل معجزه آسايي تحقّق مي يابد خانواده ها را در راهي كه پيش گرفتند، مطمئن و ثابت قدم خواهد ساخت و به اين نتيجه مي رسند كه فرزندان را بي جهت از دست نداده اند؛ بلكه آنان را در راه خدا قرباني كرده اند. پدري كه در عالم رؤيا از حسين بن علي(ع) شفا گرفت و از فرزندش جويا شد، آن حضرت فرمودند: ناراحت نباش. علي اكبر شما پيش ماست. آن مادري كه زمان شهادت فرزندش را از او مي شنود و درست در همان زمان موعود فرزندش شهيد مي گردد. و يا خانواده اي كه شهيدش را به خواب مي بيند و شهيد او را از كاستي هاي عبادت و اعمالش تذكّر مي دهد و يا پدر شهيدي فرزندش را در عالم رؤيا راهنمايي مي كند و صد ها نمونه امثال اين ها؛ پيامش چيست؟
غير از پيام عزّت و سربلندي و فلاح و رستگاري براي شهيدان، بشارتي است به خانواده ها كه نترسيد و نهراسيد و حزن و اندوه به خود راه ندهيد و در مسيري كه پيش گرفته ايد، ثابت قدم باشيد. اين پيام مستمر و جاوداني، شفابخش مصيبت ها و آلام روحي آن ها خواهد بود.

منابع و مأخذ:
1.قرآن كريم – با ترجمة استاد محمّدمهدي فولادوند.
2.حسن زاده آملي حسن، انسان در عرف عرفان، سروش – انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي – چاپ و چهارم – 1379.
3.حسن زاده – صادق، اسوه پارسيان، شرح حال و نكته هاي اخلاقي از آيه الله ميرزاعلي احمد ميانجي، انتشارات آل عليـ پاييز 79.
4.دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران – چاپ اوّل 1373.
5.الراغب الاصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، دارالكتاب العربي – 22 شوال 1392 ا. ق.
6.سازمان تبليغات اسلامي، زندگي حضرت آيه الله العظمي سيّدرضا بهاءالدّيني، ناشر سازمان تبليغات اسلامي – سال چاپ 1375.
7.طباطبايي، محمّدحسين، الميزان في تفسير قرآن، انتشارات جامعة مدرّسين قم.
8.طبرسي ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، با تصحيح رسولي محلاتي، بيروت، لبنان 1379. داراحياالتراث العربي.
9.علي بن ابيطالب(ع)، نهج البلاغه، ترجمة محمّد دشتي، مؤسّسة انتشارات مشهور، چاپخانه بعثت – چاپ سوم – 1379.
10.عطايي مرتضي، خاطراتي از آيينة اخلاق حضرت آيه الله ميرزاجوادآقا تهراني، نشر الف – مشهد مقدّس – تاريخ چاپ 1378.
11.قريشي سيّد علي اكبر، قاموس قرآن، ادارة كلِّ فرهنگ و هنر آذربايجان، رضاييه 1352.
12.كرمي علي، ظهور و سقوط تمدّن ها، قم، پاساژ قدس، ناشر: نشر مرتضي، چاپ دوم.
13.محمّدي ري شهري محمّد، ميزان الحكمه، مركز النشر، مكتب الاعلام الا سلامي، چاپ اوّل – 1362 1. ش.
14.محمّدي ري شهري محمّد، كيمياي محب‍ّت، ناشر: دارالحديث، چاپ اول 1378.
15.مطهّري مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، انتشارات اسلامي – بازار بين الحرمين – بي تا.
16.مكار شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران – دارالكتاب الاسلاميه.
17. نشريّة اروند، شمارة هشتم و شمارة ششم و شمارة چهارم، بهمن و اسفند 80، ويژة شهريور 80، مهر و آبان 80.
18. نشريّة كوثر، ويژة شهداي مجمع اسلامي كوثر 1، و شهداي اهل قلم زمستان 1380.
19.نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه، شاهدان دانشگاه، ناشرانتشارات فيضيّه، چاپ اوّل.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده