امروز 13تير سالروز شهادت همرزم ديرين حاج ابراهيم همت:
دوشنبه, ۱۳ تير ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
امروز 13تير ماه سالروز شهادت فرمانده شهيد "سيد محمد رضا دستواره" قائم مقام لشگر حضرت رسول(ص)و از همرزمان جاويد الاثر متوسليان و شهيد همت است.مرور خاطرات همرزمان و خانواده معزز شهيد نشان مي دهد كه او نيز تربيت يافته مكتبي است كه متوسليان، باكري، كاظمي و بسياري مردان بنام ديگر را تقديم انقلاب كرد.



*خواب حاجي

هر وقت براي صحبت پيش حاج دستواره مي رفتيم، از چهره اش مي فهميديم كه خسته است و شب گذشته، كامل نخوابيده است. هميشه بيرون از سنگر مي خوابيد. در عمليات والفجر 8 در فاو، ديده بانمان خبر داد كه دشمن طي تغيير و تحولاتي قصد حمله دارد. وقتي رفتيم اين جريان را به شهيد دستواره بگوييم، بيرون از سنگر خوابيده بود. به يكي از همرزمانم گفتم كه چرا حاجي بيرون از سنگر خوابيده، ممكن است بر اثر اصابت خمپاره هاي دشمن آسيبي به او برسد. بيدارش كردم و گفتم: حاجي چرا اينجا خوابيده اي؟ وقتي بيدار شد، سوالم را با اين قطعه شعر جواب داد:
گرنگهدار من آن است كه من ميدانم، شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد

راوي: رضايي، همرزم شهيد دستواره

*فكر بكر

بهمن 64 در عمليات والفجر8 فرمانده گروهان شهادت (از گردان انصار) لشگر 27 محمد رسول الله بودم. پس از شكستن خط فاو و انحدام خاكريزهاي دشمن، در مكاني مستقر شديم كه در مقابل ديد دشمن بود. تعداد بسياري از تانكرهاي فرسوده و اجسام حجيم در آنجا بود. سعي داشتيم دشمن متوجه ما نشود. شهيد دستواره گفت كه فكري براي فريب دشمن دارد. او با لودري، آن اجسام حجيم را به صورت يك خط در امتداد يكديگر (در برابر دشمن) قرار داد و راه ديد عراق را بست. هر چه از او خواستيم تا كمكش كنيم، قبول نكرد. فقط به من گفت كه مواظب دشمن روي جاده «ام القصر» باشم، چون ممكن بود به طرفمان پيشروي كنند. مدام نگران بودم كه دشمن با زدن خمپاره، لودر را مورد هدف قرار دهد. شهيد دستواره با صبر و شكيبايي، هر يك از تانكرها را (در ميان شليك خمپاره هاي دشمن) يكي پس از ديگري كنار هم چيد؛ سپس به من گفت كه يك آرپي جي زن و تيربار چي را جهت مراقبت به آن جا بفرستم. او بعد از پايان كارش، خداحافظي كرد و رفت. فردا صبح، دشمن به خيال اينكه در پشت اين موانع، ما مستقر شديم، تا مدت ها سرگرم شليك به آنجا بود. اين فكر بكر شهيد دستواره واقعا قابل ستايش بود.

راوي: حسن قاسمي، همرزم شهيد دستواره

*گريه هاي شهيد دستواره

سال 64 در عمليات فاو، شهيد دستواره قائم مقام لشگر 27 بود. با تعدادي از دوستانم، در اتاق فرماندهي لشگر شهيد دستواره را ديديم. چون با لباس روحاني بودم، از من خواست كه يكي از رزمنده ها را براي خواندن دعاي توسل به هيئت امشب بياورم. گويا دلش گرفته بود و مي خواست خودش را آرام كند. بعد از اقامه نماز، خواندن دعاي توسل شروع شد. سنگر فرماندهي در فاصله 2 كيلومتري از خط مقدم بود و شهيد دستواره از آنجا لحظه به لحظه عمليات و پدافند را از راه دور هدايت مي كرد. هر لحظه توسط پيك يا بي سيم به او خبر مي رساندند. وقتي خواندن دعا شروع شد، هر وقت مي خواستيم جمله « يا وجيها عند الله، اشفع لنا عندالله» را بگوييم، پيامي را براي شهيد دستواره مي آوردند. محمد رضا در حين گريه، جواب پيك ها و بي سيم ها را مي داد. او با همان حال، پيغام خودش را به پيك ها مي گفت.
وقتي اسم " شهيد ابراهيم همت" مي آمد، گريه شهيد دستواره بيشتر مي شد. همه به واسطه گريه او به گريه مي افتادند. براي من اين صحنه يادآور گريه هاي حضرت علي (ع) بود كه ( بعد از يكي از جنگ ها) يكي يكي نام ياران خودشان را مي آوردند و گريه مي كردند. به شهيد دستواره نيز چنين حالتي دست داده بود.
راوي: غلامرضا زاده، همرزم شهيد سيد محمد رضا دستواره

انتهاي گزارش/نجار
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۳
سپيده فرهادي
|
-
|
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۲
0
0
salam.kheyli kheyli mamnon va sepaaas.
ناهيدي
|
-
|
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۲
0
0
با سلام و خسته نباشيد،اينجانب در رشته فيلمسازي فعاليت ميكنم و جهت توليد فيلمي كوتاه در مورد دفاع مقدس نياز به كمك و راهنمايي دارم.لطفا در اين مورد راهنمايي فرماييد.
با سپاس
سيده ياشيل اسبقيان
|
-
|
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۲
0
0
خوب بود ممنون بيشتر راجع به شهدا خاطره بنويسيد
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده