گفتگوي نويد شاهد با همسر شهيد سپهدار ساجدي:
دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: همسر شهيد سپهدار ساجدي گفت:همسرم به كارش بسيار حساس بود مي گفت خبرنگار بايد هميشه آماده باشد. خبر يعني خطر. هر جا كه برويم خطر در كمين است. بايد هميشه آماده بود. با اين قضيه خيلي راحت كنار آمده بود. و از 13 سالگي كه به جبهه رفته بود. منتظر شهادت بود.


نداساجدي ،همسر شهيد سپهدار ساجدي در گفتگو با خبرنگار نويد شاهد اظهار داشت:براي همه كارهايش برنامه داشت. حتي براي دوران بازنشستگي برنامه ريزي كرده بود. خيلي دقيق عمل مي كرد. همان سال كه به شهادت رسيد، خبرنگار نمونه شده بود.
اين همسر شهيد تاكيد كرد:سپهدار بسيار صادق بود و از دروغ فوق العاده متنفر بود. مي گفت دروغ باعث مي شود به موفقيت نرسي. هر وقت هم كسي مي خواست غيبت كند به شوخي مي گفت: «آي آي…» و طرف ديگر غيبت نمي كرد. از نظر اخلاقي توي فاميل زبانزد همه بود. به صله رحم خيلي اهميت مي داد و هر هفته يا نهايتاً يك هفته در ميان براي ديدار پدر و مادرش به شهرستان مي رفت.
وي خاطر نشان كرد:مي گفت تا زنده ايم بايد قدر يكديگر را بدانيم. بعد از مرگ سراغ هم را گرفتن چه فايده اي دارد؟ به اعتقادات مذهبي اهميت بسياري مي داد و فكر روشن و بازي داشت. البته گاهي هم به خاطر شرايط كاري تند مزاج مي شد.
وي افزود:عادت به غذاي بيرون نداشت. هميشه غذاي خانه را مي خورد. شب قبل از سفر، تلفن زد و گفت منتظر نمانيد شما شام بخوريد. من دير مي آيم. گفتم نه منتظرت مي مانيم. وقتي آمد چهره اش جذاب تر شده بود. همين طور نشست روبه رويم به مدت طولاني لبخند مي زد. برايم اين رفتارش عجيب بود. از آن همه لبخند و نگاه همراه سكوت تعجب كرده بودم. گفتم بسم الله.
ندا ساجدي خاطر نشان كرد:هر روز صبح خودش صدقه مي گذاشت. آن روز از من خواست برايش صدقه بگذارم . وقتي مي خواست برود رو كرد به من و گفت: ندا از تو راضي هستم. از زندگي مان هم راضي ام. فقط آسيه را به تو مي سپارم از او خوب نگهداري كن. تعجب كردم. اين همه مأموريت رفته بود هيچ گاه اين سفارش ها را نكرده بود. كمي نگران شدم. گفتم رسيدي زود خبرم كن.
وي از روز شهادت همسرش گفت:ساعت 11:15 دقيقه بود كه تلفن زنگ زد. به سلامتي رسيدي. گفت نه پرواز تأخير دارد. وقتي تلفن را قطع كرد يك دفعه دلم ريخت. داشتم جاروبرقي مي كشيدم. زانوهايم سست شد. نمي دانم چرا همانجا نشستم و ديگر نتوانستم كار كنم. رفتم خانه خواهر شوهرم. او هم حال عجيبي داشت. مي گفت دست و دلم به كار نمي رود. قرار بود بعدازظهر برويم. توي راه بوديم كه از خبرگزاري ايرنا تماس گرفتند و خبر شهادتش را دادند.
اين همسر شهيد خاطره اي از وي ذكر كرد:يك هفته قبل از اين اتفاق قرار بود براي مأموريت به كربلا برود. آن موقع اوضاع كربلا نا امن بود. يكي از همكارانش نگذاشت برود. گفت تو خبرنگار حرفه اي هستي و نبايد اتفاقي برايت بيفتد. خيلي دوست داشت برود اما اجازه ندادند. اين مأموريت هم دوباره همان همكار مانع شد. سپهدار اين دفعه قبول نكرد و گفته بود كربلا كه نگذاشتي بروم اين يكي را نمي گذارم مانع شوي.
وي از علاقه اين شهيد به سالار شهيدان گفت:علاقه بسيار زياد به امام حسين داشت. وقتي كه ايام محرم مي رسيد بيشتر اوقات مرخصي مي گرفت و به شهرستان زادگاهش مي رفت. مي گفت فقط سينه زني. بايد طوري سينه بزني كه بفهمي براي چه كسي عزاداري مي كني.
گفتني است، شهيد سپهدار ساجدي خبرنگار ايرنا متولد سال 1347، در سال 72 با ندا ساجدي ازدواج كرد و از وي دختري به نام آسيه كه اكنون دوران دبيرستان را سپري مي كند، از خود به يادگار گذاشته است.
انتهاي پيام/ع/ز
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده