«ناگفته هايي از زندگي و شخصيت شهيد گنجي»
يکشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد:«شهيد صادق گنجي فقط متعلق به مردم ايران نبود، پاكستاني ها پس از شهادت او، در روزنامه هاي خود نوشتند كه: "گنجي، قلب لاهور بود" و افسوس كه اين گنج را از ما گرفتند...» اين فقط شمه اي است از بيان احساس و نگاه حجت الاسلام والمسلمين سيد هادي خسروشاهي.


ايشان از وجوه مختلف شخصيت شهيد گنجي مي گويد و خاطراتي كه در سفر به لاهور با آن شهيد عزيز داشته است. اين گفت و شنود را بخوانيد:
آشنايي حضرتعالي با شهيد گنجي از چه زماني آغاز شد؟
صادق گنجي را من از اوايل انقلاب مي شناختم، اما او را در لاهور، «كشف» كردم و دريافتم كه «گنج»ي است «صادق» و اميدي است براي فرهنگ آينده ما، نه تنها در ديارش دشتستان، كه در تمام ايران. او بي نهايت خونگرم، مهربان، كوشا، مخلص، انقلابي، خودجوش، پرتلاش و به تمام معني يك مسلمان بود. در درس و فراگيري علوم و زبان، استعداد خاصي داشت. در چند ماه نخستين اقامتش در لاهور، زبان اردو را آن چنان ياد گرفته بود و حرف مي زد، كه گويي يك پاكستاني است.
در آن زمان شما در كجا مشغول بوديد و به چه مناسبتي به لاهور سفر كرده بوديد؟
در آن دوران من به اصطلاح «وزارت خارجه اي» بودم اما در اين سفر به عنوان سرپرست هيأتي از علماء و بزرگان شيعه و سني ـ از جمله آيت الله جلالي خميني و مولوي شيخ اسحاق مدني ـ درباره مسأله «سلمان رشدي» و ضرورت هماهنگي مسلمانان در مبارزه با اين نوع قداست زدايي كه توطئه اي از سوي محافل صهيونستي بود، به پاكستان سفر كرده بوديم و به همين دليل پس از «اسلام آباد» و «كراچي» به «لاهور» رفتيم، كه خانه فرهنگ ايران در آن جا بود و نيز مزار دكتر محمد اقبال لاهوري كه خود زيارتگاهي براي اهل شعر و عرفان است.
چند روزي كه در لاهور بوديم، در خانه فرهنگ، صادق در كنار ما و ميزبان مان بود. او شب و روز نمي شناخت، مدام يا ملاقات داشت يا به تلفن پاسخ مي داد، يا براي هيأت ايراني، برنامه تنظيم مي كرد و خود پيشاپيش، همراه هيأت مي آمد، با خستگي آشنا نبود. تازه، ما كه مي خوابيديم، او به اتاق خود مي رفت و مطالعه را آغاز مي كرد. مي گفت: "استاد، روزها كه وقت ندارم، شب ها از خوابم مي زنم و مطالعه مي كنم، شايد چندصد كتاب به اردو و زبان هاي ديگر خوانده باشم، بايد ديد كه در كتاب ها چه خبر است."
در اين مدت كه براي تهيه اين ويژه نامه از شاهد ياران در تكاپو هستيم، همه دوستان و آشنايان شهيد گنجي از جذابيت هاي ايشان مي گويند. دوست داريم از زبان شما نيز اين خصوصيات را بشنويم.
صادق، با سيمايي هميشه باز و تبسمي مدام و قيافه اي دلنشين، با ابرواني پهن و به هم پيوسته، صبح ها قبل از همه بيدار مي شد و مي گفت صبحانه هيأت را بياورند. بعد به سراغ يكايك ما مي آمد كه مثلاً ساعت 8 قرار ملاقات داريم. آواي دلنشين او را در لاهور، در خانه فرهنگ، در كتابخانه، در راهروها، در درون ماشين، در كنار مزار اقبال لاهوري، در كوچه و بازار، هنوز به ياد دارم و افسوس كه ديگر صداي او را نخواهم شنيد و «مقدر» چنين است كه بايد سوخت و ساخت و باور كرد پاييز را و زمستان را و پرپر شدن گل ها را...
البته من شكي ندارم كه واقعاً حيف بود صادق با آن همه صدق و صفا و كوشش و ايثار و در يك كلمه: «با آن همه خوبي» در بستر بميرد، ولي حيف هم بود كه آن چنان با شتاب، از ميان ما برود. اما او سزاوار شهادت بود كه آن را به زكاتش دادند:
"دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند *** واندر آن ظلمت شب آب حياتش دادند
بي خود از شعشعه پرتو ذاتش كردند *** باده از جام تجلي صفاتش دادند
او اگر كامروا گشته و خوشدل چه عجب *** مستحق بوده و اين ها به زكاتش دادند
كيميايي است عجب بندگي پير مغان *** خاك او گشت و در آن جلوه ذاتش دادند"
داشتيد از پرتلاش بودن شهيد بزرگوار صادق گنجي مي گفتيد و از ايامي كه با همديگر در لاهور بوديد.
گفتم كه صادق، شب و روز نمي شناخت و شايد واقعاً چهار ساعت هم نمي خوابيد، بقيه اوقات را در تلاش و تكاپو بود. هنوز از پاي تلفن بر نخواسته، پاسخ چند مراجع را مي داد. با اسلام آباد و راولپندي تماس مي گرفت. مصاحبه مطبوعاتي براي ما ترتيب مي داد. به ساختمان كتابخانه «خانه فرهنگ» مي رفت. برنامه ملاقات ها و ديدارها را هماهنگ مي ساخت و آخر سر، اگر وقتي باقي مي ماند، سر سفره مي نشست ولي شايد يكي دو لقمه نخورده، برمي خاست و سراغ كاري ديگر مي رفت...
روز آخر اقامتم در لاهور، گفتم صادق، من شايد 25 سال است با «جماعت اسلامي» ارتباط دارم. اولين ديدارم با مولانا ابوالاعلي مودودي، مؤسس و متفكر حركت، بيست سال پيشتر از اين روز، در لندن بود. بعضي از كتاب هاي او را هم ترجمه كرده بودم. نامه هاي زيادي هم بين من و ايشان رد و بدل شده بود كه آن ها را در ايران داشتم و دارم، روز قبلش هم به ديدار امير جديد جماعت اسلامي و «مركز منصوره» رفته بوديم، اما اين ها هيچ كدام «تاريخ حركت» نيست. من در دانشگاه تهران ـ دانشكده حقوق و علوم سياسي ـ رشته حركت هاي اسلامي معاصر را، از سيد جمال الدين تا امروز، تدريس مي كنم و درباره همه مأخذي دارم، جز جماعت اسلامي، و اين جا مركز و پايگاه جماعت اسلامي است. آيا مي توان يك كتاب خوب در اين زمينه، كه از خود جماعت نباشد، پيدا كرد؟
گفت استاد، من دارم تحقيقي در اين زمينه آماده مي كنم كه نسخه اي را براي شما مي فرستم، ولي كتاب هايي هم هست كه بيشتر به زبان اردوست. گفتم باشد، به زبان تركي هم باشد قبول دارم! خنديد و گفت چشم. تلفن را برداشت، زنگ زد و به اردو مي گفت: «مولانا صاحب قبله خسروشاهي پروفسور يونيورستي تهران هه... تاريخي جماعت اسلامي كياهي هه...»! معلوم بود كه دارد درباره كتاب مورد خواست من صحبت مي كند، هنوز گوشي تلفن را نگذاشته، گفت استاد، برويم ساختمان شماره 2، قرار است يك نفر كتابي براي شما بياورد. گفتم با اين سرعت؟!...
و اين سرعت هم يكي از ويژگي هايي است كه همگان بر دارا بودن آن توسط شهيد گنجي تأكيد فراوان دارند، او حتي يك لحظه از عمر خويش را هم تلف نمي كرد.
دقيقاً. القصه، با هم رفتيم. راننده پاكستاني خانه فرهنگ هم با ما بود. صادق در طول راه درد دل مي كرد، از جلمه مي گفت: استاد، چرا بعضي ها، پس از انقلاب، تغيير كرده و جور ديگري شده اند؟ هر كسي در خط آن ها نيست، مي كوبندش يا قبولش ندارند. گفتم: صادق، كلي گويي نكن، مصداق بگو تا بگويم! گفت: مثلاً آقاي خسروشاهي را با آن همه سوابق، قبول ندارند. خنديدم و گفتم: حالا مشكل حل شد. به قول حافظ، آن ها گناهي ندارند؛ «هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست»! خراباتيان را كه همه نبايد بپذيرند؟! لابد همان كساني نمي پذيرندشان كه از حال ما آگاه نيستند. مگر شعر خواجه حافظ را فراموش كرده اي:
"زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست *** هر چه گويد در حق ما جاي هيچ اكراه نيست
بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است *** ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست
بر در ميخانه رفتن كار يكرنگان بود *** خودفروشان را به كوي مي فروشان راه نيست
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست *** در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست!"
لبخندي زد و سرش را پايين انداخت و شعري از اقبال لاهوري خواند كه شبيه مضمون شعر حافظ را داشت و اولش چنين بود:
"از نوا بر من قيامت رفت و كس آگاه نيست *** پيش محفل جز بم و زير و مقام و راه نيست"
گفتم پس تو كه اين هر دو شاعر را داري، ديگر چه جاي گله و شكايت است؟
...به كتابخانه رسيده بوديم. يك دختر خانم پاكستاني منتظر ما بود. صادق خيلي خوشحال شد. گفت ببين استاد! قبل از ما، كتاب رسيده است. دختر خانم كتابي را آورده بود به نام «پاكستان كي اهم سياسي جماعتين» تأليف دكتر صفدر محمود، كه علاوه بر تاريخ جماعت اسلامي، سازمان هاي سياسي عمده كشور را هم معرفي كرده بود.
چند تا «شكريه»! به دختر خانم لاهوري گفتيم و او رفت. به چند كتاب فروشي ديگر سر زديم. داشت ديرمان مي شد كه گفت: استاد، بهتر نيست زودتر برويم؟ چون مي ترسم به ترافيك عصر بخوريم و من نمازم قضا شود. گفتم برويم اما:
"نماز عشق را صبح و مساء نيست *** خدا خواندن به لفظ ربنا نيست
نماز عشق را بر قبله عشق *** به هر موقع به جا آري قضا نيست!"
شما هميشه با يكديگر، با همين زبان شاعرانه گفت و گو مي كرديد؟
نه، آن روز ذوق شعري مان پس از زيارت مرقد اقبال و ديدن صادق گل كرده بود؛ هميشه اين طور نبود. جالب اين كه توي ماشين نشسته بوديم كه صادق گفت: استاد، يك بار ديگر آن شعر را بخوانيد تا من يادداشتش كنم. شعر را يادداشت كرد و در طول راه، شعري از مرحوم اقبال لاهوري خواند و بعد گفت: حاج آقا، دلم خيلي گرفته، اين جاها حال و هواي جبهه را ندارد، صفا و خلوص اوايل انقلاب را ندارد، مي خواهم به ايران برگردم.
درد دل هاي صادق كه تمام شد، گفتم ببين صادق! همه جا مي تواند جبهه باشد، اگر كار براي خدا باشد و مي تواند حتي در صحنه كارزار جبهه ها كار براي خدا نباشد؛ اگر جهاد براي خدا نباشد. تو در اين جا دل به ماشين بنز و خانه فرهنگ و رزيدانس كه نبسته اي، اين زندگي تو است كه نه شب مي داني چيست و نه روز مي شناسي كدام است؛ اين هم جبهه 24 ساعته بدون استراحت است. مي خواهي برگردي يك «نابلد» بيايد جاي تو؟ مطمئن باش كه در همين جا اجر جهادگران را داري و ثواب شهيدان را...
بعد چه شد؟
به خانه فرهنگ رسيده بوديم كه مولانا اسحاق مدني و جناب آيت الله شيخ حيدرعلي جلالي خميني و آقاي علي اورسجي منتظر ما بودند. قرار بود كه شب به «جامعه منتظريه» برويم. اصلاً صادق براي هيأت اعزامي، وقت خالي و اضافي باقي نگذاشته بود. اگر هم ديدار رسمي نداشتيم، بر سر مزار اقبال لاهوري بوديم و ديدار مسجد بزرگ لاهور و زيارت زينبيه، و اگر شب به خانه فرهنگ مي آمديم، قبلاً چند خبرنگار منتظر اعضاي هيأت بودند و البته صادق براي هر كدام هم به تناسب حوزه اطلاعاتي شان، قرار مصاحبه مي گذاشت.
در آن سفر، به چه نقاط ديگري از لاهور رفتيد؟
ديدارها زياد بود و همه از كوشش ها و تلاش هاي پيشين صادق نشأت مي گرفت. ما نخست از «جامعه نعيميه» كه يكي از مدارس عمده و بزرگ اهل سنت در پاكستان است ديدن كرديم. با مفتي نعيمي، سرپرست جامعه و گروهي از اساتيد آن جا گفت و گو داشتيم. مفتي نعيمي ضمن تأييد فتواي امام در مورد سلمان رشدي، گفت كه علماي پاكستان در همه امور در كنار امام و انقلاب اسلامي خواهند ماند.
البته مفتي، خواستار فتوايي در تحريم «نخست وزير شدن زنان» بود كه آن روزها به علت كانديدا شدن بي نظير بوتو، مسأله روز پاكستان بود، و ما به طور اجمال از كنار آن «عبور» كرديم و اعتقاد هم نداشتيم كه زن از نظر اسلام، نمي تواند نخست وزير يا وزير بشود؛ چرا كه نه؟...
در مركز جماعت اسلامي ـ منطقه منصوره ـ ديداري با رهبري جماعت اسلامي پاكستان داشتيم كه در آن جلسه، علاوه بر قاضي حسين احمد امير جماعت اسلامي، چوهدري رحمت اللهي ـ قائم مقام وي ـ و استاد خليل حامدي مسؤول مركز علمي و بين المللي جماعت هم شركت داشتند.
قاضي حسين بر ضرورت استمرار همكاري هاي مشترك بين جمهوري اسلامي ايران و حركت هاي اسلامي معاصر تأكيد داشت. او گفت ما طي يك اعلاميه رسمي، فتواي حضرت امام را تأييد كرده ايم و در همه امور در كنار جمهوري اسلامي خواهيم بود.
شب هنگام در سمينار «نهضت تحفظ ناموس رسالت» بوديم كه با شركت شخصيت هاي برجسته اي چون نواب زاده نصرالله خان، مولانا عبدالستار نيازي ـ دبير جمعيت علماي پاكستان ـ و مولانا ساجد نقوي ـ رئيس نهضت اجراي فقه جعفري ـ و ده ها نفر ديگر تشكيل شده بود. سخنرانان به اتفاق آراء، توطئه فرهنگي امپرياليسم غرب به رهبري آمريكا و انگليس را محكوم ساختند. مولانا عبدالستار نيازي در ديداري در هتل «فلاي تيز» به من گفت: "فتواي حضرت امام خميني موجب وحدت مسلمين گرديد و نشان داد كه امام خميني، جز خدا و شريعت، هيچ چيز را در نظر نمي گيرند".
در ديدار از «آكادمي اقبال» معلوم شد كه صادق، آشنايي ديرينه و تنگاتنگي با اعضاي آن دارد. اين آكادمي به نشر انديشه هاي اقبال در سطح جهان مشغول است و فصلنامه اي هم به نام «اقباليات» به زبان هاي فارسي، عربي، اردو و انگليسي منتشر مي سازد.
ديدار ديگري هم داشتيم از مركز «اشاعت ثقافت اسلامي» و مدير آن «سراج منير» كه به نشر كتب مربوط به فرهنگ و تمدن و فلسفه اسلامي در شبه قاره مي پردازد. صادق با اعضاي آن جا آن چنان گرم و صميمي و آشنا بود كه گويي خود از اعضاي اين مركز است.
وقتي از سفر لاهور بازگشتيد، رابطه تان با شهيد صادق گنجي به چه صورتي ادامه يافت؟
پس از مراجعت ما به ايران، صادق ارتباط را قطع نكرد. يك بار كه به ايران آمد، همراه آقاي حسيني، به منزل ما آمد. در لاهور هم كه بود از طريق مكاتبه در تماس بوديم، در نامه اي اصرار داشت كه براي شركت در سمينار مربوط به سلمان رشدي به هند بروم و صادقانه با يادآوري اين كه نتوانسته بود تحقيق مربوط به جماعت اسلامي را تكميل كند، ارسال گزارش ديگري را وعده مي داد.
در اين جا متن نامه صادق را كه حاكي از صداقت اوست، عيناً مي آورم كه گوشه اي از تلاش و كوشش اين شهيد عزيز را هم نشان مي دهد:
«برادر و سرور گرامي استاد خسروشاهي، سلامٌ عليكم
ضمن عرض سلام و ادب، اميدوارم كه حال تان خوش و ملالي در زندگي، سيماي مبارك تان را آزرده خاطر نسازد، باري شوق و شعف ديدار مجدد با شما آرزويي است كه مدت ها از پي آن روان بوده و از خداوند منان مسألت دارم كه اين خواهش و دعا را مستجاب فرمايد، باري اندك فرصتي پيش آمد كه مطالبي چند را تقديم حضورتان نموده به اين اميد كه با جواب خويش تكليف مان را روشن نماييد.
1ـ در ماه اكتبر سال جاري در هند سمينار دو روزه اي به نام رحمه للعالمين كه در حقيقت بررسي علمي و تنقيدي عليه كتاب آيات شيطاني است برگزار مي گردد، از اينجانب دعوت به عمل آمده و خواسته اند كه يكي از شخصيت هاي ايراني را نيز معرفي نمايم. اين بنده خدا نام حضرتعالي را پيشنهاد كرده (بدون اخذ اجازه) اكنون مايلم بدانم كه آيا براي تنظيم بقيه امور از ناحيه شما آمادگي هست يا خير؟
2ـ از آن جا كه كار بسيار مهمي بر سر راهم سبز گرديده، عملاً نتوانسته ام تاريخ جماعت اسلامي را بازنويسي و آماده بهره برداري نمايم، لذا كاري كه اكنون در شرف اتمام است، تحت عنوان مسيحيت در پاكستان (بررسي تاريخي و سياسي و فرهنگي) آماده است، كه در صورت تمايل مي توانم به محضرتان ارسال دارم.
3ـ اگر احياناً كتابي يا چيزي مورد نياز شد حتماً بفرماييد تا خدمتگزاري نمايم .
4ـ و اما درخواست حقير:
برادر حامل نامه، از دوستان معتبر و بسيار خوب اينجانب بوده كه قصد دارند در پاكستان در رشته پزشكي تحصيل نمايند، از آن جا كه اينجانب و آقاي قمي نيز برايشان تأييديه داده و اين بنده بيش از 10 سال است كه به خوبي نامبرده را مي شناسم، لطف فرموده در اين زمينه مساعدت نماييد.
در پايان [اگر] امري باشد، به ديده منت داشته و يك بار ديگر آرزوهاي قلبي خويش را براي تجديد ملاقات با شما ابراز مي دارم.
ضمناً از دورنگ شدن نامه، شديداً پوزش مي طلبم.
با تشكر برادرت صادق گنجي
خانه فرهنگ جمهوري اسلامي ـ لاهور

نامه اي ديگري هم از صادق دارم، كه همواره دوست داشتم كه اگر مثلاً وزارت محترم ارشاد اسلامي، خواست يادوراه خاصي براي بزرگداشت اين شهيد عزيز منتشر كند، در اختيار آن ها قرارش دهم و در اين جا، بي مناسبت نيست پيشنهاد كنم كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجموعه گزارش ها و تحقيق هاي ارسالي صادق را، براي استفاده اهل تحقيق منتشر سازد، كه هم يادي است از او و هم كمكي به دوستاني كه امكان استفاده از بانك اطلاعاتي وزارت را، به علت اشتغالات و دوري راه، ندارند.
مي دانيم كه شهيد گنجي همواره بي صبرانه منتظر بچه هاي ايران بود تا در آن جا به بهترين نحو ممكن، كارهاي شان را هماهنگ و تسهيلات لازم را براي شان فراهم سازد. شما نيز به نمونه اي از فعاليت ها و مصاحبه هاي خودتان در پاكستان اشاره بفرماييد.
درواقع چون هدف اصلي ما از اين سفر، مسأله سلمان رشدي بود و نيز جلب همكاري علماي پاكستان و ايجاد تقريب عملي بين مذاهب اسلامي، كه خوشبختانه با موفقيت همراه بود و بنده به گوشه اي از آثار اين ديدارها با علماء اهل سنت و محبت هاي صادق هم اشاره كردم. اما مصاحبه هايي متعدد و در زمينه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي با ما انجام شد كه در جرائد متعدد چاپ لاهور، منتشر گرديد.
يك نمونه از آن ها، نشر مصاحبه اي درباره مسأله سلمان رشدي بود كه در روزنامه معروف و كثيرالانتشار «مشرق» چاپ لاهور منتشر شد. اين مصاحبه شامل افشاي اهداف امپرياليسم غربي از توطئة ـ آن زمان جديد ـ قداست زدايي و اهانت به مقدسات اسلامي بود كه با نشر كتاب آيات شيطاني سلمان رشدي در آن زمان آغاز شده بود و ما ادامه همان طرح توطئه را همواره از طريق ساخت فيلم سينمائي، نشر كاريكاتور و مقالات بيشمار در روزنامه ها، چاپ كتاب ها و پخش سي دي هاي اهانت آميز شاهد بوديم و آخرين نمونه آن ها همين مسأله طرح توطئه قرآن سوزي در آمريكا توسط يك كشيش و گروهي از عوامل وابسته به صهيونيسم بين المللي است.
به هرحال من در آن مصاحبه مفصل كه تقريباً يك صفحه كامل از روزنامه «مشرق» را پر كرده بود، اهداف محافل صليبي ـ صهيوني را افشا كرده و فلسفه صدور حكم و فتواي تاريخي امام خميني ـ قدس سره ـ را درباره سلمان رشدي توضيح داده بودم. و اين توضيحات در واقع در روشن كردن افكار عمومي در پاكستان، بسيار تأثيرگذار بود و مورد توجه علماي محترم و مردم مسلمان آن سامان قرار گرفت. [نمونه اي از روزنامه مشرق به پيوست مصاحبه موجود است.]
نگاه امروزتان پس از گذشت بيست سال از فقدان و شهادت شهيد صادق گنجي، نسبت به آن عزيز چگونه است؛ آيا هنوز هم با همان شور و شوق سابق همراه است؟
بله، بي ترديد نگاهم هيچ فرقي نكرده، و اگر بر آن شور و شوق افزون نشده باشد؛ "حقه مهر به همان مهر و نشان است كه بود". چون متأسفانه تجربه ها در بعضي از مراكز فرهنگي ما در خارج به خوبي نشان داد كه به قول برادر عزيزمان آقاي جواد منصوري ـ كه خود، هم معاونت فرهنگي وزارت خارجه را مدتي به عهده داشت و هم در چين و پاكستان سفير بود ـ براي اين موارد، افراد برجسته اي تربيت نكرده ايم، و من اضافه مي كنم كه در نمايندگي هاي سياسي نيز با چنين مشكلي روبرو هستيم. البته من جنبه هاي مثبت كارهاي سياسي ـ فرهنگي بعضي از برادران را ناديده نمي گيرم، اما بايد پذيرفت كه در اين مدت طولاني، كادرسازي در اين زمينه ها كاملاً متناسب با زمان و مكان، اسلام و انقلاب نبوده است و گاه حتي بعضي اعزام ها، به خاطر عملكرد منفي نماينده اعزامي، نتيجه منفي و معكوسي بخشيده است. كه نمونه آن را اخيراً با اعلام پناهندگي يك عضو وزارت خارجه و يك نماينده فرهنگي، در فنلاند و بلژيك، شاهد بوديم.
با ملاحظه اين حوادث ناشايست، مي فهميم كه صادق گنجي چه ارزشي داشت. ما متأسفانه «صادق گنجي»ها نداريم، بلكه، فقط تعداد معدود و محدودي هستند كه در مسير صادق گنجي، در كشورهاي خارجي، گام برمي دارند.
در مورد چگونگي شهادت صادق گنجي و بازتاب آن چه مي گوييد؟ از نظر شما كدام گروه عامل اين جنايت بود؟
بي ترديد او قرباني توطئه اي حساب شده از سوي دشمنان اسلام شد. «محمدايثار قاسمي» معاون انجمن وهابي سپاه صحابه ـ كه بهتر است آن را سپاه يزيد نام بنهيم ـ در مصاحبه اي با روزنامه «نواي وقت» چاپ پاكستان گفته بود: "صادق گنجي دشمن سرسخت آمريكا بود و از حمايت آمريكا از عراق سخن مي گفت و به همين دليل توسط عوامل آمريكا ترور شد." او اين جملات را در رابطه با عدم دخالت باند تبهكار سپاه يزيد در اين امر، اظهار داشت و ما اصل موضوع را مي پذيريم كه صادق، قرباني توطئه امپرياليسم شد، ولي آلت فعل و «عوامل آمريكا» كه اين جنايت را مرتكب شدند، عضو همان سپاه يزيد بودند كه ايثار القاسمي معاون آن بود.
و البته دوستان مي دانند كه ايثار القاسمي، فقط دو هفته بعد، گويا در يك اختلاف درون گروهي و درگيري انتخاباتي با گروه منشعب از اين سپاه، به سركردگي شيخ اقبال، خود دچار تير غيبي شد و به زير خاك رفت، ولي مردم مسلمان ايران، همچنان انتظار دارند كه عاملين اصلي اجراي توطئه، به كيفر خود برسند. گرچه ايثار القاسمي، متهم اصلي در طرح و اجراي نقشه ترور شهيد صادق گنجي، اكنون به درك واصل شده است، ولي قصاص آمرين آن جنايت، همواره مورد خواست مردم ايران و پاكستان بوده است.
حرف پاياني؟
صادق فقط متعلق به مردم ايران نبود، پاكستاني ها پس از شهادت او، در روزنامه هاي خود نوشتند كه «گنجي قلب لاهور بود» و افسوس كه اين گنج را از ما گرفتند.
همسر شهيد صادق گنجي، به هنگام به خاكسپاري پيكر پاك آن شهيد عزيز مي گفت: "صادق، گنجينه اي از گنجيه هاي انقلاب بود. او انسان زهد و عمل بود و جز شهادت، چيز ديگري شايستگي او را نداشت و اين شهادت زيبنده صادق بود".
دوست دارم اين گفت و شنود را با شعري از اقبال لاهوري به پايان برسانم:
"نشان مرد مؤمن با تو گويم *** چو مرگ آيد تبسم بر لب اوست"
از شما سپاسگزاريم.
من هم از شما، كه باعث شديد دقايقي در احوال و خصائل نيك آن شهيد سعيد درنگ كنيم و خاطرات گذشته را تكميل كنيم، متشكرم.
***




شاهد ياران شماره 63
انتهاي پيام/ز
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده