زندگينامه سردار شهيد رضا چراغي
سهشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۳۱
چند روزي مي شد كه پدر از سفر كربلا برگشته بود. هنوز در حال و هواي زيارت حضرت اباعبدالله الحسين (ع) به سر مي برد. در كربلا، دوست عربي داشت به نام عبدالرزاق كه علاقه شديدي به او داشت. همواره ياد او با عطر كربلا همراه بود.
صبح يكي از روزهاي سال 1336 شور و شعف، خانه اي كوچك در روستاي ستق از توابع شهرستان ساوه را فرا گرفت. شيون كودك تازه متولد شده ازخانه محقر چراغي بلند بود.
پدر كه از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد، بي اختيار نوزاد را در آغوش كشيد و گفت: قربانت بروم عبد الرزاق. كساني كه در اتاق نشسته بودند، با تعجب به او نگاه كردند.
... بله، عبدالرزاق، اسمش را مي گذاريم عبدالرزاق.... چندي بعد، پدر به اداره ثبت احوال ساوه رفت تا براي كودكش شناسنامه بگيرد. وقتي مامور ثبت از او پرسيد كه اسم كودك چيست؟ خندان گفت: عبدالرزاق. چند روز بعد كه براي گرفتن شناسنامه رفت، در كمال تعجب ديد در شناسنامه، نام كودك را رزاق چراغي نوشته اند. با ناراحتي علت را پرسيد، مامور گفت:حالا شده....ديگر عوضش هم نمي شود كرد! اين مساله، همه را ناراحت كرد. از آن به بعد او را رضا صدا كردند.
رضا در خانواده اي مذهبي و دوستدار اهل بيت (ع) زاده شد. در شش سالگي قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبي كه داشت، همواره در درسهايش موفق بود. او علاوه بر تحصيل، به مطالعات و فعاليت هاي مذهبي علاقمند بود و در مجالس مذهبي، با شور و اشتياق حضور مي يافت. پس از گذراندن دوره ابتدايي، وارد دبيرستان شد و در آن مقطع با برخي مسائل مذهبي و سياسي آشنا شد. او در شروع انقلاب اسلامي، در سال آخر دبيرستان تحصيل مي كرد.
فعاليت هاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
رضا در راه تحصيل، عنصري فعال و پر تلاش بود. در ميان همسالان و همشاگردانش از نظر اخلاق، ادب و علم، ممتاز بود. با شروع انقلاب اسلامي، فعالانه وارد عرصه هاي مبارزه شد و در حركت ها و تظاهرات، همدوش و همراه مردم انقلابي به فعاليت پرداخت. با اوج گيري انقلاب، حضور او در صحنه هاي مختلف آن، پر شور و هيجان و جدي تر شد و در توزيع اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) در ميان دوستان و بستگان، نقش موثري ايفا كرد.
چراغي در روزهاي پيروزي انقلاب، خستگي ناپذير و عاشقانه، شب و روز خود را وقف تحقق انقلاب كرد و در تسخير مراكز نظامي و دولتي رژيم، پر تلاش حضور داشت.
فعاليت هاي شهيد در كردستان و دفاع مقدس
رضا پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با شوقي فراوان در حراست از آرمان هاي آن، با جان و دل كوشيد. هر جا كه به او نياز بود، خود را به آن جا رسانده و خدمات شايسته اي را انجام مي داد. او پس از شروع غائله كردستان توسط ضد انقلاب، فوري همراه جمعي از دوستان، خود را به مريوان رساند و در مبارزه با گروهك هاي محارب، از هيچ كوششي دريغ نكرد.
در مدت حضورش در كردستان، تجربيات ارزشمندي درباره مسائل نظامي و نيز فرماندهي كسب كرد. او در عمليات محمد رسول الله (ص)، مسير بسيار مهم و پر خطر معروف به نام راه خون را از تصرف نيروهاي ضد انقلاب خارج كرد و بدين وسيله، شهامت، توان رزمي و شايستگي خود را در فرماندهي نيروهايش به نمايش گذاشت.
همچنين همراه ديگر فرماندهان در جبهه هاي سر پل ذهاب و گيلانغرب دست به عمليات چريكي زد.
چراغي در مدت حضورش در كردستان، مدتي مسئوليت جانشيني سپاه دزلي و زماني نيز به عنوان مسئول محور مريوان انجام وظيفه كرد و خدمات درخشاني را در آن جا از خود به يادگار گذاشت.
شهيد چراغي كه حاج احمد متوسليان را استاد خود مي دانست،
خصوصيات بارز اخلاق و رفتار نظامي او را الگوي خويش قرار داد و از همان اولين روزهاي حضورش درمريوان، با نشان دادن شجاعت و رشادت، جوهر خويش را نمايان ساخت. جمع سرداران دلير مردي كه بعدها در جنگ، نوبت به نوبت جاودانه شدند، از كردستان عازم جنوب شدند. با تشكيل تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) توسط حاج احمد، رضا نيز از آن به بعد همراه تيپ ۲۷ در عمليات هاي مختلف شركت كرد.
وي در طول حضور در كردستان و جنگ، مسئوليت هاي مختلفي بر عهده داشت. مدتي جانشين سپاه دزلي بود و زماني مسئول محور مريوان. از اواسط سال۱۳۶۰ تا اواخر تير ماه سال ۶۱ ، فرماندهي گردان حمزه (ع) را در عمليات فتح المبين و بيت المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسليان در تيرماه ۶۱ در لبنان و قبول فرماندهي تيپ ۲۷ توسط شهيد حاج همت، شهيد چراغي در عمليات رمضان و عمليات مسلم بن عقيل در سومار، به عنوان قائم مقام لشكر خدمت كرد و از مهر ماه سال ۶۱ براي مدت كوتاهي معاونت سپاه ۱۱ قدر را كه فرمانده آن حاج همت بود، پذيرفت. از آبان سال ۶۱ تا فروردين سال ۶۲ در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يك در فكه، به عنوان فرمانده لشكر انجام وظيفه كرد.
حسين الله كرم، همرزم شهيد مي گويد: در عمليات محمد رسول الله (ص) وقتي پس از انهدام مواضع و استحكامات دشمن فرمان بازگشت به خطوط خودي داده شد. نيروها آماده بازگشت شدند. شهيد چراغي در مسير سرد و پر برف نيروها را كه با مشقت فراوان از عمليات بر مي گشتند در آغوش مي گرفت و مي بوسيد.
شهيد چراغي به همراه شهيدان محمدرضا دستواره و حسن زماني در جبهه هاي سر پل ذهاب دست به عمليات چريكي زدند. در يكي از اين حمله ها در منطقه نفت شهر درگيري شديدي بين ما و دشمن پيش آمد. بخاطر محدوديتي كه در مهمات داشتيم، شهيد چراغي و شهيد هادي دستور دادند به مواضع قبلي خودمان برگرديم. بايد مسير را از داخل رودخانه طي مي كرديم چون زير آتش تانك و هلي كوپترهاي دشمن قرار داشتيم.
عقب نشيني بايد مرحله به مرحله انجام مي شد. هلي كوپترهاي دشمن به دنبال نيروهايي بودند كه در دشت ويژگان و خان ليلي عمليات چريكي انجام داده بودند. ما تحت فرماندهي شهيد چراغي روي ارتفاعات پارلمان بوديم. شهيد چراغي و هادي نيروها را قانع كردند كه عقب بروند و خودشان دو نفر ماندند تا با تيراندازي به سوي دشمن از تهاجم آنان جلوگيري كنند و ما به راحتي برگرديم.
شهيد رضا چراغي در عمليات فتح المبين در كنارحاج احمد متوسليان و شهيد حاج همت به بررسي و شناسايي مواضع نيروهاي متجاوز عراق پرداخت. او در آن عمليات فرماندهي گردان حمزه را بر عهده داشت و در منطقه دشت عباس در برابر تانكهاي دشمن وارد عمل شدند.
در عمليات بيت المقدس كه لشكر روي جاده اسفالته اهواز - خرمشهر عمل مي كرد، شهيد چراغي مسئوليت سه گردان را بر عهده داشت و با لياقت و توان بالا، تا فتح خرمشهر به هدايت نيروها پرداخت. در اين عمليات، از ناحيه پا مجروح مي شود. پس از بهبودي نسبي، در عمليات مسلم ابن عقيل (ع) كه پاييز سال ۶۱ در منطقه سومار انجام شد، حاج همت به عنوان فرمانده قرارگاه ظفر منصوب شد و شهيد چراغي فرماندهي تيپ محمد رسول الله (ص) را بعهده گرفت. در اين عمليات تيپ حضرت رسول الله (ص) حدود ۱۳ گردان داشت كه هدايت آنها با رضا بود. رضا بر اثر جراحات قبلي پايش در گچ بود و ناراحتي زيادي داشت، در حالي كه سرم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس عمليات را در شرايط بحراني هدايت مي كرد.
در عمليات والفجر مقدماتي، تيپ ۲۷ به لشكر تبديل شد. حاج همت فرماندهي سپاه ۱۱ قدر را بر عهده گرفت و شهيد چراغي فرماندهي لشكر را. در آن عمليات، لشكر را ۴ تيپ تشكيل مي داد. تيپ يك عمار، تيپ دو سلمان، تيپ سه ابوذر و تيپ چهار ذوالفقار كه وظيفه اجراي آتش بر روي دشمن را داشت.
در اين عمليات رضا شمشير لشكر بود و اقتدار و استقامت شايسته اي از خود نشان داد. وقتي دشمن در پاسگاه طاووسيه اقدام به پاتك كرد، كنار شهيد چراغي در نيمه هاي دو قله مشرف به پاسگاه طاووسيه بودم. آتش دشمن بسيار شديد بود. با اتكا به شليك هزاران گلوله خمپاره و كاتيوشا در هر ساعت، توانستند تا روي تپه دو قلو جلو بيايند. حضور شهيد چراغي در كنارشهيد همت ، به نيروها روحيه مي داد و با فرماندهي رضا تپه دو قلو، پس گرفته شد.
در عمليات والفجر يك در منطقه عمومي فكه كه حاج همت فرماندهي قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشكر بود. لشكر ۲۷ وظيفه داشت كه با نيروهاي ارتش ادغام شود و ارتفاعات پيچ آنگيزه و جبل فوقي را فتح كند و به سمت عمق خاك دشمن براي تصرف تاسيسات نفتي پيش برود. ارتفاعات ۱۱۲ توسط گردان مالك و گردان كميل به تصرف در آمد. گردان ميثم و ديگر گردانها نيز به سمت ارتفاعات ۱۴۳ و پاسگاه بجيله و در امتداد آن به تاسيسات نفتي قزلبان حمله كردند كه محور عمليات لشكر را تشكيل مي داد.
ويژگي هاي اخلاقي
او
اهل پارسايي، تقوا و ديانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات تقيه خاص داشت. از دنيا و زخارف آن پرهيز مي نمود و اهل ريا و رياست نبود. پدرش مي گويد: وقتي او را به عنوان فرمانده لشگر معرفي كردند و از او خواستند به سپاه منطقه 10 تهران برود و حكم فرماندهي اش را بگيرد، گفت خجالت مي كشم دنبال اين چيزها بروم.
او عاشق شهادت بود. در طول جنگ، يازده بار مجروح شد و خودش گفته بود كه اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهيد مي شوم و چنين هم شد.
اهل ولايت بود و به اهل بيت (ع) ارادت مي ورزيد.
در مسئوليت هايي كه به عهده مي گرفت، جدي و پر كار بود. نسبت به حفط بيت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصي نمي كرد.
پدرش مي گويد: هر گاه با ماشين به منزل مي آمد، ماشين بيت المال را خانه مي گذاشت و با ماشين من به كارهاي شخصي اش رسيدگي مي كرد. يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر نشد از ماشين بيت المال استفاده كند و با ماشين من او را به مقصد رساند.
چگونگي شهادت
شهيد رضا چراغي، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب، سرانجام در عمليات والفجر 1 كه در منطقه عمومي فكه انجام گرفت، پس از ابراز رشادت تمام و ايثار و حماسه، به شهادت رسيد و روح بزرگوارش به ابديت عشق پرواز كرد. يكي از همرزمانش مي گويد: دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جا رساندم. رضا چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال شليك آر پي چي 60 بودند. دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند كه مي جنگيدند، رضا چراغي، عباس كريمي ، اكبر زجاجي و سه نفر بسيجي كه سخت درگير بودند. دشمن تصور مي كرد كه نيروي زيادي روي ارتفاع است. عصر كه دوباره به ارتفاع رفتم، ديدم عباس كريمي و دو نفر از بسيجيان، پيكر غرقه به خون چراغي را با برانكارد حمل مي كنند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
نظر شما