ویژه سردار شهید علی بسطامی/
يکشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۶:۵۷
نوید شاهد: «سخن گفتن در باب بسطامي بر زبان قاصر حقير تنگ است، علي آن انسان والا مقام و بي آلايش كه در هنگام سختي نجم اميد و در راهش پرصلابت و استوار و در قدمش زمزمه ها و مزمزه ها نهفته بود و فرشتگان عرش، نور را در سيمايش نظاره مي كردند و هميشه آرزوي حضور در بارگاه عدل اسلامي و الهي را آرزو مي كرد سرانجام جام وصال دوست را عاشقانه سر كشيد و سياه رويي خاك مهران را با سرخي خون مطهر خويش با سرخي فلق در آميخت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
در كلام ياران - حاج علي ارغواني

«سخن گفتن در باب بسطامي بر زبان قاصر حقير تنگ است، علي آن انسان والا مقام و بي آلايش كه در هنگام سختي نجم اميد و در راهش پرصلابت و استوار و در قدمش زمزمه ها و مزمزه ها نهفته بود و فرشتگان عرش، نور را در سيمايش نظاره مي كردند و هميشه آرزوي حضور در بارگاه عدل اسلامي و الهي را آرزو مي كرد سرانجام جام وصال دوست را عاشقانه سر كشيد و سياه رويي خاك مهران را با سرخي خون مطهر خويش با سرخي فلق در آميخت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. در اوايل سال 66 در منطقه ي عمومي «ماووت» كردستان عراق و قلعه هاي استراتژيك «گامو» و «هزاركانيان» كه از مناطق واگذاري لشكرها بود، مشغول شناسايي شديم. در راستاي شناسايي معبري كه مسئوليت آن به عهده اين جانب بود، با مشكلات متعددي مواجه گشتيم و به مجرد مراجعت به مواضع خودي، شهيد بسطامي را در جريان امر و خطرات معبر قرار دادم. همراهان حقير در شناسايي معبر معتقد بودند بنده از ذكر معايب و خطرات معبر امتناع ورزم. در اين راستا فرمانده لشكر 11 به اتفاق شهيد علي بسطامي تصميم به حضور در جلسه قرارگاه و طرح موضوع در محضر بردار صفوي و ساير فرماند ه هان سپاه گرفتند اما اين جانب با حضورشان در جلسه مخالفت ورزيدم و شب بعد در معيت شهيد بسطامي، علي نجات غلامي، علي جمال فتاحي و علي كمال پيمان مجدداً معبر مورد نظر را مورد شناسايي قرار داديم و در زمان رسيدن به داخل معبر در حالي-كه از ميدان مين عبور مي كرديم، حقير از آسيب وارده به چشم احساس ناراحتي مي كردم اما هرگز آن را بيان ننمودم. نظر به همين موضوع، شهيد بسطامي اشاره كردند: شما مشكلي داريد اما احساس ترس نيست! بنده در پاسخ اظهار داشتم: حقير پيرمرد و داراي اندام نحيف و رنجوري بوده، اما شما جوان و نيرومند؛ و به مزاح گفتم: شايد دليل هم ترس باشد. اين كه سرانجام از ميدان مين عبور، و در جنب سنگر استراحت نيروهاي دشمن مشغول بررسي و شناسايي تعداد نفرات، سلاح و... گرديديم. در اين هنگام مبادرت به استراحت و اتراق نموده و شهيد علي مشغول مناجات و دعا و بعد هم شوخي و مزاح شد. سپس از گز اصفهان كه همراه داشتيم، به عنوان شام مصرف نموده و بنده نيز جلد نايلوني گزها را جمع آوري و خطاب به شهيد علي گفتم: آن-ها را در پيش دوستانشان در زير سنگ كنارتان قرار دهيد! ايشان با تعجب پرسيدند: كدام دوست؟ حقير در پاسخ گفتم: در شناسايي شب قبل در اين محل بيسكويت به عنوان شام صرف نموده، و جلد آن را در زير سنگ قرار داده ام. وي با برداشتن سنگ مورد اشاره به حقيقت موضوع كاملاً يقين حاصل كرد! وي فرمودند: بنده به اظهارات شما چه قبل و چه حال، ايمان داشته و دارم.
بعد از اين موضوع به نقطه ي الحاق با برادران غلامي، فتاحي و پيمان رسيد. از كمين عبور كرديم و پس از توقفي كوتاه، فريضه ي صبح را ادا نموديم در اين حين در حالي كه شهيد بسطامي و برادر علي نجات غلامي پهلوي هم دراز كشيده بودند، متوجه سر و صدايي شدم و احساس كردم مربوط به حيوانات درنده باشد و با اين احساس، در وسط آن دو نشستم و با دست آن ها را تكان داده و جريان را بازگو نمودم. هر دو به اين احساس حقير خنديدند و عنوان داشتند اين پلنگي بوده كه مصمم به ربودن حضرت عالي با توجه به جثه ي صغيرتان بوده است! بعد از اداي فريضه ي صبح راهي مواضع خودي شده و پس از رسيدن به محل، عصر همان روز شهيد بسطامي به اتفاق حاج كرمي، فرمانده لشكر 11، عازم حضور در جلسه شدند. در زمان حضور در جلسه كليه ي فرماندهان در مقابل خواسته هاي سردار صفوي در راستاي شناسايي منطقه عاجز مانده و تنها شهيد بسطامي نقشه ي منطقه را توجيه و پاسخ هاي لازم را به ايشان ارايه نمودند! سردار صفوي با توجه به حساسيت معبر شناسايي شده توسط اين جانبان تقاضاي ارايه ي اسامي افراد را نموده بود، اما شهيد بسطامي نظر به خلوص و قدرشناسي نسبت به پرسنل مجموعه ي اطلاعاتي، از ذكر اسامي افراد تيم امتناع ورزيده بود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده