چهارشنبه, ۱۴ تير ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۴

عملياتهاي انجام شده در مريوان - قسمت چهارم

تحركات بي سابقه يگان هاي اكتشافي عملياتي ارتش عراق و عمليات پيچيده و انبوه مهندسي ماشين جنگي صدام آن چنان حساسيت برانگيز بود كه فرماندهان رده بالاي نيروهاي سپاه و ارتش را واداشت تا از بني صدر - كه در آن مقطع مسؤوليت جانشيني فرماندهي كل قوا را برعهده داشت- خواستار تشكيل جلسه اي اضطراري براي بررسي انگيزه هاي تحركات ارتش بعث در مرز مشترك و اتخاذ تدابير عاجل و ضروري براي مقابله با هرگونه تهديد خارجي از مرزهاي غرب و جنوب شوند. سرانجام جلسه مزبور در تاريخ 31 مرداد سال 59 در كرمانشاه تشكيل گرديد. «احمد» از اين نشست نظامي و ماوقع آن روايت مي كند:

«من دقيقاً يادم هست كه يك ماه قبل از شروع جنگ، جلسه اي در اتاق جنگ لشگر 81 زرهي كرمانشاه به رياست بني صدر تشكيل شد. در اين جلسه آقايان ظهيرنژاد و صيادشيرازي، به همراه فرماندهان ارتشي 30 منطقه نظامي از استان هاي آذربايجان غربي، كردستان و كرمانشاه و نيز برادران محسن رضايي و محمد بروجردي به اتقاق مسؤولان سپاه در كل مناطق غرب حضور داشتند.

در اين جلسه فرمانده سپاه قصر شيرين به مسأله عدم آمادگي دفاعي نيروهاي مسلح اشاره كرد و گفت: از اين حيث نيروهاي ما كمترين آمادگي رزمي ندارند در صورتي كه ارتش عراق از خيلي وقت پيش شروع به ساختن استحكامات نظامي خودش كرده و در حاشية مرز دارد سنگرهاي بتوني مي سازد؛ بعد هم به تفصيل به وضعيت بد نيروهاي ارتش از اين لحاظ و نيز حملات مكرر ارتش عراق به پاسگاه هاي مرزي ما اشاره كرد. نهايتاً از بني صدر سؤال كرديم: اگر به احتمال يك درصد عراق به ايران حمله كند، شما چه تدبيري براي دفاع داريد؟»

بني صدر گفت: عراق هرگز جرأت چنين كاري را ندارد! اين بار برادر بروجردي گفت: آقاي رييس جمهور! اگر به احتمال يك در هزار عراق به ايران حمله كند و فرضاً بخواهد در غرب بيايد جلو شهر قصرشيرين را بگيرد، شما براي مقابله با چنين مسأله اي چه تدبيري داريد؟

بني صدر مجدداً گفت: عراق هيچ وقت چنين غلطي نمي كند. براي اينكه هم در سطح بين المللي و سياست جهاني محكوم مي شود و هم امنيت داخلي خودش به خطر مي افتد و عراق را به خطر نمي اندازد.

در آن جلسه براي ما از سياست®اين مغز بي شعور بين المللي صحبت مي كرد. با آنكه خودش بهتر از همه مي دانست كه سياست بين المللي هميشه تابعي از متغير امپرياليست هاي غرب و شرق است، با اين حال براي ما از وحشت عراقي ها از محكوميت بين المللي در صورت حمله به ايران صحبت مي كرد. به هرجهت جلسه را به اينجا ختم كردند كه مقرر شد بازديدي از مناطق مرزي به عمل بيايد. رفتند به اصطلاح منطقه را بازديد هوايي كردند و در راه بازگشت، هلي كوپتر بني صدر به علت نقص فني در منطقة تحت كنترل ضدانقلاب سقوط كرد و افتاد و متأسفانه اين مغز بي شعور هيچ آسيبي نديد! ضد انقلاب هم به او هيچ تعرضي نكرد و بعد هم رفتند لاشة اين هلي كوپتر را با تراكتور آوردند.»

براي اداي حق مطلب در توصيف موقعيت بحراني وضعيت مديريت نيروهاي مسلح انقلاب كه ملعبة دست ليبراليزم تخصص سالار گشته بود، حتي به كار بردن واژه هايي همچون فاجعه نيز بسيار نارسا و گنگ به نظر مي رسد. در چنين شرايطي است كه رژيم توسعه طلب بغداد پس از دريافت چراغ سبز از كاخ سفيد، عمليات تهاجم سرتاسري در سي و يكم شهريور 1359®ارتش بعث به خاك ايران اسلامي را با نام رمز «يوم الرعد» آغاز مي كند. در جبهة غرب يگان هاي مجهز ارتش عراق، شامل لشگر 7 كركوك و لشكر 91 سليمانيه از مرز خسروي و قصرشيرين عبور كردند. لشكر 7 كركوك به راحتي منطقة نفت شهر را اشغال كرد و لشكر 91 سليمانيه به سهولت به طرف مناطق خسروي و قصرشيرين پيشروي و ني دو منطقه را اشغال نمود. عراق همزمان با ين يورش گسترده، نيروهاي تيپ 81 سوار زرهي خود را از محور مرزي پاسگاه هدايت - حدفاصل سرپل ذهاب و قصرشيرين- وارد خاك ايران كرد و تيپ مزبور ضمن بستن عقبه قصرشيرين، امكان عقب نشيني را از معدود قواي ايراني حاضر در منطقه سلب كرد. حركت بعدي ارتش بعث، پيشروي به سمت شهر سرپل ذهاب و اشغل اين شهر سوق الجيشي بود.

به دنبل آغاز جنگ، شهسوار اردوي ليبراليزم منحط كه اينك به القاب و عناوين سابق خود لقب سپهسالار ايران! را هم افزوده بود، با ژستي حاضر به رزم وارد ميدان شد و ضمن طرح شعارهايي همچون مديريت تخصصي جنگ و ضرورت اتخاذ سياست جنگ كلاسيك، شمشير چوبي خود در نيروهاي مسلح، شاهكارهايي كه شايد در تاريخ فرماندهي جنگ هاي معاصر دنيا بي سابقه باشند، از خود به منصة ظهور رسانيد.

«احمد» ضمن تشريح موقعيت بحراني جبهه هاي غرب در آغازين روزهاي تهاجم ارتش عراق، اشاره اي نيز به ثمرات مديريت جنگي فوق تخصصي بني صدر دارد؛ آنجا كه مي گويد:

« خلاصه عراقي ها آمدند سرپل ذهاب را هم گرفتند و تانك هايشان تا دخل شهر سرپل ذهاب هم آمدند. در اين هنگام بود كه وضعيت عجيبي در سرپل ذهاب پيش آمد كه بد نيست شما هم از آن مطلع شويد. ببينيد! در هيچ قانون نظامي شما به اين مسأله كه بيايند و توپخانه را در خط مقدم بچينند برنمي خوريد؛ اما اين آقايان كه به نظر من جز خيانت كار ديگري نمي توانستند بكنند، در منطقه نفت شهر، يك گردان توپخانه سنگين ما را كه قبضه هاي آن از نوع 155 ميليمتري بود، كشيده بودند جلو و در خط مستقر كرده بودند! فرمانده اين گردان توپخانه زرهي كه افسر باغيرتي بود به همه در زده بود كه: آقا! اين توپخانه در خطر است و مي آيند عراقي ها توپخانه را مي گيرند! كسي به حرفهايش توجهي نكرد. موقعي كه حملة دشمن آغاز مي شود، عراق ابتد با يگان پياده حمله مي كند. خدمة توپ هاي ما كه در خط بودند، حدود 400 نفر از قوي گردان پياده عراق را اسير مي گيرند. جالب اين است كه نفر توپخانه ما پياده هاي دشمن را اسير مي گيرد. به اين ترتيب است كه عراقي ها در مرحلة اول حمله به توپخانه ما شكست مي خورند. بلافاصله همان شب عراق حمله مي كند و اين بار با يك گردان تانك حركت مي كند و كل توپ ها را

الآن تمام اين توپ ها در خط عليه خود ما به كار مي روند و مهمات اين توپ ها براي عراق از طريق عربستان، كويت و اسرائيل تأمين مي شود. اي واي بر ما، كه مملكت را داديم دست چه بي عقل هايي!؛ تا كاري كنند كه توپخانة مملكت ما را عراقي ها به اين راحتي به تاراج ببرند و غنيمت بگيرند در ماجراي اشغال قصرشيرين، باز همين بي عقل ها باعث شدند نيروهاي مستقر در آنجا تمام وسايل و تجهيزات خودشان را بگذارند و فرار كنند. قسمت اعظم تانك ها، توپ ها و تجهيزات سبك ما در قصرشيرين به اين شكل، خيلي راحت دست عراقي ها مي افتد.»

سپهسالار پوشالي ليبراليزم كه از وقاحت و مظلوم نمايي بهره اي وافر برده بود، براي انحراف افكار عمومي ملت از علل واقعي شكست هاي خفت بار و بازماندن دست ماشين جنگي بعث عراق جهت اشغال هرچه بيشتر خاك كشور و توجيه بي كفايتي نظامي خويش، شعار مزورانة دادن زمين در قبال گرفتن زمان را مطرح كرد. سردار رشيد اسلام حاج همت در اين باره مي گويد:

« قبل از شروع جنگ، برادران سپاه در مناطق غرب و جنوب، به دفعات مكرر اخطار مي كردند عراق چندماهي است كه نيروهايش را در مرز جابه جا كرده؛ اما هربار كه ما اين را مي گفتيم، بني صدر و عوامل دست نشاندة او در ارتش مي گفتند: چنين چيزي امكان ندارد. عراق غلط مي كند به ايران حمله كند!

با شروع جنگ هم بني صدر، اين تز را مطرح كرد كه ما زمين مي دهيم و زمان مي گيريم. همين مسأله مشخص مي كند كه قبل از جنگ و حتي پس از آغاز جنگ، در داخل هم توطئه هايي براي سرگرم سازي ما و فرصت ددن به دشمن براي تجاوز هر چه بيشتر در كار بوده. اينها همه محصول و با هماهنگي عراق و آمريكا در®توطئه اي بود كه جريان بين صدر به كمك مجاهدين خلق منطقه به وجود آوردند. پس مي بينيم كه بعد از شكست دولت موقت، تصرف لانة جاسوسي و كشف اسناد، حملة نظامي به طبس و پس از شكست كودتا در ارتش، آمريكا براي به شكست كشاندن انقلاب اسلامي چاره اي نديد جز حملة نظامي مستقيم از طريق يكي از وابستگان منطقه اي استكبار به ايران.»

با آغاز تهاجم ارتش بعث عراق، «احمد» و يارانش با روحيه اي نيرومندتر از گذشته، بلافاصله سرگرم طراحي عملياتي تلافي جويانه و ضربتي براي تنبيه دشمن متجاوز شدند. به روايت يكي از برادران واحد ادوات سپاه مريوان:

«ظهر روز سي و يكم شهريور 59، دوفروند هواپيماي جنگنده با سرعت زياد و از ارتفاع كمي از روي شهر مريوان گذشتند. اين مسأله باعث وحشت مردم شهر شده بود. بعضي ها مي گفتند هواپيماها عراقي اند و بعضي هم كه باور نمي كردند، مي گفتند لابد هواپيماها خودي بوده اند ساعت 2 ديديم اخبار راديو اعلام كرد تهران و چند شهر ديگر توسط هواپيماهاي عراق بمباران شده اند.

اين مسأله خيلي براي برادر «احمد» ثقيل بود كه هواپيماهاي عراق، از روي مريوان بروند و شهرهاي بي دفاع ما را بزنند. فرداي آن روز، به دستور برادر «احمد» قرار شد برويم و گراي پادگان شهر پنجوين عراق را بگيريم تا توپخانة ارتش، آنجا را بكوبد. بنده، همراه شهداي عزيزمان مهندس كابلي و علي رضا ناهيدي، راهي اين مأموريت شديم. بعدازظهر همان روز اول مهر 59، به واسطة گراگيري دقيق برادران كابلي و ناهيدي، توپخانة ارتش شروع به اجراي آتش كرد و آتش سنگين ايران، مستقيماً روي پادگان پنجوين ريخته شد. اين ابتكار برادر «احمد»، در واقع، اولين اقدام تلافي جويانة نيروهاي مسلح ايران در قبال تجاوز سرتاسري ارتش عراق به خاك ما بود!»

«احمد» و رزم آوران سپاه مريون، با فراغت خاطر نسبي اي كه پس از فتح دزلي از وضعيت جبهه هاي كردستان به دست آورده بودند، اكنون در جبهة مريوان و امتداد نوار مرزي، خود را آمادة برنامه ريزي تعرضي عمقي به قلب مواضع عراق در شمال آن كشور مي كردند. يكي از همرزمان سردار كبير حاج محمد بروجردي كه در اوان جنگ به جمع ياران «احمد» الحاق يافت، مي گويد:

«روز شانزدهم آذر 59، برادر «احمد» به ستاد منطقة 7 سپاه كشوري در كرمانشاه آمد. آن روزها بنده علاوه بر، آن كه مسؤول دفتر برادر بروجردي، فرمانده منطقة 7 بودم، به تشويق ايشن، كارهاي شناسايي هم در جبهه هاي كاني سخت و شورشيرين و انجام مي دادم.

آن روز «احمد» و بروجردي حدود يك ساعت پشت درهاي بسته با هم جلسه داشتند. جلسة آنها كه تمام شد، برادر «احمد» رو كرد به حاج محمد ]بروجردي[ و گفت: شما اين برادر را از ستاد آزاد كنيد، حكم انتقالش ر هم بزنيد، ساير برنامه هايش را خودم رديف مي كنم. بعد جلو آمد و با نهايت محبت به ما گفت: برادر، ما طرح يك عمليات بزرگ در غرب را آماده كرده ايم. به حول و قوة خدا مي خوهيم با استعداد يك تيپ، خودمان را از يك محور به تنگة روكان و كاني مانگا، و از محور ديگر، به شهر سيدصادق عراق برسانيمشماهم خودتن را آماده كنيد تا ان شاءا برويم و راه كارهاي آنجا را شناسايي كنيم. درست است كه نيرو كم داريم، اما توكل ما به خداست.

حرفهايش برايم مثل يك رويا بود! مگر مي شد باور كرد؟ لشگرهاي ارتش عراق، آبادان را در محاصره گرفته بودند. قصرشيرين، نفت شهر، خرمشهر، بستان، سوسنگرد، هويزه و كلي از مناطق ما تحت اشغال عراق بود؛ آن وقت «احمد»، طرح حمله به كاني مانگا و سيدصادق عراق را در سر داشت!»

طرح مزبور، نه يك بلندپروازي ايده آليستي و نشأت گرفته از عدم واقع بيني نسبت به شرايط جبهه ها در آن آغازين ماه هاي جنگ، بلكه با عنايت به تجارب رزمي فراوان و هوشمندي نظامي «احمد»، دقيقاً تبلور احساس تكليف اين سردار رشيد، در عمل به قدر مقدور خويش بود، ضمن آن كه نبايد از ياد برد حوزة استحفاظي سپاه مريوان، صرفاً محدود به بخشي از مناطق مرزي غرب كشور بود؛ نه جبهه هاي مناطق عملياتي جنوب. ديگر اين كه طرح هايي نظير آنچه «احمد» مدنظر داشت، صرفاً منحصر به او نمي شد. سردار رشيد اسلام حاج ابراهيم همت نيز كه در آن برهه فرماندهي سپاه پاوه را برعهده داشت، طرح مشابهي جهت كار در جبهة نوسود را در دستور كار خود قرار داده بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده