ياد نوشته اي از سردار سعيد قاسمي؛ از ياران حاج احمد متوسليان
يکشنبه, ۲۳ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: 30 سال بود كه حاج غلام حسين هر روز كه براي نماز صبح برمي خواست، نمازش را به اين اميد اقامه مي كرد شايد كه امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشيدش منور گردد. 30 سال بود كه حاج غلامحسين صاحب قنادي متوسليان هر روز به اين اميد كه امروز شيريني رهايي پسرش را خواهد پخت، كسب روزانه اش را آغاز مي كرد. 30 سال بود كه حاج غلامحسين اميد آن را داشت كه امروز ديگر خبر آزادي فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانيد.




به راستي كه « انتظار » چه سخت است و نيز چشم به راه بودن عزيزي كه حاضري براي ديدنش جانت را هم بدهي. همانند « يعقوب » كه سالها چشم انتظار « يوسف » بود هم به كهف دل و هم به اشك چشم. تو گوئي اين تقدير آدميزاد است، انتظار را مي گويم. چرا كه خداوند قامت دين و عزت بندگانش را بر قيام مومنين و منتظران استوار كرده است و ذلت شان را در قعود، ودر اين ميان ناب ترين مكتب وحي (مذهب اهل بيت )(ع) را به درستي « مذهب انتظار » ناميده اند. مذهبي كه پيروانش را يعقوب وار به چشم انتظاري « يوسف زهرا » فراخوانده اند. و از ميان يعقوبان زمانه پر بلاي ما كه به ابتلاي فراغ يوسفشان آزموده شدند يكي هم يعقوب داستان ماست. 30 سال بود كه حاج غلام حسين هر روز كه براي نماز صبح برمي خواست، نمازش را به اين اميد اقامه مي كرد شايد كه امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشيدش منور گردد. 30 سال بود كه حاج غلامحسين صاحب قنادي متوسليان هر روز به اين اميد كه امروز شيريني رهايي پسرش را خواهد پخت، كسب روزانه اش را آغاز مي كرد. 30 سال بود كه حاج غلامحسين اميد آن را داشت كه امروز ديگر خبر آزادي فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانيد.

زمزمه هر روزه حاج غلامحسين در اين 30 سال با خود اين بيت حافظ بود كه:
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
30 سال كه براي او 30 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 30 سال سوختن و دم برنياوردن و 30 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 30 سالي كه شاه بيت دعاهاي شب و روز پدر اين بيت بود كه:
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هر كجا هست خدايا به سلامت دارش

فرزندي كه 30 سال پيش براي اداي تكليف و مأموريتي كه ولي امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهيونيست آل يهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج ديده سرزمين سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نيز اسارت را به جان خريد. هجرتي بي بازگشت توأم با 30 سال بي خبري از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتي براي جهاد كه ثمره بزرگي بر جاي نهاد. رويش شجره طيبه مقاومت اسلامي در خاك سرزمين سدر و سلام، شجره اي طيبه كه ثابت كرد خانه غاصبين قدس از لانه عنكبوت هم سست تر است.
احمد اگرچه نيامد اما حاج غلامحسين رفت. حاج غلامحسين در اين 30 سال هم چون پروانه در شعله هاي آتش اشتياق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسيد و اگرچه به وصل احمد نرسيد اما به وصل خداي احمد رسيد و اين چنين شد كه « حاج غلامحسين متوسليان » در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبيك گفت و به ملكوت خدا پيوست.
داستان يوسفان گمگشته سرزمين ما هنوز به سرانجامي نرسيده است و پدراني« يعقوب وار » چشم انتظارند آنچنان كه گاه اين چشم انتظاري با ملك مرگ پيوند مي خورد و بوي پيراهن به جاي عطر ياس به بوي كافور تبديل مي شود. سالگرد اسارت 4 ديپلمات، بهانه اي شد تا ديگربار خاطره شير در زنجير، حيدر كرار رزمندگان صفشكن سپاه خميني(ره)، علمدار رشيد تيپ خيبرشكن 27 محمد رسو لالله(ص) و فاتح خرمشهر، اگر « حاج احمد متوسليان » از بايگاني به در آيد. همو كه اميرمؤمنان در وصف « مالك اشتر نخعي » سردار بي بديل سپاهش فرمود « انه سيف من سيوف الله » هم بر اين قياس مي توان احمد را نيز «شمشيري از شمشيرهاي خميني » انگاشت. مرد غريبي كه هنوز از يادها نرفته است با آنكه تا هم امروز پيش از 11290 روز از اسار ت اش در دستان فرزندان صهيونيست آل يهودا مي گذرد. مردي كه كافي بود تا فقط يكبار طعم هم نفسي با او را چشيده باشي تا
حلاوت آن هم نفسي مانع از آن شود كه او را از لوح ضميردلت پاك كني و بر آن باشي، تا حلاوت يادش را هماره با خود داشته باشي و نه يادش را، كه صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبير و درايتش را و مهمتر از همه ولايت پذيريش را. اين نوشتار در حكم « يادكرد » و غبارروبي از ياد و خاطره حاج احمد متوسليان است. مردي كه به شهادت كارنامه عملياتي و جهاد ياش، به مثابه زبده ترين و نخبه ترين فرمانده عملياتي و رزمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تا مقطع اسارتش توانست تيپ تازه تأسيس محمد رسو ل الله(ص) را به مرتبه و مقام زبده ترين و برترين يگان رزمي سپاه پاسداران بركشد و اين جايگاه را طي 2 عمليات غرورآفرين « الي بيت المقدس » و « فتح المبين » تثبيت نمايد. مردي كه با چنين كارنامه درخشان و بي نظيري در عداد بي ادعاترين و متواضع ترين فرماندهان جنگ قرار داشت و به چيزي جز اداي تكليف و اجراي امر ولي تا پاي جان نمي انديشيد.
اين قلم مناسب ديد در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روايت مغشوش، نادرست، تجديدنظرطلبانه و شبهه افكنانه يكي از نامزدهاي انتخابات دهم رياست جمهوري كه از قضا خود در آن زمان از مسئولين ارشد اجرايي كشور و دست اندر كار آن قضايا بوده است، يك بار براي هميشه اين مهم را به انجام رساند. حقيقت احمد متوسليان و حركت ولايي و ايماني اش و نيز حقيقت امامِ احمد تابناك تر و تابنده تر از آنست كه مغرضان و كج انديشان بتوانند در پي تكذيبش بر آيند كه « شجره طيبه » اي را ماند كه« اصلها ثابت و فرعها في السماء » .
لبنان سرزمين بي دفاع 30 سال پيش از اين در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظيم خرمشهر در عمليات « الي بيت المقدس » كه از نظر استراتژيست هاي جهاني به مثابه شكسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسين تكريتي تلقي شد، رژيم صيهونيستي طي عملياتي تحت عنوان « صلح براي الجليل » خاك لبنان بي دفاع را از زمين، هوا و دريا را مورد هجومي سرتاسري و همه جانبه قرار داد. حمله اي تهاجمي كه بر اساس دكترين نظامي ارتش فاشيستي نازي ها در جنگ بين الملل دوم تحت عنوان « حمله بر قآسا » GEIRKZTILB طراحي شده بود. استراتژي نظامي كه اساس آن بر 2 ستون « آتشباري پر حجم وسنگين » وحملات گسترده و برق آساي زميني استوار بود.
حمله زماني آغاز شد كه ژنرال « آريل شارون » وزير جنگ دولت مناخيم بگين در حالي كه در كنيساي مركزي بيت المقدس « تفيليم » (لباس مذهبي يهود در هنگام اداي نماز يوميه ) بر تن كرده و مشغول انجام «تفيلاي » (نماز) يهود بود، واژه عبراني« اوراني » (به معناي درخت سدر) بر زبان آورد، واژه اي كه همان رمز آغاز عمليات صلح براي الجليل بود، واين يعني آغاز حمله همه جانبه به لبنان بي دفاع.
طرح عمليات تهاجمي چنين بود كه نيروي هوايي رژيم صيهونيستي IAF، 310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F- 4 ايگل15 ـ F و فالكن 16- F و هم چنين جنگنده هاي « كفير » ساخت اسرائيل را در كنار 7 لشكر از 9 لشكر
زرهي نيروهاي زميني اسرائيل را كه به وسيله 4 تيپ ويژه و نيرو مخصوص « گولاني » ،« گيوعاتي » « ناخال » و « تزانهانيم » (چترباز) تقويت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامي ناوگان دريايي ارتش صيهونيستي. تهاجم زميني در 4 محور عملياتي از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بيروت پيش تازد و با تصرف بيروتكار را به اتمام رساند و اين يعني تصرف دومين پايتخت اسلامي پس از قدس شريف به دست صيهونيست ها.
دولت بگين از زبان آريل شاورن طي يك كنفرانس مطبوعاتي اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنين بيان مي كند:
1ـ اخراج چريك هاي سازمان آزاديبخش فلسطين PLO از لبنان.
2ـ ايجاد منطق هاي امنيتي به وسعت 40 كيلومتر مربع در منطقه مشترك بين لبنان و فلسطين.
3ـ روي كار آوردن حكومتي دست نشانده در لبنان و منعقد كردن قرارداد جداگان هاي مانند كمپ ديويد با آن.
جالب آنكه اسرائيل از حيث زماني، هنگامي حمله را آغاز كرد كه جهانيان سرتا پا سرگرم خيمه شب بازي بازي هاي جام جهاني فوتبال در اسپانيا بودند و لذا اسرائيل از اين غفلت جهانيان به خوبي سود جست. (آنچنانكه 24 سال بعد در هنگام جام جهاني فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد)
اما حقيقت آن بود كه اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و اين تنها ظاهر قضيه بود. حقيقت آن بود كه رژيم صهيونيستي و حامي جهاني اش ايالات متحده امريكا و نيز غرب، مقاصد پيچيده تر و خطرناك تري را تعقيب مي كردند. درست يك هفته پيش
از آغاز تهاجم يعني در روز نهم خرداد 1361(29 مي 1982 ) ژنرال الكساندرهيگ وزير خارجه وقت امريكا طي مصاحبه اي مطبوعاتي« استراتژي بين المللي » امريكا را معطوف به حل 3 بحران بين المللي اعلام كرد؛ نخست حل « بحران جنگ ايران و عراق » هيگ اعلام كرد اكنون ايران، ارتش عراق را از شهرهاي اشغالي خود از جمله بندر خرمشهر به بيرون رانده و قادر به ورود به خاك عراق مي باشد و دولت پرزيدنت « صدام حسين » به عنوان دوست ما در خاورميانه در خطر تهاجم امواج انساني نيروهاي « آيت الله خميني » هستند و اين بحران بايد هرچه زودتر به نفع ما پايان پذيرد.
بحران دوم، ا حتمال شكل گيري يك جريان مكنده جديد بين المللي كه موجبات اتحاد كشورهاي منطقه خليج فارس و خاورميانه را در جهتي مذهبي فراهم آورده و امنيت ملي ايالات متحده امريكا را به خطر بياندازد؛ و بحران سوم، مشكل حضور نيروهاي سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلي در لبنان كه فجايع عظيم انساني را ايجاد كرده كه دولت ايالت متحده، تمام توان خود را براي اتمام اين بحران به كار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133 ـ132 )

در واكنشي كم سابقه نسبت به اين سخنان هيگ ،« اسحاق شامير » وزير خارجه كابينه بگين، از طريق سفير حكومت صيهونيستي در واشنگتن يادداشت اعتراض آميز دولت صهيونيستي را به وزارت خارجه امريكا تحويل مي دهد. مهمترين بخش پيام مزبور اين است كه چرا اسرار و اهداف نظامي دولت اسرائيل در تريبو نهاي عمومي آن هم از طريق شخص وزير خارجه ايالات متحده امريكا فاش مي شود؟ (همان ص 133 ) آنچه از زبان هيگ خارج شد، در كنار فتح بزرگ خرمشهر و شكسته شدن كمر ارتش عراق و دژهاي حزب بعث در برابر امواج نوراني انقلاب خميني به خوبي روشنگر آن بود كه در حقيقت تهاجم اسرائيل به لبنان در پي چه بود و چه هدفي را دنبال مي كرد؟
اما بهانه اين تهاجم كه از مدت ها پيش برنامه ريزي آن آغاز شده بود، در نيمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361(3 ژوئن 1982 ) فراهم آمد، آن هنگام كه « شلوموآرگوف » سفير تل آويو در لندن، در خارج از هتل « دورچستر » » لندن با گلوله هاي نيروهاي گروه « ابونضال» به زمين دوخته شد.

ابونضال (صبري البنا) عضو پيشين سازمان آزاديبخش فلسطين، يكي از تندروترين و افراطي ترين عناصر اين سازمان به شمار مي آمد كه از سوي دولت بعث عراق حمايت مي شد و نيز به دليل مخالفت با رهبري عرفات از اين سازمان انشعاب كرد و با تأسيس « سازمان اقدام انقلابي » بيش از پيش خود را به رژيم بعث عراق نزديك ساخت. از همان نخستين ساعات حمله اين گروه به سفير اسرائيل در لندن، اينگونه به نظر مي رسيد كه اين ترور دقيقاً به خاطر ايجاد انگيزه اي براي حمله ارتش اسرائيل عليه نيروها و پايگاه هاي عرفات در لبنان طراحي شده بود. نام ياسر عرفات و ديگر رهبران ساف همواره در ليست ترور گروه ابونضال قرار داشت و اين در حالي بود كه روابط اين گروه با ساف به حدي خصمانه بود كه حكم قتل ابونضال نيز از سوي عرفات صادر شده بود.
از ديگرسو تحليل گران بر اين باور بودند كه اين ترور نمي توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژيم بعث صدام حسين به گروه ابونضال انجام پذيرد.
مناخيم بگين بي آنكه به انكار دخالت عرفات در اين اقدام و محكوم كردن آن از سوي عرفات اهميت دهد، فرداي حادثه، كابينه امنيتي- سياسي تل آويو را به جلسه اي اضطراري فراخوانده و تصميمي را كه از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه اي بود تا آ ن را رسماً اعلان نمايد، پس از پايان جلسه اعلام كرد : « حمله به لبنان ».
تو گويي همه چيز بر اساس سناريويي از قبل نوشته شده پيش مي رفت، سناريويي با مشاركت امريكا، اسرائيل، رژيم بعث عراق، دولت هاي مرتجع عرب و نيز كشورهاي اروپايي. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردين چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنين نوشت: دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بيندازد و به اين وسيله به تحريك اسرائيل بپردازد و به نام « وحدت اعراب در مقابل دولت صهيونيستي » بهانه اي جهت قطع جنگ با ايران قرار دهد ...

گاردين همچنين تأكيد كرد:
«نائو روزان رئيس گروه تروريستي، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق مي باشد ولي در اعترافات خود اظهار داشته است كه واحد گروه تروريستي ابونضال را كه مأموريت ترور سفير اسرائيل را بر عهده داشت، رهبري مي كرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته ها و اهداف رژيم صدام همخواني داشته باشد.» ( منبع ش 4 ص 23 )

ارتش صيهونيستي توانست در مدت يك هفته در 4 محور عملياتي به بيروت رسيده و آن را به محاصره كامل خود در آورد. محور غربي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال « استحاق مردخاي » ، محور مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال« آويگدور كالاهاني » ، محور دوم مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال « مناخيم اينان » و محور شرقي شامل 2 لشكر به فرماندهي ژنرال« آويگدور بن گال »، به انضمام يك محور دريايي به فرماندهي ژنرال « عاموس يارون ». سرانجام ژنرال آريل شارون با تانك هايش به بيروت رسيد و وارد دفتر كار فرمانده ژاندارمري لبنان در سراي قديمي واقع در نزديكي كاخ رياست جمهوري در « بعبدا » پايتخت قديمي جبل لبنان در حومه بيروت شد. (منبع 4 ص 32)
در اين ميان تنها بيروت غربي (منطقه سلمان نشين) خاصه جنوب بيروت يعني منطقه« ضاحيه » (منطقه شيعه نشين بيروت) بود كه در مقابل ارتش صهيونيستي سنگرهاي مقاومت را برپا كرده بود. بيشترين مقاومت در محله« خلده » در ضاحيه صورت گرفت، يك ماه پس از محاصره بيروت، مقاومت ضاميه خاصه« خلده » هنوز ارتش اسرائيل را زمين گير ساخته بود و جلوي پيشروي و تصرف كامل بيروت را گرفته بود. فرماندهي اين نيروها بر عهده جواني 30 ساله به نام «سيد عباس موسوي» بود.
آنچه در اين ميان شگفت آوربود، سكوت معنادار كشورهاي عربي در برابر تجاوز اسرائيل به لبنان بود.


در توضيح اين مهم بايد متذكر شد كه درجهت فراهم شدن امكان هجوم غافلگيرانه به لبنان ،« مناخيم بگين » در يك پيمان به كلي محرمانه، از« حسني مبارك » رئيس جمهور مصر تعهد گرفت كه در صورت جابجايي 3 لشكر زرهي ارتش صهيونيستي در صحراي سينا به شمال فلسطين جهت حمله به لبنان، جمهوري عربي مصر، هيچ گونه تحرك نظامي حتي در حد شليك يك گلوله انجام ندهد.

در عربستان نيز، اين مهد سنتي ارتجاع عرب نيز با به عنوان پادشاه حكومت « ملك خالد » توجه به حضور سعودي، فردي كه امكان داشت پس از آغاز تهاجم، به دليل گرايشات ناسيوناليستي خود، واكنشي ولو هرچند ضعيف مغاير با منافع امريكاي يها انجام دهد، در روزهاي آغازين حمله به نحو مشكوكي مرد و وليعهد« فهد » به مثابه عنصري به شدت نزديك به امريكا زمام پادشاهي ثروتمندترين كشور عربي شرق ميانه را بر عهده گرفت.

مضاف بر آنكه دولت هاي عربي در تهيه دستور كار اجلاس كنفرانس سران عرب، هم و غم خود را در حمايت هر چه بيشتر از« صدام » و حفاظت دروازه شرقي جهان عرب را در برابر« خطر ايران خميني » مصروف كردند. جالب آنكه در هنگامه تجاوز به لبنان، رسانه هاي گروهي جهان به عادت معمول خود در استقبال از سالروز به اصطلاح واقعه« هولوكاست » چند هفته اي بود كه مظلوم نمايي بسيار شديد يهوديان يا همان دروغ بزرگ « 6 ميليون قرباني يهود » را در دستور اصلي خود قرار داده بودند. (منبع ش 3 ص 131)

لبيك ايرانِ خميني
در گذر از تهاجم ارتش رژيم صيهونيستي به لبنان، بيروت جن گزده بر گرداگرد خود حلقه اي پولادين از لشكرهاي تانك و زرهپوش و مكانيزه اشغالگران را تجربه مي كرد.
« الياس سركيس » رئيس جمهور لبنان در پيامي به همهدولت ها و مجامع جهاني درخواست امداد نظامي، غذايي، دارويي و ساير اقلام حياتي نمود و هيچ كس جز ايران خميني به اين فرياد امدادخواهي لبيك نگفت.

جمعي از بلند پايه ترين مسئولين سياسي- نظامي جمهوري اسلامي ايران براي بررسي اوضاع و شرايط مظلومين
منطقه در حالي وارد كشور سوريه شدند كه پايتخت آن بطور مستقيم زير بارش گلوله هاي توپخانه صهيونيست ها قرار داشت و وضعيت فو قالعاده، تمام شهر را دربرگرفته بود. اعضاي اين هيئت عبارت بودند از: دكتر «علي اكبر ولايتي» ، وزير خارجه، سرهنگ « سليمي » وزير دفاع، « محسن رضايي » فرمانده سپاه پاسداران، « محسن رفيق دوست » مسئول تداركات سپاه پاسداران، سرهنگ« علي صيادشيرازي» فرمانده نيروي زميني ارتش و «احمد متوسليان » فرمانده تيپ 27 حضرت رسول(ص) كه در معيت حجت الاسلام « علي اكبر محتشمي پور » سفير ايران در سوريه، قرار داشتند. هيئتي كه بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغيه« شوراي عالي دفاع » جمهوري اسلامي ايران به رياست رئيس جمهور وقت حضرت آيت الله خامنه اي به سوريه اعزام شده بود. (منبع ا، ص 8 ـ757 و منبع ش 2 ص 276)

سوريه در ابتدا به متحد سنتي خود، روسيه شوروي متوسل شد تا حمايت اين كشور را جلب كند، اما با پاسخ سرد و امتنا عآميز قطب كمونيسم جهاني مواجه شد، پس به ناگزير دولت سوريه با استيصال از تمام كشورهاي عربي و اسلامي درخواست كمك فوري براي دفع تجاوزارت اسرائيل به عمل آورد، اما تنها كشوري كه به اين مددخواهي پاسخ داد جمهوري اسلامي بود. (منبع ش 2 ص 276)

حضرت آيت الله خامنه اي رئيس جمهور وقت و رئيس شوراي عالي دفاع، طي پيامي به حافظ اسد رئيس جمهور سوريه، ضمن اظهارتأسف از اين تهاجم نوشت : «
امروز وقت آن است كه امكانات انساني، تسليحاتي، تبليغاتي، سياسي و اقتصادي جهان اسلام عليه تجاوزات مكرري كه نسبت به حريم مستضعفان صورت مي گيرد، بسيج شود. جمهوري اسلامي ايران با وجود اينكه در جنگ است، اعلام مي كند كه در حد توان، قواي خويش را وقف دفع حملات رژيم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد كرد.» (17/3/61 كيهان )
امام خميني(ره) در پيامي ضمن محكوم كردن حمله اسرائيل به جنوب لبنان و سوريه با آوردن كلمه استرجاع در ابتداي پيام، نارضايتي خود را از سكوت و بي تفاوتي كشورهاي اسلامي ابراز داشتند. پيامي كه در 17 خرداد1361 منتشر شد : «من كلمه مباركه استرجاع را نه براي جنايات اسرائيل و شهادت و آسيب بسياري از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزيز مي گويم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه براي شهرها و روستاهاي آن كشور اسلامي كه به دست جنايتكار رژيم صهيونيستي كافر اسرائيل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استراجاع دارد، و نه براي آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محيط مظلوم اسلامي گرچه آن هم استرجاع دارد... بلكه براي بي تفاوتي كشورهاي اسلامي يعني حكومت هاي آنها استرجاع مي كنم و ا ي كاش فقط بي تفاوتي بود. من استرجاع براي پشتيباني بسياري از حكوم تها از اسرائيل و صدام، اين، دو ولد نامشروع آمريكا مي كنم. من و هر مسلماني در هر جا هست، بايد استرجاع كنيم براي كمك هاي مادي و معنوي دولت هاي كشورهاي اسلامي به امريكا -رأس جنايتكاران- و اسرائيل و بعث عفلقي كه پياده كننده منويات شوم امريكا و صهيونيسم جهاني است.» ( به نقل از منبع ش 1 ص 756)

هيئت اعزامي جمهوري اسلامي ايران كه در روز يكشنبه 16 خرداد 61 (يك روز پس از تهاجم) به سوريه اعزام شده بود، (منبع ش ل ص 132 ) پس از بررسي اوضاع و شرايط جبل سوريه و لبنان در جلسه مربوطه شوراي عالي دفاع كه در دفاتر امام(ره) در پنجشنبه 20 خرداد 61 تشكيل شد، گزارش نهايي خود را ارائه داد و اعلام كرد كه : « اسرائيل بر اكثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوريه نمي تواند وارد جنگ شود » ( همان ص 136 )

پس از اين گزارش بود كه شوراي عالي دفاع تصميم به كمك به جبهه لبنان (همان ص 136 ) آن هم در قالب اعزام نيرو به جبهه لبنان و سوريه گرفت. به اين ترتيب، شوراي عالي دفاع با تأييد امام تصميم به اعزام نيروي نظامي به جبهه سوريه و لبنان را اتخاذ كرد و اولين گروه از نيروهاي اعزامي در 21 خزداد 61 اعزام شدند و اولين هواپيماي كمك عازم سوريه شد. (منبع ش 5 ص 138)

جلسه دوم در يكشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام(ره) با حضور رئيس جمهور و رئيس شوراي عالي دفاع، رئيس مجلس فرماندهي سپاه (محسن رضايي)، نيروي زميني ارتش (شهيد صياد شيرازي) وزير خارجه (دكتر ولايتي) و وزير دفاع (سرهنگ سليمي) برگزار گرديد. سرهنگ سليمي و دكتر ولايتي پس از آنكه جلسه سران در دفتر رياست جمهوري در مورخه چهارشنبه 30 خرداد تشكيل شد و تصميم به اعزام هيئت بلندپايه سياسي- نظامي به سوريه را اتخاذ كرد، در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوريه اعزام و پس از بازگشت در همان روز يكشنبه 30 خرداد در جلسه بيت امام(ره) شركت و اعلام كردند كه: «سوريه مايل به جنگ است ولي بايد مطمئن به كمك كشورهاي اسلامي باشد، آنها از تركيه هم اجازه گرفت هاند كه بتوانيم كمك هاي انساني دوستانه به سوريه منتقل كنيم.» (منبع ش 5 ص 147)

مقرر شد نيروهاي اعزامي جمهوري اسلامي ايران، شامل بخشي از تيپ محمد رسو ل الله(ص) و نيز بخشي از نيروهاي« تيپ 58 تكاور ذوالفقار » ارتش باشند كه براي اعزام به لبنان توسط شوراي عالي دفاع انتخاب شدند.

دلايل يك انتخاب
در جلسه شوراي عالي دفاع مقرر شد تا براي كمك به مردم بي دفاع لبنان و سوريه يكي از زبده ترين يگان هاي رزمي جمهوري اسلامي ايران به سوريه اعزام شود و لذا قرعه به نام تيپ حضرت رسول(ص) افتاد. محسن رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران دلايل اين انتخاب را اين چنين بازگو مي كند: «… ما مي خواستيم با اعزام نيروي كمكي در حقيقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهيم با بعد از آن از كشورهاي اسلامي بخواهيم كه آنها با ما همراه باشند.
قبل از اعزام هر نيرويي، اول خودمان به سوريه رفتيم، منطقه را از نزديك ديديم. دقيقاً آنجا را وارسي كرديم و بعد به اين نتيجه رسيديم كه بهترين تيپي كه مي شود، اعزام كرد، تيپ 27 محمد رسول الله(ص) است، هم به دليل رزمندگي بچ ههاي اين تيپ كه در 2 عمليات« فتح المبين » و« بيت المقدس » ديده بوديم، هم اينكه اين بچه ها توي پايتخت زندگي مي كردند و با مسائل سياسي اعم از سياست داخلي و خارجي بيشتر آشنا بودند. ما بايد در آنجا هم به دمشق مي رفتيم و هم به بيروت و اين براي ما خيلي مهم بود كه نيروهايي كه به آنجا وارد مي شوند، بايد از لحاظ مسائل سياسي، اطلاعات بيشتري داشته باشند، معارف بيشتري داشته باشند و بعد از لحاظ رزمندگي هم بتواند آنجا خوب بجنگند. درثاني اينها بايد توانايي كارهاي چريكي را هم داشته باشند و بتوانند كارهاي نامنظم [جنگ پارتيزاني] انجام بدهند. خب تيپ 27 هر 3 اين ويژگي يعني رزمندگي، سطح بالاي آگاهي سياسي و آشنايي با شيوه هاي جنگ هاي چريكي را داشت. چرا؟ چون اولاً حاج احمد و حاج همت توي كردستان جنگيده بودند ، هم جنگ چريكي را در غرب ديده بودند، هم با دشمن در جبهه هاي جنوب به شيوه كلاسيك جنگيده بودند. اين ويژگي ها باعث شد كه ما تيپ 27 را براي اين مأموريت انتخاب مي كنيم.» ( منبع ش 1 ص 758 )

محمدعلي جعفري، فرمانده كنوني سپاه پاسداران در خصوص علت انتخاب تيپ 27 براي اين مأموريت مي گويد:« همانطور كه مشخص بود، از جمله دلايل انتخاب اين يگان، توانمندي فرماندهي آن، كيفيت نيروها و عملكرد بسيار خوب اين تيپ در عمليات فتح المبين و بيت المقدس بود. همين عوامل موجب انتخاب اين تيپ براي اعزام به جبه ههاي سوريه و لبنان شد…» (همان ص 759).

جعفر جهروتي زاده، يكي از فرماندهان تيپ 27 در خصوص نحوه انتخاب اين واحد اعزامي مي گويد: « ..با حاج احمد قرار داشتيم به منزل يكي از شهداسربزنيم. وقتي رسيدم، گفت برادر جهروتي، امروز در يك جلسه شركت داشتم. از من خواسته اند بروم پيش آقاي خامنه اي، رئيس جمهور. قرار است ايشان راجع به سفر قريب الوقوع ما با بنده صحبت كنند. پرسيدم: حالا بفرماييد قضيه چي هست؟ حاج احمد گفت: مثل اينكه قرار است ما را بفرستند به لبنان.... براي ملاقات با« آقا » بنده هم همراه حاج احمد به رياست جمهوري رفتم. البته حاجي رفت داخل و در جلسه شركت كرد. من هم همان بيرون ماندم و خودم را به كاري مشغول كردم تا مذاكرات تمام شود. نهايتاً در اين جلسه شوراي عالي دفاع كه آن زمان رياستش بر عهده حضرت آيت الله خامنه اي بود، تصويب شد كه بخشي از تيپ 27 حضرت رسول الله(ص) به اتفاق تيپ 58 تكاور ذوالفقار از نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، عازم لبنان شود. مقرر شد كه اين 2 مجموعه در قالب تشكيلات رزمي واحدي تحت عنوان قواي« محمد رسو ل الله(ص) » به فرماندهي شخص حاج احمد متوسليان به سوريه عزيمت كند» ( همان ص 759 )

محسن رضايي ملاقات حاج احمد متوسليان با حضرت آيت الله خامنه اي را اينگونه توصيف مي كند: «… برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسئول شوراي عالي دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت« آقا » گفتم كه ايشان [حاج احمد] كاملاً آماده قبول اين مأموريت است. منتهي مايل است از زبان شما بشنود كه بايد اين كار را انجام بدهد وقتي« آقا » به حاج احمد گفتند كه شما انتخاب شد هايد تا به عنوان نماينده نظام جمهوري اسلامي ايران به آنجا برويد، حاج احمد خيلي تحت تأثير قرار گرفت. خود آقا هم تاكنون بارها آن جملاتي را كه احمد در آن ملاقات به كار برده، به ما يادآور شده اند. احمد در آن ملاقات خدمت يعني « آقا » عرض كرد: خداوند متعال ما را انتخاب كرده كه برويم با اسرائيلي ها بجنگيم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماينده نظام هستيد، برويد آنجا و جلوي اسرائيلي ها را سد كنيد... (همان 759- ص 760)

تيپ محمد رسول الله از همان بدو تأسيس و به مدد فرماندهي فوق العاده حاج احمد چنان برجستگي و توانمندي از خود به نمايش گذارده بود كه به ديگر فرماندهان سپاه باورانده بود كه تمام فرماندهان و مديراني كه در تيپ 27 حضور داشتند، هر يك به تنهايي قابليت و شايستگي فرماندهي تيپ و لشكر را داشتند و از اين جهت تيپ 27 در عمليات فتح المبين خط شكن شد. تيپ 27 در همان شب اول عمليات فتح المبين بيش از 3 الي 4 هزار نفر اسير گرفت؛ همچنين دشت ذهاب و سايت را آزاد كرد، با اينكه« سايت » جزو اهداف عمليات بيت المقدس نبود. ذكاوت و درايت حاج احمد آن چنان بود كه براي يك گردان، 5 فرمانده قرار داده بود كه به محض شهادت يكي، ديگري جايگزين شود.فرمانده گردان هايي چون حاجي پور، چراغي، كريمي، دستواره كه بعدها هر يك فرماندهان بزرگي شدند. اولين كاري كه حاج احمد بعد از عمليات فتح المبين انجام داد، سركشي به خانواده شهدا بود و بعد به پدر و مادر خودش. حدود يك هفته بعد هم تيپ را براي عمليات بيت المقدس آماده كرد.درعمليات بيت المقدس هم حاج احمد اين عمليات را با درايت و شايستگي اداره كرد.در مرحله اول عمليات كه مدت 2 روز به طول انجاميد، لشكر 27 به قدري ايستادگي كرد تا نيروهاي بعدي سپاه خود را به موقعي تهاي از پيش تعيين شده رساندند.در مرحله دوم عمليات، حاج احمد مجروح شد و تركش كاتيوشا در پايش بود. همه پزشكان دستور به خارج شدن او از منطقه دادند اما گوش نكرد و همچنان فرماندهي تيپ را با همان جراحت به عهده داشت. تصميم بر اين شد؛ حاج احمد را بدون بيهوشي در اورژانس بيمارستان صحرايي عمل كنند تا بتواند در منطقه حضور يابد. زماني كه تيپ به نزديكي خرمشهر رسيد، عراقي ها در كمربندي خرمشهر هنوز به شدت مقاومت مي كردند. حاج احمد به يگانش دستور داد كه جهت فلش را عوض كنند و به پل« نو » بروند و وارد نخلستان هاي خرمشهر شوند. اولين واحدهاي تيپ 27 كه وارد نخلستان شدند، سربازان عراقي در محاصره قرار گرفتند. فرماندهان عراقي تا آن موقع حاضر به عقب نشيني نبودند، ولي وقتي تيپ 27 وارد نخلستان شد؛ تقريباً خرمشهر در محاصره قرار گرفت و بقيه يگان ها توانستند از سمت جاده وارد شهر خرمشهر شدند.

بعد از عمليات بيت المقدس ضمن اينكه حاج احمد در پي آماده سازي تيپ بود و اصرار داشت كه هيچ مانعي وجود ندارد تا وارد بصره شويم، به تيپ استراحت دادند تا بازسازي شود. حاج احمد بعد از عمليات به تهران آمد و ديگر به منطقه بازنگشت.و اينگونه بود كه تيپ حضرت رسول(ص) با فرماندهي احمد متوسليان به عنوان زبده ترين يگان رزمي در آن زمان براي مبارزه با صهيونيست ها توسط شوراي عالي دفاع و رياست وقت آن حضرت آيت الله خامنه اي برگزيده شد و با تأييد امام خميني(ره) به جبهه لبنان گسيل شد.

سپاه محمد(ص) مي آيد
غروب روز 21 خرداد 1361 ، چرخهاي يك فروند هواپيماي بوئينگ 747 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در انتهاي باند فرود فرودگاه دمشق از گردش بازايستاد. لحظاتي بعد شماري از مقامات بلند پايه سياسي- نظامي دولت سوريه به نمايندگي از سوي« حافظ اسد » رئيس جمهور سوريه در معيت سفير وقت جمهوري اسلامي ايران در دمشق، حجت الاسلام علي اكبر محتشمي پور وارد باند فرودگاه شدند تا از حاج احمد و نيروهايش استقبال رسمي بعمل آورند. اعزام قواي محمد رسول الله(ص) به سوريه، در 3 مرحله انجام گرفت، در مرحله اول، احمد متوسليان به همراه تعدادي از نيروها عازم شدند و در حقيقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قواي اعزامي ايران، در دمشق زمينه را براي اعزام ديگر نيروها آماده كنند. پس از آن مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس مجموعه سوم را شهيد محمد ابراهيم همت بر عهده داشت. (همان ص 765 ) پس از بر زمين نشستن بوئينگ 747 در فرودگاه دمشق در غروب 21 خرداد 1361 ، احمد متوسليان خطاب به نيروهاي اعزامي چنين فرمود:« برادرها، قبل از رسيدن به اينجا، در ايران آنچه گفتني بود، ما براي شما گفتيم. خيلي كوتاه من عرض مي كنم، امام(ره) عزيزمان فرموده اند بايد كه اسرائيل از صحنه جهان زدوده شود (انشاءالله رزمندگان) و شما مردان بزرگ بايد كه اين حرف امام عزيزمان را جامع عمل بپوشانيد. (همان ص 762 )

هر چند كه غالب كشورهاي جهان، پروازهاي خود را به دليل شرايط بحراني منطقه به سوريه و لبنان قطع كرده بودند اما خلبانان متعهد نيروي هوايي ارتش، بوئينگ نيروهاي اعزامي ايران را بر روي باند پرواز فرودگاه بين المللي دمشق بر زمين نشاندند.
نيروهاين ظامي ايران موسوم به قواي محمد رسول الله(ص) در حالي كه هنوز غبار جهاد و شهاد تطلبي را در جبهه هاي جنوب و غرب كشور را بر سر و رو داشتند، به فرماندهي حاج احمد با سربندهاي متبرك به « الي بيت المقدس» به طرف حرم « حضرت زينب(س)» عازم شدند. مردمان داغديده سوريه و آوارگان لبنان با فريادهاي بلند آميخته با اشك چشم فرياد مي زدند و « يا لبنان يا لبنان... هذا جيو ش القرآن» و «خيبر خيبر يا صهيون، جيش محمد قادمون» پس از اقامه نماز در حرم « حضرت زينب(س) » نيروهاي ايراني عازم مسجد اموي محل نگهداري اسراي اهل بيت(س) شدند.
تاريخ دوباره تكرار مي شد. حسينيان يك بار ديگر به سمت آن مسجد رهسپار بودند با اين تفاوت كه در سال 61 هجري قمري اسير لشكريان يزيد بودند و اين بار در
سال 61 هجري شمسي پيروز و فاتح. زيارت آن روز مقام رأس الحسين محل نگهداري سر مبارك حضرت سيدالشهدا(ع) و عزاداري كم سابقه بسيجيان خميني بالاخص بسيجيان مخلصي چون «حاج محمد ابراهيم همت» ، « حاج كاظم رستگار » ،« حاج علي موحد دانش »، « سيد رضا دستواره » ،« حاج قاسم دهقان » و ديگراني كه بعدها با رسيدن به مقام شهادت بسيجي بودن خود را به مهر خون تأييد كردند، در اذهان آن ديار اثري فراموش نشدني بر جاي گذاشت. به محض انعكاس خبر ورود قواي اعزامي« محمد رسو لالله(ص) » ، نيروهاي اسرائيلي آتش بس يك جانبه اعلام كردند. بلافاصله هم رژيم صهيونيستي و هم مزدوران فالانژ با را ه اندازي بخش فارسي راديويي انفعال خود را از حضور اينگونه نيروهاي ايراني در منطقه شامات نشان دادند.

نخستين اقدامات
سران صهيونيسم و امريكا، هرچند كه مقدمات توطئه خود يعني درگير كردن نيروهاي مسلح ايران در جبهه لبنان را موفق مي يافتند اما به شدت از شكسته شدن جو كاذب تبليغاتي خود درباره نيروهاي ايراني به هراس افتاده و از خطر ريش هيابي تفكر جهادي و انديشه اسلام ناب محمدي(ص) در قالب تفكر خميني(ره) در ميان نسل جوان لبناني و فلسطيني در وحشت و هراس به سر مي بردند، خاصه آنكه حاج احمد و نيروهايش از همان بدو ورود با جديت بي نظيري اقدامات خود را به ويژه در تمامي حوزه ها آغاز كردند. اهم اين اقدامات را چنين مي توان بر شمرد:

1. برگزاري جلسات متعدد نظامي با سران عالي رتبه نظامي سوريه مانند رفعت اسد برادر حافظ اسد. هدف از اين جلسات يافتن« راهكارهاي » مناسب براي اقدام نظامي عليه اسرائيل بود.
2. تشكيل تيم هاي متعدد اطلاعات و شناسايي براي نفوذ در عمق مناطق اشغالي و جمع آوري اطلاعات تاكتيكي از وضعيت نظامي دشمن صهيونيستي و نيز تهيه« برآورد اطلاعاتي » از نيروهاي نظامي اسرائيل و شناسايي نقاط ضعف و آسيب پذيري آن. لازم به ذكر است كه تي مهاي شناسايي ايراني در عمق هايي از مناطق اشغالي نفوذ و رخنه كردند كه سور ي ها هيچگاه جرأت آن را نيافتند و لذا موجب تحسين و شگفتي آنها شد. جالب آنكه حاج احمد خود در بسياري از اين شناسايي ها حضوري فعال داشت و در اين مسير، كارهاي خارق العاده اي را به ثبت رسانده بودند كه در دل تاريخ مكتوم مانده است.
3. ترسيم وضعيت « ترتيب نيروي » ارتش اسرائيل در جوار مرزهاي سوريه بر اساس گزارش هاي تيم هاي اطلاعاتي.
4. طراحي « استراتژي نبرد » با اسرائيل با جزييات دقيق استراتژيكي، عملياتي و تاكتيكي توسط حاج احمد بر اساس اطلاعات جمع آوري شده تي مهاي اطلاعات و شناسايي و نيز متناسب با ترتيب نيروي دشمن.
5. فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابيون مسلمان و شيعه لبناني در پادگان زبداني و نيز راه اندازي كمپ هاي آموزشي در منطقه بعلبك و دره بقاع لبنان.
راه قدس از كربلا مي گذرد
اميد مبارزه با اسرائيل اما خيلي زود رنگ باخت چه اينكه نيروهاي ايراني و نيز مقامات سياسي تهران دريافتند كه سوري ها قصد جنگ نداشته و با آوردن بهانه هاي
گوناگون وقت كشي مي كنند و بيشتر در پي آن هستند تا از نيروهاي ايراني به عنوان وجه المصالحه و برگ برنده در پشت ميز مذاكرات بهره برند و در واقع آنها در فكر تنها چيزي كه نيستند، جنگ با اسرائيل است.
در اين زمان بود كه وضعيت جبهه سوريه- لبنان چند شاخصه كلي را به نمايش مي گذارد:
1ـ پي بردن رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران به نيت اسرائيل از حمله به لبنان. در واقع هدف اصلي از اين اقدام دور كردن ذهن تهران از جبه ههاي جنگ و مشغول داشتن آن به جبهه لبنان بوده است.
2- گرفتن زمان و فرصت مناسب براي بازسازي ارتش بعث عراق كه در فتح خرمشهر به كلي نابود شده بود.
در اين فرصت، دول عربي با طرح مبهم مباحثي چون آتش بس و پرداخت غرامت در كنار جنگ لبنان به دنبال اخذ فرصت بودند تا تمام حاميان رژيم بعث ديگربار ماشين جنگي عراق را كه در فتح خرمشهر منهدم شده بود، از نو بازسازي نمايند آن هم با حضور مستقيم كارشناسان نظامي از اتحاد جماهير شوروي گرفته تا امريكا، فرانسه ، انگليس و...
3ـ عدم وجود اراده به جنگ در دولت سوريه و بازي سياسي با تهران بر سر نيروهاي اعزامي و عدم همكاري با اين نيروها، از جمله عدم در اختيار گذاردن سلاح در دسترس آ نها.
4ـ بسته شدن دالان هوايي تركيه بر روي پروازهاي نظامي تهران و از بين رفتن امكان ارسال نيرو و تجهيزات. اين همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئيس جمهور (آيت الله خامنه اي) و رئيس مجلس(هاشمي رفسنجاني) اعلام كند كه: « با حضور ما در آن جبهه با شرايط موجود مخالفت دارند و معتقدند كه عر بها جنگ جدينخواهند كرد و درگيري بيشتر ما باعث مي شود كه در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه مي شويم و در آنجا هم به جايي نرسيم.» ( منبع ش 1 ص 159)
و در نهايت ايشان با اين امر موافقت كردند كه «اگر به طور جدي از طرف سوريه جنگ شد، شركت كنيم »( همان ص 159 ).
حضرت امام(ره) در بياناتي راهبردي در روز 30 خرداد 1361 در جمع گروه كثيري از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شيطاني دشمن برداشته و چنين فرمودند: « امريكا مي دانست كه ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن طرف حساسيت داريم. اين دام را امريكا درست كرد، يعني آن نوكر خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به لبنان و آن همه خسارت وارد كند و آن همه جنايات. و ما مي دانيم كه اگر ميليو نها جمعيت از بين بروند و يك مطلبي براي امريكا حاصل بشود و يك نفعي برسد، مي گويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدر تها شناخته ايم. آنها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و اين مستمندان و بيچارگان چه مي گذرد، آنها دنبال اين هستند كه« صدام » را در اين طرف سر جاي خودش نگه دارند و ايران را كه از نظر آنها خيلي اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاي ديگر است، براي آنها محفوظ بماند. اين نقشه اين است كه « بگين » را وادار كند به اينكه تو حمله كن به لبنان، لبنان كه تو حمله كردي، ايران حساسيت نسبت به او دارد و همه قوايش را متمركز مي كند در اينكه تو را از بين ببرد و اگر ايران از جنگ عراق غافل بماند، عراق كار خودش را انجام م يدهد و ايران در اينجا هم نم يتواند كاري بكند نقشه اين است.»
حضرت امام(ره) با فراست و زيركي خويش با طرح استراتژي « راه قدس از كربلا مي گذرد » با تأكيد بر اولويت جبهه جنگ با عراق و مقدم داشتن آن و درك اين مهم كه ايران توان جنگ هم زمان در 2 جبهه را ندارد، دستور بازگشت نيروهاي بلاتكليف از سوريه را صادر فرمودند.
اسارت
با توجه به فرمان امام(ره) مبني بر بازگشت نيروها از سوريه به ايران، عده زيادي از نيروهاي اعزامي به ايران بازگشتند و تعداد كمي از آنها همانجا ماندند تا تكليف نهايي مشخص شود. مقارن همين ايام خبر رسيد كه فالانژها و اسرائيلي ها سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيرون را محاصره كرد هاند. اين را همه مي دانستند كه در صورت تصرف سفارت ايران، تمامي اسناد محرمانه فاش خواهد شد. صبح روز 14 تير 1361 ، سيدمحسن موسوي كاردار سفارت ايران در لبنان به محل استقرار قواي محمد رسول الله(ص) در پادگان زبداني آمد و خواستار ملاقات فوري با فرمانده نيروهاي اعزامي شد. موسوي تمام ماجرا را براي احمد تعريف كرد و احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهي از نيروها از او خواستند تا اين مأموريت را به آنها واگذارد اما احمد با لحني ملايم گفت:« نه برادرها! خودم بايد بروم، شماها آماده باشيد كه هر چه زودتر برگرديد تهران» .
حاج احمد متوسليان به همراه « سيد محسن موسوي »،« كاظم اخوان » و «تقي رستگار » با ماشين پلاك سياسي سفارت و اكيپ هاي حفاظت ديپلماتيك ژاندارمري لبنان عازم بيروت شدند.
در فاصله 20 كيلومتري بيروت، اتومبيل آ نها درمنطقه معروف به« حاجز برباره » توسط يك پست ايست- بازرسي متوقف شد. نيروهاي شبه نظامي« فالانژ » به رياست « ايلي جبيقه » و به فرماندهي نظامي« سمير جعجع »(فرمانده نيروهاي موسوم به« قوات لبنان » )
چند روز قبل پاسگاه حاجز برباره را برپا كرده بودند. آنها ماشين سفارت را متوقف ساخته و بدين ترتيب حاج احمد متوسليان و 3 تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز 14 تير 1361 به اسارت فالانژيست هاي لبنان در آمدند. آنگاه« جورج سوري » از اعضاي فالانژها، خودروي ديپلمات هاي ايراني را براي صحنه سازي پس از گروگان گيري، از محل حاجزبرباره به شهربندري طرابلس درشمال لبنان منتقل و در يكي از خيابانهاي طرابلس آن را رها كرد. امروز پس از گذشت 30 سال از آن واقعه تلخ و سپري شدن بيش از 11290 روز، تقديري جز نامعلومي سرنوشت براي احمد و يارانش رقم نخورده است.
اگر چه مسئوليت مستقيم اين جنايت بر دوش رژيم
صهيونيستي است و اين رژيم بايد پاسخگو باشد.

احمد، مؤسس حزب الله لبنان
هرچند نيروهاي اعزامي به لبنان و سوريه نتوانستند در هيچ عمليات نظامي مستقيماً بر ضد اسرائيل وارد عمل شوند اما همين حضور مغفول آنها باعث شكل گيري هسته هاي مقاومت حزب در لبنان گرديد. فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضايي در اين باره مي گويد: «…خب حاج احمد و ساير دوستان ما كه در قالب
قواي محمدرسول الله(ص) به سوريه و لبنان رفته بودند، فعاليت هايي را هم انجام دادند كه مهمترين آنها پايه گذاري تشكيلات مقاومت اسلامي در لبنان بود يعني در حقيقت مقاومت اسلامي لبنان از طريق تأثير معنوي و مادي حضور برادران تيپ 27 شكل گرفت منتهي ما خود اين تيپ را نتوانستيم به صورت منظم به كار بگيريم.»
مهم ترين و اساسي ترين اقدام حاج احمد متوسليان در اعزام به جبهه لبنان و سوريه تأسيس و پايه گذاري « جنبش انقلابي حزب الله لبنان » است. راوي اين روايت جذاب و دلكش معاون وقت حاج احمد در نيروهاي اعزامي به لبنان است. اين روايت بسيار طولاني است اما مختصر آنكه:

«حاج احمد متوسليان از هنگام قدم نهادن به خاك سوريه تا هنگام اسارت، با سران گرو ههاي انقلابي شيعه لبناني، 2 جلسه راهبردي برگزار كرد. اين جلسات با پيشنهاد وي و هماهنگي و مشاركت اين گروهها برگزار شد. در جلسه نخست، حاج احمد پيشنهاد متحد شدن اين گرو هها و تأسيس تشكيلات واحدي را به منظور مبارزه با اشغالگران صهيونيست و با محوريت تفكر انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني(ره) مطرح كرد و در ضمن به آنان پيشنهاد كرد تا فعاليت ها و اقدامات خود را با همكاري نيروهاي اعزامي محمد رسول الله(ص) هر چه سريعتر آغاز نمايند. جلسه دوم در شهر بعلبك لبنان و در يكي از خانه هاي سفارت ايران در آن شهر و با حضور سران گرو ههاي مبارز شيعه برگزار شد. از آنجا كه نيروهاي اعزامي و همچنين حاج احمد، شناختي بر اين گروه ها نداشتند ، « سيد حسين موسوي » معروف به « ابوهشام »، مؤسس و رهبر گروه« امل اسلامي » (انشعابي از امل به رهبري« نبيه بري ») وظيفه معرفي، آشناسازي و نيز فراخواني سران اين گروهها را در اين جلسات بر عهده داشت. جلسه دوم درست چند روز پيش از اسارت حاج احمد، با حضور بزرگاني چون شهيد« سيد عباس موسوي » ،« شيخ صبحي طفيلي »،« سيد حسين موسوي »، « شيخ محمد يزبك » و ديگر رهبران شيعه صور و صيدا برگزار شد. دراين جلسه، علاوه بر حاج احمد،« حاج ابراهيم همت »، «شهيد اكبر حاجي پور » ، معاون حاج احمد در نيروهاي اعزامي سپاه پاسداران به لبنان و همچنين چند تن از مسئولين سفارت ايران در لبنان حضور داشتند. در اين جلسه، حاج احمد با تأكيد بر وحدت فرماندهي و رويه گرو ههاي مبارز شيعه لبناني در مبارزه با اسرائيل مسئله جديدي را طرح كرد. وي پيشنهاد داد تا اين گروه ها، تشكيلات انقلابي و مقاومت تازه تأسيس خود را «حزب الله » بنامند. وي اين مسئله را چندين بار و با تأكيد فراوان مطرح كرد و از آنجا كه سران اين گروه ها، حاج احمد و نيروهاي اعزامي سپاه پاسداران به لبنان را نماينده امام(ره) مي دانستند لذا رابطه ولايي بين حاج احمد و خود مي ديدند. بر همين اساس، نه تنها با طرح حاج احمد مخالفت نكرده، بلكه در همان جلسه آن را با آغوش باز پذيرفتند و همگي متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلسه آن را نوشته و امضاء كردند و اينگونه بود كه« حزب الله لبنان »متولد شد. به راستي چه كسي فكر مي كرد كه نهال نورس و كوچك حزب الله لبنان كه آن روز در آن جلسه در شهر بعلبك به دست پر اخلاص وپرتوان حاج احمد كاشته شد، امروزه به سرو تناور و تنومند حزب الله لبنان به رهبري خلف صالح حاج احمد متوسليان و سيد عباس موسوي تبديل شود. حزب الله لبنان امروز تأويل همان «شجره طيبه» اي است كه قرآن دربار هاش فرموده است.
«واصلها ثابت و فرعها في السماء » همان جنود حقي كه پشت ارتش چهارم جهان را در جنگ 33 روزه به خاك ماليد و هيمنه دجال صفت آن را در هم كوبيد تا ديگر بار مصداق اين آيه شريفه باشد كه «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله » شجره اي كه درست به فاصله 2 سال . پس از آن جلسه پربركت، عرصه را آن همه بر فرزندان غاصب و صهيونيست آل يهودا تنگ كرد كه براي شناخت اين دشمن جديد و پيچيده از نظر آ نها، مجبور شدند اولين « كنفرانس شيعه شناسي » را در سال 1984 در دانشگاه تل آويو و با حضور 400 تن از برجسته ترين شيعه شناسان و اسلام شناسان اسرائيل و غرب برگزار كنند. سلام و درود خدا بر احمد متوسليان و 3 يار در بندش، \"بني مسجون\" حضرت روح الله(س). سلام بر او كه هماره سپاه محمد رسول الله(ص) را فرمانده است. آري حاج احمد براي ما هميشه فرمانده است. فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) و فرمانده و علمدار رشيد« حزب الله ». سلام بر او و سلام بر رزمندگان حزب الله. سلام خدا بر او آن هنگام كه به دنيا آمد، و آنگاه كه از اين دنيا مي رود و آن هنگام كه در روز رستاخيز بر مي خيزد. ما چشم به راه ديدن روي« شمشير خميني(ره) » در سپاه مهدي موعود(عج) و در روز موعوديم.
منابع:
1.همپاي صاعقه. گلعلي بابايي و حسين بهزاد
2.در انتهاي افق. حسين بهزاد
3.چهل و شش يادداشت. رضا گلپور
4.پاره هاي پولاد. حميد داوودآبادي
5.پس ازبحران. ا كبر هاشمي رفسنجاني، خاطرات سال 136


منبع: شاهد ياران، شماره81
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده