روايت رزمنده شهيدي كه از كباب متنفر شد

به گزارش نويد شاهد هشت سال دفاع مقدس شاهد «اشك ها و لبخند هاي» فراواني بود و صحنه هايي خلق شدند كه در تاريخ باقي خواهند ماند. در ادامه خاطره اي از زبان مرتضي شادكام در مورد شهيد حاج محسن دين شعاري آورده مي شود. در بخشي از اين كتاب با عنوان «بوي كباب جنگي» از زبان مرتضي شادكام نقل شده، آمده است:

شب دوم عمليات كربلاي 5 قرار بود با گردان عمار جلو برويم. قبلا گردان مالك رفته بود و بچه ها در جريان محاصره، بيشترشان شهيد شده بودند. من و حاج محسن از قرارگاه تاكتيكي به سمت سه راه شهادت كه به شوخي «سه راه مرگ» مي گفتيم پياده راه افتاديم. هنوز 200، 300 متري تا سه راه فاصله داشتيم كه بوي عجيب خوشايندي به مشام مان خورد. بي اختيار گفتم: چه بوي مشتي اي! خيلي وقت ها مسئولان تداركات همت مي كردند و ظرف هاي غذا را داخل برانكاري مي ريختند و به سمت خط مقدم مي آوردند. وقتي به سنگر مي رسيديم، غذا هنوز گرم بود و خيلي هم مزه مي داد.



در راه، كلي به خودمان وعده داديم. محسن گفت: مرتضي! آخ جون چه بوي كبابي راه انداختند، دست اين تداركات چي را بايد ماچ كرد! مي دوني همچين غذايي را براي بچه ها توي خط آوردن، چه روحيه اي مي خواد! همين طور كه با هم مي گفتيم و مي خنديديم گفت: جون تو دو پرس مي گيريم، قبل از اينكه بخوايم كار كنيم يه گوشه اي مي شينيم و يه شكم سير مي خوريم و بعد راه مي افتيم. گيج بوي كباب و در حال صابون زدن به شكم بوديم كه نزديك سه راهي رسيديم؛ يك خمپاره 120 وسط ماشين تويوتاي پر از نيرو اصابت كرده بود، ماشين آتش گرفته و بچه ها همه سوخته بودند و بوي بدن كباب شده آنها ما را به آنجا كشانده بود. همان لحظه حالم بد شد. هر كس ديگر هم كه مي ديد، اوضاعش به هم مي ريخت.. بعدها حاج محسن مي گفت: مرتضي بعد از آن ماجرا، واقعا از كباب بدم آمد.

كتاب «لبخندي به معبر آسمان» خاطرات سردار شهيد حاج محسن دين شعاري از سوي انتشارات صرير( وابسته به بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس) در 3000 نسخه و به قيمت هفت هزار تومان منتشر شده است.

علاقه مندان براي تهيه كتاب هاي منتشر شده از سوي نشر «صرير» مي توانند با شماره تلفن 66954108 يا فروشگاه «صرير» در خيابان انقلاب، روبه روي درب اصلي دانشگاه تهران شماره 96/13 مراجعه كنند.

انتهاي پيام/