روحانی انقلابی که ۴۰ هزار نفر را به مسجد کشاند
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۴۷
مسجد قبا در آن ایام، عملاً به مرکز افشای جنایات رژیم تبدیل شده بود. در شب اول رمضان 1357، بیش از 40 هزار نفر برای شنیدن سخنرانی شهید مفتح آمده بودند.
مسجد قبا در آن ایام، عملاً به مرکز افشای جنایات رژیم تبدیل شده بود. در شب اول رمضان 1357، بیش از 40 هزار نفر برای شنیدن سخنرانی شهید مفتح آمده بودند.
خبرگزاری فارس: روحانی انقلابی که ۴۰ هزار نفر را به مسجد کشاند
حاج ابوالفضل توکلی بینا، از مبارزان دیرین نهضت اسلامی و یاران و دوستان شهید آیت الله دکتر مفتح به شمار میرود. ایشان در آستانه سالروز شهادت این چهره شاخص انقلاب، شمهای از خاطرات خویش را با ماهنامه شاهد یاران در میان گذاشت که لطف ایشان را سپاس میگوئیم.
*جنابعالی از چه دورهای و چگونه با شهید آیت الله دکتر مفتح آشنا شدید؟
از سال 1353. در آن زمان در خیابان زمرد (شهیدناطق نوری فعلی)، بنای مسجد قبا که زمین آن را فردی به نام حاج حسینیان وقف کرده بود، به اتمام رسید و شهید حاج تقی حاج طرخانی و آقای سید محسن هزاوهای در اوایل ماه رمضان، سیدی به نام آقای عراقچی را برای امام جماعت مسجد دعوت کردند. اهالی آن منطقه اغلب تحصیلکرده و روشنفکر بودند و این بنده خدا با اینکه آدم خوبی بود، ولی مناسب آن منطقه نبود. به مرحوم حاج طرخانی گفتم: باید بگردیم یک روحانی آگاه، دست به قلم و صاحب فکر و بیان را پیدا کنیم. ایشان از رابطان هیئت مؤتلفه بود و مسئولیت ساخت و ساز مسجد قبا را به عهده داشت.
*چه شد از شهید دکتر مفتح دعوت کردید؟
یک روز جمعه صبح در منزل حاج طرخانی جلسهای تشکیل شد که در آن آقایان جواد رفیقدوست، نژادحسینیان، زمردیان، صباغیان و بنده حضور داشتیم و از من خواستند تا باقی ماندن حاج عراقچی برای شش ماه دیگر هم موافقت کنم که نپذیرفتم. پرسیدند: «پیشنهادت چیست؟» جواب دادم: «با دکتر بهشتی مشورت میکنم!» ماه رمضان که تمام شد، به بهانه تعمیرات مسجد بسته شد! دکتر بهشتی به من گفتند: بهتر است در این زمینه با آقای مطهری صحبت کنم. آقای مطهری مرا میشناختند و وقتی موضوع را مطرح کردم، شهید مفتح را پیشنهاد دادند. با شهید مفتح صحبت کردم. ایشان در ابتدا نمیپذیرفتند، ولی ایشان را در معذوریت انداختیم و به اتفاق هیئت امنا، شهید مطهری، شهید بهشتی و حاجآقا مهدیان به خانهشان در قیطریه رفتیم و ایشان را عملاً در رو دربایستی قرار دادیم و تا مسجد همراهی کردیم.
*ایشان چه مدت امامت مسجد قبا را به عهده داشتند و چه فعالیتهایی کردند؟
از سال 1353 تا هنگام شهادت. به نظر بنده اولین سنگ بنای انقلاب در این مسجد گذاشته شد، چون ایشان توانست یک جمعیت 30، 40 هزار نفری را به این مسجد جلب کند که در آن زمان رویداد کمنظیری بود.
*در داخل پرانتز،خود شما از چه سالی و چگونه وارد مبارزات سیاسی شدید؟
از سال 1325 در نهضت ملی نفت که به گروه مسجد امینالدوله پیوستم و از پا منبریهای آیتالله کاشانی بودم. گروه مسجد امینالدوله گروهی مذهبی به سرکردگی حاج مهدی عراقی و مرحوم آقای عسگراولادی بود که بعدها به فرمان امام با دو گروه مذهبی دیگر ائتلاف کردند و هیئت مؤتلفه را تشکیل دادند.
*که اوج فعالیت آن ترور حسنعلی منصور بود. اینطور نیست؟
بله، هنگامی که در سال 1343 امام به ترکیه تبعید شدند، هیئت مؤتلفه به این نتیجه رسید که کار سیاسی با این رژیم به نتیجه نمیرسد و باید عدهای از سران رژیم از بین بروند.
دومین جلسه شورای مرکزی از صبح تا پاسی از شب طول کشید و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که شاه، نصیری و حسنعلی منصور را از سر راه برداشت. منصور دو جرم محرز داشت. یکی تلاش برای به تصویب رساندن لایحه کاپیتولاسیون در مجلس و دیگری تلاش برای تبعید امام به ترکیه. پس از تصویب اجرای این طرح به عهده شاخه نظامی مؤتلفه گذاشته شد که مسئولیت آن به عهده حاج مهدی عراقی و حاج صادق عمومیی بود. سرانجام محمد بخارایی در بهمن سال 1343 و در مقابل مجلس شورای ملی منصور را اعدام انقلابی کرد. برادران دروس حوزوی خوانده و با مسائل شرعی آشنا بودند، اما مجوز این کار را هم از آیتالله میلانی گرفتند. تا قبل از ترور سه چهار بار سابقه زندان داشتم. این بار به دو سال زندان محکوم شدم، ولی بقیه بین یک تا چهار سال محکوم شدند.
*آیا این سوابق ساواک را نسبت به فعالیتهای شما در مسجد قبا حساس نکرد؟
اتفاقاً به همین دلیل از شهید مفتح خواستم در حاشیه باشم و آشکارا فعالیت نکنم و فقط در تصمیمگیریها نقش داشته باشم، بنابراین در جلسه هفتگی هیئت امنای مسجد شرکت میکردم و فعالیت آشکاری نداشتم.
*فعالیتها و برنامههای مسجد بیشتر حول محور چه موضوعاتی بود و مردم، بهخصوص جوانان چه رویکردی به این فعالیتها داشتند؟
فعالیتها بیشتر حول محور تشکیل کلاسهای عقیدتی و سخنرانیها بود. یادم هست برای سخنرانی در باره سیره ائمه، آیتالله مروی از قم میآمدند. همینطور شخصیتهای سیاسی آن زمان، از جمله مهندس بازرگان هم در این مسجد منبر میرفتند. استقبال مردم، خصوصاً جوانان از این برنامهها فوقالعاده زیاد بود و بسیاری از کسانی که بعدها جمعیتهای مختلفی را تشکیل دادند، تربیتشدگان این مسجد بودند. گاهی جمعیت بهقدری زیاد میشد که خیابانها و کوچههای اطراف را هم پر میکرد. بنده از سال 1353 از امیریه به حوالی مسجد قبا اسبابکشی کرده بودم و خانههای ما آماده پذیرایی از خیل مشتاقانی بود که برای شنیدن سخنرانیها به مسجد قبا میآمدند.
*حسینیه ارشاد را هم که تعطیل کرده بودند،پس طبیعتا رونق مسجد قبا هم بیشتر می شد.اینطور نیست؟
همینطور است و لذا پایگاه دیگری غیر از مسجد قبا برای تجمع مبارزان و مردم مشتاق باقی نمانده بود. یادم هست شهیدان مطهری، بهشتی، باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی، برگزاری این جلسات را بسیار تشویق میکردند. هدف هم این بود که جوانان آگاهیهای بیشتری پیدا کنند و در آینده بتوانند هستههای مبارزاتی را تشکیل بدهند.
*واکنش ساواک چه بود؟
به علت آنکه جمعیت فوقالعاده زیاد بود، دورادور کنترل میکردند و نزدیک نمیشدند. گاهی هم از کلانتری قلهک میآمدند و تهدید میکردند، ولی کسی گوش به حرف آنها نمیداد. چند بار هم هیئت امنا را بردند، ولی چیزی دستگیرشان نشد.
*از مهمترین فرازهای زندگی شهید مفتح، سخنرانیهای سال 1357 و برگزاری نماز عید فطر در تپههای قیطریه است. در این باره چه خاطراتی دارید؟
مسجد قبا در آن ایام، عملاً به مرکز افشای جنایات رژیم تبدیل شده بود. در شب اول رمضان 1357، بیش از 40 هزار نفر برای شنیدن سخنرانی ایشان آمده بودند. شهید مفتح در شب اول علیه فاجعه سینما رکس آبادان افشاگری کردند و مستقیماً دولت را مسئول این جنایت دانستند. مأموران مسلح در آن شب حضور داشتند که فضای خاصی را به مجلس داده بود.
مراسم برگزاری نماز عید فطر در تپههای قیطریه در جلسه هیئت امنای مسجد بررسی و تصویب شد. به این دلیل آن تپهها را انتخاب کردیم که بر خیابان شریعتی اشراف داشت و از آنجا میشد محیط اطراف را دید. عده زیادی از جوانان چندین شبانهروز تلاش کردند تا سنگ و کلوخها را بردارند و محوطه را پاکسازی کنند. مأموران هم از دور کنترل و در عین حال مسخره میکردند.
*چطور مردم را خبر کردید؟
حدود یک هفته قبل از عید فطر، شهید مفتح در سخنرانی خود اعلام کردند نماز در تپههای قیطریه برگزار خواهد شد. در نتیجه در روز عید فطر یعنی دوشنبه 13 شهریور سال 1357 سیل جمعیت «اللهاکبر»گویان به طرف قیطریه راه افتاد و نماز عید فطر با حضور بیش از 70 هزار نفر برگزار شد. خطبههای نماز را شهید باهنر ایراد کردند و پس از آن شهید مفتح چند جملهای صحبت و بر رهبری امام خمینی تأکید و روز 16 شهریور را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل عمومی اعلام کردند و مردم را به راهپیمایی در این روز فرا خواندند. این اولین راهپیمایی و تظاهرات عظیم مردم تهران بود. ایشان ضمن افشاگری در باره رژیم طاغوت و رژیم صهیونیستی و رژیمهای امپریالیستی بر ضرورت حفظ وحدت و ادامه مبارزه تحت رهبری امام خمینی تأکید کردند.
*از راهپیمایی آن روز چه خاطرهای دارید؟
یادم هست نظامیها سر هر چهارراهی تانکی را مستقر کرده و خیابان را بسته بودند. ابتدا چند گلوله گاز اشکآور شلیک و سعی کردند جلوی حرکت جمعیت را بگیرند، ولی جمعیت خیلی زیاد بود و آنها تاب مقاومت نداشتند. خواهران هم به سمت سربازها گل پرتاب میکردند و سخت آنها را تحت تأثیر قرار دادند. آنها مدام از پشت بلندگوها میگفتند مأمورند و معذور، ولی در عین حال راه را باز میکردند تا جمعیت عبور کند. بالاخره جمعیت به پیچ شمیران رسید. در آنجا نماز به امامت شهید بهشتی برگزار شد و قرار راهپیمایی روز 16 شهریور گذاشته شد.
*به حرکت تاریخساز زنان در این راهپیماییها اشاره کردید. در این باره هم بد نیست به خاطراتی اشاره کنید؟.
هیچکس بهخوبی حضرت امام نقش و اهمیت بانوان را در انقلاب اسلامی تبیین و اعلام نکردند. هنگامی که ایشان به ایران برگشتند، صبحها در مدرسه رفاه با برادران دیدار داشتند و بعد از ظهرها با خواهران. هر روز هم در اثر فشار جمعیت عدهای از خواهران بیهوش میشدند. حضرت امام بنده، شهید عراقی، محسن رفیقدوست و مرحوم عسگراولادی را خواستند و صراحتاً فرمودند: باید وضعیتی برقرار شود که خواهران دچار مشکل نشوند. شهید محلاتی گفتند: در چنین شرایطی حرام نیست خانمها برای دیدار شما بیایند؟ امام لبخندی زدند و فرمودند: «تصور کردید شاه را شما بیرون کردید؟» بعدها هم فرمودند مرد از دامان زن است که به معراج میرسد. هیچکس به اندازه امام به بانوان ما شأن واقعی نداد.
*از روز 16 شهریور بگویید؟ مشاهدات شما از وقایع آن روز،قاعدتا مهم وجالب است؟
بله،در آن روز تمام تپههای قیطریه مملو از مأمورین رژیم بود. شهید مفتح وقتی این وضع را دیدند، تک و تنها به وسط خیابان شریعتی رفتند و به سمت جنوب شروع به راهپیمایی کردند. جمعیت انبوهی هم پشت سر ایشان با شعارهای «نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ»(1) و «اللهاکبر» به راه افتادند. هر لحظه به جمعیت افزوده میشد، تا سرانجام مأمورین در قلهک با سرنیزه، قنداق و تفنگ به شهید مفتح حمله بردند و ایشان را بهشدت زخمی کردند، طوری که دیگر قادر به راهپیمایی نبودند، ولی به مردم گفتند همچنان به راهپیمایی ادامه بدهند. ایشان را به بیمارستان رساندند و پس از معالجه به خانه برگرداندند، ولی صبح فردا ایشان را دستگیر کردند و با وجود جراحتهای زیاد به زندان بردند. ایشان دو ماه در زندان بودند و با اوجگیری انقلاب و فشار مردم همراه با سایر زندانیان سیاسی آزاد شدند.
*اشارهای هم به تشکیل کمیته استقبال و نقش شهید مفتح در آن کنید؟
ایشان با تعدادی از روحانیون کمیته استقبال دیگری را تشکیل داده بودند و مسئولیتهای دیگری داشتند. من با گروه ستاد مؤتلفه همکاری میکردم.
*ظاهراً جنابعالی در هنگام اقامت امام در پاریس به آنجا هم رفتید.درآن دوره شاهد چه وقایعی بودید؟
بله، همه گروهها خود را به پاریس رسانده بودند. به شهید عراقی زنگ زدم و گفتم ما هم باید هر چه زودتر خودمان را به امام برسانیم. شهید عراقی گفت به من پاسپورت نمیدهند. در اداره گذرنامه آشنا داشتم و توانستیم در ظرف 24 ساعت پاسپورت بگیریم و به پاریس برویم. اذان مغرب بود که خودمان را به نوفللوشاتو رساندیم. امام داشتند نماز میخواندند. نماز که تمام شد خدمت امام رفتیم و ایشان دستور فرمودند بمانیم و به کارها سر و سامان بدهیم. در آنجا عدهای اصرار داشتند امام به ایران بازنگردند و ایشان فرمودند همین اصرارها نشان میدهد که باید زودتر برگردم. قرار شد با عدهای از دوستان در مدرسه رفاه ستاد استقبال از امام را تشکیل بدهیم. هر گروهی به سلیقه خودش عمل میکرد، اما در بهشتزهرا 8 هزار نیرو مستقر کردیم و دور جایی را که قرار بود امام سخنرانی کنند با سوله حفاظت کردیم. امکان ما عبارت بودند از تعدادی ماشین استیشن، بیسیم با برد بالا و یک هلیکوپتر. موتور ماشین حامل امام در نزدیکیهای بهشتزهرا سوخت و مجبور شدیم امام را با هلیکوپتر به بهشتزهرا برسانیم.
*و به عنوان پرسش آخر، در مجموع کدام ویژگیهای شهید آیتالله مفتح در ذهن شما برجستهتر هستند؟
ایشان فوقالعاده منظم، منطقی و با مردم خوشبرخورد بودند. هیچوقت هم تکروی نمیکردند و همواره تابع نظر جمع بودند.
انتهای پیام/
1ـ سوره صف، آیه 13
http://fna.ir/5795F4
خبرگزاری فارس: روحانی انقلابی که ۴۰ هزار نفر را به مسجد کشاند
حاج ابوالفضل توکلی بینا، از مبارزان دیرین نهضت اسلامی و یاران و دوستان شهید آیت الله دکتر مفتح به شمار میرود. ایشان در آستانه سالروز شهادت این چهره شاخص انقلاب، شمهای از خاطرات خویش را با ماهنامه شاهد یاران در میان گذاشت که لطف ایشان را سپاس میگوئیم.
*جنابعالی از چه دورهای و چگونه با شهید آیت الله دکتر مفتح آشنا شدید؟
از سال 1353. در آن زمان در خیابان زمرد (شهیدناطق نوری فعلی)، بنای مسجد قبا که زمین آن را فردی به نام حاج حسینیان وقف کرده بود، به اتمام رسید و شهید حاج تقی حاج طرخانی و آقای سید محسن هزاوهای در اوایل ماه رمضان، سیدی به نام آقای عراقچی را برای امام جماعت مسجد دعوت کردند. اهالی آن منطقه اغلب تحصیلکرده و روشنفکر بودند و این بنده خدا با اینکه آدم خوبی بود، ولی مناسب آن منطقه نبود. به مرحوم حاج طرخانی گفتم: باید بگردیم یک روحانی آگاه، دست به قلم و صاحب فکر و بیان را پیدا کنیم. ایشان از رابطان هیئت مؤتلفه بود و مسئولیت ساخت و ساز مسجد قبا را به عهده داشت.
*چه شد از شهید دکتر مفتح دعوت کردید؟
یک روز جمعه صبح در منزل حاج طرخانی جلسهای تشکیل شد که در آن آقایان جواد رفیقدوست، نژادحسینیان، زمردیان، صباغیان و بنده حضور داشتیم و از من خواستند تا باقی ماندن حاج عراقچی برای شش ماه دیگر هم موافقت کنم که نپذیرفتم. پرسیدند: «پیشنهادت چیست؟» جواب دادم: «با دکتر بهشتی مشورت میکنم!» ماه رمضان که تمام شد، به بهانه تعمیرات مسجد بسته شد! دکتر بهشتی به من گفتند: بهتر است در این زمینه با آقای مطهری صحبت کنم. آقای مطهری مرا میشناختند و وقتی موضوع را مطرح کردم، شهید مفتح را پیشنهاد دادند. با شهید مفتح صحبت کردم. ایشان در ابتدا نمیپذیرفتند، ولی ایشان را در معذوریت انداختیم و به اتفاق هیئت امنا، شهید مطهری، شهید بهشتی و حاجآقا مهدیان به خانهشان در قیطریه رفتیم و ایشان را عملاً در رو دربایستی قرار دادیم و تا مسجد همراهی کردیم.
*ایشان چه مدت امامت مسجد قبا را به عهده داشتند و چه فعالیتهایی کردند؟
از سال 1353 تا هنگام شهادت. به نظر بنده اولین سنگ بنای انقلاب در این مسجد گذاشته شد، چون ایشان توانست یک جمعیت 30، 40 هزار نفری را به این مسجد جلب کند که در آن زمان رویداد کمنظیری بود.
*در داخل پرانتز،خود شما از چه سالی و چگونه وارد مبارزات سیاسی شدید؟
از سال 1325 در نهضت ملی نفت که به گروه مسجد امینالدوله پیوستم و از پا منبریهای آیتالله کاشانی بودم. گروه مسجد امینالدوله گروهی مذهبی به سرکردگی حاج مهدی عراقی و مرحوم آقای عسگراولادی بود که بعدها به فرمان امام با دو گروه مذهبی دیگر ائتلاف کردند و هیئت مؤتلفه را تشکیل دادند.
*که اوج فعالیت آن ترور حسنعلی منصور بود. اینطور نیست؟
بله، هنگامی که در سال 1343 امام به ترکیه تبعید شدند، هیئت مؤتلفه به این نتیجه رسید که کار سیاسی با این رژیم به نتیجه نمیرسد و باید عدهای از سران رژیم از بین بروند.
دومین جلسه شورای مرکزی از صبح تا پاسی از شب طول کشید و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که شاه، نصیری و حسنعلی منصور را از سر راه برداشت. منصور دو جرم محرز داشت. یکی تلاش برای به تصویب رساندن لایحه کاپیتولاسیون در مجلس و دیگری تلاش برای تبعید امام به ترکیه. پس از تصویب اجرای این طرح به عهده شاخه نظامی مؤتلفه گذاشته شد که مسئولیت آن به عهده حاج مهدی عراقی و حاج صادق عمومیی بود. سرانجام محمد بخارایی در بهمن سال 1343 و در مقابل مجلس شورای ملی منصور را اعدام انقلابی کرد. برادران دروس حوزوی خوانده و با مسائل شرعی آشنا بودند، اما مجوز این کار را هم از آیتالله میلانی گرفتند. تا قبل از ترور سه چهار بار سابقه زندان داشتم. این بار به دو سال زندان محکوم شدم، ولی بقیه بین یک تا چهار سال محکوم شدند.
*آیا این سوابق ساواک را نسبت به فعالیتهای شما در مسجد قبا حساس نکرد؟
اتفاقاً به همین دلیل از شهید مفتح خواستم در حاشیه باشم و آشکارا فعالیت نکنم و فقط در تصمیمگیریها نقش داشته باشم، بنابراین در جلسه هفتگی هیئت امنای مسجد شرکت میکردم و فعالیت آشکاری نداشتم.
*فعالیتها و برنامههای مسجد بیشتر حول محور چه موضوعاتی بود و مردم، بهخصوص جوانان چه رویکردی به این فعالیتها داشتند؟
فعالیتها بیشتر حول محور تشکیل کلاسهای عقیدتی و سخنرانیها بود. یادم هست برای سخنرانی در باره سیره ائمه، آیتالله مروی از قم میآمدند. همینطور شخصیتهای سیاسی آن زمان، از جمله مهندس بازرگان هم در این مسجد منبر میرفتند. استقبال مردم، خصوصاً جوانان از این برنامهها فوقالعاده زیاد بود و بسیاری از کسانی که بعدها جمعیتهای مختلفی را تشکیل دادند، تربیتشدگان این مسجد بودند. گاهی جمعیت بهقدری زیاد میشد که خیابانها و کوچههای اطراف را هم پر میکرد. بنده از سال 1353 از امیریه به حوالی مسجد قبا اسبابکشی کرده بودم و خانههای ما آماده پذیرایی از خیل مشتاقانی بود که برای شنیدن سخنرانیها به مسجد قبا میآمدند.
*حسینیه ارشاد را هم که تعطیل کرده بودند،پس طبیعتا رونق مسجد قبا هم بیشتر می شد.اینطور نیست؟
همینطور است و لذا پایگاه دیگری غیر از مسجد قبا برای تجمع مبارزان و مردم مشتاق باقی نمانده بود. یادم هست شهیدان مطهری، بهشتی، باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی، برگزاری این جلسات را بسیار تشویق میکردند. هدف هم این بود که جوانان آگاهیهای بیشتری پیدا کنند و در آینده بتوانند هستههای مبارزاتی را تشکیل بدهند.
*واکنش ساواک چه بود؟
به علت آنکه جمعیت فوقالعاده زیاد بود، دورادور کنترل میکردند و نزدیک نمیشدند. گاهی هم از کلانتری قلهک میآمدند و تهدید میکردند، ولی کسی گوش به حرف آنها نمیداد. چند بار هم هیئت امنا را بردند، ولی چیزی دستگیرشان نشد.
*از مهمترین فرازهای زندگی شهید مفتح، سخنرانیهای سال 1357 و برگزاری نماز عید فطر در تپههای قیطریه است. در این باره چه خاطراتی دارید؟
مسجد قبا در آن ایام، عملاً به مرکز افشای جنایات رژیم تبدیل شده بود. در شب اول رمضان 1357، بیش از 40 هزار نفر برای شنیدن سخنرانی ایشان آمده بودند. شهید مفتح در شب اول علیه فاجعه سینما رکس آبادان افشاگری کردند و مستقیماً دولت را مسئول این جنایت دانستند. مأموران مسلح در آن شب حضور داشتند که فضای خاصی را به مجلس داده بود.
مراسم برگزاری نماز عید فطر در تپههای قیطریه در جلسه هیئت امنای مسجد بررسی و تصویب شد. به این دلیل آن تپهها را انتخاب کردیم که بر خیابان شریعتی اشراف داشت و از آنجا میشد محیط اطراف را دید. عده زیادی از جوانان چندین شبانهروز تلاش کردند تا سنگ و کلوخها را بردارند و محوطه را پاکسازی کنند. مأموران هم از دور کنترل و در عین حال مسخره میکردند.
*چطور مردم را خبر کردید؟
حدود یک هفته قبل از عید فطر، شهید مفتح در سخنرانی خود اعلام کردند نماز در تپههای قیطریه برگزار خواهد شد. در نتیجه در روز عید فطر یعنی دوشنبه 13 شهریور سال 1357 سیل جمعیت «اللهاکبر»گویان به طرف قیطریه راه افتاد و نماز عید فطر با حضور بیش از 70 هزار نفر برگزار شد. خطبههای نماز را شهید باهنر ایراد کردند و پس از آن شهید مفتح چند جملهای صحبت و بر رهبری امام خمینی تأکید و روز 16 شهریور را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل عمومی اعلام کردند و مردم را به راهپیمایی در این روز فرا خواندند. این اولین راهپیمایی و تظاهرات عظیم مردم تهران بود. ایشان ضمن افشاگری در باره رژیم طاغوت و رژیم صهیونیستی و رژیمهای امپریالیستی بر ضرورت حفظ وحدت و ادامه مبارزه تحت رهبری امام خمینی تأکید کردند.
*از راهپیمایی آن روز چه خاطرهای دارید؟
یادم هست نظامیها سر هر چهارراهی تانکی را مستقر کرده و خیابان را بسته بودند. ابتدا چند گلوله گاز اشکآور شلیک و سعی کردند جلوی حرکت جمعیت را بگیرند، ولی جمعیت خیلی زیاد بود و آنها تاب مقاومت نداشتند. خواهران هم به سمت سربازها گل پرتاب میکردند و سخت آنها را تحت تأثیر قرار دادند. آنها مدام از پشت بلندگوها میگفتند مأمورند و معذور، ولی در عین حال راه را باز میکردند تا جمعیت عبور کند. بالاخره جمعیت به پیچ شمیران رسید. در آنجا نماز به امامت شهید بهشتی برگزار شد و قرار راهپیمایی روز 16 شهریور گذاشته شد.
*به حرکت تاریخساز زنان در این راهپیماییها اشاره کردید. در این باره هم بد نیست به خاطراتی اشاره کنید؟.
هیچکس بهخوبی حضرت امام نقش و اهمیت بانوان را در انقلاب اسلامی تبیین و اعلام نکردند. هنگامی که ایشان به ایران برگشتند، صبحها در مدرسه رفاه با برادران دیدار داشتند و بعد از ظهرها با خواهران. هر روز هم در اثر فشار جمعیت عدهای از خواهران بیهوش میشدند. حضرت امام بنده، شهید عراقی، محسن رفیقدوست و مرحوم عسگراولادی را خواستند و صراحتاً فرمودند: باید وضعیتی برقرار شود که خواهران دچار مشکل نشوند. شهید محلاتی گفتند: در چنین شرایطی حرام نیست خانمها برای دیدار شما بیایند؟ امام لبخندی زدند و فرمودند: «تصور کردید شاه را شما بیرون کردید؟» بعدها هم فرمودند مرد از دامان زن است که به معراج میرسد. هیچکس به اندازه امام به بانوان ما شأن واقعی نداد.
*از روز 16 شهریور بگویید؟ مشاهدات شما از وقایع آن روز،قاعدتا مهم وجالب است؟
بله،در آن روز تمام تپههای قیطریه مملو از مأمورین رژیم بود. شهید مفتح وقتی این وضع را دیدند، تک و تنها به وسط خیابان شریعتی رفتند و به سمت جنوب شروع به راهپیمایی کردند. جمعیت انبوهی هم پشت سر ایشان با شعارهای «نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ»(1) و «اللهاکبر» به راه افتادند. هر لحظه به جمعیت افزوده میشد، تا سرانجام مأمورین در قلهک با سرنیزه، قنداق و تفنگ به شهید مفتح حمله بردند و ایشان را بهشدت زخمی کردند، طوری که دیگر قادر به راهپیمایی نبودند، ولی به مردم گفتند همچنان به راهپیمایی ادامه بدهند. ایشان را به بیمارستان رساندند و پس از معالجه به خانه برگرداندند، ولی صبح فردا ایشان را دستگیر کردند و با وجود جراحتهای زیاد به زندان بردند. ایشان دو ماه در زندان بودند و با اوجگیری انقلاب و فشار مردم همراه با سایر زندانیان سیاسی آزاد شدند.
*اشارهای هم به تشکیل کمیته استقبال و نقش شهید مفتح در آن کنید؟
ایشان با تعدادی از روحانیون کمیته استقبال دیگری را تشکیل داده بودند و مسئولیتهای دیگری داشتند. من با گروه ستاد مؤتلفه همکاری میکردم.
*ظاهراً جنابعالی در هنگام اقامت امام در پاریس به آنجا هم رفتید.درآن دوره شاهد چه وقایعی بودید؟
بله، همه گروهها خود را به پاریس رسانده بودند. به شهید عراقی زنگ زدم و گفتم ما هم باید هر چه زودتر خودمان را به امام برسانیم. شهید عراقی گفت به من پاسپورت نمیدهند. در اداره گذرنامه آشنا داشتم و توانستیم در ظرف 24 ساعت پاسپورت بگیریم و به پاریس برویم. اذان مغرب بود که خودمان را به نوفللوشاتو رساندیم. امام داشتند نماز میخواندند. نماز که تمام شد خدمت امام رفتیم و ایشان دستور فرمودند بمانیم و به کارها سر و سامان بدهیم. در آنجا عدهای اصرار داشتند امام به ایران بازنگردند و ایشان فرمودند همین اصرارها نشان میدهد که باید زودتر برگردم. قرار شد با عدهای از دوستان در مدرسه رفاه ستاد استقبال از امام را تشکیل بدهیم. هر گروهی به سلیقه خودش عمل میکرد، اما در بهشتزهرا 8 هزار نیرو مستقر کردیم و دور جایی را که قرار بود امام سخنرانی کنند با سوله حفاظت کردیم. امکان ما عبارت بودند از تعدادی ماشین استیشن، بیسیم با برد بالا و یک هلیکوپتر. موتور ماشین حامل امام در نزدیکیهای بهشتزهرا سوخت و مجبور شدیم امام را با هلیکوپتر به بهشتزهرا برسانیم.
*و به عنوان پرسش آخر، در مجموع کدام ویژگیهای شهید آیتالله مفتح در ذهن شما برجستهتر هستند؟
ایشان فوقالعاده منظم، منطقی و با مردم خوشبرخورد بودند. هیچوقت هم تکروی نمیکردند و همواره تابع نظر جمع بودند.
انتهای پیام/
1ـ سوره صف، آیه 13
http://fna.ir/5795F4
نظر شما