كتابشناسي شهيد محمد جواد تندگويان
ياس در قفس
اين نوع نگارش که بر پايه مستندات تاريخي و نثر ادبي و در نهايت معطوف به خواننده خاص و جوان است، خود سبکي خاص است که شخصيتها، رويدادها و مفاهيم و اصطلاحات سياسي و اجتماعي تأثيرگذار در انقلاب اسلامي را به روانترين شکل آن به آيندگان و جوانان معرفي مينمايد. اميدوارم که مورد قبول جوانان و رضاي خداوند بزرگ قرار گيرد.»
متن فوق بخشي از مقدمه ناشر کتاب «ياس در قفس» است که آغازگر اين کتاب به شمار ميرود.
جواد کامور بخشايش، پژوهشگر حوزه هنري، در اين اثر، «داستان زندگي و شهادت غريبانه محمدجواد تندگويان» را به صورت روايي و داستاني به رشته تحرير درآورده است.
کتاب، در قطع پالتويي و با حجمي در حدود يکصد صفحه که تصاويري نيز در انتهاي آن قرار دارد، مورد مناسبي براي شناخت مختصر از وزير نفت اسير و شهيد کشورمان به شمار ميآيد.
دلتنگي آسمان
«دلتنگي آسمان» با عنوان فرعي «سوگسرودههايي در اندوه شهادت محمدجواد تندگويان» به انتخاب سيدضياءالدين شفيعي دربر دارنده مجموعه اشعاري از مهرناز آزاد، حسين اسرافيلي، رضا اسماعيلي، صابر امامي، جعفر بخشي بينياز، عباسعلي براتيپور، پرويز بيگي حبيبآبادي، ايوب پرندآور، بهزاد پورحاجيان، ضياءالدين ترابي، سميه هدي تندگويان، اسماعيل جاجرمي و بسياري ديگر از شاعران قديم و جديد انقلاب و دفاع مقدس است. ويژگي مهم و بارز کتاب که آن را از ديگر مجموعه اشعار درباره شهدا متمايز ميکند، اين است که کل دفتر تنها به يک شهيد عزيز اختصاص دارد.
گردآورنده مجموعه در مقدمه چنين گفته است: «وقوع جنگي بر پاية اعتقادات و حماسهها، خود دليل ديگري بود تا ظهور اسطورهها را ممکنتر سازد و راه جاودانگي ياد و نامشان را بگشايد، اسطورههايي که اگرچه در گذشتهاي بهشدت نزديک در ميان مردم ميزيستند، اما مرتبة حماسهشان آنقدر بلند بود که خيلي زود در برترين جايگاه آمال اين مردم قرار گرفتند و اينک نام آنها از عزيزترين نامها است.
شهيداني چون مهندس محمدجواد تندگويان، در مسير نبرد هشت ساله اين ملت سرگذشتي يافتند که جاودانهشدن، نازلترين مزد چنين جوانمرداني بود. حماسة او در دفتر رؤيايي شاعران، بهانة خلق آثاري شد که بسيار ارزشمند و درخور تأمل است.
اين مجموعه، بخشي از همان تأثيرها و تأثرهاست، روايت گوشهاي از حماسة تنهاترين مرد سالهاي جنگ، واگويههاي دريغهاي يک ملت در پرپر شدن يک آرزوي بزرگ.»
بخش آخر دلتنگي آسمان، به زندگينامه شهيد تندگويان - گويا
به قلم فاطمه تندگويان، خواهر شهيد- اختصاص يافته است که با زباني ساده تقريباً
تمامي نکات مهم حيات دنيوي آن شهيد بزرگوار را دربر گرفته است.
شهيد غريب
«روايتي از اسارت شهيد تندگويان» عنوان فرعي کتاب «شهيد غريب» اثر جليل جباري است. کتاب را معاونت تبليغات و روابط عمومي سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران منتشر کرده است و در مقدمه آن ميخوانيم:
«شهيد تندگويان در اواسط سال 1359، به دعوت شهيد رجايي و به گزينش شهيد دکتر بهشتي، به اين کابينة مکتبي دعوت شد و به عنوان وزير نفت جمهوري اسلامي مشغول به کار گرديد.
ايام وزارت تندگويان، همزمان با شروع جنگ تحميلي بود و او در اين مدت يک ماه و چند روز، هيچگاه در پشت ميز آرام نگرفت و اسير عنوان نشد و يک وزير تمامعيار بسيجي بود. تندگويان چندين مرتبه در اين مدت کوتاه به آبادان سفر کرد و اگر تدبير او نبود، اثري از پالايشگاه آبادان باقي نميماند.
شهيد تندگويان در سفر آخرش به پالايشگاه آبادان در روز 9/8/1359 در جاده ماهشهر به آبادان همراه با معاون و چند تن از همکاران خود توسط نظاميان بعثي ربوده و به عراق برده شد. هنگامي که بعثيها قصد اعدام اسرا را داشتند، تندگويان با ايثارگري حديث شجاعت و مقاومت سر داد و با معرفي خود به عنوان وزير نفت جمهوري اسلامي ايران جان همراهانش را نجات داد.
به گفته همراهان شهيد تندگويان، ايشان با صبر و استقامت بينظير و با تکيه بر يگانه محبوبش و توکل بر خدا با تحمل شکنجههاي گوناگون در حال گذراندن ايام اسارت بود، ولي دشمن حتي وجود در بند او را هم نتوانست تحمل کند و در پگاهي به خون نشسته، اين غريب درد آشنا را به شهادت رساند و چه شايسته رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله العظمي خامنهاي تندگويان را «شهيد غريب» خواندند.
اين نوشتار که حديثي است از اسارت شهيد تندگويان و راوي آن يکي از تکاوران نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران است، به روان پاک محمدجواد تندگويان تقديم ميشود».
زخم ياد اسارت
« دنياي اسارت فرياد خاموشي است که هنوز به گوش تاريخ جنگ آويز نشده است. با اينکه سينههايي که در قفس تنگ بازداشتگاههاي عراق تپيدند، متلاطمتر از آنند که زورق واژهها بر ساحل ناپيدايشان پهلو بگيرند، ولي زبان اين سينههاي پرتلاطم، فانوس روشني است که مزامير آن دنياي پنهان را نشان ميدهد.
کتاب حاضر - زخم ياد اسارت- پنجرهاي است کوچک و گشوده به درون يکي از اين سينهها؛ پنجرهاي که يک آتشفشان بغض و مظلوميت را قاب گرفته است».
آنچه خوانديد مقدمه ناشر (دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري سازمان تبلغيات اسلامي) است بر کتاب زخم ياد اسارت نوشته احمد بخشيپور از همراهان مهندس جواد تندگويان.
اين اثر، مجموعهاي است جمع و جور، در قطع رقعي و مزيّن به چند تصوير در آخر کتاب که به صورت روايي به موضوع پرداخته است. ناشر (يا نويسنده) هر گونه نقل و چاپ نوشتههاي کتاب را منوط به کسب اجازه رسمي دانستهاند.
زندة عشق
عنوان فرعي «زندگينامه شهيد محمدجواد تندگويان» ادامهاي است بر نام اصلي کتاب يعني: «زندة عشق».
«قصة اسارت و شهادت او، قصة مهجوري و مشتاقي است. سرباز انقلاب با اسارت و شهادت خود ماجراي مظلوميت ملت ايران را به گوش همگان رساند و پيکر درهمشکسته او که به خاک ايران اسلامي بازگشت، سندي از درندهخويي و کژانديشي کساني است که سالها است برآنند تا اين آتش مقدس را خاموش کنند و اراده حضرت احديت بر آن قرار گرفته که اين چراغ روشن بماند و سراج منيري باشد، فرا راه همه آنها که به حرمت انسان عشق ميورزند.
راهي که او فرارويمان گشود، همچنان ما را به رفتن ميخواند، که ماندن به رکود پيوندد و اين مهاجر قبيله ايمان، هميشه خواهان رفتن بود.»
سطور فوق نوشته بيژن زنگنه وزير وقت نفت جمهوري اسلامي ايران در سال 1378 است که در مقدمه کتاب آمده است.
در جاي ديگري، به قلم سيدمحمد صحفي، مشاور وقت وزير و مديرکل روابط عمومي وزارت نفت (ناشر کتاب) ميخوانيم:
«نام شهيد بزرگوار مهندس محمدجواد تندگويان، وزير نفت دولت شهيد رجايي، يادآور مظلوميت انقلاب اسلامي ايران است. دولت، اين خاتم فيروزه، رنگ استعجال نداشته و ندارد و تا هنگامي که آدمي در جستوجوي عدالت و آزادي است، نام او زينتبخش اين دفتر خواهد بود. زندهنگهداشتن ياد اين اسطورههاي جاوداني، رسالتي است که بر دوش يکايک ماست.
وزارت نفت جمهوري اسلامي ايران، هنوز با شميم نفسهاي شهيد تندگويان معطر است. دورة کوتاه وزارت تندگويان همواره راهنماي کساني است که پس از او در اين مجموعه مسؤوليتي بر دوش ميگيرند و پاسداشت خاطره عزيز او - بهواقع- تذکري است به همگان که ايثار و صداقت و پارسايي را از اين آموزگار بزرگ بياموزند.»
«زندة عشق»، بيترديد، يکي از بهترين کتابهايي است که
تاکنون درباره شهيد تندگويان نوشته و منتشر شده است. کتاب، در شش بخش به روايت
زندگي اين شهيد پرداخته و در جايجاي آن از خاطرات دوستان، همراهان و آّشنايان
شهيد سود برده است. فصل آخر «زندة عشق» مزيّن به تصاويري ارزشمند است.
حکايت آن مرد غريب
«حکايت آن مرد غريب» حاصل تلاش دوستان ما در «نشر شاهد بنياد شهيد انقلاب اسلامي» درباره شهيد تندگويان است. محمود جوانبخت، نويسنده اين اثر داستاني، روايتش را از شهيد قصه ما اينگونه آغاز ميکند:
«چند ساعت پيش به خانه آمدم، هوا تازه تاريک شده بود. مادرت ماجرا را که شنيد، مثل بچههاي کوچک گريه کرد. زار زار اشک ريخت: «يعني همه چيز تمام شد. ديگر انتظار، هيچ فايدهاي ندارد.»
در جوابش چيزي نگفتم. نگفتم که براي من سالهاست همه چيز تمام شده. لابد ميپرسي: «يعني چه که سالهاست همه چيز تمام شده است؟» چند ماهي بود که «جواد» اسير شده بود. يک شب مثل الآن که بيدارم و مينويسم، بيدار بودم و کتاب ميخواندم. ميخواندم، اما حالم طور ديگري بود. خودم هم نميدانستم که چرا اينطور شدهام. ناگهان صدايي برخاست. صدايي که از دور دستها بود و در ذهن من منعکس شد. مثل صدايي که در يک اتاق خالي چند بار تکرار شود و بعد آرام، آرام خاموش شود. آن صدا به من گفت: «تورج، ديگر هيچگاه او را نخواهي ديد، هيچگاه!»
مخاطب آن صدا من بودم. من که هر روز و هر ساعتم با جواد ميگذشت. «جواد»ي که ديگر نبود و دائم با خود کلنجار ميرفتم که: خدايا! حالا عراقيها چه بلايي سر او ميآورند؟ ميزنندش؟ شکنجهاش ميکنند؟ هِي به خود ميگفتم کاش من هم با او بودم. کنارش بودم. اما صدا آرامم کرد. مثل آب سردي بود که بر روي آتش ريخته باشند. از آن شب به بعد بود که فهميدم جواد ديگر هرگز باز نخواهد گشت و من هم او را براي هميشه از دست دادهام»...
اين روايت داستاني، داراي ده فصل است که به ترتيب عبارتند از: آغاز روايت صدايي از غيب، کسي که مثل هيچکس نبود، سالهاي بدون او، مردي بدون خستگي، در آستانة زندان، در زندان طاغوت، سالهاي غربت، از وزارت نفت تا خط مقدم جنگ، کريمان جان فداي دوست کردند و پايان روايت آغاز روايت يک مرد غريب.
حکايت آن مرد غريب در 103 صفحه و قطع رقعي روانه بازار کتاب
شده است.
دورة درهاي بسته 2
«دورة درهاي بستة 2 به روايت اسير شماره 5533: فاطمه ناهيدي» دومين کتاب از مجموعه ارزشمند مؤسسه روايت فتح است: «هر يک از کتابهاي دورة درهاي بسته اسارت را از زبان يکي از آزادگان روايت ميکند. در نوشتن اين کتابها، که بنا دارد تصويري با روايتهاي گوناگون از اسارت ارائه کند، سعي شده است فضايي روايي در کار آفريده شود. البته اين کوشش، به هيچ روي، دستآويزي براي دستبردن در وقايع يا افزون رخدادهاي خيالي به متن واقعيت قرار نگرفته است.
آنچه در اين مجموعه آمده است، بازنوشتة وقايع حقيقي است.
با آغاز جنگ، بسياري به جبهه رفتند. فاطمه ناهيدي آن روزها دختري بيست و چهار ساله بود که پس از فارغالتحصيلياش در رشتة مامايي با سفر به مناطق محروم ميکوشيد تا در اين عرصه، آنچه ميتواند انجام دهد. در يکي از همين سفرها، در شهر بم، خبر آغاز جنگ را شنيد و عازم جبههها شد.
خيلي زود نام او در سياهة اولين کساني که به اسارت عراق درآمدند ثبت شد. اين کتاب گزارش کوتاهي است از روزهاي اسارت ناهيدي و همبندانش در زندانها و اردوگاههاي عراق، که از زبان او روايت شده است.»
در صفحه 27 همين کتاب ميخوانيم: «صداي فريادي آنها را پراند. کسي را شکنجه ميکردند. او را آورده بودند پشت در سلولِ آنها و ميزدندش؛ آنقدر که از صدا بيفتد. بعد سکوت بود و تاريکي و صداي کشيدهشدن تني سنگين روي کف راهرو. گاهي صداي مته برقي که به سر کسي فرو ميشد، با صداي ناله ميآمد، ميپيچيد توي سرشان. انگار همة رگ و پِيِشان کشيده ميشد. تنگِ هم کنج سلول مينشستند. بعضي وقتها بيطاقت ميشدند. جيغ ميکشيدند تا آنها دست از شکنجهکردن بردارند، اما وحشت اين لحظهها تا مدتها ميماند.
ارتباط ما با بيرون همينقدر بود. از همهجا بريده بوديم. تا يک صدا ميآمد، دراز ميکشيديم کف سلول و گوش ميچسبانديم به پايين در که صداها را بهتر بشنويم. حليمه گوشهاي تيزي داشت و عربي بلد بود. اين کار او بود. روزي که «تندگويان» را آورده بودند، حليمه فهميده بود. ميگفت: «مثل اينکه وزير نفت را گرفتهاند.» باورمان نشد. آن روزها براي اينکه ما را اذيت کنند، ميگفتند: «داريم ميرسيم تهران. همين روزها تهران را ميگيريم.» خدا خدا ميکرديم حليمه اشتباه کرده باشد، ولي او خودش را معرفي کرد: «تندگويان، وزير نفت ايران». از ايران خبر نداشتيم. اين چيزها بيشتر عذابمان ميداد. آن لحظه نه به مامان فکر ميکردم، نه به هيچکس ديگر. فقط براي امام دعا ميکردم؛ سلامت باشد. بعد از آن، زياد صداي قرآنخواندن تندگويان ميآمد. زير مشت و لگد هم ميخواند. اين کارش به ما روحيه ميداد.»
«دورة درهاي بستة 2» در 64 صفحه و قطع رقعي روانه بازار
کتاب شده است.
مأموريت تمام
از مجموعة قصه فرماندهان، نخستين جلد با نام مأموريت تمام، توسط احمد دهقان به رشته تحرير در آمده است. اين کتاب، دربرگيرنده روايتهاي کوتاه داستاني با عناوين مأموريت تمام، تنبيه، شغالها، تانکها و گلولهها، همسفر، آشيانة کلاغها، پروانهاي ديگر، در ميان تاريکي، شب حادثه و آخرين ساعت محاصره است. در پايان هر روايت نيز اشارهاي کوتاه (در داخل يک کادر) به زندگي شهيد مورد نظر شده است.
از اين مجموعه، داستان سوم با نام «شغالها» مربوط به شهيد تندگويان است.
ده سال تنهايي
مهندس سيدمحسن يحيوي، پس از شهيد تندگويان که در هنگام اسارت، وزير نفت بود، در بين مقامات کشوري جمهوري اسلامي ايران، شايد بلندپايهترين مقامي بوده باشد که توسط بعثيها به اسارت گرفته شد. وي پس از استعفاي دولت موقت، تا پايان کار شوراي انقلاب وزير مسکن و شهرسازي بود و در لحظة اسارت نيز مديريت مناطق نفتخيز و هماهنگکنندگي فعاليتهاي شرکت نفت در دوره وزارت اسير شهيد دولت را بر عهده داشت و همراه با تندگويان و گروه همراهش اسير شد.
مهندس يحيوي پس از آزادي در تاريخ 24/6/1369، ضمن ادامهدادن به مناصب دولتي و نيز وکالت مجلس شوراي اسلامي در دو دوره، نگارش خاطرات دورة اسارتش را به پايان برد و آن را با عنوان «ده سال تنهايي» منتشر ساخت.
فصلهاي کتاب به ترتيب عبارتند از: لحظة اسارت، «نکشيد! من وزير نفت هستم»، سلول شماره 52، بازجويي، شکنجه، اولين جمله: سلام!، ساعت، ارتباط، دختران اسير، با بوشهري در يک سلول، روزنامه، زيارت، غرفهالديانه، شادي در تلخترين روز اسارت، ابتکار، استخاره، آتشبس، بازگشت به وطن و راز بزرگ.
در پايان، ضميمه کتاب، حاوي تصاوير و اسنادي مربوط به زندگي نگارنده است. «ده سال تنهايي» در 296 صفحه و قطع رقعي به بازار کتاب آمده است.