روایت بیسيم چي شهيد علم الهدي از عاشورای هویزه
چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴ ساعت ۰۱:۲۸
در مسير صدايي شنيديم كه مي گفت:« حكيم و علم الهدي به شهادت رسيده اند». وقتي به عقب نگاه كردم ديدم در آنجا محلي كه آن دو شهيد بزرگوار بودند پر از گردو خاك است
نوید شاهد: با مهدی تسلیمی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و بسیمچی شهید علم الهدی؛ و بازنشسته نیروهای مسلح به گفتگو نشسته ایم تا در سالروز حماسه شهدای هویزه از نبرد نابرابر دانشجویان شهید هویزه با ارتش تا بن دندان مسلح رژیم بعث عراق بیشتر بدانیم...
زیارتی که ناتمام ماند
در مشهد بودم. روز 31مهر1359 خبر جنگ که اعلام شد زیارتم را رها کردم و تصمیم گرفتم به اصفهان بیایم تا از آن طریق به جبهه بروم در آن زمان سوخت سهمیه بندی شده بود. 9مهر 59 توانستم از طریق شیراز و بعد هم از طریق ماهشهر وارد خوزستان شوم.
در اول جنگ اعزامی وجود نداشت و ما به صورت خودجوش به جبهه رفتیم من به همراه سه نفر از بچه های محله وارد خوزستان شدیم.
جنگ لحظه به لحظه اش خاطره و حماسه و ایثارگریست که هیچ گاه از ذهن رزمنده بیرون نمیرود. ما بعد از حمله عراق، 97 عملیات انجام دادیم و هر عملیات چند مرحله و چند روز طول کشیده است. علاوه بر این یک سری از عملیاتها توسط دشمن انجام میشد و یا اینکه ما پاتک و شبیخون می زدیم.
این خاطرات از آن جهت که بهترین دوستانمان در آن شهید شده اند ناراحت کننده، ولی از آن جهت که آزادی کشورمان، ثمره رشادت ها و جانفشانی هاست برایمان شیرین است.
1800 اسیر در روز اول عملیات
عملیات هویزه در اصل 15دی آغاز شد این عملیات توسط ارتش برنامه ریزی شده بود و در آن دوتیپ از لشکر 16قزوین و لشکر زرهی اهواز و تیپ92زرهی اهواز شرکت داشتند.
تیپ لشکر 16 قزوین در این عملیات موفق شد به اهدافش برسد، ولی تیپ زرهی اهواز چون در میدان مین گیر کرده بودند نتوانست به بقیه افراد ملحق شود.
در مرحله اول، ما توانستیم به 80درصد آنچه که از اجرای عملیات مدنظر بود، دست پیدا کنیم و موفق به گرفتن بیشتر از 1800 اسیر شده ایم و دشمن بیش از 1000نفر کشته و زخمی در این عملیات داشت و ما علاوه براین توانستیم ده ها تانک و. . بگیریم.
در روز اول، ساعت 4بعدازظهر پس از اینکه توپخانه را به دست آوردیم عملیات متوقف و قرار شدکه فردا مرحله بعدی آن انجام شود.
شبی که به محاصره تانکها افتادیم
ابتدا نقش من بیسیم چی فرمانده «حسین کلاه کچ» بود. روز اول بخاطر گستردگی منطقه بچه ها از هم جدا شده بودند گروه ما، یک گروه 14نفری بود که از سوسنگرد آمده بودیم، شب من و 9تای دیگر از بچه ها توانستیم همدیگر را پیدا کنیم. شب سردی بود، سرما تا به مغز استخوان آدم نفوذ می کرد حالا در این شرایط ما نه لباس گرم و نه اورکت و نه سنگری داشتیم. شب بسیار سختی بود بچه ها، شب را با نماز شب و دعا به صبح رساندند. در نیمه های شب صدای تانک می آمد و ما فکر کردیم که خودی است، اما صبح، دیدیم در دو ونیم متریمان یکصد تانک دشمن به صورت هلالی آرایش گرفتهاند و با روشن شدن هوا، هجمه ی آتش توپخانه و تانک هایشان شروع شد. این روال تا 14:30 ادامه داشت.
شهید علم الهدی که از چهاردهم دیماه من با او آشنا شده بودم وارد محور ما شد. بعد از سلام واحوالپرسی من به عنوان بیسم چی ایشان انتخاب شدم و بعد از آن ارتباط ما با ارتش به صورت مستقیم برقرار شد.
بخاطر هجمه آتش تعداد شهدای ما هر لحظه بیشتر می شد. تصمیم بر این شد که ما یکصد نفر به همراه شهید علم الهدی جلو برویم و تانک های دشمن را بزنیم. بخاطر اینکه ما در امتداد جاده «جوفر» که منطقهی هموار و در دید دشمن، حرکت می کردیم500 متر اول را دولا دولا و حدود دو کیلومتر بقیه را هم سینه خیز می رفتیم. حدود 3ساعت طول کشید.
شهید حکیم و شهید علم الهدی اینگونه پرکشیدند
من و شهید حکیم و شهید علم الهدی با فاصله زیادی، جلوتر از بقیه بودیم. بعد از اینکه از طریق بیسم متوجه شدیم که عقب نشینی است به فرموده شهید علم الهدی من به عقب برگشتم تا به بچه ها بگویم که آرپی چی زنها بمانند و کسانی که مثل من تک تیرانداز هستند به عقب برگردند.
یک مرتبه در مسیر صدایی شنیدیم که می گفت که حکیم و علم الهدی به شهادت رسیده اند. وقتی به عقب نگاه کردم، دیدم محلی که آن دو شهید بزرگوار بودند پر از گردو خاک هست و فهمیدم که آنها توسط تیر مستقیم دشمن به شهادت رسیدهاند. ما در نزدیکی ظهر به مقر اولیه رسیدیم. متوجه شدیم که عراقی ها آنجا را دوباره گرفته اند و ما محاصره شده ایم. از این لحظه به بعد استقامت جانانه بین نیروهای ما و دشمن شروع شد و مثل شیر بچه ها می جنگیدند.
هویزه چگونه از دست رفت
استقامت بچه ها تا شب طول کشید. و ما از فرصت تاریکی هوا برای فرار از محاصره استفاده کردیم. بی سیم را خاک کردم که به دست دشمن نیفتد و سی نفری حرکت کردیم و از این تعداد فقط11نفرمان توانست از محاصره آزاد شود و بقیه دوستان در راه به شهادت رسیدند. ما ساعتها می دویدیم بی آنکه بدانیم به کدام سو در حال حرکت هستیم. ساعت دو بعد از نصف شب، ما به رود کرخه رسیدیم و صبح به همراه دیگر نیروها به سوسنگرد که مقر اصلیمان بود رفتیم. نیروهای ارتش تا 12 روز دیگر، درگیر بودند و در آن تاریخ دشمن هویزه را از ما گرفت.
دوستانمان فکر می کردند که ما هم شهید شدیم، وقتی به سوسنگرد رسیدیم. از اینکه ما زنده مانده بودیم بسیار خوشحال شدند و می گفتند که به مرخصی بروید ولی ما قبول نکردیم و فقط یکی از بچه ها به مرخصی رفت.
بعد از عملیات، گروه شناسایی تصمیم گرفت که به دشمن شبیخون بزند. در 28دیماه من به همراه، یک گروه 70-80 نفری عازم منطقه دهلاویه شدم. در آن شبیخون من در اتاق گیر افتادم و از ناحیه دست و پا و گردن مجروح شدم. منتظر بودم که دشمن تیر خلاص را بزند یا اینکه اسیر شوم. در این افکار بودم که یک نفر آمد خیال کردم که دشمن است ولی بعد متوجه شدم که از بچه های خودی است و گفتم تو برو، اگر من باتو بیایم تو هم گیر می افتی، او قبول نکرد و معتقد بود که من از آنجا که بازمانده هویزه هستم باید به عقب برگردم ومن را با زحمت به عقب برد. این شبیخون موفقیت آمیز بود. و توانستیم به دشمن ضربه بزنیم.
مقاومت بچه های هویزه ماندگار است
یکی از دلایل ماندگاری هویزه در خاطرها ایستادگی رزمنده هاست. آنها با استقامت خودشان ثابت کردند، که میشود در مقابل تانک ایستاد و به دشمن ضربه زد و دیگر آنکه هویزه مزار شهدایش است و به همین دلیل، هر ساله، در نزدیکترین جمعه به 16دی، از سرتاسر کشور خانواده های این شهدای عزیز، به هویزه میآیند و با حضور مردم یادوراه شهدای هویزه برگزار می شود.
یکی دیگر از عوامل بارز بودن هویزه بخاطر شهدای دانشجوی آن است که18 دانشجو در این عملیات به شهادت رسیده اند که این دانشجو ها جدا از بحث تکلیف دینی و علاقه به میهن از بصیرت بالای برخوردار بودند که همین امر باعث می شد که الگوی برای دیگر دانشجو ها باشند.
شکست عبرتآموز مقدمه فتح و پیروزی شد
عملیات هویزه قرار بود در چهار مرحله انجام بشه، که فقط یک مرحله آن انجام شد. ما باید پس از مرحله اول خاکریز می زدیم که به علت سیاست های بنی صدر انجام نشد در آن زمان بنی صدرنخست وزیر بود و سیاستاش این بود که زمین بدهیم و زمان بگیریم که ما زمین را دادیم اما نتوانستیم زمان را بگیریم وی به ارتش اجازه نمی داد تا تصمیات خودش را اجرا کند و همین دلیل باعث شد که شکست بخوریم. و دشمن هم از ضعف ما و برتری آتش خود استفاده کرد.
ما 185هزار شهید و 35 هزار شهید غیر رزم داریم و ما باید حافظ خون شهدا باشیم همه، این نکته را بخاطر بسپارند که خون شهدا باعث آرامش امروز ما است. هرچند که شهدا مزدشان را گرفته اند و در بهشت در حریم خاص خدا جا دارند. ما باید بدانیم که تکلیفمان چیست و به نظرم هر مدیری در هر جلسه ای که برگزار می کند بعد از یاد خدا، یادی از شهدا حتی به اندازه یک دقیقه بکند.
انتهای گزارش/ج
زیارتی که ناتمام ماند
در مشهد بودم. روز 31مهر1359 خبر جنگ که اعلام شد زیارتم را رها کردم و تصمیم گرفتم به اصفهان بیایم تا از آن طریق به جبهه بروم در آن زمان سوخت سهمیه بندی شده بود. 9مهر 59 توانستم از طریق شیراز و بعد هم از طریق ماهشهر وارد خوزستان شوم.
در اول جنگ اعزامی وجود نداشت و ما به صورت خودجوش به جبهه رفتیم من به همراه سه نفر از بچه های محله وارد خوزستان شدیم.
جنگ لحظه به لحظه اش خاطره و حماسه و ایثارگریست که هیچ گاه از ذهن رزمنده بیرون نمیرود. ما بعد از حمله عراق، 97 عملیات انجام دادیم و هر عملیات چند مرحله و چند روز طول کشیده است. علاوه بر این یک سری از عملیاتها توسط دشمن انجام میشد و یا اینکه ما پاتک و شبیخون می زدیم.
این خاطرات از آن جهت که بهترین دوستانمان در آن شهید شده اند ناراحت کننده، ولی از آن جهت که آزادی کشورمان، ثمره رشادت ها و جانفشانی هاست برایمان شیرین است.
1800 اسیر در روز اول عملیات
عملیات هویزه در اصل 15دی آغاز شد این عملیات توسط ارتش برنامه ریزی شده بود و در آن دوتیپ از لشکر 16قزوین و لشکر زرهی اهواز و تیپ92زرهی اهواز شرکت داشتند.
تیپ لشکر 16 قزوین در این عملیات موفق شد به اهدافش برسد، ولی تیپ زرهی اهواز چون در میدان مین گیر کرده بودند نتوانست به بقیه افراد ملحق شود.
در مرحله اول، ما توانستیم به 80درصد آنچه که از اجرای عملیات مدنظر بود، دست پیدا کنیم و موفق به گرفتن بیشتر از 1800 اسیر شده ایم و دشمن بیش از 1000نفر کشته و زخمی در این عملیات داشت و ما علاوه براین توانستیم ده ها تانک و. . بگیریم.
در روز اول، ساعت 4بعدازظهر پس از اینکه توپخانه را به دست آوردیم عملیات متوقف و قرار شدکه فردا مرحله بعدی آن انجام شود.
شهید علم الهدی که از چهاردهم دیماه من با او آشنا شده بودم وارد محور ما شد. بعد از سلام واحوالپرسی من به عنوان بیسم چی ایشان انتخاب شدم و بعد از آن ارتباط ما با ارتش به صورت مستقیم برقرار شد.
بخاطر هجمه آتش تعداد شهدای ما هر لحظه بیشتر می شد. تصمیم بر این شد که ما یکصد نفر به همراه شهید علم الهدی جلو برویم و تانک های دشمن را بزنیم. بخاطر اینکه ما در امتداد جاده «جوفر» که منطقهی هموار و در دید دشمن، حرکت می کردیم500 متر اول را دولا دولا و حدود دو کیلومتر بقیه را هم سینه خیز می رفتیم. حدود 3ساعت طول کشید.
شهید حکیم و شهید علم الهدی اینگونه پرکشیدند
من و شهید حکیم و شهید علم الهدی با فاصله زیادی، جلوتر از بقیه بودیم. بعد از اینکه از طریق بیسم متوجه شدیم که عقب نشینی است به فرموده شهید علم الهدی من به عقب برگشتم تا به بچه ها بگویم که آرپی چی زنها بمانند و کسانی که مثل من تک تیرانداز هستند به عقب برگردند.
یک مرتبه در مسیر صدایی شنیدیم که می گفت که حکیم و علم الهدی به شهادت رسیده اند. وقتی به عقب نگاه کردم، دیدم محلی که آن دو شهید بزرگوار بودند پر از گردو خاک هست و فهمیدم که آنها توسط تیر مستقیم دشمن به شهادت رسیدهاند. ما در نزدیکی ظهر به مقر اولیه رسیدیم. متوجه شدیم که عراقی ها آنجا را دوباره گرفته اند و ما محاصره شده ایم. از این لحظه به بعد استقامت جانانه بین نیروهای ما و دشمن شروع شد و مثل شیر بچه ها می جنگیدند.
هویزه چگونه از دست رفت
استقامت بچه ها تا شب طول کشید. و ما از فرصت تاریکی هوا برای فرار از محاصره استفاده کردیم. بی سیم را خاک کردم که به دست دشمن نیفتد و سی نفری حرکت کردیم و از این تعداد فقط11نفرمان توانست از محاصره آزاد شود و بقیه دوستان در راه به شهادت رسیدند. ما ساعتها می دویدیم بی آنکه بدانیم به کدام سو در حال حرکت هستیم. ساعت دو بعد از نصف شب، ما به رود کرخه رسیدیم و صبح به همراه دیگر نیروها به سوسنگرد که مقر اصلیمان بود رفتیم. نیروهای ارتش تا 12 روز دیگر، درگیر بودند و در آن تاریخ دشمن هویزه را از ما گرفت.
دوستانمان فکر می کردند که ما هم شهید شدیم، وقتی به سوسنگرد رسیدیم. از اینکه ما زنده مانده بودیم بسیار خوشحال شدند و می گفتند که به مرخصی بروید ولی ما قبول نکردیم و فقط یکی از بچه ها به مرخصی رفت.
بعد از عملیات، گروه شناسایی تصمیم گرفت که به دشمن شبیخون بزند. در 28دیماه من به همراه، یک گروه 70-80 نفری عازم منطقه دهلاویه شدم. در آن شبیخون من در اتاق گیر افتادم و از ناحیه دست و پا و گردن مجروح شدم. منتظر بودم که دشمن تیر خلاص را بزند یا اینکه اسیر شوم. در این افکار بودم که یک نفر آمد خیال کردم که دشمن است ولی بعد متوجه شدم که از بچه های خودی است و گفتم تو برو، اگر من باتو بیایم تو هم گیر می افتی، او قبول نکرد و معتقد بود که من از آنجا که بازمانده هویزه هستم باید به عقب برگردم ومن را با زحمت به عقب برد. این شبیخون موفقیت آمیز بود. و توانستیم به دشمن ضربه بزنیم.
مقاومت بچه های هویزه ماندگار است
یکی از دلایل ماندگاری هویزه در خاطرها ایستادگی رزمنده هاست. آنها با استقامت خودشان ثابت کردند، که میشود در مقابل تانک ایستاد و به دشمن ضربه زد و دیگر آنکه هویزه مزار شهدایش است و به همین دلیل، هر ساله، در نزدیکترین جمعه به 16دی، از سرتاسر کشور خانواده های این شهدای عزیز، به هویزه میآیند و با حضور مردم یادوراه شهدای هویزه برگزار می شود.
یکی دیگر از عوامل بارز بودن هویزه بخاطر شهدای دانشجوی آن است که18 دانشجو در این عملیات به شهادت رسیده اند که این دانشجو ها جدا از بحث تکلیف دینی و علاقه به میهن از بصیرت بالای برخوردار بودند که همین امر باعث می شد که الگوی برای دیگر دانشجو ها باشند.
شکست عبرتآموز مقدمه فتح و پیروزی شد
عملیات هویزه قرار بود در چهار مرحله انجام بشه، که فقط یک مرحله آن انجام شد. ما باید پس از مرحله اول خاکریز می زدیم که به علت سیاست های بنی صدر انجام نشد در آن زمان بنی صدرنخست وزیر بود و سیاستاش این بود که زمین بدهیم و زمان بگیریم که ما زمین را دادیم اما نتوانستیم زمان را بگیریم وی به ارتش اجازه نمی داد تا تصمیات خودش را اجرا کند و همین دلیل باعث شد که شکست بخوریم. و دشمن هم از ضعف ما و برتری آتش خود استفاده کرد.
ما 185هزار شهید و 35 هزار شهید غیر رزم داریم و ما باید حافظ خون شهدا باشیم همه، این نکته را بخاطر بسپارند که خون شهدا باعث آرامش امروز ما است. هرچند که شهدا مزدشان را گرفته اند و در بهشت در حریم خاص خدا جا دارند. ما باید بدانیم که تکلیفمان چیست و به نظرم هر مدیری در هر جلسه ای که برگزار می کند بعد از یاد خدا، یادی از شهدا حتی به اندازه یک دقیقه بکند.
انتهای گزارش/ج
نظر شما