آخرين مصاحبه آقا محسن!
سهشنبه, ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۲
شهید وزوایی می گوید: با يك گردان از نيروهاي عراقي در يك لحظه مات و متحير مانديم كه چه كنيم؟ موضع را رها كنيم يا اينكه ادامه بدهيم. يك ربع به عربي با آنها صحبت كرديم و آنها را دعوت به تسليم به حق كرديم...
– برادر لطفاً خود را معرفي كرده و مسئوليتتان را در جبهه ذكر كنيد؟
– بسم الله الرحمن الرحيم. بسم رب الهشداء و الصالحين و الصديقين.
من محسن وزوائي هستم در عملياتي كه در آتيه در پيش است مسئوليت گردان جبيب بن مظاهر از تيپ محمد رسول الله را عهده دار هستم.
– برادر لطفا بفرمائيد چه مدتي است كه در جبهه ها خدمت مي كنيد؟
- تقريبا از اوائل جنگ در جبهه هاي جنگ شركت داشته ام كه تا بحال در غرب بودم و هم اكنون مدتي كمي است كه بواسطه اين عمليات به جنوب آمده ام.
– ممكن است بفرمائيد تاكنون در چه عملياتي شركت داشته ايد و چه خاطراتي بياد داريد؟
– در غرب مسئوليت چند عمليات را به عهده داشتم و مسئول سپاه و مسئول عمليات گيلان غرب هم تا قبل از اين بودم. از جمله عمليات بارز ميتوان از عمليات بازي دراز نام برد كه برادران با تعداد بسيار قليل توانستند بر لشكر عظيمي از صداميان غلبه كنند و در ذهن دارم كما اينكه در رسانه هاي جمعي هم اين مسئله منتشر شد.
در قسمتي از يكي از عملياتها بود كه برآوردي شده بود تا بالغ بر 300 نفر از برادران در قله 1100 عمل كنند ولي بنا به دلايل مختلف نيرو نكشيده بود و مجروح ياشهيد يا خسته بودند به هر حال 6 نفر بيشتر نمانده بودند و خود من هم زخمي بودم در حالي كه سه شبانه روز بود كه بواسطه مسئوليتم به پشت جبهه منتقل نشده بودم در آن شرايط ما شش نفر مواجه شديم با يك گردان از نيروهاي عراقي در يك لحظه مات و متحير مانديم كه چه كنيم؟ موضع را رها كنيم يا اينكه ادامه بدهيم و تقريب فقط ميشود گفت مسئله خدائي بود كه تصميم ماندن بر سر موضعمان را گرفتيم و شايد حالت دور از انتظاري باشد كه عكس العمل ما اين بود . يك ربع به عربي با آنها صحبت كرديم و آنها را دعوت به تسليم به حق كرديم و جالب اينجا بود كه در حدود يك ربع بعد اين گردان 300 نفري همه اسلحه ها را بالاي سر گرفته و تسليم شده بودند.
فاصله ما زياد بود و ما حتي نيرويي را نداشتيم كه دنبال آنها بفرستيم تا بياورندشان. به هر حال 150 نفر آنها خودشان به سمت ما آمدند و يك سريشان نيز فرار كردند كه ما آنها را زديم و يك سري هم موفق به فرار شدند...
و يا به عنوان مثال در قسمتي از يك عملياتها بود كه من فكر مي كنم عمليات 1050 بود و خود من هم در آن عمليات زخمي بودم و حالت عجيب و غريب داشتم. سر و صورتم خون آلود بود و باندي به دور گردنم پيچيده بودم وقتي اولين گروه تسليم شد و بسوي ما آمد حدود 5 دقيقه همان طور حيران به ما نگاه مي كردند كه بفهمند عكس العمل ما چيست؟ در حين عمليات بوديم و اسلحه هايمان پر و اماده بود من جلوي بچه ها بودم يكي از اسرا آمد و طلب آب كرد خود من حدود يك چهارم قمقمه بيشتر آب نداشتم آب را به او داديم خورد و بعد نگاهي كرد و يكي از برادرهايي كه عربي مي دانست شروع به صحبت با او كرد كه اطلاعات نظاميش را بگيرد اسير عراقي به او مي گفت شما كي هستيد كه ريش داريد؟ كه در جواب فرماندۀ ما به من اشاره كرد و گفت پاسدار است و بعد اسير عراقي با يك حالت لرزان پرسيد كه ما را نمي كشيد؟ به او گفتيم بگو براي چه بكشيم مگر ما قاتل هستيم؟ و به هر حال مسئله به اين صورت گذشت و حتي تا دويست متري ما كه ديگر دور شده بودند و بطرف پادگان برده مي شدند پشت سرشان نگاه مي كردند و مطمئن نبودند كه ما آنها را از پشت اعدام نكنيم.
به هر حال خاطرات زياد است و اگر بخواهيم همه رابگوييم يك كتاب مي شود. مثلا يادم است يك روز به شناسائي رفتيم و احتياج بود كه مواضع عراقيها بررسي شود و اين غير ممكن بود مگر اينكه از بين مواضع عراقيها عبور كنيم و ايه اي است كه مي فرمايد ( و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا...) به مصداق اين آيه توكل بر خدا كرديم و رفتيم. دقيقا شناسائي لازم را انجام داديم و باذن خدا هيچ گونه هم مورد تعقيب دشمن واقع نشديم به هر حال توضيح در اين رابطه زياد است و اگر فرصت شود انشاءالله بعدها خواهيم گفت.
– لطفاً در استانه اين حمله بزرگ تحليل خودتان را پيرامون اين حمله و مسئله جنگ و سقوط صدام بفرماييد؟
– راجع به اين عمليات تحليل هاي مختلفي مي شود تا قبل از اين البته من راه حل ديگري داشتم براي پايان جنگ. چنانكه در جلساتي كه با برادر سرهنگ صياد شيرازي داشتيم وعدۀ از مسئولين سپاه مثل برادر محسن رضائي نيز بودند اين طرح را باتفاق برادر شهيدم غلام علي پيچك تذكر داده بوديم امادر حال حاضر با توجه به موقعيت فعلي و دسيسه اي كه آمريكا تهيه كرده و حركات مختلفي كه در سطح منطقه مي كنند مثل تشكيل شواري همكاري خلج و تهديد هاي نظامي اي كه مي كنند داير بر تصرف تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي و از طرفي ديگر فشارهاي اقتصادي كه شايد اينها اميد زيادي به آنها بسته اند داير بر جلوگيري از هر گونه خريد نفت از طرف كشورهاي دگر و شايد هم در همين رابطه ها بود كه به لحاظ ديد مادي گرايانه اي كه مخالفين جمهوري اسلامي و اقاي بني صدر داشتند تحليل مي كردند كه تا دو ماه ديگر جمهوري اسلامي سقوط مي كند.
اين دو ماهرا تمديد كردند به شش ماه و از آنجائي كه خدا ميخواهد هر روز اميدشان كمتر ميشود.
بهر حال از يك طرف فشارهاي داخلي كه گروهكها در ذهن دارند و ميخواهند بر جمهوري اسلامي وارد بكنند و از طرفي ديگر محدوديتهاي واردات مهمات و اسلحه ماست كه باعث ميشود فشارهاي ديگري بر ما وارد شود و حتي در بعضي مواقع بياري از آنها را نداشته باشيم بايد فكري بكنيم تا پيروزمندانه جنگ را به پايان برسانيم در اين عمليات كه شايد در درجه اول تصرف زمين براي ما مطرح نباشد هدف اينست كه كمر صدام شكسته شود و تحليلمان بر ايسنت كه آمريكا صبرش به پايان رسيده و وجود صدام در حال حاضر هيچگونه نفعي برايش ندارد و از طرف ديگر اين حركت عملياتي صد در صد مورد تاييد است چرا كه مي شود اينطور تحليل كرد كه دشمن هيچ وقت دلش نمي خواهد ما جهتي قدم برداريم كه مخالف منافع او و موافق منافع خودمان باشد و و مي بينيم در رابطه با اهميت عمليات براي پيشگيري از آن صدام عمليات چزابه را نا اميدانه با پنج تيپ انجام مي دهد و خوب به اذن خدا و همت مردم جلويش گرفته شد ولي فقط به اين منظور اين عمليات انجام شد كه عمليات اصلي ما عقب بيفتد بعد كه در آن مسئله نتيجه اي نگرفت دوباره دلالهايي به نام هيئت كنفرانس اسلامي حركت مي كنند و روانه ايران ميشوند تا اين حركت ما را به عقب اندازند حتي چند روز پيش كه من در اهواز بودم يكي از برادراني كه تلويزيونشان عراق را ميگرفت ميگفت صدام با حالت گرفته اي به ديدار احمد سكوتوره آمده بود و ميگفت كه عربيت در خطر است به داد مابرسيد. اين نشاندهنده اينست كه حركت ما صددرصد صحيح و ان شاءالله با انجام اين عمليات شايد طوري عمل شود كه لشگرهاي عراق راه فراري نداشته باشند و طرح عمل نيز همين خواهد بود كه ان شاءالله بعد از حمله دقيقا به عينه خواهيم ديد.
بهر حال اين جمله يك هدف سياسي را دنبال ميكند تا اينكه تصرف يك منطقه در نظر مان باشد و گرنه ما ميتوانيم با همين نيرو هم قصر شيرين را و هم خونين شهر و يا حتي هويزه را آزاد كنيم. اما براي ما به واسطۀ اين كه معتقديم در يك مسير صحيحي كه به جهت اثبات حق است حركت مي كنيم، بايد در اين عمليات كمر صدام شكسته شود و به احتمال زياد بعد از اين ديگر خود آمريكا نظرش بر اين خواهد شد كه قطعا صدام رفتني است و امام هم در سخنانشان اين مطلب را تذكر داده اند كه صدام رفتني است. گفتار امام يك چيز ... نبوده و يك واقعيت است و ما معتقديم بر اساس رابطه هايي اين تصميم به امام الهام ميشود اما راجع به درصد پيروزي عمليات، صد درصد مطمئنم كه در اين عمليات پيروز ميشويم و امام هم در ملاقاتي كه با مسئولين داشتند وعده پيروزي را دادند و از طرفي خود من نميدانم اين چه حالت فطري است كه الان دقيقا به عينه روزي را مي بينم كه اين سرزمينهائي را كه الان از وجود اين صداميان سرد و خشك شده است، بوجود نور خدا روشن ميشود و گروه گروه اسرا به پشت جبهه منتقل ميگردند.
در اين رابطه بعضي از برادرها خوابهايي هم ديده اند، از جمله يكي از برادرها خواب ديده بود كه در اين رابطه حركت كرديم و با پيروزي به بالاي هدفهاي خودمان رسيديم و پنجاه و هشت نفر از واحدمان شهيد داديم و من به من ميگفتند: من در حالي كه گريه ميكردم بالاي سر شهيدانمان بودم و اسمهايشان را مينوشتم و ياد داشت ميكردم.
البته تذكر ميدهم من تا بحال نشده در عملياتي بالاي سر شهيدي گريه كنم ولي با برادري كه مطرح كرديم ايشان ميگفت: گريه خودش علامت بسيار خوبي در خواب بوده و علامت شادي است و انشاءالله كه پيروزي را برايمان در بر داشته باشد.
س – ممكن است بفرمائيد در آستانۀ اين حمله و بدست آوردن پيروزي بزرگ روحيۀ رزمندگان ما چگونه است؟
ج – راجع به نيروهاي رزمندۀ مان شايد صحيح نباشد كه الان تعريفي بكنم يعني شايد بهتر باشد اين را بگذاريم به عهده روز عمل.
اما چيزي كه در حال حاضر در روحيه بچه ها وجود دارد اينست كه ما وقتي مطرح كرديم كه در قسمتي از عمليات احتياج به اين است كه برادران روي مين حركت كنند و اگر نتوانستند آنرا خنثي كنند از رويش رد شوند و شايد اين مسئله منجر به معلول شدن ياشهادت و يا مجروح شدن آنها شود و در بين برادران دعوا بود و هر كس تقاضاي اين را ميكرد كه در جلوي واحد حركت كرده و اين عمل را انجام دهد و يا موقعي كه برادران را به رزم ميبريم، مثلا پريروز يادم است كه در زير باران بوديم و بچه ها كاملا خيس شده و از سر و صورتشان آب جاري بود، ولي وقتي در آن شرايط براي آمادگي بيشتر داشته باشند، ميديديم در حالي كه از زور خستگي تقريباً توان راه رفتن نداشتند، فقط بواسطه ايمان و عقيدشان همچنان حركتشان را ادامه ميدادند و هر لحظه بر آمادگي رزمي خودشان اضافه ميكردند. در اين رابطه نمونه هاي زيادي داريم و مثلاً از برادران مجروح و معلول مان نيز در اين عمليات هستند.
برادري داريم به نام عابدي كه از برادران بسيار پاك و گرانقدر است و در عمليات بازي دراز پاي چپش فلج شده است، ولي بواسطۀ آن روحيه و ايمانش ايشان پريروز بهمراه من با عصا و به خط مقدم جبهه آمده بود و درخواست ميكرد كه حداقل ايشان را به عنوان بيسيمچي عمليات قبول كنيم و همچنين كسي را داريم كه دست راستش مجروح است و حتي اسلحه را هم نميتواند به دست بگيرد اما تقاضا دارد و مي گويد كه مرا ببريد تا بروم روي مين و مينها خنثي شود تا برادرها بتوانند حركت كنند و همچنين اكنون كه مقداري وقت وجود دارد تا زمينه هاي عمليات فراهم شود و از برادران ميخواهيم كه تحمل كنند اعتنايي نمي كنند و مورد اعتراض هستيم كه چرا حمله را شروع نمي كنيم.
اين است روحيۀ برادرانمان و صدام هم خودش اين روحيه را تذكر داده است. بياد داريم كه در عمليات بستان خود صدام گفته بود كه ما نمي توانيم پيروز شويم چون پاسداران در اين عمليات شركت دارند البته اين حمل بر آن نشود كه خداي ناكرده اختلافي بين برادران ارتشي و سپاهي وجود دارد و منظور مسئله ايماني برادران رزمنده است كه در جبهه ها حاكم بوده و برادران بوسيله همان بر عليه كفر به جنگ ادامه ميدهند.
س – لطفاً در آستانه پيروزي بزرگ اگر پيامي بري ملت ما به ذهنتان ميرسد بفرمائيد؟
ج – اين پيروزي وعده الهي است كه هر گاه انسان ها در جهت الله قدم بردارند و در اين رابطه از جان و مال و آنچه در دست دارند بگذرند خداوند پيروزي را به آنها خواهد داد بحمدالله ملتمان در صحنه است. مطلبي را در اين رابطه بايد بگويم كه مثلا يكي از برادران دزفولي مي گفت كه به خانه رفته بود و در حالي كه مادرش در حال شستن لباس بوده است ميگويد: محمد پس اين عمليات چه شد؟ من فكر ميكنم كه اگر شما از فكه عمل كنيد بهتر باشد. اين نمونه ايست از حضور مستقيم مردم در صحنه.
من بعنوان قطره اي از اين دريا از ملت ميخواهم كه بهمين صورت پشتيباني خود را از رهبر و مسئولين مملكت ادامه دهند كه اين يك وظيفه شرعي و اسلامي است و كمك هاي خودشان را نيز كه در حال حاضر قطع نميشود همچنان ادامه دهند و از آمدن برادران و فرزندانشان دريغ نكنند و ما هم آنجور كه در توان داريم به اذن خدادر طبق اخلاص گذشته وارائه ميدهيم.
انشاءالله كه خدا هم بوعده خود عمل ميكند و اگر مشيتش براين بود كه پيروز شويم ، پيروز خواهيم شد و اگر مشيتش بر اين بود كه كشته شويم باز هم به تعبير امام پيروزيم چرا كه شهيديم و بمعاملۀ با خدا رفته ايم و هيچ باكي از اين مطلب نداريم و فشارهاي اقتصادي و كمبودهاي مادي نيز ضعفي برما وارد نخواهد كرد ما فقط تكليف داريم در قبال اين مسئله و مكلفيم كه وظيفۀ خودمان كه دفاع از حق و ايستادگي در مقابل كفر است انجام دهيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
( مجله اميد انقلاب فروردين ماه سال 1361)
– بسم الله الرحمن الرحيم. بسم رب الهشداء و الصالحين و الصديقين.
من محسن وزوائي هستم در عملياتي كه در آتيه در پيش است مسئوليت گردان جبيب بن مظاهر از تيپ محمد رسول الله را عهده دار هستم.
– برادر لطفا بفرمائيد چه مدتي است كه در جبهه ها خدمت مي كنيد؟
- تقريبا از اوائل جنگ در جبهه هاي جنگ شركت داشته ام كه تا بحال در غرب بودم و هم اكنون مدتي كمي است كه بواسطه اين عمليات به جنوب آمده ام.
– ممكن است بفرمائيد تاكنون در چه عملياتي شركت داشته ايد و چه خاطراتي بياد داريد؟
– در غرب مسئوليت چند عمليات را به عهده داشتم و مسئول سپاه و مسئول عمليات گيلان غرب هم تا قبل از اين بودم. از جمله عمليات بارز ميتوان از عمليات بازي دراز نام برد كه برادران با تعداد بسيار قليل توانستند بر لشكر عظيمي از صداميان غلبه كنند و در ذهن دارم كما اينكه در رسانه هاي جمعي هم اين مسئله منتشر شد.
در قسمتي از يكي از عملياتها بود كه برآوردي شده بود تا بالغ بر 300 نفر از برادران در قله 1100 عمل كنند ولي بنا به دلايل مختلف نيرو نكشيده بود و مجروح ياشهيد يا خسته بودند به هر حال 6 نفر بيشتر نمانده بودند و خود من هم زخمي بودم در حالي كه سه شبانه روز بود كه بواسطه مسئوليتم به پشت جبهه منتقل نشده بودم در آن شرايط ما شش نفر مواجه شديم با يك گردان از نيروهاي عراقي در يك لحظه مات و متحير مانديم كه چه كنيم؟ موضع را رها كنيم يا اينكه ادامه بدهيم و تقريب فقط ميشود گفت مسئله خدائي بود كه تصميم ماندن بر سر موضعمان را گرفتيم و شايد حالت دور از انتظاري باشد كه عكس العمل ما اين بود . يك ربع به عربي با آنها صحبت كرديم و آنها را دعوت به تسليم به حق كرديم و جالب اينجا بود كه در حدود يك ربع بعد اين گردان 300 نفري همه اسلحه ها را بالاي سر گرفته و تسليم شده بودند.
فاصله ما زياد بود و ما حتي نيرويي را نداشتيم كه دنبال آنها بفرستيم تا بياورندشان. به هر حال 150 نفر آنها خودشان به سمت ما آمدند و يك سريشان نيز فرار كردند كه ما آنها را زديم و يك سري هم موفق به فرار شدند...
و يا به عنوان مثال در قسمتي از يك عملياتها بود كه من فكر مي كنم عمليات 1050 بود و خود من هم در آن عمليات زخمي بودم و حالت عجيب و غريب داشتم. سر و صورتم خون آلود بود و باندي به دور گردنم پيچيده بودم وقتي اولين گروه تسليم شد و بسوي ما آمد حدود 5 دقيقه همان طور حيران به ما نگاه مي كردند كه بفهمند عكس العمل ما چيست؟ در حين عمليات بوديم و اسلحه هايمان پر و اماده بود من جلوي بچه ها بودم يكي از اسرا آمد و طلب آب كرد خود من حدود يك چهارم قمقمه بيشتر آب نداشتم آب را به او داديم خورد و بعد نگاهي كرد و يكي از برادرهايي كه عربي مي دانست شروع به صحبت با او كرد كه اطلاعات نظاميش را بگيرد اسير عراقي به او مي گفت شما كي هستيد كه ريش داريد؟ كه در جواب فرماندۀ ما به من اشاره كرد و گفت پاسدار است و بعد اسير عراقي با يك حالت لرزان پرسيد كه ما را نمي كشيد؟ به او گفتيم بگو براي چه بكشيم مگر ما قاتل هستيم؟ و به هر حال مسئله به اين صورت گذشت و حتي تا دويست متري ما كه ديگر دور شده بودند و بطرف پادگان برده مي شدند پشت سرشان نگاه مي كردند و مطمئن نبودند كه ما آنها را از پشت اعدام نكنيم.
به هر حال خاطرات زياد است و اگر بخواهيم همه رابگوييم يك كتاب مي شود. مثلا يادم است يك روز به شناسائي رفتيم و احتياج بود كه مواضع عراقيها بررسي شود و اين غير ممكن بود مگر اينكه از بين مواضع عراقيها عبور كنيم و ايه اي است كه مي فرمايد ( و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا...) به مصداق اين آيه توكل بر خدا كرديم و رفتيم. دقيقا شناسائي لازم را انجام داديم و باذن خدا هيچ گونه هم مورد تعقيب دشمن واقع نشديم به هر حال توضيح در اين رابطه زياد است و اگر فرصت شود انشاءالله بعدها خواهيم گفت.
– راجع به اين عمليات تحليل هاي مختلفي مي شود تا قبل از اين البته من راه حل ديگري داشتم براي پايان جنگ. چنانكه در جلساتي كه با برادر سرهنگ صياد شيرازي داشتيم وعدۀ از مسئولين سپاه مثل برادر محسن رضائي نيز بودند اين طرح را باتفاق برادر شهيدم غلام علي پيچك تذكر داده بوديم امادر حال حاضر با توجه به موقعيت فعلي و دسيسه اي كه آمريكا تهيه كرده و حركات مختلفي كه در سطح منطقه مي كنند مثل تشكيل شواري همكاري خلج و تهديد هاي نظامي اي كه مي كنند داير بر تصرف تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي و از طرفي ديگر فشارهاي اقتصادي كه شايد اينها اميد زيادي به آنها بسته اند داير بر جلوگيري از هر گونه خريد نفت از طرف كشورهاي دگر و شايد هم در همين رابطه ها بود كه به لحاظ ديد مادي گرايانه اي كه مخالفين جمهوري اسلامي و اقاي بني صدر داشتند تحليل مي كردند كه تا دو ماه ديگر جمهوري اسلامي سقوط مي كند.
اين دو ماهرا تمديد كردند به شش ماه و از آنجائي كه خدا ميخواهد هر روز اميدشان كمتر ميشود.
بهر حال از يك طرف فشارهاي داخلي كه گروهكها در ذهن دارند و ميخواهند بر جمهوري اسلامي وارد بكنند و از طرفي ديگر محدوديتهاي واردات مهمات و اسلحه ماست كه باعث ميشود فشارهاي ديگري بر ما وارد شود و حتي در بعضي مواقع بياري از آنها را نداشته باشيم بايد فكري بكنيم تا پيروزمندانه جنگ را به پايان برسانيم در اين عمليات كه شايد در درجه اول تصرف زمين براي ما مطرح نباشد هدف اينست كه كمر صدام شكسته شود و تحليلمان بر ايسنت كه آمريكا صبرش به پايان رسيده و وجود صدام در حال حاضر هيچگونه نفعي برايش ندارد و از طرف ديگر اين حركت عملياتي صد در صد مورد تاييد است چرا كه مي شود اينطور تحليل كرد كه دشمن هيچ وقت دلش نمي خواهد ما جهتي قدم برداريم كه مخالف منافع او و موافق منافع خودمان باشد و و مي بينيم در رابطه با اهميت عمليات براي پيشگيري از آن صدام عمليات چزابه را نا اميدانه با پنج تيپ انجام مي دهد و خوب به اذن خدا و همت مردم جلويش گرفته شد ولي فقط به اين منظور اين عمليات انجام شد كه عمليات اصلي ما عقب بيفتد بعد كه در آن مسئله نتيجه اي نگرفت دوباره دلالهايي به نام هيئت كنفرانس اسلامي حركت مي كنند و روانه ايران ميشوند تا اين حركت ما را به عقب اندازند حتي چند روز پيش كه من در اهواز بودم يكي از برادراني كه تلويزيونشان عراق را ميگرفت ميگفت صدام با حالت گرفته اي به ديدار احمد سكوتوره آمده بود و ميگفت كه عربيت در خطر است به داد مابرسيد. اين نشاندهنده اينست كه حركت ما صددرصد صحيح و ان شاءالله با انجام اين عمليات شايد طوري عمل شود كه لشگرهاي عراق راه فراري نداشته باشند و طرح عمل نيز همين خواهد بود كه ان شاءالله بعد از حمله دقيقا به عينه خواهيم ديد.
بهر حال اين جمله يك هدف سياسي را دنبال ميكند تا اينكه تصرف يك منطقه در نظر مان باشد و گرنه ما ميتوانيم با همين نيرو هم قصر شيرين را و هم خونين شهر و يا حتي هويزه را آزاد كنيم. اما براي ما به واسطۀ اين كه معتقديم در يك مسير صحيحي كه به جهت اثبات حق است حركت مي كنيم، بايد در اين عمليات كمر صدام شكسته شود و به احتمال زياد بعد از اين ديگر خود آمريكا نظرش بر اين خواهد شد كه قطعا صدام رفتني است و امام هم در سخنانشان اين مطلب را تذكر داده اند كه صدام رفتني است. گفتار امام يك چيز ... نبوده و يك واقعيت است و ما معتقديم بر اساس رابطه هايي اين تصميم به امام الهام ميشود اما راجع به درصد پيروزي عمليات، صد درصد مطمئنم كه در اين عمليات پيروز ميشويم و امام هم در ملاقاتي كه با مسئولين داشتند وعده پيروزي را دادند و از طرفي خود من نميدانم اين چه حالت فطري است كه الان دقيقا به عينه روزي را مي بينم كه اين سرزمينهائي را كه الان از وجود اين صداميان سرد و خشك شده است، بوجود نور خدا روشن ميشود و گروه گروه اسرا به پشت جبهه منتقل ميگردند.
در اين رابطه بعضي از برادرها خوابهايي هم ديده اند، از جمله يكي از برادرها خواب ديده بود كه در اين رابطه حركت كرديم و با پيروزي به بالاي هدفهاي خودمان رسيديم و پنجاه و هشت نفر از واحدمان شهيد داديم و من به من ميگفتند: من در حالي كه گريه ميكردم بالاي سر شهيدانمان بودم و اسمهايشان را مينوشتم و ياد داشت ميكردم.
البته تذكر ميدهم من تا بحال نشده در عملياتي بالاي سر شهيدي گريه كنم ولي با برادري كه مطرح كرديم ايشان ميگفت: گريه خودش علامت بسيار خوبي در خواب بوده و علامت شادي است و انشاءالله كه پيروزي را برايمان در بر داشته باشد.
س – ممكن است بفرمائيد در آستانۀ اين حمله و بدست آوردن پيروزي بزرگ روحيۀ رزمندگان ما چگونه است؟
ج – راجع به نيروهاي رزمندۀ مان شايد صحيح نباشد كه الان تعريفي بكنم يعني شايد بهتر باشد اين را بگذاريم به عهده روز عمل.
اما چيزي كه در حال حاضر در روحيه بچه ها وجود دارد اينست كه ما وقتي مطرح كرديم كه در قسمتي از عمليات احتياج به اين است كه برادران روي مين حركت كنند و اگر نتوانستند آنرا خنثي كنند از رويش رد شوند و شايد اين مسئله منجر به معلول شدن ياشهادت و يا مجروح شدن آنها شود و در بين برادران دعوا بود و هر كس تقاضاي اين را ميكرد كه در جلوي واحد حركت كرده و اين عمل را انجام دهد و يا موقعي كه برادران را به رزم ميبريم، مثلا پريروز يادم است كه در زير باران بوديم و بچه ها كاملا خيس شده و از سر و صورتشان آب جاري بود، ولي وقتي در آن شرايط براي آمادگي بيشتر داشته باشند، ميديديم در حالي كه از زور خستگي تقريباً توان راه رفتن نداشتند، فقط بواسطه ايمان و عقيدشان همچنان حركتشان را ادامه ميدادند و هر لحظه بر آمادگي رزمي خودشان اضافه ميكردند. در اين رابطه نمونه هاي زيادي داريم و مثلاً از برادران مجروح و معلول مان نيز در اين عمليات هستند.
برادري داريم به نام عابدي كه از برادران بسيار پاك و گرانقدر است و در عمليات بازي دراز پاي چپش فلج شده است، ولي بواسطۀ آن روحيه و ايمانش ايشان پريروز بهمراه من با عصا و به خط مقدم جبهه آمده بود و درخواست ميكرد كه حداقل ايشان را به عنوان بيسيمچي عمليات قبول كنيم و همچنين كسي را داريم كه دست راستش مجروح است و حتي اسلحه را هم نميتواند به دست بگيرد اما تقاضا دارد و مي گويد كه مرا ببريد تا بروم روي مين و مينها خنثي شود تا برادرها بتوانند حركت كنند و همچنين اكنون كه مقداري وقت وجود دارد تا زمينه هاي عمليات فراهم شود و از برادران ميخواهيم كه تحمل كنند اعتنايي نمي كنند و مورد اعتراض هستيم كه چرا حمله را شروع نمي كنيم.
اين است روحيۀ برادرانمان و صدام هم خودش اين روحيه را تذكر داده است. بياد داريم كه در عمليات بستان خود صدام گفته بود كه ما نمي توانيم پيروز شويم چون پاسداران در اين عمليات شركت دارند البته اين حمل بر آن نشود كه خداي ناكرده اختلافي بين برادران ارتشي و سپاهي وجود دارد و منظور مسئله ايماني برادران رزمنده است كه در جبهه ها حاكم بوده و برادران بوسيله همان بر عليه كفر به جنگ ادامه ميدهند.
س – لطفاً در آستانه پيروزي بزرگ اگر پيامي بري ملت ما به ذهنتان ميرسد بفرمائيد؟
ج – اين پيروزي وعده الهي است كه هر گاه انسان ها در جهت الله قدم بردارند و در اين رابطه از جان و مال و آنچه در دست دارند بگذرند خداوند پيروزي را به آنها خواهد داد بحمدالله ملتمان در صحنه است. مطلبي را در اين رابطه بايد بگويم كه مثلا يكي از برادران دزفولي مي گفت كه به خانه رفته بود و در حالي كه مادرش در حال شستن لباس بوده است ميگويد: محمد پس اين عمليات چه شد؟ من فكر ميكنم كه اگر شما از فكه عمل كنيد بهتر باشد. اين نمونه ايست از حضور مستقيم مردم در صحنه.
من بعنوان قطره اي از اين دريا از ملت ميخواهم كه بهمين صورت پشتيباني خود را از رهبر و مسئولين مملكت ادامه دهند كه اين يك وظيفه شرعي و اسلامي است و كمك هاي خودشان را نيز كه در حال حاضر قطع نميشود همچنان ادامه دهند و از آمدن برادران و فرزندانشان دريغ نكنند و ما هم آنجور كه در توان داريم به اذن خدادر طبق اخلاص گذشته وارائه ميدهيم.
انشاءالله كه خدا هم بوعده خود عمل ميكند و اگر مشيتش براين بود كه پيروز شويم ، پيروز خواهيم شد و اگر مشيتش بر اين بود كه كشته شويم باز هم به تعبير امام پيروزيم چرا كه شهيديم و بمعاملۀ با خدا رفته ايم و هيچ باكي از اين مطلب نداريم و فشارهاي اقتصادي و كمبودهاي مادي نيز ضعفي برما وارد نخواهد كرد ما فقط تكليف داريم در قبال اين مسئله و مكلفيم كه وظيفۀ خودمان كه دفاع از حق و ايستادگي در مقابل كفر است انجام دهيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
( مجله اميد انقلاب فروردين ماه سال 1361)
نظر شما