دفتر خاطرات - ترکش نقلی
شنبه, ۱۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۳
نوید شاهد: از ساعتها پيش ، دشمن پاتك هاي سنگيني را روي بچه ها انجام مي داد و آنها هم جانانه دفاع مي كردند . در همين گير و دار، ناگهان غرش سهمناك و مهيبي را در كنار دژ مرزي شلمچه شنيدم .
از ساعتها پيش ، دشمن پاتك هاي سنگيني را روي بچه ها انجام مي داد و آنها هم جانانه دفاع مي كردند . در همين گير و دار، ناگهان غرش سهمناك و مهيبي را در كنار دژ مرزي شلمچه شنيدم . گلوله توپي در كنار حاج احمد و چند نفر از همراهانش تركيده بود . گيج و گم ، چرخي زدم و به ميان توده خاك و دود رفتم . خاكها كه بر زمين نشست ، چهره خاك آلود و پاي تركش خورده حاج احمد را كه از آن خون بيرون مي زد، ديدم . با ديدن اين صحنه ، به يكباره بچه ها فرياد يا ابوالفضل (ع ) و يا امام زمان (عج ) سر دادند و گريه كنان و بر سر زنان ، به طرف او دويدند . همين طور كه داشتيم به سر خودمان مي زديم و به پيكر مجروح حاج احمد نگاه مي كرديم ، يك دفعه او از پشت لايه هاي خاك ، با همان نگاه پر از غيظ گفت : "تركش نقلي اش مال ماست . آن وقت گريه و زاريش مال شما؟ بس كنيد"! جلوي خودمان را گرفتيم و اشكها را پاك كرديم . حاج احمد كمربندش را باز كرد و به وسيله آن ، بالاي شريان ران را بست و به هر زحمتي بود، از جا بلند شد . بعدها كه جاي زخم و تركش را ديدم ، نفهميدم چطور حاج احمد به تركشي كه به قدر نصف كف دست بود، مي گفت تركش نقلي ! تازه در برابر اصرار ما براي انتقال به بيمارستان اهواز، با قاطعيت مخالفت ميكرد .
نظر شما