آماده رفتن به كربلا بود
دوشنبه, ۲۱ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۶
نوید شاهد: مي گويد: در عمليات والفجر8 حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، خواست تا براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان براي رفتن به كربلا آماده كنيم.
شكرالله دهقان ، دوست و همرزم شهيد حاج حسين بصير:
مي گويد: در عمليات والفجر8 حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، خواست تا براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان براي رفتن به كربلا آماده كنيم.
حاج حسين چه وجهه و جايگاهي نزد مردم فريدونكنار داشت؟
سال 54 توسط استاد شعبان طاهري با حاج حسين (معروف به حسين جوشكار) آشنا شدم.
حاجي در طول جنگ، هر چه را داشت، براي جبهه خرج كرد. به ياد دارم، حتي مي خواست پيك نيك خانه اش را به جبهه ببرد كه طاهري، جلويش را گرفت و گفت كه خانواده ات بيشتر به آن نياز دارند. همين از خودگذشتگي ها و روحيه ديني حاجي باعث شده بود كه مردم فريدونكنار، قبولش داشته باشند.
گاهي كه ما از حاجي مي خواستيم ما را هم به جبهه ببرد، مي گفت مهمترين وظيفه شما كار در پشت جبهه است.
رابطه اش با روحانيت چگونه بود؟
هميشه قبل از انجام هر كاري، با ديگران مشورت مي كرد. يكي از آنها، حجت الاسلام محموديان امام جمعه مان بود. رابطه او با روحانيت همانند انگشتر نگين در دست روحانيت بود. دوست نداشت بدون مشورت، كاري را انجام دهد.
چه نقشي در جذب جوانان براي حضور در جبهه داشت؟
حاجي بچه هاي بسيجي و مؤمن را در مسجد دور هم جمع و برايشان سخنراني مي كرد. گاهي امر به معروفشان مي كرد و از تكليف حضور در جبهه و جهاد در راه رضاي خدا، صحبت به ميان مي آورد. جوانان محله مان كه حاجي را از نزديك مي شناختند، به حرف هايش ايمان داشتند.
روحيه حاجي به گونه اي بود كه همه دوست داشتند در كنارش باشند؟
بله. يادم است در يكي از اعزام هاي نيرو به جبهه، همه اصرار داشتند كه در گروه حاجي باشند. او گفت: برادران همشهري، از شما خواهش مي كنم كه نخواهيد با من در يك گروه باشيد. مهم اين است كه همگي با هم در يك منطقه، در برابر دشمنان خدا مي جنگيم و بس.در اين اعزام ها، من هم به هفت تپه رفتم.
خاطره اي هم از جبهه براي گفتن داريد؟
سال 64 در كنار اروند رود بوديم. با تعدادي از همرزمانم، بالاي درخت رفتيم تا خرما بچينيم. حاجي موقع غروب با چند پاسدار آمدند و ما را ديدند. آنها به ما گفتند كه دشمن در طول اين مدت، بارها شيميايي زده و خرماها آلوده اند. حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، به ما گفت كه براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان را آماده براي رفتن به كربلا كنيم.
زماني كه حاجي فرمانده بود يا زماني كه جانشين فرمانده بود، در مورد تعيين ماموريت ها و به نيروها تقسيم كارها و امور ديگر چه رفتاري داشت؟
حاجي ابتدا براي بچه ها سخنراني مي كرد و به آنها روحيه مي داد. او با رفتارش كاري كرده بود كه همه با جان و دل او را دوست داشته و براي دفاع از كشورمان، آماده باشند. قبل از هر عمليات حاجي پيش بچه ها مي رفت و بعد از گفتن وظايفشان، با آنها روبوسي مي كرد. حاجي با گشاده رويي رفتار مي كرد تا بچه ها با نشاط شوند و جانانه عليه دشمن بجنگند.
در پايان اگر حرفي داريد، بگوييد؟
شهيد براي برقراري عدالت رفت. شهدا بايد الگوي جوانان امروزي باشند. حاجي با شهادتش، نشان داد كه به حرفهايش عمل كرده و از مرگ هراسي ندارد، بلكه آن را پلي ميان خود و خودايش مي بيند. خوب است كه با معرفي اين شهدا، يادشان را براي هميشه زنده نگه داريم.
مي گويد: در عمليات والفجر8 حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، خواست تا براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان براي رفتن به كربلا آماده كنيم.
حاج حسين چه وجهه و جايگاهي نزد مردم فريدونكنار داشت؟
سال 54 توسط استاد شعبان طاهري با حاج حسين (معروف به حسين جوشكار) آشنا شدم.
حاجي در طول جنگ، هر چه را داشت، براي جبهه خرج كرد. به ياد دارم، حتي مي خواست پيك نيك خانه اش را به جبهه ببرد كه طاهري، جلويش را گرفت و گفت كه خانواده ات بيشتر به آن نياز دارند. همين از خودگذشتگي ها و روحيه ديني حاجي باعث شده بود كه مردم فريدونكنار، قبولش داشته باشند.
گاهي كه ما از حاجي مي خواستيم ما را هم به جبهه ببرد، مي گفت مهمترين وظيفه شما كار در پشت جبهه است.
رابطه اش با روحانيت چگونه بود؟
هميشه قبل از انجام هر كاري، با ديگران مشورت مي كرد. يكي از آنها، حجت الاسلام محموديان امام جمعه مان بود. رابطه او با روحانيت همانند انگشتر نگين در دست روحانيت بود. دوست نداشت بدون مشورت، كاري را انجام دهد.
چه نقشي در جذب جوانان براي حضور در جبهه داشت؟
حاجي بچه هاي بسيجي و مؤمن را در مسجد دور هم جمع و برايشان سخنراني مي كرد. گاهي امر به معروفشان مي كرد و از تكليف حضور در جبهه و جهاد در راه رضاي خدا، صحبت به ميان مي آورد. جوانان محله مان كه حاجي را از نزديك مي شناختند، به حرف هايش ايمان داشتند.
روحيه حاجي به گونه اي بود كه همه دوست داشتند در كنارش باشند؟
بله. يادم است در يكي از اعزام هاي نيرو به جبهه، همه اصرار داشتند كه در گروه حاجي باشند. او گفت: برادران همشهري، از شما خواهش مي كنم كه نخواهيد با من در يك گروه باشيد. مهم اين است كه همگي با هم در يك منطقه، در برابر دشمنان خدا مي جنگيم و بس.در اين اعزام ها، من هم به هفت تپه رفتم.
خاطره اي هم از جبهه براي گفتن داريد؟
سال 64 در كنار اروند رود بوديم. با تعدادي از همرزمانم، بالاي درخت رفتيم تا خرما بچينيم. حاجي موقع غروب با چند پاسدار آمدند و ما را ديدند. آنها به ما گفتند كه دشمن در طول اين مدت، بارها شيميايي زده و خرماها آلوده اند. حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، به ما گفت كه براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان را آماده براي رفتن به كربلا كنيم.
زماني كه حاجي فرمانده بود يا زماني كه جانشين فرمانده بود، در مورد تعيين ماموريت ها و به نيروها تقسيم كارها و امور ديگر چه رفتاري داشت؟
حاجي ابتدا براي بچه ها سخنراني مي كرد و به آنها روحيه مي داد. او با رفتارش كاري كرده بود كه همه با جان و دل او را دوست داشته و براي دفاع از كشورمان، آماده باشند. قبل از هر عمليات حاجي پيش بچه ها مي رفت و بعد از گفتن وظايفشان، با آنها روبوسي مي كرد. حاجي با گشاده رويي رفتار مي كرد تا بچه ها با نشاط شوند و جانانه عليه دشمن بجنگند.
در پايان اگر حرفي داريد، بگوييد؟
شهيد براي برقراري عدالت رفت. شهدا بايد الگوي جوانان امروزي باشند. حاجي با شهادتش، نشان داد كه به حرفهايش عمل كرده و از مرگ هراسي ندارد، بلكه آن را پلي ميان خود و خودايش مي بيند. خوب است كه با معرفي اين شهدا، يادشان را براي هميشه زنده نگه داريم.
نظر شما