جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۱۷
نوید شاهد: ایشان در خبرگان جزو منشي هاي خبرگان بود. در مجلس خبرگان تا آن مقداري كه من يادم مي آيد 5 نفر عضو هيئت رئيسه بودند. در رأس همه آيت الله منتظري بود. ايشان رئيس مجلس بود. مستحضر هستيد كه ايشان آن موقع به دليل نزديكي اش با امام آبروي بسيار داشت، تا حدي كه صحبت جانشيني اش پس از امام مطرح بود، منتهي اداره مجلس به عهده مرحوم بهشتي بود.
«سلوك فردي و سياسي شهيد دكتر آيت» در گفت و شنود با دكتر علي قائمي

از چه زماني و چگونه با مرحوم شهيد آيت آشنا شديد؟
بسم الله الرحمن الرحيم ما با جناب آيت از پيش از انقلاب و هنگامي كه در قسمت جامعه شناسي مطالعاتي داشت، سلام و عليك داشتيم و هر دو در مؤسسه دارالتبليغ كه زير نظر آيت الله شريعتمداري اداره مي شد، جامعه شناسي تدريس مي كرديم. مرحوم مطهري هم در آنجا تدريس مي كرد. اين نكته را هم عرض كنم كه كسر شأن ايشان نيست كه بگوئيم دكتر جامعه شناسي نيست. ايشان فوق ليسانس جامعه شناسي داشت. در حزب جمهوري اسلامي فعال بود و يكي از اركان به حساب مي آمد. من عضو حزب نبودم، ولي از سال 48 و زماني كه ايشان در اروپا و آلمان بود و من هم در كشور فرانسه، با ايشان آشنا شدم. ايشان بارها از من خواست عضو حزب بشوم، ولي من گفتم حاضرم هر خدمتي كه هست انجام بدهم، اما عضو نمي شوم. به حزب هم واقعا معتقد بودم و آن را قبول داشتم، ولي به دلايلي عضويت حزب را نپذيرفتم.
مرحوم آيت يكي از اعضاي مهم حزب بود و در آنجا فعاليت هاي خوبي داشت. من هم به حزب آمد و شد داشتم و گاهي نظراتي از من مي خواستند و من هم شركت مي كردم، تا اينكه بالاخره مسئله خبرگان مطرح شد. اساسا آشنايي بيشتر من با مرحوم آيت در خبرگان بود. قبل از آن به صورت جسته و گريخته با هم ارتباط داشتيم، گو اينكه مقداري هم بيش و كم رابطه علمي وجود داشت.
ايشان در خبرگان جزو منشي هاي خبرگان بود. در مجلس خبرگان تا آن مقداري كه من يادم مي آيد 5 نفر عضو هيئت رئيسه بودند. در رأس همه آيت الله منتظري بود. ايشان رئيس مجلس بود. مستحضر هستيد كه ايشان آن موقع به دليل نزديكي اش با امام آبروي بسيار داشت، تا حدي كه صحبت جانشيني اش پس از امام مطرح بود، منتهي اداره مجلس به عهده مرحوم بهشتي بود.
آقاي منتظري از لحاظ فقاهت خيلي بالاتر از مرحوم بهشتي بود، ولي آقاي بهشتي اروپا ديده بود و كارها و مسايل مربوط به امور و جريانات سياسي را بهتر مي دانست. ايشان در جاي رئيس مجلس مي نشست و آقاي منتظري در كنارش و در حقيقت معاونش بود. آيت به عنوان منشي خبرگان در بالا مي نشست و جزو هيئت رئيسه مجلس بود و كارها را سر و سامان مي داد. بعدها انس بيشتري با هم پيدا كرديم.
بعد از مجلس خبرگان رسيديم به مجلس شوراي اسلامي كه من هم حضور داشتم. آن چيزي كه مايه درخشيدن مرحوم آيت شد، درگيري او با بني صدر بود و سلامتيان كه در حقيقت دست راست بني صدر به حساب مي آمد و مخالف جدي آيت بود. بگومگو در آنجا زياد شد و پرده ها كنار رفت. اتهاماتي كه بر آيت وارد كرده بودند، مخصوصا اتهام سلامتيان وقيحانه بود. آيت هم خيلي مردانه از خودش دفاع كرد تا حدي را كه رأي مجلس به نفع او تمام شد. حزب جمهوري اسلامي با بني صدر مخالف بود. امام اصرار داشتند به اختلافات دامن نزنيد. شهيد بهشتي در رأس حزب و آقاي هاشمي رفسنجاني و ديگران سعي داشتند به سكوت بگذرانند، ولي گاهي بحث مخالف ها و موافق ها در مجلس شدت مي گرفت. البته اكثريت در مجلس با اعضاي حزب جمهوري اسلامي بود.
شما جامعه شناسي خوانده ايد؟
من دكتراي علوم تربيتي و نيز دكتراي جامعه شناسي ديني از دانشگاه سوربن پاريس دارم.
پس بايد سلامتيان و بني صدر را مي شناختيد، چون آنها هم سال ها در فرانسه بودند؟
بله، با بني صدر گاهي همكلاسي بوديم. با دكتر حسن حبيبي هم همين طور. البته اين نكته را عرض كنم برخلاف آنچه را كه شايع است، بني صدر معروف بود به دكتر بني صدر، ولي دكترا نگرفته بود. داستان اين طور است كه در فرانسه برخلاف اينجا، اختيار در دست استاد است. هر استادي در دوره دكتري، استاد راهنماي 5 دانشجوست و اينها درست مثل بچه هاي او و دائماً همراهش هستند. رأي كلي و نهائي با استاد است و مثلا اگر بگويند آقا! تو لياقت نداري دكترا را بگيري، حرفشان حجت است.



يك نمونه ساده عرض كنم. در سال اول دوره دكترا در رشته علوم تربيتي درس مي خواندم. يك روز به استادم گفتم آقا! من اين مطالب را بلدم. ايشان گفت بسيار خوب اگر مايل هستي، من حرفي ندارم و امتحانت مي كنم و از من امتحان تخصصي گرفت، يعني به صورت سئوال و جواب. من نمي دانستم نتيجه چيست تا اينكه بالاخره يك روز استاد به من گفت نامه اي نوشته ام. برو و از دفترم بگير. من هم رفتم و نامه را گرفتم و ديدم خطاب به دانشگاه نوشته او را براي سال دوم دكترا ثبت نام كنيد، در حالي كه هنوز سال اول تمام نشده بود، يعني اختيارات اساتيد به اين ميزان است.
در آنجا امتحان كتبي خيلي كم دارند و اغلب امتحاناتشان به صورت گفتگو است. مثلا من با فلان استاد صحبت مي كنم و گپ مي زنم و تصور مي كنم كه يك گفتگوي معمولي است، در حالي كه او دارد حرف هائي را دو ماه قبل زده، چك مي كند تا ببيند فهميده ام يا نه؟ به همين دليل است كه وقتي مي خواهي تِز بگيري، استاد مي گويد حالا يك سال صبر كن، دو سال صبر كن. من دوستاني داشتم كه در همان دانشگاه پاريس، دوره دكترايشان 16 سال طول كشيد. دوستان ديگري داشتم كه 11 سال طول كشيد كه الان بعضي از اينها در تهران استاد دانشگاه هستند. بني صدر برخلاف قول معروف، اهل درس و بحث نبود.
پس آن كتاب هايي كه نوشته چه هستند؟
كتاب هاي مهمي نيستند.
آن بحث هاي اقتصادي چه؟
چيزي ندارد، به هرحال ما اين كاره هستيم. برخلاف ايشان آقاي حسن حبيبي است. من كسي را از لحاظ جامعه شناسي حقوقي نمي شناسم كه به اين ميزان علم و اطلاع داشته باشد. اصل پيش نويس قانون اساسي را ايشان نوشت. نمي خواهم بگويم پيش نويس ايشان تصويب شد، چون بالغ بر 36 اصل پيش نويس به مجلس خبرگان آمد و جرح و تعديل كردند و اصلاحاتي شد. اگر يادتان باشد آقاي خاتمي هم معروف بود به دكتر خاتمي، در حالي كه ايشان دانشجوي دوره فوق ليسانس الهيات بود كه درسش را تمام هم نكرده بود. فوق ليسانس بود، ولي معروف بود به دكتر.
به هر حال بني صدر با ولايت فقيه موافقت نداشت، نه تنها او، بلكه چند تا از روحانيون هم كه الان معروفند به طرفداري از ولايت فقيه ، آن موقع مخالف بودند. الان خيلي چيزها ديگر فراموش شده است. منظور اينكه تنها بني صدر مخالف نبود، خيلي هاي ديگر هم مخالف بودند. بعضي ها هم كه طرفداري مي كردند مي گفتند دامنه اختيارات نبايد به اين وسعت باشد. بعضي از افراد شخصي برخلاف انتظار اينها بيش از حد بر ولايت فقيه اصرار داشتند. به عنوان مثال خودم را عرض كنم. من از سال 1348 و هنگامي كه امام در نجف مسئله ولايت فقيه را مطرح كردند، ولايت فقيه را درس مي دادم. شاگردانم هم الان هستند كه گواهي مي دهند. نوشته هايشان هم هست.
كجا درس مي داديد؟
در شهرستان هاي مختلف. من در سال 53 آمدم ايران و در قم در دارالتبليغ درس مي دادم.
يكي از شاگردان شهيد آيت مي گفت خيلي اجازه ندادند شهيد آيت در دارالتبليغ درس بدهد.
نه، مطلب چيز ديگري است. الان خيلي ها مي خواهند خودشان را انقلابي نشان بدهند و از اين حرف ها مي زنند. نه اين طور نيست. دروغ است. من در عمرم يك دقيقه هم مقلد آقاي شريعتمداري نبوده ام، ولي اين حرف هايي شديد و غليظي را هم كه در مورد ايشان مي زنند كه اين را بيرون كرد و اين جور حرف ها را قبول ندارم. اساساً چنين خلقياتي نداشت. وقتي كه مرا به دارالتبليغ دعوت كردند، با دو سه نفر صحبت كردم. يكي شهيد مطهري بود كه من مختصري شاگردي ايشان را كرده بودم. ايشان به من گفت برو و چند ساعتي درس بده. من هفته اي يك روز مي رفتم قم و در آنجا دو تا كلاس داشتم. با آيت الله سبحاني هم مشورت كردم. ايشان هم در آنجا درس مي داد. يك سال درس دادم، بعد از يك سال در باره تدريس مرحوم آيت در جامعه شناسي از من سئوال كردند كه گفتم در اين زمينه خوب و صاحب نظر است و ايشان هم آمد. پس اين طور نبود كه كسي سعايت كند و بيرونش كنند. اتفاقا آقاي شريعتمداري خيلي خوب از او استقبال كرد. پسرش هم همين طور. هر دو تاييدش كردند. بعضي ها مي خواهند يك مقدار آب و روغن قضايا را زياد كنند. من الان سنم 74 است و عمرم در تأليف گذشته است، بنابراين به دنبال پست، زنده باد و مرده باد نيستم كه بخواهم مطلبي خلاف واقع بگويم.
تا كي درس داديد؟
تا نزديكي هاي انقلاب. آيت هم همين طور. بعد از اينكه امام تشريف آوردند، خبردار شديم كه در مورد دارالتبليغ نظر موافق ندارند و آمديم بيرون.
يعني شما تا آخرين لحظه آنجا فعاليت مي كرديد؟
بله، من هفته اي يك بار مي رفتم قم و در چند تا مؤسسه درس مي دادم. يكي مؤسسه در راه حق بود كه آقاي مصباح اداره مي كرد. يكي موسسه اي بود به نام پيام امام علي و ديگري مؤسسه عدل علي. من اول صبح مي رفتم قم و در اين مؤسسات مي چرخيدم. ما در كلاس ها با هم بوديم. مرحوم مطهري مي رفتند درس مي دادند و مي آمدند بيرون، بعد من مي رفتم درس مي دادم. همين طور آقاي سبحاني و مرحوم آيت. گاهي موازي هم، من در يك كلاس درس مي دادم و او هم در كلاس ديگري. آيت جامعه شناسي و من هم روان شناسي درس مي داديم. من گاهي تعليم و تربيت و گاهي جامعه شناسي هم تدريس مي كردم. در آنجاكه بودم، يك كتاب جامعه شناسي نوشتم و همان جا هم چاپ شد. ببينيد اين كه بگوئيم آيت در آنجا درس مي داد كه شأن او را كم نمي كند. خب شهيد مطهري هم درس مي داد، همان مطهري اي كه پاره تن امام بود. بعد هم كه متوجه شديم امام موافق نيستند، نرفتيم و من تا زماني كه آقاي شريعتمداري فوت كرد، ديگر ايشان را نديدم.
مطالبتان در مورد خبرگان ناتمام ماند.
مرحوم آيت از اصل ولايت فقيه خيلي دفاع مي كرد. بسياري از روحانيون با اين اصل مخالف بودند، از جمله شيخ علي تهراني كه در خبرگان برسر همين مسئله ولايت فقيه با او دست به يقه شدم. مسئله ديگر در آن زمان اين بود كه آيا زن مي تواند به عنوان رئيس جمهور معرفي شود يا نه؟ يك عده مثل مقدم مراغه اي و شيخ علي تهراني دفاع مي كردند. اين را عرض بكنم من از 8 سالگي تا به الان در كار طلبگي هستم و حتي بعد از انقلاب خيلي هم اصرار بود كه لباس روحانيت بپوشم. بعضي از آيات جلسه اي ترتيب دادند و لباس آوردند، اما من قبول نكردم. شيخ علي تهراني فكر مي كرد من يك فكلي خالص هستم و سر مسئله رياست جمهوري زن، خيلي جيغ مي زد كه حتماً بايستي زن رئيس جمهور شود. من با او بحث كردم كه اين امر در اسلام سابقه ندارد. حضرت رسول(ص) وقتي به جنگ مي رفتند، هيچ وقت به دخترشان فاطمه(س) نفرمودند تو جانشين من باش. شيخ علي تهراني مي گفت نخير سند داريم. من هم گفتم سند را بياور. گفت الان كه ندارم، مشهد كه رفتم، مي آورم گفتم بسيار خوب كي مي روي مشهد؟ گفت اين هفته. گفتم روز شنبه من منتظرم سند را بياوري. گفت باشد. روز شنبه آمد و اول كسي كه موي دماغش شد، من بودم و گفتم آقا سند؟ گفت وقت نكرده ام هنوز. گفتم: اشكالي ندارد. كي مي خواهي دو باره بروي مشهد؟ گفت هفته بعد. گفتم هفته بعد منتظرم. هفته بعد هم گذشت و هفته بعد آمد و خبري نشد. گفتم تو خيال كردي كه من اسير دست تو هستم و تو را ول مي كنم؟ من اين كاره ام، كار طلبگي كرده ام. تو مي خواهي به حساب اينكه فكلي هستم، مرا رد كني؟ و دست به يقه شديم. آقاي منتظري از آن بالا آمد پائين و گفت قائمي! تو را به پيغمبر قسم مي دهم صرف نظر كن. دست كشيدم و گفتم تو فكر كردي من بخور تو هستم؟ داستان ما خيلي مفصل است. ايشان به نظر من خيلي خيانت كرد. خيانت عمدي هم كرد، نه اينكه بگوييم اشتباه كرد. سر همين اصل ولايت فقيه، زماني كه بحث هاي مختلفي شد و هر كسي نظري داد. آخر بنا شد رأي بگيرند. اين قضيه دقيقاً به ياد من هست. مجلسي كه ما بوديم يك در شرقي داشت، يك در غربي. همين كه خواستند رأي بگيرند، بني صدر از در غربي رفت بيرون.
شما به چشم خودتان ديديد كه خارج شد؟ برخي مي گويند او مدافع اصل ولايت فقيه بود و اين طور نبود كه رأي نداده باشد.
نخير، روز قيامتي هم هست. من با چشم هاي خودم ديدم. الان بني صدر چه تأثيري در سرنوشت من دارد و من چه نفعي از اين حرف مي برم؟ اين را كه مي گويم، روز قيامت بايد جواب بدهم چرا؟ من كنار در شرقي نشسته بودم و روبروي من هم در غربي در ديد من بود و مي ديدم كه چه كسي مي رود بيرون و چه كسي مي آيد داخل. همين كه موقع رأي گيري شد، بني صدر بلند شد و رفت و در رأي گيري شركت نكرد. يك عده از روحانيون هم رأي ندادند. پس فردا بني صدر آمد به او گفتم چه شد كه گذاشتي رفتي؟ گفت من در مشهد سخنراني داشتم. گفتم نمي توانستي يكي دو دقيقه صبر كني و رأي بدهي و بعد بروي؟ خنديد و خلاصه نشان داد كه مايل به تصويب اين اصل نبوده است.
اين گذشت و امام فرمود كساني كه به اصل ولايت فقيه رأي نداده اند، حق ندارند براي رياست جمهوري كانديد شوند. من رفته بودم به دانشگاه بابلسر، چون نماينده مازندران در مجلس خبرگان بودم. جمعيتي آمده بود و تبليغات رياست جمهوري هم مطرح بود. يكي بلند شد و گفت: آقا! آقاي بني صدر به اصل ولايت فقيه رأي داد؟ گفتم نه. همين قضيه اي را كه براي شما تعريف كردم، در آنجا هم گفتم. بعد آمديم دانشگاه بابل. در آنجا هم از من سئوال كردند و من همين طور جواب دادم. 3 ، 4 روز بعد از من بني صدر آمده بود دانشگاه بابل سخنراني. يكي بلند شده و گفته بود: آقا! گفته اند شما به اصل ولايت فقيه رأي نداده ايد؟ او كلك زده و گفته بود: من سيد ابوالحسن بني صدر هستم. سيدم، فرزند علي ام. آيا من با اميرالمؤمنين(ع) مخالف هستم؟ مردم عوام اند ديگر و بابت اين جمله او عليه من شعار دادند كه مرگ بر قائمي.
اين گذشت و شيخ علي تهراني آمد آنجا. از او پرسيدند آقا! آقاي بني صدر رأي داد؟ علي تهراني گفت: با اين دو چشم خودم ديدم كه ايشان رأي داد. آنجا بود كه فهميدم اين شيخ دين ندارد. بعداً با علي تهراني مجدداً درگير شدم كه مگر تو دين نداري؟ روز قيامت چه جوابي مي دهي؟ استدلالش اين بود كه مصلحت ايجاب مي كرد كه اين را بگويم. گفتم مصلحت با دين سازگار نيست. بني صدر در عمل هم نشان داد كه مخالف اين اصل بوده است. بعد هم كه در روزنامه اش نوشت ما نظرسنجي كرده ايم و مقبوليت من از امام بيشتر است. مرحوم آيت سر همين مسئله اصل ولايت فقيه، بعداً در مجلس با بني صدر درگيري داشت.
اشاره كرديد كه قبل از انقلاب با شهيد آيت ارتباط علمي داشتيد. اين ارتباط چگونه بود؟
پيش از انقلاب افراد بيشتر از الان همديگر را مي شناختند. در آن دوره دو تيپ آدم داشتيم. يك تيپ افرادي كه اهل نماز و متدين بودند، يك عده هم ضدش بودند. الان همه قاطي شده اند. آدم اهل مبارزه و كسي كه توسط ساواك دستگير مي شد، به مبارز بودن معروف مي شد. ساواك براي آيت پرونده درست كرد كه او در دبيرستاني كه درس مي داد، دختري را بوسيده است. سلامتيان اين مطلب را در مجلس گفت. من مرحوم آيت را در زندان به عنوان يك آدم نمازخوان و آدم اهل عبادت مي شناختم.
ايشان را در زندان ديده بوديد؟
نه، ولي از افرادي كه ديده بودند، شنيده بودم. در زندان قصر و جاهاي ديگر من به بهانه هاي مختلف براي ديدن اينها مي رفتم. به علاوه دو برادر من هم در زندان بودند. آن وقت ها مي رفتم آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان را مي ديدم و خود اينها هم در آنجا خبر داشتند و لذا من انحرافي در آيت نمي ديدم. بعدها هم كه آمد به خبرگان، ديدم كه حقيقتاً به ولايت فقيه علاقمند است. خود اين خيلي مهم است، چون همان طور كه اشاره كردم بعضي از آقاياني كه الان آيت الله هستند، به اين اصل اعتقاد نداشتند و يا قبول داشتند، اما نه ولايت مطلقه فقيه.. سخنراني هايشان هم هست.
نكته اي از بني صدر مي خواستيد بيان كنيد...
به بني صدر گفتم شنيده ام مي خواهي رئيس جمهور بشوي. جوابي نداد، اول من از جلسات و ستادهايي كه تشكيل داده بود، خبر داشتم، منتهي به رخ او نمي كشيدم. حتي در مجلس خبرگان هم داشت زمينه سازي مي كرد، منتهي آخرش مي خواست بگويد مردم مرا انتخاب كردند، در حالي كه مردم نبودند و حيله هايي بود و ثروت زياد سلامتيان و يك عده ديگر پشت سر او بود.
شهيد آيت را در مجلس خبرگان چطور ديديد؟
ايشان يكي از طرفداران قوي اصل ولايت فقيه بود. وقتي افرادي مثل من كه شخصي بوديم، از اين اصل دفاع مي كرديم، حرفمان مثل توپ صدا مي كرد، چون يك فرد روحاني اگر از اين اصل حرف مي زد، طبيعي به نظر مي رسيد، اما امثال من و مرحوم آيت كه روحاني نبوديم و لذا وقتي ما در مورد ولايت فقيه صحبت مي كرديم،گوش ها باز مي شدند و مي گفتند عجب! يك فكلي دارد در اين مورد صحبت مي كند. تعجب مي كردند و خجالت مي كشيدند كه چطور ما دفاع مي كنيم و آنها دفاع نمي كنند. رك بگويم، مرحوم آيت وقتي مي گفت ولايت فقيه، بعضي ازآقايان مجتهد خجالت مي كشيدند كه چطور اين دفاع مي كند و ما دفاع نمي كنيم.
آيا شهيد آيت از منظر فقهي در باره ولايت فقيه بحث مي كرد يا از منظر جامعه شناسي؟
نه، فقط بحث اسلام بود و نه جامعه شناسي. البته من يك مطلبي را به شما بگويم كه 90 درصد جامعه شناسان دنيا لامذهبند! من خودم جامعه شناسي ديني مذهبي خوانده ام. جامعه شناسي ديني كه اثبات دين نيست، بلكه در باره اين موضوع بحث مي كند كه مثلاً اين قانون در بهائيت اين طور است، در نظريه كنفوسيوس اين طور، در اسلام اين طور. حالا خودتان قضاوت كنيد كدام بهتر است. اصلاً معتقد و متعهد به وحي نيست و مي گويد آداب و رسومي در جامعه بوده، بعضي از آداب و رسوم يك مقدار تقدس پيدا كردند شد و مردم پيرو آنها شدند، مثل اعتقاد به اينكه عدد 13 نحس است كه با اينكه از لحاظ علمي حرف غلطي است، ولي در ميان مردم ما جا افتاده. آنها مي گويند بعضي از موضوعات مقدس هم به تدريج تقدس پيدا كرده و شده اند دين!
برگرديم به خبرگان. شخصي ها در خبرگان، حرفشان گل مي كرد چرا؟ چون يك آدم فكلي دانشگاهي و تحصيلكرده است كه دارد مي گويد ولايت فقيه بايد باشد و استدلال هم مي كند. داستان مجلس خبرگان اين طوري بود كه هر روز از صبح تا ظهر بحث مي كرديم و تمام بحث هائي كه بايد در مورد ماده اي مي شد، صبح ها انجام مي شد.
اين ديدي كه فرموديد نسبت به قول شما فكلي ها در مجلس خبرگان وجود داشت، در مورد شهيد آيت هم صدق مي كرد؟
بله، آيت انسان خوب و شريفي بود و اخلاصش را نشان داد.، بر فرض كه قبلاً هرچه بود. آنچه كه ما بعداً ديديم نجابت بود و دقت. خود امام هم در يكي از اعلاميه هايش فرمود امروز افراد ملاك است، واقعيتش اين است كه از وقتي من آقاي آيت را شناختم كه حدود سال هاي 51 ، 52 بود، او را به پاكي شناختم. آيت آدم خوبي بود و اخلاصش را در حد خودش نشان داد. آيت بيشتر از روحانيون از اصل ولايت فقيه دفاع مي كرد و چون شخصي بود، اثرش هم بيشتر بود.
در خبرگان چقدر با مرحوم شهيد آيت رفاقت داشتيد؟
زياد، در آن جلسات با هم همفكر شده بوديم. امري كه در انسان نهادينه بشود، انسان روي آن مي ايستد. اين طورنبود كه او به خاطر اينكه آوازه و شهرت پيدا كند، از ولايت فقيه دفاع كند. يك عده اصلاً به ولايت فقيه رأي ندادند و حالا ادعا مي كند كه طرفدار ولايت فقيه هستند ولي به اين قرآن دروغ مي گويند. من ديدم آيت اين حرف را نمي زند كه وزير بشود، وكيل بشود. شايد اگر مي دويد، مثلا مي شد وزير علوم. حساب كه مي كردم مي ديدم اگر مي خواهد به پست برسد، الان وقتش است. در مجلس آبرو داشت و مي توانست، در خبرگان هم كه آبرو داشت و مي توانست، ولي دنبال اين حرف ها نبود.
علت هجمه بني صدر و جريانات وابسته به او، قبل از انتخابات اولين دوره مجلس و همچنين بعد از آن به شهيد آيت چه بود؟
بگوئيد آيت و حزب جمهوري. شهيد بهشتي هم مورد هجمه بود، منتهي ايشان عادتي كه داشت كه اگر صد تا فحش به او مي دادي، مي گفت خب! ديگر فرمايشي نداريد؟ آيت اين طور نبود و دفاع مي كرد، يعني حرف امثال سلامتيان را تحمل نمي كرد، ولي منطقي بود و مثل آنها تهمت نمي زد و توهين نمي كرد. من در طول اين مدتي كه با هم بوديم، نشنيدم كه او حتي يك حرف ركيك به سلامتيان زده باشد. فقط وقتي سلامتيان در مجلس گفت آقايان! ايشان در دبيرستان كه درس مي داده، دختري را بوسيده است. آيت عصباني شد و گفت فكر نمي كردم اين قدر رذل باشيد. اين حرفي بود كه ساواك آن وقت براي من درست كرد، آن وقت شما هم داري همان حرف را تكرار مي كني؟ معلوم است كه رذل تر از ساواك هستي. تنها فحشي كه از آيت شنيدم. مجلس شده بود محل درگيري اين دو تا. آيت به عنوان نماد حزب و سلامتيان هم نماد جريان بني صدر.
شما در خبرگان برخوردي بين بني صدر و آيت ديديد؟
بني صدر زرنگي هائي داشت، از جمله اينكه يك كلمه از من مي گرفت و مي دانست مثلا من اين كلمه را از روي حساب مي گويم، بعد مي آمد و از آن به اسم خودش استفاده مي كرد تا اينكه در يكي از روزها در جلسه صبح خبرگان كه خصوصي بود، در باره فلسفه حرف بي مبنائي زد. آقاي جوادي آملي بلند شد و گفت اين مزخرفات چه معنائي دارند؟ فكر نكن اين جا ميدان خالي است. حرف از لحاظ فلسفي غلط است. بني صدر شروع كرد به بحث و آخر سر وقتي افتاد در هچل، گفت در مسافرت به قم از آقاي طالقاني اين را شنيدم. آقاي جوادي آملي گفت شايد ايشان در اين قسمت با فلسفه آشنا نبوده است. مي خواهم بگويم بني صدر زرنگ بود، دمش را به تله نمي داد، يعني هرگز اشكال خودش را علني نمي كرد و مراقب بود. اين است كه آيت نبايد با او دعوا مي كرد و نكرد. در خبرگان يادم نمي آيد با هم بحثي داشته باشند.
دليل تمركز آيت روي بني صدر چه بود و رهايش نمي كرد؟
به عقيده من وقتي بني صدر رئيس جمهور شد، چنان خودش را گم كرد كه خودش را از امام هم بالاتر دانست.
از جلسه اعتبار آيت چيزي يادتان مي آيد؟
سر مسئله اعتبارنامه آيت، سلامتيان دست بلند كرد كه من اعتراض دارم و آمد همان حرف هائي را كه اشاره كردم، گفت. آيت هم آمد ايستاد و با قدرت پاسخ داد و اعتبارنامه اش هم به رغم پيش بيني ها رأي خوبي آورد.
در مجلس شوراي اسلامي، آيت را چطور ديديد؟
خيلي خوب، در مجلس هر كسي نمي توانست حرف بزند، به اين دليل كه هر كسي به صورت نوبتي وقت صحبت پيش از دستور داشت و هر 6 ماه و 8 ماه يك بار، 10 دقيقه وقت به يك نفر مي رسيد. بر اين اساس ديگر آيت نمي توانست ميدان داري بكند. در مجلس خبرگان يك مقدار آزادي بيشتر بود.
آيت چرا اينقدر با ميرحسين موسوي مخالف بود؟
نمي دانم.
با موسوي كه موافق نبوديد؟
اصلا و ابداً
الان چطور؟
الان هم هيچ با او موافق نيستم. در دوران مطلبي وقتي كه نخست وزير شد من با او دعوا كردم، منتهي وقتي امام مي گفت وحدت را نشكنيد، راي مي داديم، در عين حال حرف هايمان را هم مي زديم. يك بار رفتم نخست وزيري. چند نفر از جمله چند نفر از نمايندگان مجلس هم آمده بودند و بحث در مورد منافقين بود. منافقين قسمتي از كوهي در بابل را گرفته بودند و ظاهراً داشتند سيب زميني مي كاشتند. به مهندس موسوي گفتم اين قضيه عادي نيست. برويد آنجا را كنترل كنيد. عذر آورد و گفت هر وقت بخواهيم، مي توانيم جلوي آنها را بگيريم. گفتم الان مي شود با كمي نيرو جلوي اينها را گرفت، بعداً مشكل بشود اين كار را كرد. ديدم يكي به دو مي كند. گفتم تو منطقه را بيشتر مي شناسي يا من؟ من مال آنجا هستم. تا اينكه چند نفر از نمايندگان گفتند آقا دعوا را بگذاريد كنار. من با او موافق نبودم و از لحاظ كاري ضعيف مي دانستم. كاري را كه نمي توانست انجام بدهد، مي آمد مي انداخت گردن من و شما. آقاجان! تو نخست وزيري، قدرت دست توست. چرا اين حرف ها را مي زني؟ از اين مسائل زياد داشتيم. در انتخابات 88 هم به او راي ندادم و به تمام دوستان و بستگانم هم گفتم كه آدم ضعيفي است، با اينكه خانمش شاگرد من بود. داستان ميرحسين موسوي را خود امام هم راضي نبود و به كس ديگري امام معتقد بود، امام مي گفت سابقه كار سياسي ندارد، زير بازويش را بگيريد و حمايت كنيد.
و سخن آخر؟
آيت در امر ولايت فقيه و در امور و كارهايي كه داشت مخلص بود. اين را معتقدم و براي اخلاصش مي توانم در قيامت شهادت بدهم. هنگامي كه شهيد شد، جنازه اش را آوردند به مجلس. رفتم و پارچه روي صورتش را كنار زدم و خيلي گريه كردم. آدمي بود معتقد به انقلاب و اسلام. تا آنجايي كه من اطلاع دارم در زندان هم يك آدم مذهبي بوده است و اهل نماز. خدا رحمتش كند، پاك زندگي كرد و پاك مرد. اصل مسئله اين است كه نام آيت با شهادت ثبت شد. اين افتخار است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده