حزب زحمتكشان براي فعاليت هاي او ضيق بود
سهشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۵۷
دكتر آيت درياي معلومات بود. در مجلس خبرگان از لحاظ سياسي، كسي را مثل آيت نداشتيم كه تاريخ سياسي 100 سال اخير را حفظ باشد. به همين دليل هم آقاي منتظري و دكتر بهشتي بخش زيادي از پاسخ گوئي به شبهات را به عهده او گذاشته بودند. من در تمام طول مبارزات و آشنائي با دكتر آيت، هرگز خطاي مذهبي از او نديدم. در اداره جلسات باسوادتر از او كسي را نديدم. هميشه هم مدافع آيت الله كاشاني و مذهب بود، در حالي كه اغلب افراد از چپ بريده و لائيك شده بودند.
«شهيددكتر آيت از تعامل تا تقابل با حزب زحمتكشان» در گفت و شنودبا مير احمد صفي زاده
از چه مقطعي با مرحوم آيت آشنا شديد و چه ويژگي هاي شخصيتي را در او بارز يافتيد؟
در سال 1338 از مشهد به تهران آمدم، عده اي از اقوام ما، از جمله آقاي وحيدي از طرفداران آيت الله كاشاني و حزب زحمتكشان بودند. ما با آقاي وحيدي فاميل بوديم و مهمان اينها شديم و بعد هم در خيابان بوذرجمهري خانه گرفتيم. پدر من مذهبي و سياسي بود و لذا من هم به سياست گرايش پيدا كردم. سال 1338 مصادف شد با نخست وزيري دكتر اقبال و دكتر خانلري هم در ميدان بهارستان در قيام معلمين گلوله خورد و ما وارد سياست و «سازمان نگهبانان آزادي» شديم كه طرفدار آيت الله كاشاني و دكتر بقائي بودند و عصرهاي جمعه در زميني در خيابان شيخ هادي جمع مي شدند.
سازمان نگهبانان آزادي چقدر جدي بود؟
اينها و جبهه ملي ها و حتي آقاي بازرگان مي خواستند در چهارچوب قانون اساسي فعاليت كنند. آن موقع حتي خود امام هم دستور مقابله مستقيم نمي داد و از سال 41، 42 بود كه ايشان با صراحت حملات خود را آغاز كرد و تا روز آخر هم دستور قيام مسلحانه نداد و گفت كه مردم همگي بايد به ميدان بيايند. ما در همان زمان هم كه عضو اين سازمان بوديم، تابع صددرصد نبوديم، چون در ميان آنها آدم هاي لائيك هم بودند، منتهي ما جائي را پيدا نمي كرديم كه حركت و فعاليت كنيم.
لائيك ها چند درصد از سازمان را تشكيل مي دادند؟ و خود دكتر بقائي بيشتر به كدام طيف گرايش داشت؟
دكتر به لائيك ها گرايش داشت، ولي هيچ وقت ضد مذهب صحبت نكرد. او تنها كسي بود كه بعد از رحلت آيت الله بروجردي كه هواداران هر يك از آقايان سعي مي كردند، مرجع خود را مطرح كنند و بر منبر بنشانند، جزوه اي در مرجعيت و رهبري آيت الله خميني چاپ و پخش كرد. اين جزوه حتي طرفداران آيت الله شريعتمداري را هم به واكنش وادار كرد. من آن جزوه ها را به قم بردم و مرا در مدرسه فيضيه دستگير كردند و شبانه به اداره ساواك، پشت پارك دانشجو آوردند. ما هم ادعا كرديم كه رفته بوديم زيارت و يك كسي اين اعلاميه ها را داد دستمان. البته ما در آنجا يك محملي هم داشتيم كه گفتيم در جبهه ملي هستيم و بالاخره بعد از اينكه ده ها امضا و شناسنامه مان را گرفتند، آزادمان كردند.
فعاليت مرحوم آيت تا چه حد در جمعيت نگهبانان آزادي جدي بود؟
دكتر آيت درياي معلومات بود. در مجلس خبرگان از لحاظ سياسي، كسي را مثل آيت نداشتيم كه تاريخ سياسي 100 سال اخير را حفظ باشد. به همين دليل هم آقاي منتظري و دكتر بهشتي بخش زيادي از پاسخ گوئي به شبهات را به عهده او گذاشته بودند. من در تمام طول مبارزات و آشنائي با دكتر آيت، هرگز خطاي مذهبي از او نديدم. در اداره جلسات باسوادتر از او كسي را نديدم. هميشه هم مدافع آيت الله كاشاني و مذهب بود، در حالي كه اغلب افراد از چپ بريده و لائيك شده بودند.
مرحوم آيت به منزل آيت الله كاشاني رفت و آمد هم داشت؟
بله، وقتي در حزب بحثي منطقي عليه آيت الله كاشاني مي شد، بزرگ ترين مدافع ايشان آيت بود كه با زباني منطقي و مستدل دفاع مي كرد. من خودم چون مذهبي بودم، از روزنامه هاي سال 34 مطلبي را پيدا كرده بودم كه آيت الله كاشاني در آن مثل مرحوم مدرس نوشته بود: «ديانت ما عين سياست ماست و شما هيچ وقت به صورت لائيك نمي توانيد پيروز بشويد» و اين را داده بودم توي تابلوي اعلانات سازمان نگهبانان آزادي بزنند كه تا همين اواخر هم بود. اين كار هم با راهنمائي مرحوم آيت انجام شد.
منظور اينكه ايشان صددرصد مذهبي بود. از سال 42 به بعد هم كه رابطه اش با حزب قطع شد و ديگر نمي آمد. بعدها فهميديم كه فعاليت هائي در ارتش مي كند و گويا از همكاران شهيد محمد منتظري هم بود. من از مقطع 42 به بعد، ديگر مرحوم آيت را نديدم تا روزهائي كه مراكزي توسط شهيد بهشتي در ميدان انقلاب به وجود آمد و مرحوم آيت را آنجا ديدم و سلام و عليك و عرض ارادتي كرديم. اخوي بنده حقوق خوانده است. از ايشان سئوال كردم كه آيت چه مي كرد؟ گفت ظاهراً دنبال خواندن حقوق بود.
همين قدر مي توانم بگويم كه مرحوم آيت مثل ما به اين دليل در حزب زحمتكشان بود كه جبهه ملي ها به آيت الله كاشاني بد و بي راه مي گفتند و ما نمي توانستيم در آنجا حضور داشته باشيم. يادم هست كه حتي وقتي با زحمت فراوان اعلاميه ها را تهيه مي كرديم و به بعضي از آقايان بازاري مي رسانديم، آنها را پاره مي كردند و دور مي ريختند و از اين جور كارها زياد مي كردند.
اسناد نشان مي دهند كه آيت جوان و پرشور، به هيچ وجه حزب زحمتكشان را بستر سياسي مناسبي براي انجام فعاليت هاي سياسي خود نمي ديد و در واقع حزب زحمتكشان را خيرالموجودين تلقي مي كرد. شما از كي متوجه اين مسئله شديد؟ يعني از اول معلوم بود كه اعتقاد چنداني به شكل و روش مبارزه حزب زحمتكشان ندارد و صرفاً آنجا را به عنوان تنها مكاني كه مي توان در آن مبارزه كرد، مي ديد يا بعدها متوجه اين مسئله شد؟
خود ما هم كه به حزب آمديم، مذهبي بوديم و مثلا آقاي وحيدي نمازش ترك نمي شد. پسرعمه من آقاي حسني هم كه شديداً مذهبي بود و نمازش ترك نمي شد، ولي بعد از خفقان سال 32 و كودتاي زاهدي تا آمدن اقبال كه فضاي سياسي كمي باز شد، كسي جرئت فعاليت سياسي علني نداشت. مبارزيني هم كه در چهارچوب قانون اساسي فعاليت مي كردند، دنبال چراغ سبز آمريكا بودند و مي دانستند كه سياست هاي شاه ملهم از سياست هاي امريكاست. گمانم كِنِدي روي كار بود كه گفته بودند يك مقدار فضا را باز كنيد تا مردم در فعاليت هاي سياسي مشاركت كنند و در آن فضا جبهه ملي و گروه هاي ديگر شروع به فعاليت كردند. ما در محل حزب در خيابان شيخ هادي مي ديديم كه بعضي ها به زبان، از آيت الله كاشاني دفاع مي كنند، اما پنهاني مسير ديگري را مي روند، منتهي چاره اي نبود و اين تنها بستري بود كه ما براي انجام فعاليت هايمان در اختيار داشتيم. نوشته هائي هم كه مي گرفتيم و پخش مي كرديم چيزهاي بدي نبودند و در چهارچوب قانون و عليه شاه و علم و اقبال نوشته شده بودند. آقاي دكتر آيت هم به همين دليل در آنجا مانده بود و فعاليت مي كرد. مي دانيد كه در آن روزها توده اي ها اهانت هاي بسيار زشتي به مرحوم آيت الله كاشاني مي كردند. جبهه ملي ها هم آنهائي كه مذهبي بودند، حرف نمي زدند، ولي چندان موافقتي هم با آيت الله كاشاني نداشتند، آنهائي هم كه مذهبي نبودند كه پا به پاي توده اي ها به توهين هايشان ادامه مي دادند.
آيت جثه كوچكي داشت و در آن دوره بسيار فقير بود، ولي درياي معلومات بود. صداي بم زيبائي داشت و ما شيفته مي شديم. تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد. يك حزب متاسفانه مثل يك سازمان اطلاعاتي است و ما در بازار، مسجد لرزاده، مسجد ترك ها و همه جا سرك مي كشيديم. اولين جلسه افتتاح نهضت آزادي (در خيابان كاخ) را خود من رفتم و مرحوم بازرگان صحبت مي كرد. آقاي كتيرائي هم صحبت كرد. من چون به كار سياسي علاقه داشتيم، حرف هايشان عين نوار در ذهنم نقش بسته است. ما به جلاليه (پارك لاله فعلي) رفتيم كه دكتر سنجابي دعوت كرده بود و مي گفتند دويست هزار نفر جمعيت آمده است. هفت تير و تيراندازي هم نبود، ولي باتوم ها كه بلند شدند، همه فرار كردند. آن وقت شما مبارزين سال 57 را هم ببينيد كه چه كار كردند. اصلا قابل قياس نيستند. ما مي خواستيم در چنين بستري حركت كنيم.
انتقادات مرحوم آيت به روند سياسي حزب زحمتكشان چه بود و از چه زماني با دكتر بقائي اصطكاك پيدا كرد؟
ما كه نيروهاي پياده حزب بوديم. من يك جوان 21، 22 ساله بودم و در كميته مركزي حضور نداشتم كه بدانم در اين سطوح چه مي گذرد. كساني كه اين چيزها را مي دانستند مرحوم دكتر يوسفي زاده و مرحوم آقاي وحيدي و مرحوم آقاي قوانيني بودند كه اين چيزها را به ما بروز نمي دادند و ما عملا ديديم كه مرحوم آيت ديگر به آنجا نمي آيد، ولي از اين چيزها حرفي نمي زد. برداشت من اين است كه شيوه حزب را نتيجه بخش نمي دانست، نه اينكه چيزي بگويد.
طبيعتاً در سال 42، مرحوم آيت با فضاي مبارزاتي متفاوت با فضاي حزب زحمتكشان روبرو شد...
اصلا حزب به ما دستور داد كه نرويد، ولي ما رفتيم و سر از زندان در آورديم. مي گفتند كه اين ماجراها ابهام دارد. سياست هاي كل دولت را مي دانستند و مطمئن بودند كه راحت آدم مي كشد. خبر داشتند، گفتند نرويد، ولي ما به لحاظ عقايد مذهبي كه داشتيم، يكي دو روز قبلش رفتيم مسجد حاج ابوالفتح، از آنجا رفتيم مخبرالدوله و بعد دانشگاه. روز عاشورا همه مي رفتند دنبال آش خوري، ولي ما ساعت 3 رفتيم مسجد شاه و از شوق و ذوقي كه داشتيم، گرسنه برگشتيم خانه. هيئت هاي جاهل ها هم كه آمدند جلوي اين دسته را بگيرند، خجالت كشيدند و جلو نيامدند. 17 خرداد با اخوي كه الان وكيل دادگستري است و برادر كوچكم و پسرخاله ام كه اصلا سياسي نبود، رفتيم ببينيم پپسي كولا را چگونه تخريب كردند.
در رفتار دكتر بقائي نوعي دو گانگي به چشم مي خورد. او از يك طرف به نفع مرجعيت امام اعلاميه مي داد و از طرف ديگر اعضاي حزب را از شركت در تجمعاتي كه به نفع امام تشكيل مي شدند، منع مي كرد. اين دوگانگي چگونه قابل توجيه است؟
من موضوع را به اين شكل نمي بينم. من اين را مي دانم كه دكتر بقائي مي دانست كه آن روزها رژيم شمشير را از رو بسته و مي خواهد همه را سركوب كند، چون دكتر بقايي خيلي سياسي و با اطلاع بود. من هنوز هم نمي توانم به ايشان نسبت خيانت بدهم. شما بحث هاي سيد حسن نصرالله را شنيده ايد؟ مي گويد: «ما چندين جور آدم داريم. يكي مسيحي است، اما لبنان را دوست دارد و نمي خواهد لبنان زير دست استعمار باشد و ديگران هم به همين شكل. ما هم حاضريم براي آزادي لبنان جان بدهيم. درجه بندي داريم، اما همه مان بايد با هم باشيم و از لبنان دفاع كنيم.» دكتر بقائي هم به اعضاي حزب مي گفت: «در پرسشنامه هايشان بنويسيد كه تا كجا مي توانيد بيائيد؟ يعني مي توانيد پول بدهيد؟ اعلاميه پخش كنيد؟ زندان برويد؟ درگير شويد؟ يا كشته شويد؟» من خودم چون مذهبي بودم، نوشتم: «بايد مرجع تقليد به من بگويد تا بروم كشته شوم. من براي شما اعلاميه پخش مي كنم.» الان هم بايد به اين موضوعات به همين شكل نگاه كنيم. من ديدگاه آقاي محسن رضائي را تائيد مي كنم كه گفت بايد از همه نيروها استفاده كرد، به شرطي كه علناً خائن نباشند و دستشان در دست دشمن نباشد.
مرحوم آيت در 15 خرداد چه كارهائي انجام داد كه فراحزبي بودند؟
در 15 خرداد ما به زندان رفتيم و دو سه ماهي در آنجا بوديم، ولي ارتش ما را گرفته بود كه خيلي بهتر از ساواك بود، براي همين تعهد داديم و آمديم بيرون. بعضي ها را ده پانزده سال برايشان بريدند. من نمي دانستم ايشان در آن قضايا چه كرد، ولي جلسات تحليل داشتيم. بعدها نهضت آزادي آمد و در اين باره تحليل داد.
بعد از اينكه از زندان بيرون آمديد با مرحوم آيت ارتباط داشتيد؟
ما وقتي به مركز حزب مي رفتيم و در جلساتي كه معمولا در عصرهاي جمعه تشكيل مي شدند، شركت مي كرديم، ايشان را مي ديديم، ولي ارتباطمان تنگاتنگ نبود. يا در جلسه رسمي حزب شركت مي كرديم و يا به آنجا مي رفتيم كه چاي بخوريم. تفريح كه نداشتيم. بهترين تفريح چيست؟ لقلقه سياسي! جاهاي ديگر كه خبري نبود. يكي فوتبال را دوست دارد، يكي هم دوست دارد بنشيند و اس. ام.اس بزند كه چه خبر؟ بهترين سرگرمي و تفريح سياست است كه آدم بداند مملكت دارد به كدام سمت مي رود و چه خبر است. شنيده بودم كه مرحوم آيت ديگر به حزب نمي آيد. خودم هم كه ديگر به حزب نمي رفتم.
در آستانه انقلاب چطور همديگر را پيدا كرديد؟
در آستانه انقلاب، من جزو مديران جنرال موتورز بودم و اعلاميه هائي را كه به دستمان مي آمد، حتي جزوه حاج سيد جوادي را با دستگاه زيراكسي كه آنجا بود تكثير مي كرديم و در خانه توي پاكت مي گذاشتيم و تمبر مي زديم و براي كساني كه مي دانستيم علائق سياسي دارند، مي فرستاديم. آدرس فرستنده هم قلابي بود. در اوايل سال 56 و 57 يكي دو بار رفتم به خانه اي كه اعضاي حزب زحمتكشان در آنجا جمع مي شدند و بعد ديدم به قول مرحوم بازرگان اينها اصلاً نمي دانند چه خبر است؟ آقاي بازرگان مي گفت: «ما داريم دنبال مردم مي دويم!» چنان توفاني به پا شده بود كه آنها هم نمي دانستند چه خبر است. سير تحولات سياسي و اجتماعي كه در ايران تند مي شود، هميشه مردم جلو هستند و سياسيون پشت سر آنها مي دوند. الان هم همين طور است. الان هم مردم مي گويند: «بچه! دعوا نكن». آقا هم مي گويند: «آقايان! بصيرتتان كجا رفته؟ به خاطر يك دستمال كه قيصر را به آتش نمي كشند»، ولي آقايان بزرگان گوش شنوا ندارند. مردم بالغند. اينها همان مردمي هستند كه نادرشاه ديد پيرمردي دارد شمشير مي زند، گفت: «وقتي محمود افغان آمد تو كجا بودي؟» گفت: «نادر! من بودم، تو نبودي.» مردم وقتي رهبري مثل امام پيدا مي كنند، طوفان به پا مي كنند، كما اينكه كردند.
يك فاميل توده اي ميليونر داشتيم كه در سال 57 مي گفت: «ما مي گفتيم حاضريم يك ميليون بدهيم كه شاه برود.» يك ميليون آن روزها خيلي پول زيادي بود. حزب توده بزرگ ترين حزب كشور بود. مي گفت: «حالا ببين چه حكايتي شده!» حالا هم داستان همين است.
فضاي حاكم بر جلسات حزب زحمتكشان در سال 57 چگونه بود كه شما احساس كرديد خيلي از مرحله پرت هستند؟
آنها كه هيچ، نهضت آزادي و جبهه ملي هم پرت بودند و باور نمي كردند كه چنين امري محقق خواهد شد. به دكتر صديقي و بختيار اميد بسته بودند و مي گفتند اگر نظام، گسسته شود، چگونه مي توان به هم وصلش كرد؟ كه امام گفت شما مثل اينكه به اين مردم اعتقاد نداريد كه مي توانند همه اينها را جارو كنند و بريزند بيرون. شما فقط به خودتان فكر مي كنيد. ما مي ديديم اينها اصلا در فضاي جامعه نيستند. يا نگرانند يا گرفتار توهمات و مسائل ديگر و بنابراين ديگر دنبالشان نرفتيم.
دكتر آيت هم در آن جلسات بود؟
نه، يك روز كه ايشان در حزب جمهوري جا افتاده بود، در جائي در اطراف ميدان انقلاب سخنراني مي كرد و ما هم رفته بوديم. از در كه بيرون آمد سلام و احوالپرسي كرديم و بعد هم ايشان به مجلس خبرگان رفت و ديگر دست ما به او نرسيد. مشغله مان هم زياد بود. گرفتار زن و بچه و كار و اين مسائل بوديم تا وقتي كه خبر شهادتش را شنيديم. البته پيگير كارهايش و صحبت هائي كه در مجلس خبرگان مي كرد و درگيري اي كه با آقاي موسوي داشت، بوديم. همان موقع هم از خودم مي پرسيدم اين دعواها چه معني دارد؟ آقاي خلخالي مي گفت همين كه كسي شهادتين را گفت ما تكليفي نداريم. بگذاريد به مجلس بيايند تا خلافش ثابت شود كه بعد متاسفانه آن داستان نوار آيت در آمد و ما فهميديم كه بعضي ها چقدر پليدند و آيت چقدر مظلوم است. مي ديديم چه فشار سنگيني روي اوست. دشمن هم معمولا چهره طرف را تخريب مي كند و بعد هم شرايطي را به وجود مي آورد كه وقتي كشته مي شود، همه مي گويند خوب شد كشته شد. آيت خيلي مظلومانه كشته شد.
منبع: شاهد یاران
از چه مقطعي با مرحوم آيت آشنا شديد و چه ويژگي هاي شخصيتي را در او بارز يافتيد؟
در سال 1338 از مشهد به تهران آمدم، عده اي از اقوام ما، از جمله آقاي وحيدي از طرفداران آيت الله كاشاني و حزب زحمتكشان بودند. ما با آقاي وحيدي فاميل بوديم و مهمان اينها شديم و بعد هم در خيابان بوذرجمهري خانه گرفتيم. پدر من مذهبي و سياسي بود و لذا من هم به سياست گرايش پيدا كردم. سال 1338 مصادف شد با نخست وزيري دكتر اقبال و دكتر خانلري هم در ميدان بهارستان در قيام معلمين گلوله خورد و ما وارد سياست و «سازمان نگهبانان آزادي» شديم كه طرفدار آيت الله كاشاني و دكتر بقائي بودند و عصرهاي جمعه در زميني در خيابان شيخ هادي جمع مي شدند.
سازمان نگهبانان آزادي چقدر جدي بود؟
اينها و جبهه ملي ها و حتي آقاي بازرگان مي خواستند در چهارچوب قانون اساسي فعاليت كنند. آن موقع حتي خود امام هم دستور مقابله مستقيم نمي داد و از سال 41، 42 بود كه ايشان با صراحت حملات خود را آغاز كرد و تا روز آخر هم دستور قيام مسلحانه نداد و گفت كه مردم همگي بايد به ميدان بيايند. ما در همان زمان هم كه عضو اين سازمان بوديم، تابع صددرصد نبوديم، چون در ميان آنها آدم هاي لائيك هم بودند، منتهي ما جائي را پيدا نمي كرديم كه حركت و فعاليت كنيم.
لائيك ها چند درصد از سازمان را تشكيل مي دادند؟ و خود دكتر بقائي بيشتر به كدام طيف گرايش داشت؟
دكتر به لائيك ها گرايش داشت، ولي هيچ وقت ضد مذهب صحبت نكرد. او تنها كسي بود كه بعد از رحلت آيت الله بروجردي كه هواداران هر يك از آقايان سعي مي كردند، مرجع خود را مطرح كنند و بر منبر بنشانند، جزوه اي در مرجعيت و رهبري آيت الله خميني چاپ و پخش كرد. اين جزوه حتي طرفداران آيت الله شريعتمداري را هم به واكنش وادار كرد. من آن جزوه ها را به قم بردم و مرا در مدرسه فيضيه دستگير كردند و شبانه به اداره ساواك، پشت پارك دانشجو آوردند. ما هم ادعا كرديم كه رفته بوديم زيارت و يك كسي اين اعلاميه ها را داد دستمان. البته ما در آنجا يك محملي هم داشتيم كه گفتيم در جبهه ملي هستيم و بالاخره بعد از اينكه ده ها امضا و شناسنامه مان را گرفتند، آزادمان كردند.
فعاليت مرحوم آيت تا چه حد در جمعيت نگهبانان آزادي جدي بود؟
دكتر آيت درياي معلومات بود. در مجلس خبرگان از لحاظ سياسي، كسي را مثل آيت نداشتيم كه تاريخ سياسي 100 سال اخير را حفظ باشد. به همين دليل هم آقاي منتظري و دكتر بهشتي بخش زيادي از پاسخ گوئي به شبهات را به عهده او گذاشته بودند. من در تمام طول مبارزات و آشنائي با دكتر آيت، هرگز خطاي مذهبي از او نديدم. در اداره جلسات باسوادتر از او كسي را نديدم. هميشه هم مدافع آيت الله كاشاني و مذهب بود، در حالي كه اغلب افراد از چپ بريده و لائيك شده بودند.
مرحوم آيت به منزل آيت الله كاشاني رفت و آمد هم داشت؟
بله، وقتي در حزب بحثي منطقي عليه آيت الله كاشاني مي شد، بزرگ ترين مدافع ايشان آيت بود كه با زباني منطقي و مستدل دفاع مي كرد. من خودم چون مذهبي بودم، از روزنامه هاي سال 34 مطلبي را پيدا كرده بودم كه آيت الله كاشاني در آن مثل مرحوم مدرس نوشته بود: «ديانت ما عين سياست ماست و شما هيچ وقت به صورت لائيك نمي توانيد پيروز بشويد» و اين را داده بودم توي تابلوي اعلانات سازمان نگهبانان آزادي بزنند كه تا همين اواخر هم بود. اين كار هم با راهنمائي مرحوم آيت انجام شد.
منظور اينكه ايشان صددرصد مذهبي بود. از سال 42 به بعد هم كه رابطه اش با حزب قطع شد و ديگر نمي آمد. بعدها فهميديم كه فعاليت هائي در ارتش مي كند و گويا از همكاران شهيد محمد منتظري هم بود. من از مقطع 42 به بعد، ديگر مرحوم آيت را نديدم تا روزهائي كه مراكزي توسط شهيد بهشتي در ميدان انقلاب به وجود آمد و مرحوم آيت را آنجا ديدم و سلام و عليك و عرض ارادتي كرديم. اخوي بنده حقوق خوانده است. از ايشان سئوال كردم كه آيت چه مي كرد؟ گفت ظاهراً دنبال خواندن حقوق بود.
همين قدر مي توانم بگويم كه مرحوم آيت مثل ما به اين دليل در حزب زحمتكشان بود كه جبهه ملي ها به آيت الله كاشاني بد و بي راه مي گفتند و ما نمي توانستيم در آنجا حضور داشته باشيم. يادم هست كه حتي وقتي با زحمت فراوان اعلاميه ها را تهيه مي كرديم و به بعضي از آقايان بازاري مي رسانديم، آنها را پاره مي كردند و دور مي ريختند و از اين جور كارها زياد مي كردند.
اسناد نشان مي دهند كه آيت جوان و پرشور، به هيچ وجه حزب زحمتكشان را بستر سياسي مناسبي براي انجام فعاليت هاي سياسي خود نمي ديد و در واقع حزب زحمتكشان را خيرالموجودين تلقي مي كرد. شما از كي متوجه اين مسئله شديد؟ يعني از اول معلوم بود كه اعتقاد چنداني به شكل و روش مبارزه حزب زحمتكشان ندارد و صرفاً آنجا را به عنوان تنها مكاني كه مي توان در آن مبارزه كرد، مي ديد يا بعدها متوجه اين مسئله شد؟
خود ما هم كه به حزب آمديم، مذهبي بوديم و مثلا آقاي وحيدي نمازش ترك نمي شد. پسرعمه من آقاي حسني هم كه شديداً مذهبي بود و نمازش ترك نمي شد، ولي بعد از خفقان سال 32 و كودتاي زاهدي تا آمدن اقبال كه فضاي سياسي كمي باز شد، كسي جرئت فعاليت سياسي علني نداشت. مبارزيني هم كه در چهارچوب قانون اساسي فعاليت مي كردند، دنبال چراغ سبز آمريكا بودند و مي دانستند كه سياست هاي شاه ملهم از سياست هاي امريكاست. گمانم كِنِدي روي كار بود كه گفته بودند يك مقدار فضا را باز كنيد تا مردم در فعاليت هاي سياسي مشاركت كنند و در آن فضا جبهه ملي و گروه هاي ديگر شروع به فعاليت كردند. ما در محل حزب در خيابان شيخ هادي مي ديديم كه بعضي ها به زبان، از آيت الله كاشاني دفاع مي كنند، اما پنهاني مسير ديگري را مي روند، منتهي چاره اي نبود و اين تنها بستري بود كه ما براي انجام فعاليت هايمان در اختيار داشتيم. نوشته هائي هم كه مي گرفتيم و پخش مي كرديم چيزهاي بدي نبودند و در چهارچوب قانون و عليه شاه و علم و اقبال نوشته شده بودند. آقاي دكتر آيت هم به همين دليل در آنجا مانده بود و فعاليت مي كرد. مي دانيد كه در آن روزها توده اي ها اهانت هاي بسيار زشتي به مرحوم آيت الله كاشاني مي كردند. جبهه ملي ها هم آنهائي كه مذهبي بودند، حرف نمي زدند، ولي چندان موافقتي هم با آيت الله كاشاني نداشتند، آنهائي هم كه مذهبي نبودند كه پا به پاي توده اي ها به توهين هايشان ادامه مي دادند.
آيت جثه كوچكي داشت و در آن دوره بسيار فقير بود، ولي درياي معلومات بود. صداي بم زيبائي داشت و ما شيفته مي شديم. تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد. يك حزب متاسفانه مثل يك سازمان اطلاعاتي است و ما در بازار، مسجد لرزاده، مسجد ترك ها و همه جا سرك مي كشيديم. اولين جلسه افتتاح نهضت آزادي (در خيابان كاخ) را خود من رفتم و مرحوم بازرگان صحبت مي كرد. آقاي كتيرائي هم صحبت كرد. من چون به كار سياسي علاقه داشتيم، حرف هايشان عين نوار در ذهنم نقش بسته است. ما به جلاليه (پارك لاله فعلي) رفتيم كه دكتر سنجابي دعوت كرده بود و مي گفتند دويست هزار نفر جمعيت آمده است. هفت تير و تيراندازي هم نبود، ولي باتوم ها كه بلند شدند، همه فرار كردند. آن وقت شما مبارزين سال 57 را هم ببينيد كه چه كار كردند. اصلا قابل قياس نيستند. ما مي خواستيم در چنين بستري حركت كنيم.
انتقادات مرحوم آيت به روند سياسي حزب زحمتكشان چه بود و از چه زماني با دكتر بقائي اصطكاك پيدا كرد؟
ما كه نيروهاي پياده حزب بوديم. من يك جوان 21، 22 ساله بودم و در كميته مركزي حضور نداشتم كه بدانم در اين سطوح چه مي گذرد. كساني كه اين چيزها را مي دانستند مرحوم دكتر يوسفي زاده و مرحوم آقاي وحيدي و مرحوم آقاي قوانيني بودند كه اين چيزها را به ما بروز نمي دادند و ما عملا ديديم كه مرحوم آيت ديگر به آنجا نمي آيد، ولي از اين چيزها حرفي نمي زد. برداشت من اين است كه شيوه حزب را نتيجه بخش نمي دانست، نه اينكه چيزي بگويد.
طبيعتاً در سال 42، مرحوم آيت با فضاي مبارزاتي متفاوت با فضاي حزب زحمتكشان روبرو شد...
اصلا حزب به ما دستور داد كه نرويد، ولي ما رفتيم و سر از زندان در آورديم. مي گفتند كه اين ماجراها ابهام دارد. سياست هاي كل دولت را مي دانستند و مطمئن بودند كه راحت آدم مي كشد. خبر داشتند، گفتند نرويد، ولي ما به لحاظ عقايد مذهبي كه داشتيم، يكي دو روز قبلش رفتيم مسجد حاج ابوالفتح، از آنجا رفتيم مخبرالدوله و بعد دانشگاه. روز عاشورا همه مي رفتند دنبال آش خوري، ولي ما ساعت 3 رفتيم مسجد شاه و از شوق و ذوقي كه داشتيم، گرسنه برگشتيم خانه. هيئت هاي جاهل ها هم كه آمدند جلوي اين دسته را بگيرند، خجالت كشيدند و جلو نيامدند. 17 خرداد با اخوي كه الان وكيل دادگستري است و برادر كوچكم و پسرخاله ام كه اصلا سياسي نبود، رفتيم ببينيم پپسي كولا را چگونه تخريب كردند.
در رفتار دكتر بقائي نوعي دو گانگي به چشم مي خورد. او از يك طرف به نفع مرجعيت امام اعلاميه مي داد و از طرف ديگر اعضاي حزب را از شركت در تجمعاتي كه به نفع امام تشكيل مي شدند، منع مي كرد. اين دوگانگي چگونه قابل توجيه است؟
من موضوع را به اين شكل نمي بينم. من اين را مي دانم كه دكتر بقائي مي دانست كه آن روزها رژيم شمشير را از رو بسته و مي خواهد همه را سركوب كند، چون دكتر بقايي خيلي سياسي و با اطلاع بود. من هنوز هم نمي توانم به ايشان نسبت خيانت بدهم. شما بحث هاي سيد حسن نصرالله را شنيده ايد؟ مي گويد: «ما چندين جور آدم داريم. يكي مسيحي است، اما لبنان را دوست دارد و نمي خواهد لبنان زير دست استعمار باشد و ديگران هم به همين شكل. ما هم حاضريم براي آزادي لبنان جان بدهيم. درجه بندي داريم، اما همه مان بايد با هم باشيم و از لبنان دفاع كنيم.» دكتر بقائي هم به اعضاي حزب مي گفت: «در پرسشنامه هايشان بنويسيد كه تا كجا مي توانيد بيائيد؟ يعني مي توانيد پول بدهيد؟ اعلاميه پخش كنيد؟ زندان برويد؟ درگير شويد؟ يا كشته شويد؟» من خودم چون مذهبي بودم، نوشتم: «بايد مرجع تقليد به من بگويد تا بروم كشته شوم. من براي شما اعلاميه پخش مي كنم.» الان هم بايد به اين موضوعات به همين شكل نگاه كنيم. من ديدگاه آقاي محسن رضائي را تائيد مي كنم كه گفت بايد از همه نيروها استفاده كرد، به شرطي كه علناً خائن نباشند و دستشان در دست دشمن نباشد.
مرحوم آيت در 15 خرداد چه كارهائي انجام داد كه فراحزبي بودند؟
در 15 خرداد ما به زندان رفتيم و دو سه ماهي در آنجا بوديم، ولي ارتش ما را گرفته بود كه خيلي بهتر از ساواك بود، براي همين تعهد داديم و آمديم بيرون. بعضي ها را ده پانزده سال برايشان بريدند. من نمي دانستم ايشان در آن قضايا چه كرد، ولي جلسات تحليل داشتيم. بعدها نهضت آزادي آمد و در اين باره تحليل داد.
بعد از اينكه از زندان بيرون آمديد با مرحوم آيت ارتباط داشتيد؟
ما وقتي به مركز حزب مي رفتيم و در جلساتي كه معمولا در عصرهاي جمعه تشكيل مي شدند، شركت مي كرديم، ايشان را مي ديديم، ولي ارتباطمان تنگاتنگ نبود. يا در جلسه رسمي حزب شركت مي كرديم و يا به آنجا مي رفتيم كه چاي بخوريم. تفريح كه نداشتيم. بهترين تفريح چيست؟ لقلقه سياسي! جاهاي ديگر كه خبري نبود. يكي فوتبال را دوست دارد، يكي هم دوست دارد بنشيند و اس. ام.اس بزند كه چه خبر؟ بهترين سرگرمي و تفريح سياست است كه آدم بداند مملكت دارد به كدام سمت مي رود و چه خبر است. شنيده بودم كه مرحوم آيت ديگر به حزب نمي آيد. خودم هم كه ديگر به حزب نمي رفتم.
در آستانه انقلاب چطور همديگر را پيدا كرديد؟
در آستانه انقلاب، من جزو مديران جنرال موتورز بودم و اعلاميه هائي را كه به دستمان مي آمد، حتي جزوه حاج سيد جوادي را با دستگاه زيراكسي كه آنجا بود تكثير مي كرديم و در خانه توي پاكت مي گذاشتيم و تمبر مي زديم و براي كساني كه مي دانستيم علائق سياسي دارند، مي فرستاديم. آدرس فرستنده هم قلابي بود. در اوايل سال 56 و 57 يكي دو بار رفتم به خانه اي كه اعضاي حزب زحمتكشان در آنجا جمع مي شدند و بعد ديدم به قول مرحوم بازرگان اينها اصلاً نمي دانند چه خبر است؟ آقاي بازرگان مي گفت: «ما داريم دنبال مردم مي دويم!» چنان توفاني به پا شده بود كه آنها هم نمي دانستند چه خبر است. سير تحولات سياسي و اجتماعي كه در ايران تند مي شود، هميشه مردم جلو هستند و سياسيون پشت سر آنها مي دوند. الان هم همين طور است. الان هم مردم مي گويند: «بچه! دعوا نكن». آقا هم مي گويند: «آقايان! بصيرتتان كجا رفته؟ به خاطر يك دستمال كه قيصر را به آتش نمي كشند»، ولي آقايان بزرگان گوش شنوا ندارند. مردم بالغند. اينها همان مردمي هستند كه نادرشاه ديد پيرمردي دارد شمشير مي زند، گفت: «وقتي محمود افغان آمد تو كجا بودي؟» گفت: «نادر! من بودم، تو نبودي.» مردم وقتي رهبري مثل امام پيدا مي كنند، طوفان به پا مي كنند، كما اينكه كردند.
يك فاميل توده اي ميليونر داشتيم كه در سال 57 مي گفت: «ما مي گفتيم حاضريم يك ميليون بدهيم كه شاه برود.» يك ميليون آن روزها خيلي پول زيادي بود. حزب توده بزرگ ترين حزب كشور بود. مي گفت: «حالا ببين چه حكايتي شده!» حالا هم داستان همين است.
فضاي حاكم بر جلسات حزب زحمتكشان در سال 57 چگونه بود كه شما احساس كرديد خيلي از مرحله پرت هستند؟
آنها كه هيچ، نهضت آزادي و جبهه ملي هم پرت بودند و باور نمي كردند كه چنين امري محقق خواهد شد. به دكتر صديقي و بختيار اميد بسته بودند و مي گفتند اگر نظام، گسسته شود، چگونه مي توان به هم وصلش كرد؟ كه امام گفت شما مثل اينكه به اين مردم اعتقاد نداريد كه مي توانند همه اينها را جارو كنند و بريزند بيرون. شما فقط به خودتان فكر مي كنيد. ما مي ديديم اينها اصلا در فضاي جامعه نيستند. يا نگرانند يا گرفتار توهمات و مسائل ديگر و بنابراين ديگر دنبالشان نرفتيم.
دكتر آيت هم در آن جلسات بود؟
نه، يك روز كه ايشان در حزب جمهوري جا افتاده بود، در جائي در اطراف ميدان انقلاب سخنراني مي كرد و ما هم رفته بوديم. از در كه بيرون آمد سلام و احوالپرسي كرديم و بعد هم ايشان به مجلس خبرگان رفت و ديگر دست ما به او نرسيد. مشغله مان هم زياد بود. گرفتار زن و بچه و كار و اين مسائل بوديم تا وقتي كه خبر شهادتش را شنيديم. البته پيگير كارهايش و صحبت هائي كه در مجلس خبرگان مي كرد و درگيري اي كه با آقاي موسوي داشت، بوديم. همان موقع هم از خودم مي پرسيدم اين دعواها چه معني دارد؟ آقاي خلخالي مي گفت همين كه كسي شهادتين را گفت ما تكليفي نداريم. بگذاريد به مجلس بيايند تا خلافش ثابت شود كه بعد متاسفانه آن داستان نوار آيت در آمد و ما فهميديم كه بعضي ها چقدر پليدند و آيت چقدر مظلوم است. مي ديديم چه فشار سنگيني روي اوست. دشمن هم معمولا چهره طرف را تخريب مي كند و بعد هم شرايطي را به وجود مي آورد كه وقتي كشته مي شود، همه مي گويند خوب شد كشته شد. آيت خيلي مظلومانه كشته شد.
منبع: شاهد یاران
نظر شما