شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۸
بينش ريشه در ايمان و اعتقاد حقيقي و انگيزه دارد. او آدمي به تمام معنا مؤمن و هدفدار بود كه بعدها اين ويژگي ظهور بسيار برجسته اي پيدا كرد؛ اما اينكه پرسيديد رابطه ما از چه مقطعي جدي تر شد، من در سال 51 يك محكوميت و بازداشت داشتم كه از مهر 51 تا آخر اسفند همان سال طول كشيد.

نوید شاهد: «بينش و سلوك سياسي شهيد آيت» در گفت و شنود با مهندس احمد كاشاني

اولين بار شهيد آيت را چگونه شناختيد و چه ويژگي هاي شخصيتي بارزي را در او مشاهده كرديد؟
من اولين بار ايشان را در منزل آيت الله كاشاني ديدم. فكر مي كنم داشتند با برادرم، دكتر باقر از منزل به طرف مسجد مي رفتند، چون منزل و مسجد به هم نزديك بود. من 9، 10 سال بيشتر نداشتم و آن چيزي كه يادم هست، اين است كه مرحوم آيت را ديدم كه لباس ارزان قيمت و ساده اي به تن داشت و كفش معمولي كه پاشنه آن را خوابانده بود و مرتب با اخوي ما حرف مي زد. احساس مي كردم با شور و هيجان خاصي حرف مي زند. اينكه چه مي گفتند و چه مي شنيدند، از كجا آمده بودند و به كجا مي رفتند، نمي دانم، فقط همان لحظه عبور از در منزل را به ياد دارم.
از چه زماني دوستي و آشنائي شما جدي شد؟
در دوره دبيرستان يا اوايل دانشكده بودم (سال هاي 46) كه يكي دو بار ايشان به منزل قديمي خود ما آمده بودند. در انتهاي راهروي آن منزل اتاق كوچكي بود و يادم هست دكتر محمود آيت و دكتر جاسبي نشسته بود و حرف مي زدند و من هم گاهي مي رفتم و چاي مي بردم و حرف هايشان را مي شنيدم.
يادتان هست چه مي گفتيد؟
اجمالاً يك چيزهايي يادم هست. مسائل سياسي روز و جرياناتي كه در منطقه در حال وقوع بودند و قضيه فلسطين و اوضاع داخلي و طبعاً نهضت ملي، منتهي جزئياتش يادم نيست.
در خلال بحث ها سطح درك و بينش آيت را چه جور ديديد؟ چطور آدم يك لاقبائي كه از شهرستان به تهران آمده بود، اين بينش را كسب كرده بود؟
طبيعي است كه بينش ريشه در ايمان و اعتقاد حقيقي و انگيزه دارد. او آدمي به تمام معنا مؤمن و هدفدار بود كه بعدها اين ويژگي ظهور بسيار برجسته اي پيدا كرد؛ اما اينكه پرسيديد رابطه ما از چه مقطعي جدي تر شد، من در سال 51 يك محكوميت و بازداشت داشتم كه از مهر 51 تا آخر اسفند همان سال طول كشيد.
علت دستگيري شما چه بود؟
فعاليت هاي دانشجوئي آن سال ها و خواندن كتاب امام حسين(ع) احمد رضائي...
راه حسين(ع)...
اسمش راه حسين(ع) بود، اما آن موقع مي گفتند كتاب امام حسين(ع) كه به صورت پلي كپي بود. در دانشكده، يكي از دوستان اين پلي كپي را داده بود و خوانده و درباره اش صحبت كرده بودم و به خاطر همان قضيه دستگير شدم. از زندان كه بيرون آمدم، رفت و آمدم با مرحوم آيت بيشتر شد.
چرا؟
چون مي خواستم بيشتر در جريان مسائل سياسي و مبارزات قرار بگيرم و قضايا را دنبال كنم و ايشان يكي از افراد مطلع و شاخص و با انگيزه و با روحيه و معتقد به مبارزه بود. در سال 52 به سربازي رفتم. دوره آموزشي را در پادگان فرح آباد گذراندم و قرار شد براي دوره افسري، به مركز پياده شيراز بروم و با ايشان رفت و آمد و گفتگو داشتم.
درباره فعاليت هايش در ارتش هم صحبت مي كرد يا حرف هايتان فردي بود؟
فردي بود، البته ايشان مي گفت كه فكر و تز و راهش چيست و از مسئله ورود افسرها به ارتش حرف مي زد، منتهي درباره اينكه با چه كساني صحبت كرده و چه كساني در اين مسير قرار گرفته اند، صحبتي نمي شد. من هم خودم كنجكاوي نمي كردم. آن شش ماهه زندان اين فايده را برايم داشت كه بدانم آدم نبايد بيخودي دنبال اطلاعاتي باشد كه نمي خواهد از آنها استفاده كند. صِرف گردآوري اطلاعات به چه دردي مي خورد؟ شاخصه اصلي رفت و آمدهاي ما اين بود كه آيت به دوره انتقال فكر مي كرد، به اين معني كه با توجه به اينكه نهضت ملي واقع شد و به توفيقاتي هم رسيد، اما ادامه پيدا نكرد، علل آن را دقيقاً بررسي كرده و هميشه نگران مهره هاي بدلي در صحنه بود، به همين دليل با اينكه صحبت نفوذ در ارتش و آماده كردن سلسله نيروها بود، اما من معتقدم هر كسي كه مي گويد آيت دنبال مبارزه مسلحانه بود، برداشت درستي از رويكرد او ندارد. اين موضوع، گوشه اي از ذهنش را تشكيل مي داد، ولي نكته اي كه عمده ذهنش را پر كرده بود، اين بود كه قدرت هاي سياسي به اين سادگي ها نمي گذارند ملت حاكميت پيدا كند و به همين دليل بايد با تدبير و آرامش و در طول زمان به فكر ايجاد نهادهاي اصيل براي حفظ حاكميت ملت بود.
يادم هست 6 ماهه آموزشي من كه تمام شد، در اواخر سال 52 يا اوايل 53 مي خواستم به كرمان بروم. بايد اين نكته را هم ذكر كنم كه چون سابقه سياسي داشتم، به من درجه افسري ندارند و مرا با همان سردوشي دانشجوئي به پادگان سرآسياب در كرمان فرستادند. وقتي به آنجا رفتم، ديدم تقريباً همه كساني را كه سابقه سياسي داشتند، مثل تبعيد شده ها به آنجا فرستاده اند. در آنجا بودم كه حدود 40 روز يا 2 ماه بعد دوباره مرا گرفتند (سال 53) و به زندان فرستادند كه اين دوران تا انقلاب طول كشيد.
موقعي كه مرحوم آيت را ديدم و خداحافظي كردم كه به كرمان بروم، ايشان دو تا كتاب به من دادند. يكي استيضاح دوره پانزدهم و يكي هم محاكمات دكتر بقائي در دادگاه نظامي كه بعدها تحت عنوان« چه كسي منحرف شد»نشريافت. اين محاكمات جالبند. در دادگاه نظامي سال 40 ، دكتر بقائي را به بهانه از بين بردن صميميت نيروهاي مسلح محاكمه كرده بودند! در اين محاكمات، پرونده مصدق و جبهه ملي، خيلي خوب باز شد. اين نشان مي دهد كه به رغم همه صحبت هائي كه درباره مبارزات روز مي كرديم كه چه بايد كرد و چه نبايد كرد، ولي همه چيز به اين برمي گشت كه آخرش چه مي شود، يعني موضوع تحول، براندازي، نهضت، انتقال قدرت يا هر چيز ديگري، از نظر مرحوم آيت، بخش ساده قضيه بود. از نظر ايشان مرحله مهم، مرحله تثبيت و حاكميت با وجود قدرت هاي بيگانه و مهره هاي ظاهرالصلاح آنها در داخل كشور است. اين نشان مي دهد آن چيزي كه پهنه ذهن ايشان را مي پوشاند، موضوع حاكميت ملت بود و علي الاصول چنين آدمي نمي تواند به عمليات حاد و زودگذر دل ببندد. حتي خود من كه جوان تر و بي تجربه تر بودم، خيلي حوصله اين را نداشتم كه بروم جريانات تاريخي را خيلي گسترده و عميق مطالعه كنم. مطالعه مي كردم، ولي نه در حد مرحوم آيت، پس نتيجه مي گيرم كه او بيشتر روي اين موضوع فكر مي كرد و به آن بها مي داد و نمي توانست دلش را به اين خوش كند كه در جائي گلوله اي شليك شود و يا كسي را از بين ببرند. خودش هم اهل اين كارها نبود و به رغم چهره اي كه از او درست كرده اند، شيوه مسالمت جويانه اي داشت.
عملاً به كاري هم كه كرد نمي شود اطلاق مبارزه مسلحانه كرد، بلكه نوعي نفوذ در ارتش و خنثي سازي بضاعت نظامي رژيم گذشته بود.
هم مي شود گفت خنثي سازي و هم اينكه اين را احتمالاً از دكتر بقائي ياد گرفته بود كه در دستگاه هاي مختلف با افراد به درد بخور ارتباط برقرار كند و از آنان اطلاعات دقيق و صحيح را بگيرد، چون بدون اطلاعات صحيح نمي توان مبارزه درستي را پيگيري كرد. مرحوم آيت براي ارتباطات – البته به طور اخص در ارتش – اهميت زيادي قائل بود. به نظر من آنچه كه اتفاق افتاد و شايد در دورنماي ديد ايشان هم بود، اين بود كه براي روزي كه تحولي به وجود خواهد آمد، بايد نيروهاي كيفي شناسائي و سازماندهي بشوند كه در واقع از آنها استفاده درستي هم شد. شهيد نامجو، جناب سرهنگ كتيبه، شهيد كلاهدوز و ... هركدام در اول انقلاب، نقش هاي ويژه اي را ايفا كردند. مثلا شهيد نامجو انصافاً دانشكده افسري را در اختيار گرفت و تشكيلات خوبي ساخت. خود من در اولين گزينش دانشجوئي آنجا با ايشان همكاري داشتم. فكر بسيار بلندي داشت و با اينكه در اول انقلاب، تنگ نظري به بهانه انقلابي بودن يا واقعاً به تصور انقلابي بودن، خيلي براي خودش جا باز كرده بود، ايشان ابداً آدم تنگ نظري نبود. آن روزها به خصوص در امر گزينش ها، سئوالات و حرف هاي نامربوطي مطرح مي شد. من شخصاً از اين انديشه دور بودم. هم سن و سالم از آن بچه ها بيشتر بود و هم شهيد نامجو مي گفت نبايد سختگيري كرد. تعبيرش اين بود كه ما در اين دانشكده، آنها را مي سازيم.


به تمام معنا مؤمن و هدفدار بود


به نظر من اگر مرحوم آيت نگاهي به ارتش داشت، به خاطر اين بود كه از خود مي پرسيد اگر فردا در اين مملكت انقلابي شد، مملكت را چه كساني بايد اداره كنند و نيروهاي مسلح آن بايد دست چه كساني باشد؟ و واقعاً همين طور هم شد و شهيد نامجو بعد از انقلاب وزير دفاع شد كه متاسفانه در سقوط هواپيما كشته شد.
مكانيسم نفوذ آيت در ارتش و ارتباط گيري او با چهره هاي مفيد و مؤثر آن چگونه بود؟
افراد سعي مي كردند از دوره دانشكده به صورت ساده وارد ارتش بشوند. اكثر آنها و كساني كه بعدها با آنها ارتباط داشتم، بسيار جوان بودند، يعني معلوم بود كه اينها از دوره دانشجوئي با مرحوم آيت ارتباط برقرار كرده بودند.
آيا اينها با انگيزه نفوذ مي رفتند؟
تنها چيزي كه مي توانم بگويم اين است كه اينها از نظر سياسي و اعتقادي تربيت هاي ويژه اي داشتند. شهيد آيت سعي كرد اينها را از نظر سياسي، طرفدار امام بار بياورد و از نظر تاريخي خط و ربط آيت الله كاشاني را به آنها آموزش بدهد و افراد مؤمن و معتقد مذهبي را انتخاب كند.
آيا از جلساتي كه شهيد آيت با آنها تشكيل مي داد، اطلاع داشتيد؟
من قبل از انقلاب، نه هيچ يك از اين افراد نظامي را مي شناختم، نه اسمشان را شنيده و نه آنها را ديده بودم. آن قدر هم از اين بابت خوشحال هستم كه حد ندارد، چون در زنداني كه از سال 53 تا سال 57 رفتم و يك سال از آن را در كميته مشترك بودم، شرائط فوق العاده دشواري حاكم بود و افراد زيادي پشت سر هم زبان باز كردند و مثل بلبل حرف زدند. دانستن اين اطلاعات، انسان را زير آن فشارها و آن شرايط، فرسوده مي كرد، بنابراين هنوز هم دارم سياسي كاري مي كنم و مي گويم هيچي نمي دانستم.
يعني مي دانستيد؟
نه، نمي دانستم. مي خواهم بگويم شرائط تا اين حد بد بود و اطلاعات الكي تا اين حد مضر بودند. به نظر من هميشه هم همين طور است، يعني كساني كه به همه جا سرك مي كشند، برايشان مشكل ساز مي شود و خيلي هم در جامعه مفيد فايده نمي شوند. اما بعد از انقلاب كم كم با اين دوستان آشنا شدم.
اشاره كرديد موقعي كه در سال 53 براي سربازي به كرمان مي رفتيد، يكي از كتاب هائي كه شهيد آيت براي مطالعه به شما داد، كتاب «چه كسي منحرف شد؟» دكتر بقائي بود و حال آنكه برحسب اسناد و مدارك، دكتر آيت انتقادات جدي نسبت به عملكرد دكتر بقائي در حزب زحمتكشان داشت و حداقل آن نامه 100 صفحه اي دكتر آيت به دكتر بقائي نشان دهنده اين انتقادات جدي است. مضافاً بر اينكه در اواخر، دكتر آيت هرجا صحبت از حزب زحمتكشان مي شد، از كلمه مرحوم به نشانه مردن تفكر حزب استفاده مي كرد. بعد از انقلاب مشاهده مي كنيم كه آيت متهم به ارتباط با حزب زحمتكشان و لابي گري با شخص دكتر بقائي است و حتي گفته مي شد كه دكتر بقائي با ترفندهائي، نظرات خود را از طريق دكتر آيت به كرسي نشاند. واقعاً ارتباط دكتر آيت با دكتر بقائي در چه حد بود؟ و اين دروغ چگونه ابطال مي شود؟
مرحوم آيت درآغاز آموزش سياسي خود را در حزب زحمتكشان ديد و رفتارهاي دكتر بقائي و كاري كه به عنوان رهبر يك حزب انجام داد، در تربيت سياسي او بسيار مؤثر بود، چون مديريت يك تشكيلات فعال حاضر در صحنه كار ساده اي نيست. استفاده از آن تجربيات توسط شهيد مرحوم آيت غيرقابل انكار است و خودش هم هيچ وقت اين را تكذيب نمي كرد.
دو تا مسئله را بايد از هم تفكيك كرد. يكي اينكه شروع دكتر آيت از حزب زحمتكشان بود و اين حزب به او ورزيدگي فكري زيادي داد، ولي چندان هم تحت تأثير افكار دكتر بقائي نبود. دكتر بقائي با انقلاب مخالف بود، با تغيير رژيم و كارهائي كه آيت در ارتش انجام داد و جنابعالي شمائي از آن را ترسيم كرديد، مخالف بود. شايد ورزيدگي فكري شهيد آيت مربوط به آن دوره باشد، ولي او مكتب فكري دكتر بقائي را به طور مطلق قبول نداشت و بعضي از كارهائي كه كرد، كاملا برخلاف عقايد دكتر بقائي بود و به همين دليل هم بقائي او را از حزب بيرون انداخت.
اينكه مي گوئيد به طور مطلق قبول نداشت، يعني به طور نسبي قبول داشت؟
بله، آموزش هائي را ديده بود، ولي با راه حل هاي دكتر بقائي كه انقلاب و نفوذ در ارتش و ولايت فقيه را قبول نداشت، مخالف بود.
اين بحث پيچيده اي است. كسي در مطالب «چه كسي منحرف شد» تشكيك نمي تواند بكند كه عالي ترين ارائه اختلافات در جريان نهضت ملي بود...
آن كتاب در واقع ادعانامه اي عليه دكتر مصدق است.
آيت در اين مورد كه هيچ بحثي نداشت و همه اين حرف ها را قبول داشت. تا سال هاي 41 و 42 غير از شيوه هاي سياسي اي كه حزب زحمتكشان در پيش گرفته بودند، چيز ديگري وجود نداشت كه كسي بخواهد بگويد آن قبول نيست و اين قبول است. بعد از سال 42 بود كه نقطه نظرات جديدي مطرح شد بعد هم شما از روي كدام يك از حرف هاي دكتر بقائي مي گوئيد كه مثلا او با نفوذ در ارتش مخالف بود؟ اگر بقائي مي دانست كه افسر شريفي در ارتش هست كه متدين است و خط و ربط سياسي خوبي دارد و به او هم سمپاتي دارد، مخالفت مي كرد؟
از جمله بحث هائي كه در حزب زحمتكشان شد و شهود آن هنوز هم زنده هستند، يكي همين نفوذ در ارتش و براندازي رژيم بود. دكتر بقائي مي گفت ما دنبال براندازي نيستيم و مبارزات قانوني مسالمت آميز را دنبال مي كنيم، در حالي كه آيت به مبارزات قانوني اعتقاد نداشت. البته اينكه از دكتر بقائي فاصله گرفته بود، منافاتي با خواندن كتاب «چه كسي منحرف شد» ندارد، چون اين كتاب ادعانامه اي عليه دكتر مصدق است و آيت تا آخر هم فكر ضد مصدقي داشت.
اينكه مي گوئيد آيت به مبارزه قانوني اعتقاد نداشت، در دوران قبل وقوع انقلاب، از شهيد آيت و دوستان و يارانش، كار غيرقانوني و انقلابي سر نزد كه بگوئيم جدا شده بودند تا حركات غير قانوني مسلحانه انجام بدهند.
فرآيند نفوذ اينها در ارتش، در غايت هدفش براندازي نظام بود و اين با فكر دكتر بقائي نمي خواند.
اينكه هدف آنها در نهايت براندازي رژيم بود، يك مسئله است و اينكه در نهايت كار غيرقانوني كرده باشند، مسئله ديگري است.
نفوذ در ارتش، حركت براندازانه و ضد رژيم نبود؟ اگر شاخك هاي اطلاعاتي رژيم تيزتر بود و اينها را مي گرفتند كه به صلابه شان مي كشيدند! در اينكه مواضع دكتر آيت و دكتر بقائي مخالف يكديگر است، بحثي نيست. نكته اين است كه شبهه اي كه بعد از انقلاب براي اتهام زدن به دكتر آيت مطرح كردند اين بود كه او و د كتر بقائي با هم ارتباط داشتند. اين موضوع چقدر صحت دارد؟
به نظر من بهترين بيان موضوع را خود شهيد آيت در دفاع از اعتبارنامه اش در مجلس كرده و لزومي به زياد و كم كردن آن نيست.
بر اساس خاطرات شخصي، آيا آيت اصلاً ارتباطي با دكتر بقائي داشت؟
با خود بقائي ارتباطي نداشت، ولي دوستان بقائي اغلبشان تربيت شدگان صحنه سياست و بعضي از آنها هم آدم هاي شديداً مذهبي بودند، بعصي ها البته خيلي مذهبي نبودند...
البته بدنه حزب زحكمتكشان غالباً مذهبي بود وبه ندرت توده اي ها و لائيك ها رفتند...
همين طور است. موقعي كه بقائي اعلاميه مرجعيت امام را مي دهد، نشان دهنده اين موضوع است. ديگراني كه حتي تابلوي مذهبي هم بالاي سرشان بود، از جمله نهضت آزادي كه اين كار را نكردند. حالا يا جرئتش را نداشتند و يا اساساً اعتقاد نداشتند...
آنهاكه اصلاً امام را قبول نداشتند و دنبال مرجعيت آقاي شريعتمداري بودند...
همين طور است. راجع به ارتباط با شخص دكتر بقائي، آيت نه فرصتش را داشت، نه ضرورتي مي ديد...
و نه اعتقادي داشت...
شهيد آيت در دفاع از اعتبارنامه اش طوري صحبت كرد كه به قول آقاي سيف زاده مردانه بود...
بقائي خودش هم در خاطراتش نوشته كه آيت مي توانست دو تا فحش به من بدهد و خودش را نجات بدهد، ولي ايستاد و از من دفاع كرد و من هيچ وقت اين موضوع را فراموش نمي كنم.
من اين را نديده ام، ولي بسيار عالي است. به نظر من صحبت هاي مرحوم آيت در آنجا بهترين سند است. آنهائي هم كه در جريان اعتراض به اعتبارنامه آيت از اين شاخه به آن شاخه پريدند و هنوز هم، به نظر من مزدوراني هستند كه پايشان به هيج جا بند نيست. اگر بخواهيم از اينها تعريفي را به دست بدهيم اين است كه اينها فقط به يك چيز مي انديشند و آن هم اينكه دو باره اين ملت به بند كشيده شود. تنها هنري كه شجره مصدق السلطنه دارد اين است كه ملت را كت بسته تسليم قدرت بيگانه كند. هيچ كار ديگري از اينها ساخته نيست. هيچ وجودي ندارند.
كار خاصي هم نكرده اند..
در دوره اول مجلس چند تن از سران اينها: آقاي بازرگان، يزدي، سحابي، صباغيان و ... نشسته بودند. عين اين مطلب را مي توانيد از مشروح مذاكرات مجلس در بياوريد. آيت در يك جلسه اي مي گويد من يك تنه حاضرم با همه آقايان در مناظره اي شركت و در باره جريان نهضت ملي و اختلافات آيت الله كاشاني و مصدق بحث و ثابت كنم كه مصدق خيانت كرد. هيچ يك دم برنمي آورند. من در جاهاي مختلف گفته ام كه اينها به مصدق هم اعتقادي ندارند.
پس به چه چيز اعتقاد دارند؟
به هيچ چيز. اينها خودشان مي دانستند كه مصدق كيست و چه كرده، يكي از دوستان مي گفت چرا اين آقايان اين همه از امام و ملت استفاده مي كنند، ولي باز...
باجش را به مصدق مي دهند...
نمك مي خورند و نمكدان مي شكنند. گفتم شما اشتباه مي كنيد. اينها مي دانند آنچه را كه دارند، از حمايت بيگانه دارند و اگر آنها نبودند، اينها عدد و رقمي نبودند كه بتوانند نمدي آفتاب كنند و بيايند در صحنه و وجودي را بروز بدهند. اينها هيچي نيستند. اين بيگانگان هستند كه با شبكه اي كه در داخل كشور و در قسمت هاي مختلف، به خصوص رسانه هاي تبليغاتي ما راه انداخته اند – راديو تلويزيون ما و مافياي رسانه كه دست آنهاست - هم نقاط ضعف اينها را مي دانند و هم از آنها حمايت مي كنند. اينها خوب مي دانند كه اگر بيگانگان يك لحظه دستشان را از پشتشان بردارند، از بين مي روند؛ در نتيجه سرسپرده و تسليم اراده آنها هستند و هيچ وقت به آنها پشت نمي كنند. اينها خودشان خوب مي دانند كه اگر مثل داستان بني صدر، امام صد بار هم از آنها حمايت كند و مردم هم به آنها رأي بدهند، رأي خود را از كجا آورده اند.
اولين كاري كه آيت بعد از انقلاب كرد، عضويت در حزب جمهوري و رياست دفتر سياسي حزب است. آيت در طول زندگيش نشان داده بود كه عملاً چندان تربيت حزبي را بر نمي تابد. اين تجربه، هم در حزب زحمتكشان اتفاق افتاد و هم بعد از انقلاب در حزب جمهوري اسلامي. چرا خودش حزب تشكيل نمي داد و به سراغ احزابي مي رفت كه آئينه تمام نماي افكارش نبودند و بعد با آنها اصطكاك پيدا مي كرد؟
در مورد حزب زحمتكشان، او يك جوان كم سن و سال و حزب يك درخت تناور بود و او به آن پيوست و فعاليت خود را شروع و در آن رشد كرد. از هرچه هم كه آن حزب داشت، به خوبي بهره برداري كرد. براي هر فردي يك سري مسائل اصولي وجود دارد كه نمي تواند تحت الشعاع اراده حزب قرار بگيرد. احزاب هميشه مي گويند اگر ما يك مركزيت داريم، ولي دموكراتيك برخورد مي كنيم. اين جنبه ها بايد در احزاب رعايت شوند. آيت انصافاً خودش يكي از پايه گذاران اصلي حزب جمهوري بود و از همان ابتدا نقش تعيين كننده داشت.
حتي در اعلاميه ايجاد حزب هم اسم دكتر آيت هست.
به نكته جالبي اشاره كرديد، بنابراين داستان حزب جمهوري با حزب زحمتكشان فرق مي كند، چون او در تأسيس حزب جمهوري نقش داشت. نمي دانم در آن جلسه استيضاح آيت چه گذشت، ولي مي دانم حزب نبايد افراد را در زمينه اصول و اعتقاداتي كه به شخصيتشان برمي خورد، مقيد كند...
پس چرا حزب زحمتكشان اين كار را با او كرد؟
اين دو تا خيلي با هم متفاوتند. استراتژي حزب زحمتكشان مبارزه مسالمت آميز بود. در خاطرات بعضي از دوستان مي خواندم كه بقائي مي گفته من طرفدار روش مهاتما گاندي هستم. يك كسي مي گويد من اين روش را قبول ندارم، يكي مي گويد حزب را قبول ندارم. اين فرق مي كند با آنچه كه در جلسه شوراي مركزي حزب جمهوري اتفاق افتاد.
پس اختلاف آيت با حزب زحمتكشان اصولي تر بود.
اساساً استراتژي متفاوتي بود، در حالي كه در حزب جمهوري مي گويد اين فرد را كه مي خواهد بيايد و در مجلس معرفي و وزير شود، قبول ندارم، چون در آنجا سوگند نمايندگي خورده ام...
به نظر شما سوگند نمايندگي مقدم بر تعهد حزبي است؟
صد در صد مقدم است. اتفاقاً اشاره به اين نكته ضروري است كه آيا اين سوگند، سوگند تعهدآوري است؟
ظاهراً مي گويند اعتقاد داريم، ولي عملاً ندارند...
من در نامه اي كه چند سال پيش خطاب به رئيس مجلس وقت نوشتم، پرسيدم بگوئيد كه آيا اين سوگند، سوگند تعهدآور هست يا از مقوله لغو در سوگند است كه قرآن مي گويد. اگر از اين مقوله است، به مردم اعلام كنيد تا بيچاره ها وضو نگيرند و بروند پاي صندوق هاي رأي و نماينده انتخاب كنند. اگر تعهدآور است، اين كارهاي شما برخلاف آن سوگند است. كسي نمي توانست به شهيد آيت بگويد تو چون عضو حزب هستي، وظيفه نمايندگيت را انجام نده. هر كسي كه گفته باشد، به نظر من آن تشكيلات اشكال دارد و به درد نمي خورد...
چون تشكيلات سياسي تشكيل مي شود كه نماينده به مجلس بفرستد تا او وظيفه اش را درست انجام بدهد، آن وقت تشكيلات سياسي بيايد و فرد را از جايگاه خود منعزل كند و بگويد تو كار خودت را انجام نده؟
يا به عبارت ديگر، تشكيلات سياسي براي رشد و ريشه دار كردن موازين اخلاقي در جامعه است و نمي تواند بيايد و ريشه اصلي ترين موازين اخلاقي افراد را بزند و بگويد تو برو و برخلاف سوگندت در فلان موضع سكوت كن.
به پيروزي انقلاب و حضور آيت در حزب رسيديم و اينكه كم كم آيت پست هائي را هم احراز كرد. چرا وارد دستگاه حكومتي شد و شغل گرفت؟
منظورتان را دقيق متوجه نمي شوم.
بعضي ها هستند كه در مبارزات نقش اساسي ايفا كردند، اما بيشتر ترجيح دادند مرجعيت سياسي و فكري شان را حفظ كنند تا اينكه بيايند و نقش آفرين سياسي بشوند و عملاً در صحنه باشند. آيت چنين ظرفيتي را داشت كه به عنوان يك نظريه پرداز بنشيند و نيرو تربيت كند و با واسطه در حكومت دخالت كند. چرا تصميم گرفت در صحنه حضور پيدا كند؟
اين سئوال را از شما دارم كه ايشان چه پستي گرفت؟
هم نماينده مجلس خبرگان قانون اساسي و هم نماينده مجلس شد و مهم تر از همه، از فعالين سياسي اي بود كه خيلي توي چشم مي آمد و حال آنكه خيلي ها نظريه پردازان قوي اي هستند، اما چندان آشكار نيستند. آيت در حالي كه ظرفيت اين را داشت كه نيروهائي را تربيت كند و به ميدان بفرستد، چرا تشخيص داد كه بايد خودش وسط ميدان بيايد .
اتفاقاً نظر من در اين زمينه با شما يك مغايرت جدي دارد. وقتي از پست صحبت مي كنيم، عبارت از جايگاهي است كه يك مقام بالاتري به فردي واگذار مي كند، مثلاً به كسي مي گويند تو رئيس ديوان عالي كشور باش، تو عضو شوراي انقلاب باش، تو رئيس دولت موقت باش، تو فرمانده فلان نيرو باش. چيزي كه براي من سئوال و اعتراض بود اين بود كه چرا هيچ كس به آيت نگفت با اين تجربه ها و دانش وسيع و به خصوص با اخلاصي كه در مجلس خبرگان بررسي قانون اساسي نشان دادي، اين قسمت مؤثر و مهم را تو به عهده بگير و اداره كن. هيچ جا پست به آن معنا كه اسمش را مي گذاريم به او ندادند.
به هرحال از طرف مردم نماينده شد و كانديدا حزب جمهوري اسلامي هم بود.
به اين نكته هم اشاره خواهم كرد. همين چند روز پيش فكر مي كردم كه اين بايد سئوال جامعه باشد كه چرا در شوراي انقلاب، چهره هائي كه خودمان مي دانيم، يعني همه تيپي از جمله بني صدر، بازرگان، حتي ميرحسين موسوي كه نه دانشي و نه دلبستگي اي به اين ملت و كشور داشتند، در آن مقطع حساس عضو هستند، ولي امثال آيت با آن اطلاعات وسيع و شجاعت و اخلاص، عضو نيستند؟ مي دانيد كه شوراي انقلاب در حقيقت مجلس كوچكي بود كه با حضور اين عناصر، تصميمات بسيار حساس و ويرانگري هم گرفت. آيت را به شوراي انقلاب راه ندادند، درحالي كه استحقاقش را داشت. اولين كاري كه قبل از پيروزي انقلاب شد، تأسيس حزب بود و در تأسيس حزب، آيت را شناخته بودند كه كنار خودشان قرارش دادند. با اطلاعات و دانش و نقشي كه آيت در مبارزات قبل از انقلاب داشت، سزاوار بود كه بگويند بيا و در شوراي انقلاب بنشين كه همفكري كنيم و كارها را پيش ببريم. من اين را يك نقطه ضعف مي دانم، اما معتقدم يك عامل منفي در اينجا وجود داشت كه سروكله آيت در مراكز مهم تصميم گيري مثل شوراي انقلاب پيدا نشود!
چه عاملي؟
عناصري كه مخالف خط و ربط اصيل انقلاب در ايران بودند.
در واقع شما معتقديد كه نقش اصلي در عدم راهيابي آيت به مراكز مهم رهبري جامعه را مصدقي ها ايفا كردند...
احسنت! يعني در حقيقت بيگانگان اين نقش را ايفا كردند. با توجه به اينكه در شوراي انقلاب مباحث بسيار مهم حقوقي مطرح بودند، چرا مثلا به دكتر محمود كاشاني نگفتند بيا؟ چرا نبايد از نيروي ايشان استفاده مي شد؟ آدمي كه هم انتساب خانوادگيش معلوم است و هم تحصيلات و مبارزات و روحياتش. اتفاقاً من روي اين نكته تأكيد دارم كه جرياني در كشور ما بود و هست كه افراد اصيلي كه مواضع سازش ناپذير دارند، به مراكز تصميم گيري راه پيدا نكند. خود شهيد آيت تعبيرش اين بود كه برخي نشسته اند و قانون گذاري هاي كيلوئي مي كنند. او در باره همه آن مصوبات نظر داشت، اما خودش كه نمي توانست برود و اصرار كند كه او را به آن جلسات راه بدهند.
خود او در اين زمينه كه چه كساني مانع از ورودش به مراكز حساس تصميم گيري مي شدند، حرفي داشت؟
نه، من الان چيز مشخصي در ذهنم نيست. اگر هم چيزي گفته شده بود، من نشنيدم، اما اين تعبير ايشان نشان دهنده مخالفت با روندي بود كه در شوراي انقلاب جريان داشت. آن طور كه از ايشان شنيده بودم، شوراي انقلاب به كميسيون هائي تقسيم شده بود كه راجع به مسائل مهم كشور مثل كشاورزي، بانك ها، صنايع و امثال اينها تصميمات قانوني مي گرفتند. ملي شدن بانك ها در دولت موقت و دوره شوراي انقلاب صورت گرفت كه محل بحث بسيار زيادي بود يا قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران در دولت موقت تصويب شد. اينكه شوراي انقلاب هم به آن مهر زد يا نزد، يادم نيست، ولي آنچه كه از شهيد آيت يادم هست اين است كه بگذاريد مجلس تشكيل شود، ديگر سيستم تصميم گيري پشت درهاي بسته وجود نخواهد داشت. اين به خصوص از نقطه اميدهاي او بود كه مجلس تشكيل شود.
تشكيل مجلس خبرگان و نوشتن قانون اساسي، امر بسيار مهمي بود. از زمينه هاي كانديداتوري آيت، اعم از زمينه هاي مردمي و سياسي و حزبي كه وجود داشتند و او از اين زمينه ها استفاده كرد و استقبالي كه از او شد چه خاطراتي داريد؟ چه شد كه تصميم گرفت به خبرگان بيايد؟
مرحوم آيت اساساً داعيه دار مسئوليت در اداره كشور بود، يعني قبل از انقلاب و از زماني كه مبارزات را شروع كرد، معتقد بود كه بايد آمد و مسئوليت گرفت و مملكت را اداره كرد. اين موضوع را كه به تعبير شما فقط يك نظريه پرداز باشد، قبول نداشت و مي گفت بايد مسئوليت به عهده گرفت. در زمان خبرگان من درگير كارهاي دوران انقلاب بودم و از دور نظاره مي كردم. انتخابات بود و حزب كانديدا مي داد و براي مردم همين تأئيد حزب كافي بود كه به كانديداي آن رأي بدهند، هرچند كانديداهاي حزب در تهران براي ما ناچسب و ناراحت كننده بودند و به اكثر آنها هم رأي نداديم، چون نمي شد به بني صدر و سحابي و منيره گرجي و عرب و ... رأي داد. آيت هم از اصفهان كانديد شد.
مجلس اساساً پست تلقي نمي شود، چون نماينده مجلس عضوي از جامعه است كه از طرف مردم مأموريتي به او واگذار مي شود، به همين دليل نماينده مجلس بايد از هر تعرضي مصون باشد و حدود اختياراتش هم به هيچ مقامي وابستگي ندارد. او اين اختيارات را از مردم گرفته و اگر نماينده واقعي مردم باشد، چه در مجلس شورا و چه در مجلس مؤسسان، بايد در چهارچوب قراردادش با مردم انجام وظيفه كند و كسي كه روزي اهل مبارزات سياسي بوده، شايسته است كه در اين مسير، قدم پيش بگذارد و اگر شهيد آيت در اين مسير قدم جلو نمي گذاشت...
قانون اساسي به سمت و سوي ديگري مي رفت...
اين يك موضوع است. در مجلس شورا هم اگر قدم پيش نمي گذاشت، چه جوابي براي مردم داشت كه بگويد من عمري مطالعه و تحقيق كردم، ولي در برابر جريانات انحرافي موضع گيري نكردم. مجلس شورا به خصوص جائي است كه اگر فردي واقعاً نماينده مردم باشد و داعيه احساس مسئوليت و تعهد داشته باشد، مي تواند وظيفه اش را انجام بدهد و رسالت ملي واقعي خود را عملي كند.
مرحوم آيت در مقام عضوي از هيئت رئيسه در كنار شهيد بهشتي و آقاي منتظري بسيار هوشمندانه عمل و به موقع صحبت مي كرد. اين يكي از نقش هاي بارز او بود و خيلي هم ليبرال ها را عصباني مي كرد. او در تاكيد بر اصل ولايت فقيه حتي از فقهاي حاضر در مجلس هم جلو افتاده بود. چه عاملي موجب شد كه آيت اين همه روي اين اصل پافشاري كند و به آن اعتقاد داشته باشد؟ چون همين اصرار براي ليبرال ها تبديل به سئوال شده بود كه چطور خود صاحب علّه ساكت است و اين طور تأكيد نمي كند، اما آيت خودش را جلو انداخته است؟
اولاً آيت در همان ابتداي امر در مجلس خبرگان نقش بسيار مهمي را ايفا كرد و اين هم به خاطر سياسي بودنش بود. ابتدا به اين نكته اشاره كنم كه توصيف اين گروه تحت عنوان «ليبرال» صحيح نيست، چون مفهوم آن متناسب باعملكرد خيانتباراين افراد نيست.اتفاقاً به شما بگويم كه اينها از اين اصطلاح استقبال مي كنند و از اينكه ليبرال تلقي بشوند، خيلي هم راضي هستند، در حالي كه اينها در هيچ زمينه اي – نه زمينه هاي اقتصادي و نه زمينه هاي سياسي- هيچ بوئي از آزادي و آزادگي نبرده اند و لذا من اصطلاح «ليبرال» را براي آنها به كار نمي برم. بهترين اصطلاحي كه مي توانم براي آنها به كار ببرم «ملي نما»ست. ملي نماهائي كه در مجلس خبرگان حضور داشتند، براي هيئت رئيسه مجلس خبرگان ليستي را تهيه كرده و در رأس آن آقاي طالقاني را گذاشته بودند. آقاي بهشتي را هم گذاشته بودند، چون نه قابل نفي كردن بود و نمي شد او را كنار گذاشت و نه مي شد از مديريتش چشم پوشي كرد، اما بقيه تيپ هائي مثل سحابي، شده بودند هيئت رئيسه مجلس خبرگان. شهيد آيت در مقابل آنها ليستي را تهيه كرد و آقاي منتظري را گذاشت.درآن دوره آقاي منتظري براي مجلس اعتباري بود، اما اين واقعيت، غيرقابل انكار است كه مديريت مجلس به عهده آقاي بهشتي بود. اين روزها داشتم فكر مي كردم كه اگر براي هر كسي يك ويژگي برجسته را بخواهيم تعريف كنيم، به نظر من مديريت آقاي بهشتي در مجلس خبرگان و تصويب قانون اساسي، از لحاظ اهميت قانون اساسي در هر كشوري، برجسته ترين خروجي زندگي ايشان بود. ساير اعضاي هيئت رئيسه مجلس خبرگان، تقريباً هيچ كدام از آن باند نيستند و گرايشات طبيعي اكثريت آنها به سمت حزب الله و فقاهت و روحانيت بود و به اين ليست رأي دادند. به هرحال كار مهمي كه مرحوم آيت كرد، ارائه اين ليست بود كه در اداره مجلس خبرگان و روند كار آن بسيار مؤثر بود. اما در مورد سئوالي كه كرديد، درست است. مرحوم آيت دفاع از اصل ولايت فقيه را به عهده گرفت و آقاي بهشتي سئوالات و اعتراضات نمايندگان را در اين زمينه به او ارجاع و دكتر آيت هم جواب مي داد.
از تريبون هيئت رئيسه هم پائين مي آمد و در جايگاه نمايندگان مي ايستاد و جواب مي داد...
اما اين طور نيست كه بگوئيم ديگران نمي خواستند يا امام نمي خواست و مرحوم آيت با اصرار دنبال اين قضيه بود. چندي پيش خاطراتي را خواندم كه از قول شهيد آيت نقل شده بود من چيزي را كه وجود داشت، قانوني كردم. اين طور نيست كه من اصل ولايت فقيه را ابداع و اختراع كرده باشم، بلكه چيزي را كه وجود داشت، دنباله اش را گرفتم. من تصورم اين است كه بيشترين محاسبه ايشان در دفاع از اين اصل، يك محاسبه تاريخي بود.
به خاطر وضعيتي كه آيت الله كاشاني پيدا كرده بود...
بله، از لحاظ سياسي و تاريخي و نقش خطرناكي كه دولت هاي غربي با لابي هايشان در كشور ما ايفا مي كردند، مرحوم آيت به اين نتيجه رسيده بود كه رأس حكومت بايد دور از دسترس آنها باشد. روحانيت در مجموع در طول تاريخ از سلامت بالائي برخوردار بوده و اگر عناصري هم اين وجهه غالب روحانيت را نداشتند، زود شناخته و طرد شدند. منتهي از لحاظ حقوقي مسائلي مطرح مي شدند كه ايشان جواب مي داد و دفاع مي كرد و اين كار را با اعتقاد هم انجام مي داد.
از جمله اينكه ضرورت ندارد فرماندهي كل قوا با يك نظامي باشد و بايد اين فرماندهي را به ولي فقيه داد.
اين نكته يادم نبود، خوب شد كه اشاره كرديد. اين سئوال را مطرح كردند كه وقتي از حكومت ملي صحبت مي كنيد، آيا حضور ولي فقيه در رأس حكومت، منافاتي با اين حرف ندارد؟ مرحوم آيت دفاع كرد و گفت: ولي فقيه هم منتخب مردم است كه در حركت اول با حركت ميليوني مردم انتخاب شده و در حركت بعدي به واسطه مجلس خبرگان كه اعضاي آن هم منتخب مردم هستند، انتخاب مي شود.
در دوره اي كه در مجلس نقش آفريني مي كرد، با دوستان بيرون از مجلس هم لابي داشت؟
فكر نمي كنم، چون من خودم دو سه بار به مجلس رفتم و با او درباره اوضاع سياسي كشور و مسائلي كه وجود داشتند، گفتگو كرديم. چيزي به نظرم نمي آيد كه از بيرون مطلبي گرفته و منعكس كرده باشد.
.
از آغاز و انجام كانديداتوري ايشان براي رياست جمهوري چه خاطراتي داريد؟
ايشان در خيابان سوم اسفند ستادي داشت كه شايد دوستاني چون شهيد نامجو برايش جور كرده بودند. تا زماني كه آقاي فارسي كانديد بود، حزب كانديداي مشخصي داشت و همه نيروها هم دنبال او بودند و مرحوم آيت هم حرفي نداشت.
شهيد آيت با آقاي فارسي مشكلي نداشت؟
نه، هرچند فارسي هم مصدقي بود. من يك بار به آيت گفتم شما كه در حزب از ايشان براي اين مسئوليت حمايت كرديد، با توجه به مصدقي بودن او چه توجيهي داريد؟ چون آيت و مصدقي ها مثل جن و بسم الله بودند. گفت ايشان قضايا را نمي داند و اينها را نمي شناسد و از روي عناد، مصدقي نشده است. اين تعبيري بود كه شهيد آيت داشت. من مسئول ستاد ايشان بودم. آقاي فارسي به دليل همان موضوع افغاني الاصل بودن كه گروه هاي ديگر مطرح كردند، كنار رفت و مرحوم آيت جزو 9 نفر باقيمانده ماند و آمد و نطق هائي كرد كه يكي از آنها در تلويزيون بود.
بضاعت تبليغاتي شما براي آيت چطور بود؟ كسي هزينه كرد؟
بسيار ضعيف و محدود. ما دو تا پوستر سياه و سفيد چاپ كرديم. دائماً نطق هاي راديوئي او را گوش مي كردم كه بسيار افشاگرانه بودند، به خصوص در مورد بني صدر بي آنكه اسم بياورد، مي گفت در بين نامزدهاي رياست جمهوري كسي وجود دارد كه در مجلس خبرگان با اصول قانون اساسي و اصل ولايت فقيه مخالف بود و حالا آمده و نامزد رياست جمهوري شده است. يكي از خبرنگاران به من مي گفت كه بني صدر گفته كه من با اصل ولايت فقيه مشكل ندارم.
بله، براي اينكه رأي جمع كند، منكر شد، ولي در مجلس خبرگان رأي نداده بود.
يك كسي كه به قانون اساسي رأي نداده، بايد خيلي وقيح باشد كه بيايد و اين گونه حرف بزند. به هرحال تبليغات شهيد آيت در همين حد بود و يكي هم در نطق راديوئي.
اطرافيانش در باره او سخنراني و تبليغ نكردند؟
اصلاً فرصتي نبود، ضمن اينكه انتخابات رياست جمهوري چون گستره بسيار وسيعي دارد، غير از راديو و تلويزيون، هيچ رسانه اي نمي تواند نقش چندان مهمي ايفا كند و فايده اي ندارد. اما آنچه كه از لحاظ تاريخي مي تواند اهميت داشته باشد اين است كه پس از كنار گذاشته شدن آقاي فارسي، جامعه مدرسين به اتفاق – غير از يك يا دو نفر – به مرحوم آيت اقبال نشان دادند. با توجه به اينكه اساساً حافظه تاريخي ما خيلي خوب كار نمي كند و يا اين مسئله مطرح نشده، من هم روي اين موضوع به ترديد افتاده ام، اما اين جزو معلومات ذهني من است.
رابطه شهيد آيت با جامعه مدرسين خيلي خوب بود و درس هائي از تاريخ ايران و نقد مصدق را هم براي جلسه هاي قم تدريس مي كرد، اما اينكه جامعه مدرسين به آيت اقبال نشان داده باشد، دست كم از اطلاعات آشكار نيست.
اكثر اعضاي جامعه مدرسين در مجلس خبرگان حضور داشتند و آيت را با اين ويژگي ها شناخته بودند. آنچه كه از مسلمات ذهن من هست و مي شود در باره آن تحقيق كرد اين است كه بعد از كنار رفتن فارسي، 22 تن از 23 نفر جامعه مدرسين از آيت حمايت كردند، اما با اينكه مرحوم آيت در صحنه بود، حزب حمايتي نكرد. چند تن از افراد حزب به قم مي روند و با جامعه مدرسين نشستي دارند و به اين نتيجه مي رسند كه جامعه مدرسين از آقاي حبيبي حمايت كند. بعد از شهادت آيت، در مجلسي كه سخنراني داشتم، اين مطلب را به صراحت گفتم.
البته جامعه مدرسين قطعاً آيت را بهتر از حبيبي مي شناختند و رابطه آيت هم با روحانيت خوب بود.
خيلي هم خوب بود. با آقاي منتظري و امثال ايشان رابطه بسيار صميمي اي داشت. به احتمال زياد اين ماجرا را خود آيت برايم تعريف كرد كه عده اي از آقايان حزب جمهوري به قم مي روند و از جامعه مدرسين مي خواهند كه از حبيبي حمايت كنند. نمي خواستند بني صدر بي رقيب بماند، ولي خود حزب هم از حبيبي حمايت زيادي نكرد.
چه انگيزه اي داشتند كه بروند و نظر جامعه مدرسين را عوض كنند، ولي خودشان از حبيبي حمايت نكنند؟ البته حزب در لحظات آخر حمايت بي رمقي از حبيبي كرد كه در روزنامه جمهوري اسلامي هست، ولي حمايتش كالعدم بود.
در صحنه سياست چيزي كه خيلي عبرت آموز است، اين است كه كساني كه با سياست برخورد اصولي ندارند، خيلي اوقات ضرر همه جانبه مي كنند. به هرحال همين حمايت ضعيف به قول شما كالعدم، ضرر همه جانبه اي هم داشت، چون گروه خون حبيبي به گروه خون حزب جمهوري نمي خورد و براي حزب ارزشي نداشت كه بخواهد روي او سرمايه گذاري كند.
در مقايسه با تبليغات پرحجمي كه حزب در مورد جلال الدين فارسي كرد، براي حبيبي سرمايه گذاري چنداني هم نكرد. به هرحال، چه شد كه مرحوم آيت كنار رفت؟
ما عملاً ديديم كه قضيه بردي پيدا نكرد. جوّ، جوّ شور و انقلابي گري و تبليغات به قول مرحوم آيت «تبليغات پودر لباسشوئي» يعني تبليغات كاغذي و ديواري و غيره كه در اختيار او نبود، ديديم ظاهراً زمينه اي براي رأي آوردن آيت وجود ندارد. مرحوم امام هم آن روزها مطلبي به اين مضمون گفته بودند كه اگر كساني مي بينند رأي ندارند، بهتر است كنار بروند.

خود شهيد آيت هم با توجه به شرايط تمايل داشت كنار بكشد.
ايشان از نظر روحي خيلي ناراحت بود كه دوستانش با او همراهي نكردند. بالاخره هر كسي ظرفيتي دارد. انسان خودش بهتر از هر كسي خودش را مي شناسد. وقتي ببيند اين طور خالصاً مخلصاً به صحنه آمده و با دشمن مبارزه كرده و از سوي كسي حمايتي نمي بيند، طبيعتاً مأيوس مي شود. دشمن را اگر نزني، او تو را مي زند، ترديدي در اين وجود ندارد. انساني كه با دشمن مبارزه كرده، مزدش اين نيست كه از دوستان بي مهري ببيند. يادم هست كه يك مقداري افسرده و ناراحت بود. هر كسي وقتي ببيند اين همه مايه گذاشته و فعاليت كرده و هيچ كس متوجه تلاش هاي او نيست، ناراحت مي شود. الان هم اين نكته را به ضرس قاطع مي گويم كه مرحوم آيت به هيچ وجه دنبال پست و مقام نبود، بلكه براي خودش نوعي رسالت اجتماعي، ديني، اخلاقي و انساني قائل بود و دنبال آرمان و ايده خود مي رفت. به نظر من آقاي فارسي حداقل از نظر خط و ربط سياسي و قدرت تحليل سياسي با آيت قابل مقايسه نبود...
فارسي روي انديشه ديني كار زياد كرده و آثار ارزشمندي هم دارد، اما قدرت سياسي آيت خيلي بيشتر بود.
آيت در زمينه شناخت تاريخ ايران كم نظير بود. به نظر من كسي كه تاريخ نداند، حق ندارد ادعاي سياسي داشته باشد. انسان بايد تاريخ بداند كه متوجه شود از كجا آمده است و به كجا دارد مي رود و آيت انصافاً تاريخدان بود، حافظه بسيار قوي اي داشت و من هر وقت يادم مي افتد، مي گويم كساني را كه مرتكب اين جنايت شده اند، بايد در يك محكمه ملي به محاكمه جدي كشيد كه كشتن يك سرمايه ملي چه توجيهي دارد؟ من شك ندارم كه آن بچه هائي كه اين كار را انجام دادند، آلت فعل بي ارزشي بودند و عاملين اصلي كسان ديگري بودند كه بايد به موقع خودش درباره آن بحث و گفت وگو شود.
اما در مورد علت انصراف، با توجه به فضا و شرايط زماني، ايشان به اين نتيجه رسيد كه انصراف بدهد و ما هم موافقت كرديم، اما بعدها من خودم را به شدت سرزنش كردم. اين را مي گويم تا در تاريخ بماند كه انسان در صحنه سياست مطلقاً نبايد به برد و باخت مقطعي فكر كند. خود ايشان هميشه تعبيرش اين بود كه ما براي ثبت در تاريخ حرف مي زنيم و اين يك تعبير درست و يك امر واقع گرايانه است و يك موضوع تخيلي نيست، چون حافظه ملت، همواره گذشته ها را پشت سر مي گذارد، جلوتر مي آيد، تجزيه و تحليل و سره را از ناسره جدا و اصيل را انتخاب مي كند.
در آن مقطع حساب كرديم كه ايشان برنده نخواهد بود و بهتر است كنار برود كه به نظر من چنين محاسباتي صد در صد غلط است. گاهي اوقات انسان با شكست هائي روبرو مي شود كه عين پيروزي است. در آن صحنه اي كه بني صدر و حبيبي و امثال اينها كانديدا بودند، بايد آدمي مثل آيت در صحنه مي ماند و به مردم مي گفت درست است كه به من راي نمي دهيد، ولي من در صحنه مي مانم تا بگويم كه اين آقايان را قبول ندارم و صالح نمي دانم، چون اگر صالح مي دانستم، نمي آمدم و در مقابل آنها كانديد نمي شدم.
آيت كه در حزب آمد و از نامزدي آقاي فارسي حمايت كرد، يك محاسبه مهمش اين است كه بني صدر رئيس جمهور نشود و مي دانست آقاي فارسي، بني صدر نيست، در حزب است و با حزبي ها همكاري مي كند و آن طور براي مملكت مسئله ساز نخواهد بود، بنابراين براي مقام و پست به صحنه نمي آيد. اي كاش آيت مي ماند و كناره گيري نمي كرد.
اين نكته را بايد از نظر تاريخي در نظر داشت كه عده اي در جامعه، اصولگرا هستند. اصولگرا يعني كسي كه حاضر نيست خط فكري و سياسي خود را تغيير بدهد و مصلحت گرايانه انتخاب خود را عوض كند، بلكه به دنبال اصول است، يعني مي خواهد حق را به هر شكلي كه هست محقق كند. خود من بعد از كنار رفتن آيت، ديگر نامزدي براي انتخاب نداشتم و امثال من زياد بودند.
شايد اگر مي ماند، رأي بدي هم نمي آورد.
احتمال داشت، ولي ماندنش درس هاي زيادي هم مي توانست داشته باشد، از جمله اينكه آي مردم! آيت در صحنه بود. شما چه كرديد كه او را رها كرديد و رفتيد و به بني صدر رأي داديد؟ آي دوستان! شما چه محاسبه اي كرديد كه از آيت حمايت نكرديد و يك نمره منفي در كارنامه شما ثبت شد.
در مجلس اول همه دار و دسته بازرگان بودند و در همان جا هم ماهيت خود را بروز دادند، چون مجلس جاي زيرآبي رفتن نيست. فرقش با شوراي انقلاب اين است كه در شورا پشت درهاي بسته تصميم مي گرفتند، اما در مجلس همه چيز علني است و هر كسي هرچيزي كه بايد، ارائه مي كند. به هر صورت امثال بنده در تشويق آيت به كناره گيري از كانديداتوري رياست جمهوري اشتباه كرديم. بايد قاطعانه مي ايستاديم و به آيت مي گفتيم در صحنه بماند، چون هر تعداد رأي اي كه مي آورد، نماينده يك عده آدم اصولگرا بود كه دنبال برد و باخت نيستند، بلكه دنبال حقيقت هستند و دقيقاً همين ها هستند كه سرنوشت تاريخ را رقم مي زنند. كساني كه حمج الرعا هستند و...
و اتباع كل نائق...
اينها كف هاي روي آب هستند كه قرآن بهترين تعبير را درباره آنها دارد، اما اين اشتباه را كرديم و دوستاني هم كه نزديك بودند و امكاناتي داشتند، سزاوارتر بود كه از او حمايت مي كردند و به برد و باخت نمي انديشيدند.
شهيد آيت كسي بود كه نقد مصدق را در سخت ترين شرايط تاريخي انجام داد و هنگامي كه در سال 57، ده ها هزار تن را بر مزار مصدق جمع كردند تا از او تجليل كنند، كليد زد و در آن برنامه تلويزيوني كه قطب زاده به اخوي شما و دكتر آيت وقت داد و اخوي وقتشان را به شهيد آيت دادند، او آن صحبت هاي عجيب را كرد كه مثل بمب در جامعه صدا كرد. كار بسيار شجاعانه اي بود كه در اوج چهره سازي و اسطوره سازي از مصدق، يك كسي آمد و با اسناد و مدارك محكم افشاگري كرد. از آن ماجرا چه خاطره اي داريد؟
آنهائي كه طبل توخالي هستند، يعني يك اقليت پرمدعاي زبان دراز كه تعبير شهيد آيت در مجلس شورا در باره اينها به اعتقاد من عالي ترين تعبير بود و گفت: «مَثَل اينها مَثَل آن عربي است كه از راه رسيده و در ديگ در حال طبخ موشي انداخته است و مي گويد اَناَ شريك. بديهي است كه صاحب ديگ مي گذارد و مي رود، چون غذا نجس شده، اما اين نجاست خوار است و برايش مهم نيست كه غذاي حاضر و آماده، نجس شده باشد.» اين اقليت سر و صدا كردند، اما شهيد آيت نكته اي را خوب مي دانست و آن اينكه وجدان تاريخي ملت، شيوة او را مي پسندد. حق و حقوق مؤمنين و متدينيني كه در نهضت ملي فداكاري كرده بودند، پايمال شده بود.
ما يك زبان و قلم داريم كه مي گويد و سخنراني مي كند و مي نويسد و يك زبان حال مردمي را داريم كه ساكتند. اين مردم طرفدار آيت الله كاشاني و كساني بودند كه جريان ديني را دنبال مي كردند. من چون در زندان رژيم گذشته بوده ام، بر اين امر واقفم كه ساواك در كارگرداني و حتي ايجاد اكثر گروهك هاي سياسي- از جمله حزب توده، چريك هاي فدائي، مجاهدين خلق، نهضت ملي، جبهه ملي و امثالهم نقش داشت و جالب اينجاست كه اين طيف كه از چپ چپ شروع و به راست راست ختم مي شد، همگي مصدقي بودند! وجدان جامعه ما به عنوان يك موجود زنده، اين را مي فهميد و مرحوم آيت اين را درك كرده بود كه اگر حقيقت به مردم گفته شود، خيلي زود، كنه و اصل مطلب را درك مي كنند.
حمايت آيت الله كاشاني از اعضاي زنداني حزب توده و جلوگيري از اعدام آنها، در تاريخ ما مطلب كوچكي نيست و بسيار مسئله بزرگي است. كساني كه بدترين توهين ها و بي مهري ها را به آيت الله كاشاني كردند، ايشان وساطت كرد و از اعدام نجاتشان داد، چون آقا درك كرده بود كه اين بيچاره ها گناهي نكرده بودند كه كشته شوند و اگر هم كشته مي شوند، عوارض بدي براي جامعه داشت. مرحوم آيت هوشيار بود و مي دانست كه بُرد حقيقت در جامعه بشري زياد است، منتهي نمي گذارند آشكار شود. خاك روي آن مي ريزند و با ترور، زندان و سانسور جلوي آن را مي گيرند. اينها حربه هاي اين جماعتي است كه تأكيد مي كنم به آنها نبايد گفت ليبرال...
چون اين نوع برخوردها با ليبراليسم نمي خواند...
اشاره كرديد كه آنها در 14 اسفند 57 رفتند و آيت در 23 اسفند آمد و صحبت كرد. يادم هست كه صحبت هايش فوق العاده جاذبه داشت و خيلي هم با شجاعت و شهامت حرف زد. مطلبي كه دلم مي خواهد در اينجا بياوريد و زنده كنيد، مقاله علي اصغر حاج سيد جوادي عليه صحبت هاي آيت بود تحت عنوان «به تاريخ دروغ نگوئيد»...
البته آقاي خسروشاهي جواب مفصلي به اين مقاله داد تحت عنوان «و البته به تاريخ دروغ نگوئيد» كه حاج سيد جوادي چاپ كرد، بعد دو باره جواب داد، ولي جواب دوم آقاي خسروشاهي را چاپ نكرد.
و مرحوم آيت از آن به بعد هميشه ذكر «علي اصغرخان حاج سيد جوادي» را به مناسبت هاي مختلف مي كرد كه يعني اينها اين جوري هستند و اين ماهيت را دارند. اما در مورد قضيه 14 اسفند، خود امام هم عليه آنها صحبت كوبنده اي كردند.
حالا برسيم به مجلس. شما و همفكراني كه به نوعي ريشه در افكار آيت الله كاشاني و جريان مذهبي نهضت ملي داشتيد، آيا در مجلس شبه فراكسيوني داشتيد يا نه و همكاري هاي شما با يكديگر به چه نحو بود؟ چون شما و شهيد آيت همدست و هم پيمان بوديد. اين هماهنگي ها چگونه و بر چه محورهائي پيش آمد؟
بعد از برگزاري انتخابات و تشكيل مجلس اول، يادم هست قبل از اينكه مجلس تشكيل شود، مجلسي در گمانم مدرسه رفاه تشكيل شد تا در باره هيئت رئيسه مجلس بحث شود. در ذهنم هست كه آقاي باهنر حضور داشت. ديگران را يادم نمي آيد. صحبت از اين بود كه چه كسي رئيس مجلس بشود. من واقعا فكر مي كردم كسي كه شايستگي داشته باشد خوب است كه رئيس مجلس باشد و در آنجا دكتر آيت را پيشنهاد كردم.
خود دكتر آيت هم بود؟
به نظرم نبود، جالب اين است كه به محض اينكه بلند شدم براي صحبت بروم، خيلي ها ابراز احساسات كردند.
يعني پيشنهاد شما را تأئيد كردند؟
نه، نسبت به شخص من ابراز احساساتي صورت گرفت، هم به دليل انتساب خانوادگي و هم از اين نظر كه مي دانستند تازه از زندان بيرون آمده ام. صحبتم اين بود كه همه نظر دكتر آيت را نسبت به روحانيت مي دانند، در مجلس خبرگان هم نقش مؤثر و خوب ايشان را ديده اند. حسن ديگرش هم اين است كه روحاني نيست كه بگويند حكومت، حكومت آخوندي خواهد بود و چه بهتر از اين؟ تصورم اين بود كه آقايان رأي مثبت خواهند داد. به قول شاعر: «عارفان در مقام معزولي/ همه شيعي و بايزيد شوند/ چون بر سر مقام آيند/ همه با شمر و با يزيد شوند» اين پيشنهاد را كه دادم، ديدم همه روي ها در هم كشيده شد، درحالي كه من حقيقتي را گفته بودم و الان هم اگر پايش بيفتد، مي گويم كه اين معيارها، معيارهاي خوبي هستند. تنها كسي كه در تيپ مسلمان هاي مجلس اول، پارلمان را مي شناخت، دكتر آيت بود، چون همه مذاكرات مجالس گذشته را مطالعه كرده بود و مي دانست.آ شيخ قدرت الله نجفي كه مي گفت موقع افتتاح مجلس اول، هيچ كدام نمي دانستيم بايد چه كار كنيم. فقط آيت بود كه گفت بايد برويم و براي اداره مجلس، آئين نامه تهيه كنيم. بعد آمديم در مجلس و ديديم از اين خبرها نيست و در برابر بازرگان و ديگران، به آقاي هاشمي رأي داديم. ما به آيت گفتيم كه نايب رئيس باشد، همان نقشي كه در مجلس خبرگان هم داشت، ولي باندبازي موجود در مجلس، اين را هم اجازه نداد كه اتفاق بيفتد، چون وجودش در هيئت رئيسه مي توانست بسيار مفيد باشد. اشاره به فراكسيون كرديد، واقعاً چنين فرصتي پيش نيامد، چون عمر نمايندگي شهيد آيت هم بيش از يك سال و نيم نبود. بيشتر شوراي مشورتي در باره امور جاري مجلس داشتيم و اغلب جلسات هم در منزل ما تشكيل مي شدند.
چه كساني در اين جلسه شركت مي كردند؟
من، دكتر آيت، شهيد ديالمه، آقاي رشيديان...
از حواشي جلسه طرح اعتبارنامه چه خاطراتي داريد؟
رأي گيري براي اعتبارنامه، غير علني است، ولي مرحوم آيت تقاضاي رأي علني كرد و اين خيلي موضع مهمي بود. براي اهل تحقيق و دانشجويان يك سرمايه است كه ايشان تقاضاي رأي علني كرد.
با وجود اينكه بحث را تا خصوصي ترين زواياي زندگي او كشيدند و برايش شايعه درست كردند، ولي با اكثريت قاطعي رأي آورد.
اعضاي وزين مجلس به او رأي مثبت دادند. فقط حاج شيخ فضل الله محلاتي واقعاً در تشخيص خود اشتباه كرد كه بعد از بحث عدم كفايت بني صدر آمد و به اشتباهش اعتراف كرد.
در مورد آيت؟
نه، در مورد خط و ربطي كه باعث اين اشتباه شد. در مجلس علي الاصول بايد آرا علني باشند تا معلوم شود فراكسيون ها چگونه عمل مي كنند. به نظر من اتفاق فاجعه باري كه پيش آمده اين است كه آئين نامه داخلي مجلس را به قدري زير و رو كرده اند كه دچار دگرديسي شده و آرا را برعكس آنچه كه در آئين نامه مشروطيت وجود داشت، غير علني و مخفي اخذ مي كنند.
آيت به رغم اينكه با راي بالائي اعتبارنامه گرفت، اما در مجلس در يك حالت غربت و انفراد به سر مي برد. حتي همان هائي هم كه به او رأي داده بودند، چندان اعتنائي به او نمي كردند. خاطرات شخصي شما از اين حالت او چيست؟
مرحوم آيت روحيه اش خوب بود و كارش را انجام مي داد، منتهي سمپاشي، سعايت و بدگوئي، كار خودش را انجام مي دهد و افراد را وادار مي كند كه جانب احتياط را نگه دارند و به چنين افرادي خيلي نزديك نشوند. مثلا يادم هست كساني را كه كمي به آيت نزديك بودند، ديگران سعي مي كردند آنها را بايكوت و يا حتي حذف كنند. مثلا آقاي دكتر مدني كه به نظر من يكي از شايسته ترين افراد بود، براي شوراي نگهبان معرفي شد. ايشان هم كار قضايي كرده بود، هم حقوقدان، هم تاريخدان بود و هم ازنظر نجابت و وقار، فردي استثنائي بود. در مجلس اول به او رأي ندادند، چون مي دانستند با آيت دوست است و افكار و انديشه هاي آيت الله كاشاني را قبول دارد. به نظرم مي آيد كه محمد علي هادي در اين زمينه نقش عمده اي داشت كه به او رأي ندهند. مرحوم آيت به حقيقتي رسيده بود و از ابراز آن هم ابائي نداشت و كار خودش را انجام مي داد و لذا توسط همان گروه پرمدعائي كه اشاره كردم مورد هجوم و سعايت و سمپاشي دائمي بود.
آيت كم حرف مي زد، ولي محكم و قاطع...
اما به شدت از صحبت كردن نمايندگان دفاع مي كرد. شايد بعد از 7 تير و شهادت آيت كه مجلس ضربات كاري خورد،اين تلاش براي محدود كردن نمايندگان صورت گرفت .از جمله نكاتي كه بد نيست در اينجا به آن اشاره كنم اين است كه وقتي براي بحث عدم كفايت سياسي بني صدر آئين نامه نوشته مي شد، يك عده مي گفتند وقت محدودي براي رئيس جمهور بگذاريم كه بيايد و دفاع كند، ولي مرحوم آيت مي گفت اصلاً نبايد محدوديت قائل بشويم. به قضايا يك نگاه اصولي داشت و در نگاه اصولي غيرممكن است كه تير انسان به خطا برود. بني صدر اصلا نيامد در مجلس صحبت كند، ولي واقعيت اين است كه رئيس جمهور، نماد يك ملت است و حق دارد بيايد و حرف بزند، اما يك عده به خيال خام خودشان به دنبال اين بودند كه به او تريبون ندهند و او را محدود كنند.
تصميمات مجلس آن قدر مهم نيستند كه مكانيسم و جريان مذاكرات و گفتگوها. اينها هستند كه به درد دنيا و آخرت ملت مي خورند و علني بودن مذاكرات به همين دليل است كه ملت در جريان قرار گيرد. اگر علني بودن مذاكرات حذف شود، مجلس مشروعيت خود را از دست مي دهد و حالا كه علني است، بايد محتوا داشته باشد و محدود كردن زمان مذاكرات يعني از بين بردن مجلس.
يكي از ايرادهائي كه به آيت مي گيرند اين است كه بسياري از افراد از ماهيت بني صدر مطلع بودند، منتهي با توجه به ظرفيت 11 ميليون رأي اي كه پشت سر او قرار گرفته بود، اين نحوه مواجهه خشن آيت با بني صدر را تا حدودي زودهنگام و اين را يكي از مصاديق تندروي آيت مي دانند. تحليل شما چيست؟
به هيچ وجه زودهنگام نبود. مسئله برخورد اصولي با مسائل است. وقتي انسان انحرافي را مي بيند، بايد واكنش نشان بدهد. آنچه كه به انسان شهامت و جسارت مي دهد و ترس را از وجود انسان دور مي كند، آگاهي و بصيرت اوست، چون ريشه ترس در جهل است. شناختن ريشه اي يك سوژه خيلي مهم است. فرق زيادي است بين اينكه انسان بداند فردي آدم خوبي نيست و اينكه بداند به چه دلايلي آدم خوبي نيست. آيت ريشه اين جريان سياسي را كه در پي براندازي و پايمال كردن حقوق مردم و لگدمال كردن استقلال كشور است، مي شناخت.
يعني كس ديگري نمي شناخت؟ اين نحوه تند و بي ملاحظه از نظر شما زودهنگام نبود؟
مطلقاً! وظيفه يك ديده بان همين است. هر كسي در جامعه به اندازه اي كه قدرت ديد دارد، ديده بان است. نمايندگان مردم ديده بان هاي خط مقدم جامعه هستند و بايد ديده باني خود را صادقانه انجام بدهند. در جائي كه اعتبارنامه آيت مطرح شد، قضيه شدت و حدّت پيدا كرد، يعني آنها اين ماجرا را شروع كردند. اگر آقاي احمد سلامتيان با اعتبارنامه شهيد آيت مخالفت نمي كرد، آن مذاكرات به وجود نمي آمد، بنابراين خيلي بي انصافي است كه انسان حركات شرم آور جرياني را كه ادعاي احترام به حريم خصوصي و دموكراسي دارد و همه اينها را نقض مي كند، نبيند و روي دفاع طرف مقابل انگشت بگذارد و بگويد تند رفتي و كند رفتي و جلو رفتي و عقب ماندي. من معني جلو رفتن و عقب رفتن را نمي فهمم.
مسئله اين است كه وقتي اعضاي يك جبهه سياسي با يكديگر هدفي را دنبال مي كنند و مي خواهند بر طرف مقابل بشورند، بايد هدفمند، مرحله به مرحله و مصوب حركت كنند، وگرنه نيروهاي جبهه خودي در اثر تك روي ها هدر مي روند. خيلي ها با بني صدر مخالف بودند، اما مترصد فرصت بودند.
شهيد آيت با بقيه تفاوت داشت. هيچ كدام از آنها شناخت ريشه اي او را نسبت به قضاياي تاريخ ايران و اين جريان سياسي نداشتند. بهترين دليل هم اينكه وقتي مسئله اعتبارنامه آقاي آيت مطرح مي شود، دست آقاي سلامتيان و دوستانش بالا مي رود و راجع به سايريني كه حضور داشتند اعتراضي نمي شود. من خودم در دور دوم مجلس در معرض اين قضيه قرار گرفتم و آيه اي از قرآن را خواندم و شكر كردم. شهيد آيت هم در دفاع از اعتبارنامه اش گفت كه من خدا را شاكرم كه اينها با من مخالف هستند. اگر آنها با اعتبارنامه آيت مخالفت نمي كردند، آن مباحث هم در مجلس به وجود نمي آمد، اما مجلس جاي صراحت و جاي بيان حقايق است. تعارف ندارد. آن آراي بالا نشانه حمايت از انديشه و فكر آيت بود، در حالي كه اين آقايان هرچه را كه در جنته داشتد، در ضديت با آيت بيرون ريختند.
من خاطرات حاج احمدآقا را خوانده ام و از آنجا پي بردم كه امام چه دل خوني از اين جريان داشته اند. به اعتقاد من هر فرد مؤمني كه علاقه به امام دارد، بايد دست آيت را ببوسد كه زمينه را براي عزل بني صدر فراهم كرد. به نظر من اگر آيت نبود، بدون شك و ترديد، مسيري كه براي بني صدرِ فاسدِ به تمام معنا به وجود آمد، به وجود نمي آمد. آيت بايد اين گونه عمل مي كرد. آزادي بيان و قلم براي گفتن همين حقايق است.
مرحوم آيت به قدري آدم با شخصيت و مؤمني بود كه به هيچ وجه دنبال برخورد شخصي با بني صدر نبود. او در دفاع از اعتبارنامه اش جمله بسيار با ارزشي دارد و مي گويد اگر آقاي بني صدر به قانون پايبند باشد، منِِ آيت از او حمايت مي كنم و به اين ترتيب نشان داد كه با او مسئله شخصي ندارد. كساني كه اين سخن را مي گويند به نظر من كاستي هاي خود را مي پوشانند. مني كه امروز دارم اين حرف ها را مي زنم، ظرفيت و توانائي شهيد آيت را براي بيان آن مطلب نداشتم. چه عيب دارد كه انسان به ناتواني هاي خود اعتراف كند؟
آيا واقعادعواي آيت و بني صدر، دعواي آيت و بني صدر بود يا دعواي آيت و مصدق؟ آيا شهيد آيت، بني صدر را صاحب تشخيص مي دانست يا به دليل اينكه نماينده تفكر مصدق بود او را مي كوبيد؟
بني صدر آدم بي سواد، فاسد، پشت هم انداز و ساخته و پرداخته سياست بيگانه براي اشغال اين پست بود و همه زوري هم كه در مجلس خبرگان براي افزايش اختيارات رياست جمهوري زد، در واقع براي خودش بود تا بتواند نقش براندازي را ايفا كند. نقطه مقابل او شهيد آيت بود كه مي گفت روزي كه در مجلس خبرگان با اختيارات بالاي رياست جمهوري مخالفت مي كردم و مي گفتم بخشي از اين اختيارات بايد به رهبر داده شود، خودم هم آدمي نبودم كه نخواهم در صحنه حضور داشته باشم و يا داوطلب رياست جمهوري نشوم، اما اين را نكردم كه اختيارات بالائي را براي رئيس جمهور بخواهم كه فردا نصيب خود من بشود. او معتقد به تفكيك قدرت و عدم تمركز آن بود، چون فكر مي كرد تمركز قدرت منجر به فساد مي شود. شهيد آيت شخص بني صدر را مي شناخت و ديده بود كه او از همان شجره فاسدي است كه انگليسي ها در ايران كاشته اند و حجت برايش همه جانبه تمام بود. من بارها در سخنراني هايم گفته ام كه مصدق، شاپور بختيار، بازرگان و ميرحسين موسوي، همه از يك ريشه روئيده اند و مي بينيم كه كثيف ترين كارها از آنها سر مي زند كه اين آخري از همه وقيح تر و بدتر است. يعني آدم حاضر شود اعتباراتي را كه از راه فريب ملت به دست آورده، عليه ملت به كار بگيرد. حركات فتنه گرانه و انقلابي گري و براندازي به نظر من كثيف ترين حركتي است كه امكان دارد از يك رجل سياسي سر بزند.
آيت از نظر شخصيتي بزرگ تر از آن بود كه بخواهد خود را با ميرحسين موسوي در بيندازد. سابقه مبارزاتي و سياسي آيت به دهه 30 برمي گردد. ميرحسين موسوي تا پيروزي انقلاب تنها سابقه اي كه دارد اين است كه يك نمايشگاه نقاشي به نام موش و گربه به راه انداخت، ولي آيت با جديت يقه او را چسبيد. از او چه ديده و فهميده بود كه ديگران نديده بودند؟
مرحوم آيت ديده بود كه او از كدام شجره است و مي دانست كه او براي هر كاري آمادگي دارد و سرسپرده تام و تمام آن نيروي مافيائي است كه از او حمايت مي كند و او را بالا مي برد. اگر در آن دوره ها بر اثر تبليغات و عوام فريبي اجازه ندادند ماهيتش براي عامه مردم روشن شود، در جريان انتخابات و مسائل بعدي آن قضيه روشن شد. آيت اين موضوع را فهميده بود.
شهيد آيت ظاهراً اطلاعات دقيقي از هويت فكري و كاري ميرحسين موسوي داشت و او را از نظر فكري آدم فاسدي مي دانست و معتقد بود كه او نفوذي است.
اينها در شوراي مركزي حزب جمهوري با هم بودند. اشخاص فارغ از جنبه هاي سياسي و موضع گيري هاي مختلف، شخصيت خود را هم بروز مي دهند. گاهي مي شنويد كه مي گويند فلاني آدم بي صفتي است. اين ويژگي فارغ از گرايشات سياسي فرد است، يعني روي او نمي شود حساب كرد و هر طرف كه اقتضا كند، مي غلتد. مرحوم آيت سرعت انتقال فوق العاده بالائي داشت و خيلي تيز بود و مي فهميد هر كسي دنبال چيست. آيا دنبال طعمه است يا آمده كه رسالتي را انجام بدهد و لذا از اين جهت، موسوي را شناخته بود. آيت شهيد شد و رفت، ولي با توجه به مقاله هائي كه موسوي در هنگام سردبيري روزنامه جمهوري اسلامي در باره مصدق مي نوشت، به نظر من هيچ يك از روزنامه هاي منتسب به مصدق نمي نوشتند.
فكر نمي كنيد اين فريبي بود براي اينكه حربه مصدق را از دست جريان ملي گرا بگيرند و يك مقدار آنها را بي اثر كنند و يا از روي اعتقاد مي نوشتند؟
قبلا هم اشاره كردم كه اينها به مصدق اعتقاد نداشتند، چون خيلي خوب مي دانستند كه مصدق چه جرثومه فسادي است و انتساب مصدق به سياست هاي بيگانه بود كه برايشان اهميت و ارزش داشت. هرگز به ياد ندارم كه روزنامه اي در تمجيد از مصدق به اندازه روزنامه جمهوري اسلامي غلو كرده باشد، از جمله يادم هست كه موسوي، مصدق را با شهداي كربلا مقايسه كرده بود! شما از اين مقاله چه تعبيري مي كنيد؟
چيزي كه در وجود مصدق وجود نداشت، فرهنگ شهادت طلبي بود.
به نظر من هيچ كسي را نمي شود با شهداي كربلا مقايسه كرد. اين مقاله را در مجلس هم خوانديم كه وجدان حضرات را به چالش بكشيم كه شما از اين مقايسه چه تفسيري داريد؟ حتي روزنامه انقلاب اسلامي و ميزان هم از اين تندروي ها نداشتند. ميرحسين موسوي به عنوان سردبير روزنامه جمهوري اسلامي چرا اين را مي نويسد؟ اين سئوال بسيار مهمي است كه بايد جواب داده شود. قديم ها بچه هاي معدودي دوچرخه داشتند، به همين خاطر كسي كه دوچرخه داشت، خيلي احتياط مي كرد و دوچرخه را با حساب و كتاب مي راند و آن را توي دست انداز نمي انداخت تا سالم بماند. گاهي بچه هاي ديگري مي آمدند و دوچرخه را قرض مي گرفتند و چون مال خودشان نبود، پدر دوچرخه را در مي آوردند. انسان با اموال ديگري هر كاري دلش مي خواهد مي كند. اين آقا آن قدر نفوذي بود كه براي آبروي حزب و جمهوري اسلامي هم كمترين ارزشي قائل نبود و ابائي نداشت كه اين چيزها را هم بنويسد.
چرا در حزب ممانعتي نمي شد؟
آقايان هم خيلي گرفتار بودند و هم در اين مسائل عميق نمي شدند كه اين حرف ها چه معنائي دارد و چرا اين كارها صورت مي گيرند. اگر شهيد آيت عكس العمل نشان مي دهد و ديگران عكس العمل نشان نمي دهند، گناه او نيست.
گناه ديگران است...
گناه آنها هم نيست. هر كسي بر اساس ديد خودش حركت مي كند. ديده بان را كه نبايد به دليل صدق ديده بانيش سرزنش كرد. چيزي كه اصلاً براي من قابل هضم نبود، اين بود كه در روز 7 تير در حزب آن فاجعه اتفاق بيفتد و در روز 14 تير اين آقا بيايد و از خون آن شهدا ارتزاق كند و وزير شود . فضاي بدي بود. ما هم حرف زديم، ولي به نتيجه نرسيديم. آيت خودش را با فرد طرف نكرد، بلكه با يك جريان سياسي و با مسئوليت بزرگي كه اين آدم، داوطلبش بود طرف كرد. آيت مي گفت حداقل مخالفت ما جلوي نخست وزير شدن او را مي گيرد، چون مي دانست كه دارد كجا مي رود.
در بازكاوي پيشينه ميرحسين موسوي، مخالفت شما و دكتر آيت از فصول درخور مطالعه و بررسي و از اسناد مهم است. آيا شما با مرحوم آيت لابي كرديد كه در آن شرايط ملتهب بعد از 7 تير و شهادت دكتر بهشتي، اين مخالفت مي تواند هزينه سنگيني داشته باشد؟ احياناً تقسيم كاري كرديد، چون صحبت مبسوط را شما كرديد و بعد دكتر آيت به اختصار و به قول خودش براي ثبت در تاريخ به نكاتي اشاره كرد.
گفتگو داشتيم. ديگراني هم قرار بود صحبت كنند، منتهي من خودم در اين قضيه بسيار قاطع بودم كه اين صحبت را بكنم، چون اصلاً قابل گذشت نبود. باور امروز من، آن روز هم وجود داشت كه اين آدم، آدم خطرناكي است. با آيت صحبت كرده بوديم و قرار بود آقاي فواد كريمي هم صحبت كند كه كنار كشيد.
به خاطر اين تصميم چقدر شماتت شديد؟
بديهي است كه بي مهري به وجود آمد و عده اي تظاهر به مخالفت با ما كردند. سعي داشتند اين برخورد و بي مهري را به هيچ وجه پنهان نكنند. در همان جلسه محمدعلي هادي كه به نظر من عنصر عجيبي است و بايد بالاخره ديد كه دارد چه مسيري را مي رود، در آنجا تعريض بسيار زشتي به شهيد آيت داشت، در حالي كه آيت خيلي كوتاه و فوق العاده مؤثر و كافي صحبت كرد و همان صحبت ها براي اثبات اينكه ميرحسين موسوي ربطي به نظام و انقلاب و حتي به حزب ندارد، كافي بود. نكته مهم اين بود كه آيت پرسيد تو حرف هاي امام را قبول داري يا اين چيزهائي را كه نوشتي؟ چون اين آقا هميشه نان حمايت امام از خودش را خورده. اما او جواب نمي دهد و اين هم يكي از آن سئوالاتي است كه بايد جواب داده شود كه او چرا به اين سئوال شهيد آيت كه نكته بسيار ظريف و عميقي در آن مستقر است، جواب نمي دهد؟ آيت مي دانست كه او جواب نخواهد داد. اما دليل اينكه چرا ايشان جواب نداد اين است كه هر آدمي خودش را وابسته به حاميان واقعي خود مي داند و سرسپرده كساني است كه از او حمايت مالي كرده اند. او قدرتش را از آنها مي گيرد و لذا در برابر آنها احساس وظيفه مي كند. آقاي موسوي نردبامي را كه از آن بالا رفت، از حمايت بيگانگان به دست آورد. رسانه هاي خبري و عناصري كه آنان در جاهاي مختلف دارند، اين گونه افراد را بالا مي برند. آقاي بني صدر يك نمونه اش بود. در رژيم گذشته، كتاب هاي بني صدر را به زندان ها مي فرستادند كه زندانيان سياسي بخوانند!
آن هم كسي كه در خارج است و ادعاي اپوزيسيون بودن مي كند.
اگر امام به بني صدر مي گويد منافقين را رها كن، من خير تو را در اين مي بينم و او گوش نمي كند، به خاطر اين است كه نمي تواند گوش كند، چون اگر دستي كه پشت او بود، كنار مي رفت، سقوط مي كرد و از بين مي رفت. اگر موسوي هم مي خواست بيايد و بگويد همان طور كه امام گفته، مصدق مسلم نبود و اگر مي ماند سيلي به اسلام مي زد، بايد به حاميان خودش پشت مي كرد كه بديهي است به قدرتي كه او را تا اينجا آورده، پشت نمي كند. شهيد آيت با نهايت هوشمندي و آينده نگري اين را مي فهميد و مي گفت. آيا حق نبود كه سايرين همان جا عبرت بگيرند؟ به اين شسته و رفتگي موضوع را روي صحنه گذاشته كه آقا بگو تو آن هستي يا اين؟ براي اكثريتي كه در مجلس دم از امام مي زدند، سئوال از اين واضح تر؟
فضاي مجلس پس از شنيدن خبر شهادت آيت چه بود؟
خيلي يادم نيست. شلوغ بود و عده اي هم خوشحال بودند. كساني كه زخم خورده بودند، از اينكه چنين عنصري از ميان برداشته شد، نفس راحتي كشيدند. به اعتقاد من قتل شهيد آيت به عهده همين رجال صحنه سياست است كه از هيچ لجن پراكني، تهمت و سعايتي عليه او خودداري نكردند و زمينه را براي ترور او فراهم كردند، چون اگر اين زمينه فراهم نمي شد، اين ترور معني نداشت. اينها در پس تعبير ليبرال، در واقع فاشيست هائي هستند كه با توسل به لجن پراكني، سعايت و ترور شخصيت، زمينه را براي چهار تا بچه اي كه قادر به تشخيص هيچ موضوع و مسئله اي نيستند فراهم و آنان را به اين كارها وادار مي سازند و ديده بانان صادق و امين مردم را از سر راه برمي دارند. آن روز جنازه را با آن وضعيتي كه تيربارانش كرده بودند، آوردند و وسط مجلس گذاشتند. واقعا تأثربرانگيز بود كه چگونه چنين سرمايه بزرگي را از ملت گرفتند و در واقع مظلوم كشي كردند. آيت واقعا به دنبال به دست آوردن هيچ موقعيت و مقامي نبود، جز اينكه از موقعيت موجود در جهت افشاي حقايق استفاده كند.
سي سال پس از انقلاب، آيا نسل كنوني مي تواند چيزي را از آيت بياموزد و آيت حرفي براي اين نسل دارد؟
اگر ما مبارزه حق و باطل را يك مبارزه مستمر بدانيم كه اين گونه هم هست، اگر مظهر باطل را شيطان بدانيم، شيطان اين سوگند را خورده كه از انسان دست برنمي دارد و مظهر حق طلبي را هم خداخواهي قرار بدهيم كه ازلي و ابدي است، اين تنازع همواره وجود دارد و در نتيجه چنين روحيه و انديشه اي براي بشر لازم است كه ساده گزيني را كنار بگذارد و باور كند كه در كالبد انسان مي تواند شيطاني نهفته باشد كه درصدد تجاوز به حقوق بشر و پايمال كردن حقوق مردم است و به هر ابزاري و وسيله اي كه برايش كار برداشته باشد، متشبث مي شود.
مسكوت ماندن آيت در اين 30 سال و نيز زنده شدن او را در اثر مشخص شدن صحت تشخيص در باره ميرحسين موسوي چگونه ارزيابي مي كنيد؟ البته اين تشخيص در برابر هشدارهاي ديگري كه آيت داد، نكته چندان مهمي نيست، ولي آيا اثبات صحت تشخيص او در اين مورد باعث نمي شود كه انسان به ساير هشدارهاي او نيز توجه كند و به اين نتيجه برسد كه شايد آنها هم درست باشند؟
همين مسكوت ماندن سي ساله نشانه فعاليت جرياناتي است كه در كشور ما خواهان سلطه بيگانگان و هدايت سرنوشت كشور به سمت اراده غربي ها بودند و طبيعي است كه روي اين حقيقت خاك بپاشند. جريانات انتخابات و وقايع پس از آن، دست خيانتي را كه آيت در آن روزها با آن مخالفت كرده بود، نشان داد و طبيعي است كساني كه حقايقي را مي دانستند، آنها را بيان كردند. سي سال هم زماني طولاني است، ولي هنوز هم آن طور كه بايد و شايد كاري صورت نگرفته است.

منبع: مجله شاهد یاران شماره 75 -76
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده