سردار سرتيپ پاسدار يعقوب زهدي
چهارشنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۳۷
عمليات كربلاي 5 كه در شلمچه انجام گرفت و منجر به پشت سر گذاشتن استحكامات و موانع و كانال ها و ميادين مين پيچيده و چندين لايۀ دشمن گرديد و رزمندگان اسلام در آستانۀ فتح بصره قرار گرفتند
عمليات كربلاي 5 كه در شلمچه انجام گرفت و منجر به پشت سر گذاشتن استحكامات و موانع و كانال ها و ميادين مين پيچيده و چندين لايۀ دشمن گرديد و رزمندگان اسلام در آستانۀ فتح بصره قرار گرفتند، يكي از مهمترين و سخت ترين و به لحاظ سياسي ـ نظامي با ارزش ترين عملياتهاي جمهوري اسلامي ايران بود و از نتايج آن همين بس كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد، سراسيمه تشكيل جلسه داد و با صدور قطعنامه 598 به بخش اعظم شرايط و خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران گردن نهاد. از ويژگي هاي مهم اين عمليات كاربرد وسيع آتش توپخانه توسط دو طرف بود و مي توان گفت كه جنگ، جنگ آتش بود. استعداد توپخانه اي كه در اين عمليات توسط توپخانه سپاه بكارگيري شد، بيش از چهل گردان توپخانه كه متجاوز از 700 قبضه انواع توپ و كاتيوشا بود و اين بالاترين آمار كاربرد توپخانه در طول تاريخ جنگ هشت ساله بود.
سرلشكر پاسدار شهيد حسن شفيع زاده فرمانده توپخانه سپاه در اين عمليات بود. او براي رسيدن به اين قلۀ موفقيت در سازماندهي و بكارگيري توپخانه بيش از 5 سال بطور شبانه روز زحمت كشيده بود و راه را از ابتدا با چند قبضه توپ غنيمتي از دشمن آغاز كرده بود و حال با عنايت خداوند، سازمان رزم سپاه را به اين مرتبه از توانائي و قدرت آتش رسانده بود. عمليات كربلاي 5 سرشار از صحنه هاي خاطره انگيز و بياد ماندني با شهيد شفيع زاده بود كه چند نمونه آن در زير نقل مي شود:
1. در شلمچه منطقه اي به شكل پنج ضلعي در خاك عراق، مركز ثقل عمليات و كانون فشار و آتش دشمن قرار گرفته بود. در قرارگاه مركزي هدايت عمليات مقرر شد كه فرماندهي براي هماهنگي نزديك با يگان ها، عازم پنج ضلعي شود. من هم كه جانشين شهيد شفيع زاده بودم در كنار برادر شمعخاني نشستم تا همراه ايشان به جلو بروم. ناگهان شفيع زاده دوان دوان از راه رسيد و نفربر را كه در آستانۀ حركت بود نگه داشت و دست مرا گرفت و آمرانه گفت : بفرمائيد پائين. گفتم : براي هماهنگي آتشهاي توپخانه بايستي بروم جلو. گفت: شما در قرارگاه نزد فرماندهي باشيد من خود جلو مي روم. از من اصرار و از او انكار، وقت تنگ بود و نفربر در حال حركت، بالاخره گفت : من به تو دستور مي دهم كه بمان و سپس پريد داخل نفربر و در را بست. او در اين عمليات، سخت دنبال شهادت مي گشت چون در عملياتهاي قبل مثل خيبر و بدر و والفجر 8 ، قرار بر اين بود شفيع زاده در قرارگاه فرماندهي باشد و من جلو باشم. ولي در اين عمليات او بطور مكرر جلو مي رفت و در صحنه هاي خطرناك حضور پيدا مي كرد.
2. در منطقه اي موسوم به كانال زوجي كه از خطوط دفاعي مقابل بصره بود و رزمندگان اسلام به آنجا دسترسي پيدا كرده بودند و در آستانۀ گشودن دروازۀ بصره قرار داشتند . وزير دفاع عراق از طرف صدام در قرارگاه سپاه سوم مستقر شده بود و شخصاً هدايت عمليات را به دست گرفته بود تا نيروهاي اسلام را به هر قيمتي از كانال زوجي عقب براند و با گسيل نيروهاي انبوه و دادن تلفات زياد، رخنه اي را در خط دفاعي خودي ايجاد نمود كه در صورت ادامۀ پيشروي، چندين هزار نفر از رزمندگان اسلام در آنسوي كانال ماهي در معرض خطر قرار مي گرفتند و اين امر موجب نگراني جدي فرمانده كل سپاه گرديده بود. شهيد شفيع زاده مرا به اتاق طرح ريزي آتش فرا خواند و تأكيد كرد كه سريعاً بايستي چاره اي بينديشيم و با آتش انبوه، پيشروي دشمن را سد نموده و فرصت ترميم خط را به يگانهاي در خطر بدهيم و پس از مشورتي كوتاه به اين نتيجه رسيديم كه حجم آتش انبوه و سريع را با سازماندهي 20 قبضه كاتيوشا (هر قبضه كاتيوشا سي موشك حمل مي كند) مي توان فراهم نمود. به سرعت طرح ريزي آماده و به فرمانده كل سپاه ارائه شد و پس از هماهنگي با يگانهاي در خط، يگانهاي توپخانه توجيه شدند تا ظرف يك ربع ساعت قبضه هاي كاتيوشاي خود را پر نموده و در موضع مشخص شده مستقر و آماده تيراندازي باشند. به حول و قوۀ الهي در كمتر از بيست دقيقه كاتيوشاها آماده تيراندازي شد و فرمانده كل سپاه دستور آتش را دادند و در يك آن، كليۀ قبضه هاي كاتيوشا با هم شروع به شليك كردند و گوئي زمين اژدها گونه دهان باز كرده باشد و آتش از آن به طرف دشمن زبانه كشيد. جهنمي در منطقه نفوذ دشمن برپا شد و دشمن با تحمل تلفات سنگين متوقف گرديد و اوضاع به نفع جبهۀ اسلام تغيير كرد.
3. گفتم : حسن آقا! خاطرتان هست كه در اول جنگ در حصر آبادان با شهيد باكري خمپاره 120 داشتيد و روزي دو گلوله جيره مهمات شما بود و حالا با يك دستور ششصد موشك كاتيوشا را شليك مي كنيد و هفتصد قبضه توپ تحت فرمان شماست. آيا اگر در خواب همچنين روزي و چنين قدرتي را مي ديدي باور مي كردي؟ گفت : يعقوب! خداوند آن روزها را براي ما قرار داده بود كه لياقت و صلاحيت لازم را پيدا كنيم و امتحان خود را پس بدهيم و ميزان اخلاص و استقامت خود را نشان دهيم و حالا خدا را شكر مي كنيم ما را قابل دانسته و براي دفاع از دينش و تنبيه دشمنانش گوشه اي از قدرتش را بوسيلۀ ما به ظهور رسانده است.
4. در سنگر مركز تطبيق آتش توپخانه مشغول كار بودم. حدود نيمه شب بود. كسي داخل آمد و اطلاع داد كه برادري در بيرون سنگر با شما كار دارد. گفتم : چرا داخل نمي آيد؟ گفت : اصرار دارد كه شما را در بيرون سنگر ببيند. رفتم بيرون، چند قدم در تاريكي جلو رفتم.
شفيع زاده را ديدم با سر و لباس خاكي و خوني. دقت كردم ديدم بازويش زخمي شده است و با يك چفيه آنرا بسته است. گفتم : حسن! كجا بودي؟ چرا اينطوري شدي؟ گفت : نگران نباش. مسئله اي نيست. يك تير كلاش خورده، نمي خواستم بقيه بچه ها ببينند تو هم به هيچكس نگو. خودت كارها را ادامه بده و من به اهواز مي روم و پس از پانسمان و تعويض لباس، فردا انشاءالله برمي گردم و تأكيد كرد مبادا فرماندهي و ساير همكاران متوجه شوند. تمام تلاش خود را در كربلاي 5 معطوف به اين كرده بود كه اولاً كليۀ امور و مسئوليت ها را به من منتقل كند و ثانياً هر طور شده گوهر شهادت را به چنگ آورد و قسمت اين بود كه در فاصلۀ كمتر از دو ماه در ارديبهشت 1366 و در كوههاي سرسبز و سر به فلك كشيدۀ غرب كشور، گمشدۀ خود را پيدا كند و به وصال معشوق نائل آيد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
نظر شما