سه‌شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۵۰
نوید شاهد: يكي از برادران عزيزي كه دربند اسارت دشمن درآمد مرحوم عزيز آزاده،‌شهيد حاج منصور زرنقاش بود،‌ رضوان الله تعالي عليه. ايشان در اردوگاه 11 يا 13 كه من در آنجا نبودم،‌ خدمتگزار جمع اسرا بود. قبل از اسارت كاروان دار حج بودند؛‌ در نتيجه،‌در اسارت هم شروع مي كند همان طور به خدمتگزاري و عهده دار مسؤوليت خدماتي مي شوند.


يكي از برادران عزيزي كه دربند اسارت دشمن درآمد مرحوم عزيز آزاده،‌شهيد حاج منصور زرنقاش بود،‌ رضوان الله تعالي عليه. ايشان در اردوگاه 11 يا 13 كه من در آنجا نبودم،‌ خدمتگزار جمع اسرا بود. قبل از اسارت كاروان دار حج بودند؛‌ در نتيجه،‌در اسارت هم شروع مي كند همان طور به خدمتگزاري و عهده دار مسؤوليت خدماتي مي شوند.

دشمن ايشان را شناسايي مي كند و به هر حال ،‌ زير شكنجه دشمن،‌ ايشان مريض مي شود و كمتر از يكماه كه مي گذرد به شهادت مي رسد.

همان شب كه شب شهادت ايشان است، ‌يكي از برادرانمان در آن اردوگاه خواب مي بيند كه بي بي فاطمه زهرا(س) وارد اردوگاه شدند. سه نفر از خانمها اهم ايشان را همراهي مي كنند. خانم فاطمهْ زهرا(س) مستقيماً‌ تشريف آوردند به همين آسايشگاهي كه شهيد حاج منصور زرنقاش درآن به شهادت رسيده بودند.

حضرت فاطمه زهرا(ث) مي فرمايندكه " حاج منصور از ماست مي خواهيم او را با خودمان ببريم".

اين گذشت تا شبي كه نوبت كربلا به اردوگاه رسيد. در اردوگاه 17 كه دو قسمت داشت A و قسمت B با هم حدود يك كيلومتر فاصله داشتيم كه سعي كرده بوديم به بهانه هاي مختلف،‌از طريق مسابقه و از طريق ورزش و هر راهي كه مي شد با هم ارتباط داشته باشيم. خود من هم همين طور زياد دعوت مي شدم كه بروم آن قسمت اردوگاه.

حاج منصور زرنقاش شيرازي بود و برادرمان حاج موزه هم همشهري اش بود. در همان شبي كه نوبت كربلا به اردوگاه 17 رسيد.

حاج موزه فرمودند:

" خوابي ديدم در حرم آقا امام حسين (ع) مشرف شده ايم و همه شهدا هم جمعند. در بين شهدا ديدم حاج منصور زرنقاش هم در حرم آقا مشرف هعستند. خوشحال شدم . صورتش را بوسيدم و گفتم:" حاج آق منصور اينجا چه كار مي كني؟ فرمود: از همان شب اول بي بي فاطمه زهرا(س) مرا آوردند درحرم فرزنش آقا امام حسين(ع).

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده