16آذر، اولين جنبش خودجوش و ناب دانشجويي
يکشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۹
نوید شاهد: دكتر عماد افروغ ، جامعه شناس و استاد دانشگاه، با تاكيد بر اين امر كه براي بررسي يك جنبش دانشجويي در ابتدا بايد به بسترهاي معرفتي و تاريخي اين واقعه توجه داشت؛اظهار كرد:" 16 آذر سال 1332 در شرايطي اتفاق ميافتد كه ما كودتاي 28 مرداد 1332 را پشت سر گذاشتهايم و نميتوان آن را منهاي جريان ملي شدن نفت در نظر گرفت
" اولين جنبش خودجوش و ناب دانشجويي ايران كه ميتوان كلمهي جنبش را بدان اطلاق كرد،همان جنبشي است كه در 16 آذر سال 1332 اتفاق افتاد."
دكتر عماد افروغ ، جامعه شناس و استاد دانشگاه، با تاكيد بر اين امر كه براي بررسي يك جنبش دانشجويي در ابتدا بايد به بسترهاي معرفتي و تاريخي اين واقعه توجه داشت؛اظهار كرد:" 16 آذر سال 1332 در شرايطي اتفاق ميافتد كه ما كودتاي 28 مرداد 1332 را پشت سر گذاشتهايم و نميتوان آن را منهاي جريان ملي شدن نفت در نظر گرفت (البته لازم به يادآوري است كه بيش از آنكه بتوان گفت يك ايدئولوژي ناسيوناليستي پشت جريان ملي شدن نفت وجود دارد اين جريان را بايد يك حركت و خيزش ملي دانست) و بايد كودتايي كه به سقوط دولت مصدق و روي كار آمدن دولت جديد و آغاز فرآيند طولاني وابستگي به غرب رخ داد را تحليل كرد.در آن شرايط،جامعه نيازمند جريان و جنبشي بود كه بوي استقلال طلبي، استكبارستيزي و عدالت خواهي بدهد.بنابراين 16 آذر خلق ميشود كه اولين جنبش دانشجويي را در شرايط خفقان بعد از كودتا رقم ميزند،اين جنبش در فضايي رخ ميدهد كه همه از مبارزات نااميد شده بودند و يك سناريوي بلندمدت سلطه بر ايران كليد خورده بود؛ در آستانهي ورود ريچارد نيكسون (معاون رييس جمهوري وقت آمريكا)به ايران، در دانشكدهي فني دانشگاه تهران اتفاقاتي ميافتد،اعتراضي رخ مي دهد كه اين اعتراض بهگونهاي ازنظام سياسي،نيروها و گروههاي رسمي، قطع اميد كرده است .حزب توده با خيانتش به مصدق امتحان خود را پس داده بود- جريان مليگرايي نيز رنگ باخته بود، حتي جريانات ملي - مذهبي هم كه به هر حال با حال و هواي ديني سعي ميكردند در چارچوب آرمانهاي ملي و با نگاه تلفيقي مبارزات خود را دنبال كنند؛چون مبارزهي خود را در قالب نهادهاي رسمي سامان ميدادند،در پيشبرد مبارزات و فراگير كردن آن ناكام ماندند.چون همهي آنها مبارزهي خود را چه با توجه به شرايط آن زمان و چه بدون توجه به آن و از روي اعتقادي كه داشتند، در قالب نهادهاي رسمي پيگيري ميكردند."
وي در ادامه به تعريف جنبش پرداخت وتصريح كرد:" شكلگيري جنبش در عرصهي غير رسمي نيازمند ايدئولوژي ،رهبري و عضوگيري خاصي است؛جنبش بايد خارج از عرصهي رسمي و متعارف شكل بگيرد و خون و حيات تازهاي در كالبد مبارزات مردمي بدمد."
وي در ادامه به روند وقوع جنبشهاي متفاوت در طول تاريخ كشورمان اشاره كرد و افزود:" به صورتي مجمل دربارهي سير تاريخي اين جنبشها چنين ميتوان گفت كه پس از مشروطه، كودتاي رضاخان و بعد از كنار رفتن رضاخان و روي كار آمدن محمدرضا شاه با وابستگي رژيم پهلوي و سياستهاي استبدادي آن مواجه هستيم، در چنين شرايطي است كه واقعهي سرنوشت ساز 15 خرداد درتاريخ ايران بهوقوع ميپيوندد."
اين محقق در ادامه افزود:" 15 خرداد 1342 و مطرح شدن حضرت امام رضوانالله تعالي عليه و تئوري ولايت فقيه ، ما را در عرصهي مبارزه، وارد فاز جديدي ميكند كه به هر حال كاملاً از فاز ملي گرايي صرف به دور است و ايدئولوژي نوظهوري را مطرح ميكند كه اين ايدئولوژي با هويت تاريخي پيوند خورده و مبارزه را در جريان جديدي مياندازد،بطوری که زير ساخت معرفتي و اجتماعي لازم را براي ظهور روشنفكري مذهبي و طرح آراء مرحوم جلال آل احمد و مرحوم دكتر شريعتي فراهم كرده و منتج به انقلاب اسلامي ميشود."
وي خاطر نشان كرد:" به نظرمن اولين دولتي كه پس از انقلاب منصوب ميشود دولت سازگار با انقلاب نيست اين دولت در راستاي تحول و تجربيات تاريخي و عبرت از گذشته شكل نگرفته است. دولت موقت بازرگان، ما را به جرياناتي نظير ملي شدن نفت و ناكاميهاي آن بازگرداند و از اين رو به اعتقاد من انتخاب بازرگان انتخاب درستي نبود، كمااينكه امام هم بعدها متذكر شدند كه انتخاب بازرگان انتخاب ايشان نبوده است. بازرگان از مماشات با غرب، مصالحه و تسامح با غرب دم ميزد و همين امر نياز به جنبش جديدي كه بار ديگر ما را در بستر صحيح معرفتي، سياسي و مبارزاتي - تاريخي خاص خود قرار دهد،دو چندان كرد."
افروغ در ادامه "انقلاب اسلامي ايران را حاصل تجربهي 15 خرداد و مقابلهي با كاپيتولاسيون دانست" و اظهار داشت:" پس از انقلاب نيز جنبش 13 آبان 58 جنبش تمام عيار دانشجويي است كه در قالب چارچوب رسمي و قدرت حاكمه عمل نميكند و متصل به شعار استقلال طلبي واستكبارستيزي است و از آنجا كه حائز ايدئولوژي مشخصتر و فلسفهي سياسي مدونتري است، شعار عدالت خواهي آن به مراتب بارزتر از شعار عدالت خواهي 16 آذر است."
وي گفت:" پس از تسخير لانه بهدليل اتصال بيش از حد جريانات دانشجويي غالب به قدرت،وجههي عدالت خواهي آنها كم رنگ ميشود وما شاهد حضور تشكلهاي دانشجويي ديگر هستيم، فعاليتهاي دانشجويي تا پايان جنگ با افت و خيزهايي كموبيش به فعاليت خود ادامه ميدهند. بعد از دوم خرداد نيز تحكيم وحدت به عنوان بخشي از جنبش دانشجويي رسمي و تثبيت يافته، از آنجا كه خود را در جريان دوم خرداد سهيم ميداند، مطالباتي را ميطلبد و در نهايت به قدرت متصل ميشود كه متأسفانه اين اتصال، او را از جريان نقادي، روشنفكري و شعار هميشگي استقلال طلبي و استكبارستيزي و عدالت خواهي اجتماعي باز ميدارد و او را بيشتر به مهرهي گروههاي سياسي خارج از دانشگاه تبديل ميكند، تا همين امر نيز باعث افت آن شود."
وي در ادامه با بيان اين مطلب كه "جريان دانشجويي سومي در حال شكل گيري است" ،اذعان كرد:" البته لفظ سوم نه از اين لحاظ كه جدا از گروههاي مسلمان جريان اول و دوم است، به هر حال جنبش هاي 16 آذر، 13 آبان و جنبش نوظهور جديد كه كاملاً مستقل از گروههاي سياسي عمل ميكند، به دنبال يك جريان روشنفكري واقعي و نقادانه هستند.به اعتقاد من جنبشهاي دانشجويي هرگاه خصلتهاي فوق را به همراه داشتهاند، در درازمدت آثار مثبتي را بر جاي گذاردهاند."
اين مدرس دانشگاه در ادامه با انتقاد از عملكرد دانشگاهها،تصريح كرد:" احساس ميكنم در حال حاضر اتصالات و ارتباطاتي كه در بالا به آنها اشاره شد، قشر دانشجو را از جريان نقادي دور كرده است ،متأسفانه همواره در كشور عدهاي درصدد سياسي كردن دانشگاه هستند،در صورتي كه به اعتقاد من اگر دانشگاه را به گونهاي تعريف كنيم كه به گروههاي سياسي وصل باشد و فرصتي براي رانت خواريهاي پيدرپي افراد خارج از دانشگاه باشد، اين دانشگاه هيچ گاه نميتواند نقش نظريهپردازي و خردورزي نقادانه و موضع گيري سياسي مستقلانه خود را به خوبي بازي كند.همچنين موضع سياسي دانشگاه بايد به فاعليت و عامليت آن تعريف شود .به اين صورت كه دانشگاه را بايد از به اصطلاح نگاه تمركز گرايانهي حاكم بر مديريت كشور نجات دهيم، چرا كه دانشگاه اول بايد جايگاه فرهنگي (جايگاه نظريه پردازي، نقادي و توليد انديشه) داشته باشد. اين چنين دانشگاهي براي اينكه خردورزي كند بايد از فرم گرايي و قالب گرايي دور باشد بايد با آزادي عمل و استقلال پيوند بخورد.شايد علت اينكه تشكلهاي دانشجويي ما به ندرت فكر ميكنند و بيشتر متصل به گروههاي سياسي هستند، همين حاكميت تمركز گرايي است."
وي تصريح كرد:" دانشگاه بايد موضع سياسي داشته باشد مگر ميشود انسان موضع سياسي نداشته باشد بهويژه دانشگاه. اما اين موضع سياسي بايد متعلق به خودش باشد، بر اين اساس است كه ميگوييم دانشگاه نبايد اهل مصلحت انديشي باشد.تمام هموغم روشنفكر و دانشجو بايد متوجهي اين شعار باشد كه:
رند عالم سوز را با مصحلت بيني چه كار
كار ملك است آنچه تدبير و تأمل بايدش
نگاه تمركز گرا به دانشگاه و استفاده از آن در جهت رانت جوييهاي گروههاي مختلف و دولت به مثابه سم است و هر چه زودتر دانشگاه بايد از اين مهلكه نجات يابد.
در كل احساس ميكنم كه ميتواند به لحاظ تاريخي و فرهنگي شرايط براي نوعي خردورزي و نقادي مهيا شود، اما به اين شرط كه كساني كه دانشگاهها را تعريف و مديريت ميكنند استقلال و آزادي عمل بيشتري به دانشگاه بدهند تا رقابتي ايجاد شود و تشكلهاي دانشجويي ما هم متوجه باشند كه در اين شرايط بهتر مي توانند رسالت تاريخي خود را ايفا كنند."
وي در پايان افزود:" پس از جنگ تاكنون،ما جنبش دانشجويي از جنس جنبش دانشجويي 16 آذر و 13 آبان نداشتهايم،البته اخيراً احساس ميكنم كه در عرصهي روشنفكري ما شاهد نسل چهارمي هستيم.معتقدم اپوزيسيوني از جنس انقلاب با همان شاخصهها و مؤلفهها در حال شكل گيري است و همين امر نيزپيش نياز رشد و شكوفايي جمهوري اسلامي است.به هر حال به عنوان كسي كه هم خارج از كشور دانشجو بوده و هم داخل و تقريباً با همه ی تشكلهاي دانشجويي و سير تاريخي آنها، آشنا هستم .احساس ميكنم كه رمز موفقيت جنبشهاي دانشجويي اين است كه منفصل از جريانات سياسي خارج از خودشان باشند، و تلاش كنند خودشان آرمانخواه باشند و اگر بخواهند در تاريخ اين زاد و بوم نام نيكي از خود به جاي بگذراند بايد بدانند كه تشكلهاي موفق همواره شعارشان استقلال طلبي، استكبارستيزي و عدالت خواهي بوده است.متأسفانه در حال حاضر در كشور ما رابطهي قدرت - ثروت، رانت خواري،ادارهي متمركز، تبعيض اقتصادي و مفاسد اقتصادي وجود دارد و حقوق شهروندي ما آنچنان كه بايد و شايد اعمال نميشود، از اين رو تشكلها بايد با رويكردي مستقل وارد مبارزات سياسي شوند.
دكتر عماد افروغ ، جامعه شناس و استاد دانشگاه، با تاكيد بر اين امر كه براي بررسي يك جنبش دانشجويي در ابتدا بايد به بسترهاي معرفتي و تاريخي اين واقعه توجه داشت؛اظهار كرد:" 16 آذر سال 1332 در شرايطي اتفاق ميافتد كه ما كودتاي 28 مرداد 1332 را پشت سر گذاشتهايم و نميتوان آن را منهاي جريان ملي شدن نفت در نظر گرفت (البته لازم به يادآوري است كه بيش از آنكه بتوان گفت يك ايدئولوژي ناسيوناليستي پشت جريان ملي شدن نفت وجود دارد اين جريان را بايد يك حركت و خيزش ملي دانست) و بايد كودتايي كه به سقوط دولت مصدق و روي كار آمدن دولت جديد و آغاز فرآيند طولاني وابستگي به غرب رخ داد را تحليل كرد.در آن شرايط،جامعه نيازمند جريان و جنبشي بود كه بوي استقلال طلبي، استكبارستيزي و عدالت خواهي بدهد.بنابراين 16 آذر خلق ميشود كه اولين جنبش دانشجويي را در شرايط خفقان بعد از كودتا رقم ميزند،اين جنبش در فضايي رخ ميدهد كه همه از مبارزات نااميد شده بودند و يك سناريوي بلندمدت سلطه بر ايران كليد خورده بود؛ در آستانهي ورود ريچارد نيكسون (معاون رييس جمهوري وقت آمريكا)به ايران، در دانشكدهي فني دانشگاه تهران اتفاقاتي ميافتد،اعتراضي رخ مي دهد كه اين اعتراض بهگونهاي ازنظام سياسي،نيروها و گروههاي رسمي، قطع اميد كرده است .حزب توده با خيانتش به مصدق امتحان خود را پس داده بود- جريان مليگرايي نيز رنگ باخته بود، حتي جريانات ملي - مذهبي هم كه به هر حال با حال و هواي ديني سعي ميكردند در چارچوب آرمانهاي ملي و با نگاه تلفيقي مبارزات خود را دنبال كنند؛چون مبارزهي خود را در قالب نهادهاي رسمي سامان ميدادند،در پيشبرد مبارزات و فراگير كردن آن ناكام ماندند.چون همهي آنها مبارزهي خود را چه با توجه به شرايط آن زمان و چه بدون توجه به آن و از روي اعتقادي كه داشتند، در قالب نهادهاي رسمي پيگيري ميكردند."
وي در ادامه به تعريف جنبش پرداخت وتصريح كرد:" شكلگيري جنبش در عرصهي غير رسمي نيازمند ايدئولوژي ،رهبري و عضوگيري خاصي است؛جنبش بايد خارج از عرصهي رسمي و متعارف شكل بگيرد و خون و حيات تازهاي در كالبد مبارزات مردمي بدمد."
وي در ادامه به روند وقوع جنبشهاي متفاوت در طول تاريخ كشورمان اشاره كرد و افزود:" به صورتي مجمل دربارهي سير تاريخي اين جنبشها چنين ميتوان گفت كه پس از مشروطه، كودتاي رضاخان و بعد از كنار رفتن رضاخان و روي كار آمدن محمدرضا شاه با وابستگي رژيم پهلوي و سياستهاي استبدادي آن مواجه هستيم، در چنين شرايطي است كه واقعهي سرنوشت ساز 15 خرداد درتاريخ ايران بهوقوع ميپيوندد."
اين محقق در ادامه افزود:" 15 خرداد 1342 و مطرح شدن حضرت امام رضوانالله تعالي عليه و تئوري ولايت فقيه ، ما را در عرصهي مبارزه، وارد فاز جديدي ميكند كه به هر حال كاملاً از فاز ملي گرايي صرف به دور است و ايدئولوژي نوظهوري را مطرح ميكند كه اين ايدئولوژي با هويت تاريخي پيوند خورده و مبارزه را در جريان جديدي مياندازد،بطوری که زير ساخت معرفتي و اجتماعي لازم را براي ظهور روشنفكري مذهبي و طرح آراء مرحوم جلال آل احمد و مرحوم دكتر شريعتي فراهم كرده و منتج به انقلاب اسلامي ميشود."
وي خاطر نشان كرد:" به نظرمن اولين دولتي كه پس از انقلاب منصوب ميشود دولت سازگار با انقلاب نيست اين دولت در راستاي تحول و تجربيات تاريخي و عبرت از گذشته شكل نگرفته است. دولت موقت بازرگان، ما را به جرياناتي نظير ملي شدن نفت و ناكاميهاي آن بازگرداند و از اين رو به اعتقاد من انتخاب بازرگان انتخاب درستي نبود، كمااينكه امام هم بعدها متذكر شدند كه انتخاب بازرگان انتخاب ايشان نبوده است. بازرگان از مماشات با غرب، مصالحه و تسامح با غرب دم ميزد و همين امر نياز به جنبش جديدي كه بار ديگر ما را در بستر صحيح معرفتي، سياسي و مبارزاتي - تاريخي خاص خود قرار دهد،دو چندان كرد."
افروغ در ادامه "انقلاب اسلامي ايران را حاصل تجربهي 15 خرداد و مقابلهي با كاپيتولاسيون دانست" و اظهار داشت:" پس از انقلاب نيز جنبش 13 آبان 58 جنبش تمام عيار دانشجويي است كه در قالب چارچوب رسمي و قدرت حاكمه عمل نميكند و متصل به شعار استقلال طلبي واستكبارستيزي است و از آنجا كه حائز ايدئولوژي مشخصتر و فلسفهي سياسي مدونتري است، شعار عدالت خواهي آن به مراتب بارزتر از شعار عدالت خواهي 16 آذر است."
وي گفت:" پس از تسخير لانه بهدليل اتصال بيش از حد جريانات دانشجويي غالب به قدرت،وجههي عدالت خواهي آنها كم رنگ ميشود وما شاهد حضور تشكلهاي دانشجويي ديگر هستيم، فعاليتهاي دانشجويي تا پايان جنگ با افت و خيزهايي كموبيش به فعاليت خود ادامه ميدهند. بعد از دوم خرداد نيز تحكيم وحدت به عنوان بخشي از جنبش دانشجويي رسمي و تثبيت يافته، از آنجا كه خود را در جريان دوم خرداد سهيم ميداند، مطالباتي را ميطلبد و در نهايت به قدرت متصل ميشود كه متأسفانه اين اتصال، او را از جريان نقادي، روشنفكري و شعار هميشگي استقلال طلبي و استكبارستيزي و عدالت خواهي اجتماعي باز ميدارد و او را بيشتر به مهرهي گروههاي سياسي خارج از دانشگاه تبديل ميكند، تا همين امر نيز باعث افت آن شود."
وي در ادامه با بيان اين مطلب كه "جريان دانشجويي سومي در حال شكل گيري است" ،اذعان كرد:" البته لفظ سوم نه از اين لحاظ كه جدا از گروههاي مسلمان جريان اول و دوم است، به هر حال جنبش هاي 16 آذر، 13 آبان و جنبش نوظهور جديد كه كاملاً مستقل از گروههاي سياسي عمل ميكند، به دنبال يك جريان روشنفكري واقعي و نقادانه هستند.به اعتقاد من جنبشهاي دانشجويي هرگاه خصلتهاي فوق را به همراه داشتهاند، در درازمدت آثار مثبتي را بر جاي گذاردهاند."
اين مدرس دانشگاه در ادامه با انتقاد از عملكرد دانشگاهها،تصريح كرد:" احساس ميكنم در حال حاضر اتصالات و ارتباطاتي كه در بالا به آنها اشاره شد، قشر دانشجو را از جريان نقادي دور كرده است ،متأسفانه همواره در كشور عدهاي درصدد سياسي كردن دانشگاه هستند،در صورتي كه به اعتقاد من اگر دانشگاه را به گونهاي تعريف كنيم كه به گروههاي سياسي وصل باشد و فرصتي براي رانت خواريهاي پيدرپي افراد خارج از دانشگاه باشد، اين دانشگاه هيچ گاه نميتواند نقش نظريهپردازي و خردورزي نقادانه و موضع گيري سياسي مستقلانه خود را به خوبي بازي كند.همچنين موضع سياسي دانشگاه بايد به فاعليت و عامليت آن تعريف شود .به اين صورت كه دانشگاه را بايد از به اصطلاح نگاه تمركز گرايانهي حاكم بر مديريت كشور نجات دهيم، چرا كه دانشگاه اول بايد جايگاه فرهنگي (جايگاه نظريه پردازي، نقادي و توليد انديشه) داشته باشد. اين چنين دانشگاهي براي اينكه خردورزي كند بايد از فرم گرايي و قالب گرايي دور باشد بايد با آزادي عمل و استقلال پيوند بخورد.شايد علت اينكه تشكلهاي دانشجويي ما به ندرت فكر ميكنند و بيشتر متصل به گروههاي سياسي هستند، همين حاكميت تمركز گرايي است."
وي تصريح كرد:" دانشگاه بايد موضع سياسي داشته باشد مگر ميشود انسان موضع سياسي نداشته باشد بهويژه دانشگاه. اما اين موضع سياسي بايد متعلق به خودش باشد، بر اين اساس است كه ميگوييم دانشگاه نبايد اهل مصلحت انديشي باشد.تمام هموغم روشنفكر و دانشجو بايد متوجهي اين شعار باشد كه:
رند عالم سوز را با مصحلت بيني چه كار
كار ملك است آنچه تدبير و تأمل بايدش
نگاه تمركز گرا به دانشگاه و استفاده از آن در جهت رانت جوييهاي گروههاي مختلف و دولت به مثابه سم است و هر چه زودتر دانشگاه بايد از اين مهلكه نجات يابد.
در كل احساس ميكنم كه ميتواند به لحاظ تاريخي و فرهنگي شرايط براي نوعي خردورزي و نقادي مهيا شود، اما به اين شرط كه كساني كه دانشگاهها را تعريف و مديريت ميكنند استقلال و آزادي عمل بيشتري به دانشگاه بدهند تا رقابتي ايجاد شود و تشكلهاي دانشجويي ما هم متوجه باشند كه در اين شرايط بهتر مي توانند رسالت تاريخي خود را ايفا كنند."
وي در پايان افزود:" پس از جنگ تاكنون،ما جنبش دانشجويي از جنس جنبش دانشجويي 16 آذر و 13 آبان نداشتهايم،البته اخيراً احساس ميكنم كه در عرصهي روشنفكري ما شاهد نسل چهارمي هستيم.معتقدم اپوزيسيوني از جنس انقلاب با همان شاخصهها و مؤلفهها در حال شكل گيري است و همين امر نيزپيش نياز رشد و شكوفايي جمهوري اسلامي است.به هر حال به عنوان كسي كه هم خارج از كشور دانشجو بوده و هم داخل و تقريباً با همه ی تشكلهاي دانشجويي و سير تاريخي آنها، آشنا هستم .احساس ميكنم كه رمز موفقيت جنبشهاي دانشجويي اين است كه منفصل از جريانات سياسي خارج از خودشان باشند، و تلاش كنند خودشان آرمانخواه باشند و اگر بخواهند در تاريخ اين زاد و بوم نام نيكي از خود به جاي بگذراند بايد بدانند كه تشكلهاي موفق همواره شعارشان استقلال طلبي، استكبارستيزي و عدالت خواهي بوده است.متأسفانه در حال حاضر در كشور ما رابطهي قدرت - ثروت، رانت خواري،ادارهي متمركز، تبعيض اقتصادي و مفاسد اقتصادي وجود دارد و حقوق شهروندي ما آنچنان كه بايد و شايد اعمال نميشود، از اين رو تشكلها بايد با رويكردي مستقل وارد مبارزات سياسي شوند.
نظر شما