شهادتش بر همه تأثير گذاشت...
دوشنبه, ۰۱ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۲
شهيد شاه آبادي، عالم و عارف وارسته اي بود كه علم و عمل را به گونه اي با هم مي آميخت تا ديگران بهتر در كار گيرند. مولاي متقيان علي(ع) بسياري از كارگزاران حكومت پنج ساله اش را حين كار در زمين زراعي يا نزديك كوره هاي داغ، به حكومت ولايات فراخواند. سلمان و ابوذر و عمار و مقداد نيز جملگي از زحمت كشان روزگار خويش بودند
نوید شاهد: شهيد شاه آبادي، عالم و عارف وارسته اي بود كه علم و عمل را به گونه اي با هم مي آميخت تا ديگران بهتر در كار گيرند. مولاي متقيان علي(ع) بسياري از كارگزاران حكومت پنج ساله اش را حين كار در زمين زراعي يا نزديك كوره هاي داغ، به حكومت ولايات فراخواند. سلمان و ابوذر و عمار و مقداد نيز جملگي از زحمت كشان روزگار خويش بودند. اما در زندگي سيرة انسان-هاي بزرگ و نامدار معاصر، كمتر ديده ايم كه كسي مانند اين شهيد عزيز، كارهاي جزئي مثل بنايي و لوله كشي خانه خود و همسايگان را شخصاً انجام داده باشد. حاج سيد رضا شكرآبي از دوستان و آشنايان شهيد كه خود پدر بزرگوار سه شهيد است، در اين گفت و گو، از اخلاق و شخصيت خودماني آن بزرگوار، رواياتي شيرين و گويا عرضه كرده است.
***
چگونگي و زمان آشنايي خود با شهيد را بيان كنيد.
ما قبل از انقلاب حدود 5 يا 6 سال با شهيد شاه آبادي همسايگي، دوستي و رفت و آمد خانوادگي داشتيم. در اين مدتي كه ما در همسايگي شهيد شاه آبادي بوديم از هر جهت از ايشان بهره مي برديم، چه از جهت امور معنوي، اخلاقي و ديني و حتي سياسي و ما در يك حد بالايي گرايش خاصي به ايشان داشتيم ولي جو به گونه اي نبود كه اجتماع، ظرفيت پذيرش خط فكري آيت الله شاه آبادي را داشته باشد.
برخورد و رفتار شهيد با همسايگان چگونه بود؟
حاج آقا خصوصيات بسيار خوبي داشتند و برخوردشان بسيار عالي بود. گاهي اوقات همسايگان برخوردهايي را از ايشان مي ديدند كه بسيار مورد تعجب همگان واقع مي شد. شهيد شاه آبادي با اين كه روحاني بودند، به قدري در كارها فعال بودند و تحرك داشتند كه اگر كاري پيش مي آمد و از دست خودشان ساخته بود، حتماً به شخصه آن كار را انجام مي دادند. مثلاً چه بسا مي ديديم كه ايشان منزل شان را خودشان لوله كشي مي كردند. بعد مي گفتيم آقا، مگر شما به كار لوله كشي هم وارد هستيد؟! حتي كارهاي بنايي خانه را هم انجام مي دادند. در بين همين همسايگان كسي بود كه منزلش مشكلي داشت و ايشان گفتند من خودم مي آيم و اين جا را براي شما درست مي كنم و فقط به ما فرمودند يك مقدار گچ و استامبولي بياوريد. وقتي كه شهيد شاه آبادي بنايي مي كردند، مثل اين بود كه سال ها كار بنايي كرده اند. من با تعجب گفتم حاج آقا، همه كارها از دست شما بر مي آيد!
شما سال ها با شهيد شاه آبادي مراوده و رفت و آمد خانوادگي داشتيد. دوست داريم از سيره و رفتار ايشان در خانواده صحبت بفرماييد.
خصوصياتي كه ايشان داشتند در كمتر كسي ديده مي شد. بديهي است شهيد شاه آبادي از دودماني بزرگ و از فرزندان حضرت آيت الله آقاي شيخ محمدعلي شاه آبادي(ره) معروف و استاد حضرت امام خميني(ره) بودند و مشخص است كه از اين دودمان و از چنين خانواده اي بايد يك چنين شخصيت علمي و فرهنگي و سياسي و نخبه اي بار بيايد. رفتارشان در خانواده بسيار عالي بود و الحمدلله فرزنداني بسيار خوب و در سطحي بالا تربيت كردند. ايشان كه در سطح شهادت و آمادة رسيدن به بالاترين فيوضات بودند و سرانجام نيز بدين فيض عظما نائل شدند. گاهي اوقات در مورد وضع درسي و علمي آقازاده هاي شان براي ما تعريف مي كردند و همواره تلاش مي كردند و آرزو داشتند كه آن ها را در سطوح عاليه ببينند. نزديكي هاي زمان اوج گيري انقلاب، شايد سال 1356 يا نزديك به1357 بود كه يك مدتي شهيد شاه آبادي به جاي حاج آقاي مشايخي در همين مسجد حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) در خيابان پرواز اقامه نماز مي-كردند. جناب آقاي مشايخي مشرف شده بودند به مكه، آقاي شاه آبادي يك ماهي آن جا اقامه نماز مي كردند. بعد از نماز هم براي اهل محل و جوانان محل تفسير قرآن داشتند. به خاطر آگاهي هاي سياسي كه شهيد به مردم مي دادند، جوان ها خيلي مشتاق بودند و مي آمدند پاي سخنراني هاي ايشان و به مرور حضور جوان ها در مسجد بيشتر و بيشتر مي شد. در صورتي كه در آن زمان كلاً جوان ها كمتر به مساجد مي رفتند ولي در طول آن يك ماهي كه ايشان آن جا اقامه نماز مي كردند مسجد خيلي شلوغ مي شد. بعد، كم كم انقلاب اوج گرفت و هر كس در راه نهضت امام خميني(ره) مشغول فعاليتي بود. آقاي شاه آبادي نيز همين طور فعاليت مي كردند تا زماني كه به شهادت رسيدند.
هيچ وقت شاهد تعقيب يا دستگيري شهيد شاه آبادي توسط عمال رژيم در محله بوديد؟
در آن زمان كه ما با هم همسايه بوديم، ايشان معمولاً تحت تعقيب ساواك قرار داشت و چند مرتبه آقاي شاه آبادي را از جلوي در همين منزل دستگير كردند و با خود بردند. ما در محله فعاليت بسيار زيادي داشتيم و بنده شاهد بودم كه مي آمدند كتاب هاي حاج آقا را كارتن ـ كارتن مي بردند به ساواك و ايشان را به زندان مي انداختند. آقاي شاه آبادي بارها به زندان رفته و شكنجه شده بودند، مدتي هم به كردستان تبعيد شدند.
آيا از زندان رفتن ها و آزاد شدن هاي حاج آقا خاطراتي داريد؟
يك بار در اواخر حيات رژيم ستم شاهي، آقاي شاه آبادي از زندان آزاد شده بودند و خانواده محترم-شان منتظر بودند كه ايشان بيايند. اما حاج آقا به محض اين كه از زندان آمدند، به منزل خودشان نرفتند و آمدند منزل ما تا ابتدا از بچه ها و نيز از وضعيت محله سؤالاتي بكنند و در همين خصوص با همه صحبت مي كردند. ما نيز خوشحال از برگشتن و مشتاق ديدار ايشان بوديم كه متوجه شديم يكي از هم رزمان حاج آقا به نام آقاي شجاعي، كه از آزاد شدن ايشان مطلع شده بود، آمده بود تا با آن بزرگوار ملاقات كند. آقاي شجاعي به محله رسيد و در منزل شهيد را زد و پرسيد: «آقا هنوز نيامده اند؟» بعد كه متوجه شد حاج آقا تشريف آورده و آمده اند منزل ما، وارد شد و همديگر را ديدند. آقاي شاه آبادي اين بار هم در زندان شكنجه شده بودند و ظاهراً آقاي شجاعي هم قبلاً در زندان بودند و آن روز براي يكديگر از خاطرات زندان تعريف مي كردند.
از فعاليت هاي شهيد در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب چه خاطراتي داريد؟
انقلاب كه پيروز شد شهيد عزيز ما كارهاي مهمي در همين منطقه كه منطقه حساسي هم بود انجام دادند. مدتي بود كه از سوي نظام فرمان خلع سلاح صادر شده بود و تلاش ايشان بر اين استوار بود كه هر قدر مي توانند در امر جمع آوري سلاح ها كمك كنند. ما به اتفاق آقاي شاه آبادي سلاح ها را مي برديم به كميته انقلاب اسلامي تحويل مي داديم تا يك وقت مشكلي پيش نيايد. ايشان معمولاً ساعت 12 يا 1 و 2 نيمه شب مي آمدند خانه، يك استراحتي مي كردند و هميشه به ما مي گفتند مراقب باشيد اسلحه دست اغيار و غير خودي ها نيفتد. در اين مدت ايشان فعاليت خيلي زيادي داشتند و اين جا براي مهديه شرق تهران تشكيل كميته دادند. ما زير نظر حاج آقا، جوان هاي محله را سازماندهي كرديم و ايشان براي جوان ها، هم سخنراني مي كردند و هم به آن ها خط مشي مي دادند، به اين صورت كه از همه مي خواستند نماز جماعت را اقامه كنند و به اين امر خطير رونق بيشتري ببخشند. يادم است كه آقازاده ايشان حاج آقا سعيد در آن جا اقامه نماز مي كردند و كميته، خيلي خوب راه افتاده بود و تمام منطقه زير نظر شهيد شاه آبادي حفاظت مي شد تا خداي ناكرده گزندي به انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد نشود.
در مورد تشكيل انجمن اسلامي الغدير و نقش حاج آقا در اين انجمن صحبت بفرماييد.
همان اوايل پيروزي انقلاب آقاي شاه آبادي تصميم گرفتند تشكلي براي فعاليت سالم و مطمئن بچه ها و جوان هاي محل داشته باشند كه اين تشكل به نام انجمن اسلامي الغدير در همين جا تشكيل شد. بچه ها همگي به سرعت جذب آن شدند و خيلي هم خوب و مفيد بود. گاهي آقاي شاه آبادي از ما مي پرسيدند كه رابطه بچه ها با انجمن چگونه است كه من مي گفتم آقا، بچه ها مي-آيند و گرايش خوبي هم دارند، فقط شما بفرماييد ما با اين ها چگونه برخوردي بايد داشته باشيم؟ ايشان مي گفتند تا مي توانيد براي اين ها كلاس هاي فرهنگي و ورزشي و اخلاقي بگذاريد و ما همه اين كارها را شروع كرده بوديم، به طوري شده بود كه همگي ما در كارهاي معنوي و انقلابي به موقعيت بسيار خوبي رسيده بوديم. تا روزي كه آقاي شاه آبادي گفتند اگر من خاطرم جمع باشد كه اين بچه ها به حد اعلي رسيده اند، آمادگي دارم كه طبقه پايين خانه ام را در اختيار شما بگذارم. ما ايشان را از وضعيت مطلوب امور مطمئن كرديم و آقاي شاه آبادي، هفته اي يك شب مي آمدند و براي بچه ها سخنراني داشتند و سركشي مي كردند و اطلاعات مي-گرفتند و بعد كه ديدند بچه ها از هر جهت آمادگي پذيرش دارند و طبقه اول منزل شان را در اختيار انجمن اسلامي الغدير قرار دادند. حضور اين شهيد عزيز با آن خلوص نيتي كه داشتند، با آن تقوا و پرهيزكاري كه در وجودشان بود و با آگاهي سياسي وسيعي كه در اثر سال ها همراهي با حضرت امام خميني(ره) پيدا كرده بودند، در محله براي همه اهالي و خصوصاً جوان ها خيلي تأثيرگذار بود. محله فعاليت هاي خاصي پيدا كرده بود كه تا قبل از آن، اين جور چيزها كمتر براي مردم وجود داشت و افراد محله، اعم از جوان ها و حتي بزرگسالان همگي در فعاليت ها شريك بودند.
هدف شهيد از تأسيس و راه اندازي انجمن اسلامي الغدير چه بود؟
هدف حاج آقا بيشتر اين بود كه جوان هاي محل را دور هم جمع كنند و براي آن ها كلاس هاي هنري و خطاطي و فرهنگي و مذهبي بگذارند و سفارش مي كردند كه نماز جماعت حتماً برگزار بشود. انگيزه شان اين بود كه مردم را به اين سمت ها سوق بدهند و خودشان نيز مرتب براي همه سخنراني مي كردند. انجمن اسلامي الغدير در همين مهديه شرق تهران به خوبي پا گرفته بود و حدود يك سالي هم كه دقيقاً تاريخش را خاطرم نيست فعاليت داشت و بعداً تبديل به حوزه علميه شد. اين حوزه علميه در يك سطح بسيار بالا و خوبي فعاليت داشت و طلاب خواهر و برادر از هر جهت از آن استفاده مي بردند و الان هم فعاليتش به شكل ديگري انجام مي شود.
از فعاليت هاي شهيد در دفاع مقدس بگوييد.
فعاليت هاي سياسي، معنوي و آموزشي آقاي شاه آبادي در محله ادامه داشت تا زماني كه اين شهيد عزيز به موقعيت نمايندگي اولين دوره مجلس شوراي اسلامي از شهر تهران رسيدند و اين رخداد تقريباً همزمان با شروع جنگ تحميلي و سال هاي دفاع مقدس بود. ايشان مرتب به جبهه مي رفتند و حتي گاهي اوقات به ايشان مي گفتم آقا، ما را هم به جبهه ببريد اما هنوز موفقيت هاي بزرگ سپاه اسلام در جنگ آغاز نشده بود و راه جبهه ها آن طور كه بايد و شايد باز نبود. با وجود اين، آقاي شاه آبادي هر وقت كوچكترين فرصتي پيدا مي كردند بلافاصله مي رفتند جبهه، پيش رزمندگان اسلام و وقتي مي آمدند و ما درباره وضعيت جبهه سؤال مي كرديم، مي گفتند بسيار عالي است و فعلاً بچه ها با دست خالي و با يك شور و حرارت و روحيه بسيار عالي دارند در مقابل دشمن استقامت مي كنند. ايشان با آن شور و شوق زياد و با آگاهي سياسي بالايي كه داشتند، هم براي رزمنده ها و هم براي مردم، قوت قلبي به حساب مي آمدند.
چگونه از شهادت آيت الله شاه آبادي باخبر شديد؟
همان طور كه اطلاع داريد ايشان مرتباً براي ارشاد و دلگرمي بچه هاي رزمنده به جبهه آمد و رفت داشتند، تا اين كه يك روز جمعه كه من براي نماز جمعه در دانشگاه تهران حاضر بودم، ديدم آقاي مرتضايي فر گوينده معروف در پشت تريبون اعلام كرد كه آيت الله شاه آبادي شهيد شده اند. من به محض اين كه شنيدم از نماز جمعه آمدم منزل و متوجه شدم كه ايشان در جبهه در اثر اصابت تركش خمپاره شهيد شده اند و شهادت ايشان همه اهل محل را داغدار و نگران كرده بود. تا اين كه پيكر مطهر شهيد شاه آبادي را از جبهه آوردند و در مسجد رستم آباد شست و شو دادند و به بهشت زهرا بردند.
شهادت ايشان، تأثير زيادي هم بر مردم و هم بر روحانيت گذاشت و مايه افتخاري بود در جامعه روحانيت كه فردي مثل شهيد شاه آبادي اين طور علاقه به جبهه و رزمندگان داشته و حتي فعاليت هايي كه در دفاع مقدس مي كردند براي جامعه روحانيت خيلي عجيب بود و نيز براي اهل محل و جوان ها. همچنان كه بعد از شهادت حاج آقا مي ديديم همين بچه ها فوج فوج آمادگي دارند براي رفتن به جبهه ها. از جمله سه فرزند خود من كه آن ها هم در جبهه شهيد شدند، اما در اين باره من كمتر حرفي دارم. سه پسر من مانند تمام بچه هاي ديگري بودند كه آن ها هم فرزندان ما هستند و همگي در همان مسيري طي طريق و انجام وظيفه كردند كه بايد مي كردند.
خداوند همه ما را با شهداي حق و حقيقت محشور فرمايد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 62
***
چگونگي و زمان آشنايي خود با شهيد را بيان كنيد.
ما قبل از انقلاب حدود 5 يا 6 سال با شهيد شاه آبادي همسايگي، دوستي و رفت و آمد خانوادگي داشتيم. در اين مدتي كه ما در همسايگي شهيد شاه آبادي بوديم از هر جهت از ايشان بهره مي برديم، چه از جهت امور معنوي، اخلاقي و ديني و حتي سياسي و ما در يك حد بالايي گرايش خاصي به ايشان داشتيم ولي جو به گونه اي نبود كه اجتماع، ظرفيت پذيرش خط فكري آيت الله شاه آبادي را داشته باشد.
برخورد و رفتار شهيد با همسايگان چگونه بود؟
حاج آقا خصوصيات بسيار خوبي داشتند و برخوردشان بسيار عالي بود. گاهي اوقات همسايگان برخوردهايي را از ايشان مي ديدند كه بسيار مورد تعجب همگان واقع مي شد. شهيد شاه آبادي با اين كه روحاني بودند، به قدري در كارها فعال بودند و تحرك داشتند كه اگر كاري پيش مي آمد و از دست خودشان ساخته بود، حتماً به شخصه آن كار را انجام مي دادند. مثلاً چه بسا مي ديديم كه ايشان منزل شان را خودشان لوله كشي مي كردند. بعد مي گفتيم آقا، مگر شما به كار لوله كشي هم وارد هستيد؟! حتي كارهاي بنايي خانه را هم انجام مي دادند. در بين همين همسايگان كسي بود كه منزلش مشكلي داشت و ايشان گفتند من خودم مي آيم و اين جا را براي شما درست مي كنم و فقط به ما فرمودند يك مقدار گچ و استامبولي بياوريد. وقتي كه شهيد شاه آبادي بنايي مي كردند، مثل اين بود كه سال ها كار بنايي كرده اند. من با تعجب گفتم حاج آقا، همه كارها از دست شما بر مي آيد!
شما سال ها با شهيد شاه آبادي مراوده و رفت و آمد خانوادگي داشتيد. دوست داريم از سيره و رفتار ايشان در خانواده صحبت بفرماييد.
خصوصياتي كه ايشان داشتند در كمتر كسي ديده مي شد. بديهي است شهيد شاه آبادي از دودماني بزرگ و از فرزندان حضرت آيت الله آقاي شيخ محمدعلي شاه آبادي(ره) معروف و استاد حضرت امام خميني(ره) بودند و مشخص است كه از اين دودمان و از چنين خانواده اي بايد يك چنين شخصيت علمي و فرهنگي و سياسي و نخبه اي بار بيايد. رفتارشان در خانواده بسيار عالي بود و الحمدلله فرزنداني بسيار خوب و در سطحي بالا تربيت كردند. ايشان كه در سطح شهادت و آمادة رسيدن به بالاترين فيوضات بودند و سرانجام نيز بدين فيض عظما نائل شدند. گاهي اوقات در مورد وضع درسي و علمي آقازاده هاي شان براي ما تعريف مي كردند و همواره تلاش مي كردند و آرزو داشتند كه آن ها را در سطوح عاليه ببينند. نزديكي هاي زمان اوج گيري انقلاب، شايد سال 1356 يا نزديك به1357 بود كه يك مدتي شهيد شاه آبادي به جاي حاج آقاي مشايخي در همين مسجد حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) در خيابان پرواز اقامه نماز مي-كردند. جناب آقاي مشايخي مشرف شده بودند به مكه، آقاي شاه آبادي يك ماهي آن جا اقامه نماز مي كردند. بعد از نماز هم براي اهل محل و جوانان محل تفسير قرآن داشتند. به خاطر آگاهي هاي سياسي كه شهيد به مردم مي دادند، جوان ها خيلي مشتاق بودند و مي آمدند پاي سخنراني هاي ايشان و به مرور حضور جوان ها در مسجد بيشتر و بيشتر مي شد. در صورتي كه در آن زمان كلاً جوان ها كمتر به مساجد مي رفتند ولي در طول آن يك ماهي كه ايشان آن جا اقامه نماز مي كردند مسجد خيلي شلوغ مي شد. بعد، كم كم انقلاب اوج گرفت و هر كس در راه نهضت امام خميني(ره) مشغول فعاليتي بود. آقاي شاه آبادي نيز همين طور فعاليت مي كردند تا زماني كه به شهادت رسيدند.
هيچ وقت شاهد تعقيب يا دستگيري شهيد شاه آبادي توسط عمال رژيم در محله بوديد؟
در آن زمان كه ما با هم همسايه بوديم، ايشان معمولاً تحت تعقيب ساواك قرار داشت و چند مرتبه آقاي شاه آبادي را از جلوي در همين منزل دستگير كردند و با خود بردند. ما در محله فعاليت بسيار زيادي داشتيم و بنده شاهد بودم كه مي آمدند كتاب هاي حاج آقا را كارتن ـ كارتن مي بردند به ساواك و ايشان را به زندان مي انداختند. آقاي شاه آبادي بارها به زندان رفته و شكنجه شده بودند، مدتي هم به كردستان تبعيد شدند.
آيا از زندان رفتن ها و آزاد شدن هاي حاج آقا خاطراتي داريد؟
يك بار در اواخر حيات رژيم ستم شاهي، آقاي شاه آبادي از زندان آزاد شده بودند و خانواده محترم-شان منتظر بودند كه ايشان بيايند. اما حاج آقا به محض اين كه از زندان آمدند، به منزل خودشان نرفتند و آمدند منزل ما تا ابتدا از بچه ها و نيز از وضعيت محله سؤالاتي بكنند و در همين خصوص با همه صحبت مي كردند. ما نيز خوشحال از برگشتن و مشتاق ديدار ايشان بوديم كه متوجه شديم يكي از هم رزمان حاج آقا به نام آقاي شجاعي، كه از آزاد شدن ايشان مطلع شده بود، آمده بود تا با آن بزرگوار ملاقات كند. آقاي شجاعي به محله رسيد و در منزل شهيد را زد و پرسيد: «آقا هنوز نيامده اند؟» بعد كه متوجه شد حاج آقا تشريف آورده و آمده اند منزل ما، وارد شد و همديگر را ديدند. آقاي شاه آبادي اين بار هم در زندان شكنجه شده بودند و ظاهراً آقاي شجاعي هم قبلاً در زندان بودند و آن روز براي يكديگر از خاطرات زندان تعريف مي كردند.
از فعاليت هاي شهيد در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب چه خاطراتي داريد؟
انقلاب كه پيروز شد شهيد عزيز ما كارهاي مهمي در همين منطقه كه منطقه حساسي هم بود انجام دادند. مدتي بود كه از سوي نظام فرمان خلع سلاح صادر شده بود و تلاش ايشان بر اين استوار بود كه هر قدر مي توانند در امر جمع آوري سلاح ها كمك كنند. ما به اتفاق آقاي شاه آبادي سلاح ها را مي برديم به كميته انقلاب اسلامي تحويل مي داديم تا يك وقت مشكلي پيش نيايد. ايشان معمولاً ساعت 12 يا 1 و 2 نيمه شب مي آمدند خانه، يك استراحتي مي كردند و هميشه به ما مي گفتند مراقب باشيد اسلحه دست اغيار و غير خودي ها نيفتد. در اين مدت ايشان فعاليت خيلي زيادي داشتند و اين جا براي مهديه شرق تهران تشكيل كميته دادند. ما زير نظر حاج آقا، جوان هاي محله را سازماندهي كرديم و ايشان براي جوان ها، هم سخنراني مي كردند و هم به آن ها خط مشي مي دادند، به اين صورت كه از همه مي خواستند نماز جماعت را اقامه كنند و به اين امر خطير رونق بيشتري ببخشند. يادم است كه آقازاده ايشان حاج آقا سعيد در آن جا اقامه نماز مي كردند و كميته، خيلي خوب راه افتاده بود و تمام منطقه زير نظر شهيد شاه آبادي حفاظت مي شد تا خداي ناكرده گزندي به انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد نشود.
در مورد تشكيل انجمن اسلامي الغدير و نقش حاج آقا در اين انجمن صحبت بفرماييد.
همان اوايل پيروزي انقلاب آقاي شاه آبادي تصميم گرفتند تشكلي براي فعاليت سالم و مطمئن بچه ها و جوان هاي محل داشته باشند كه اين تشكل به نام انجمن اسلامي الغدير در همين جا تشكيل شد. بچه ها همگي به سرعت جذب آن شدند و خيلي هم خوب و مفيد بود. گاهي آقاي شاه آبادي از ما مي پرسيدند كه رابطه بچه ها با انجمن چگونه است كه من مي گفتم آقا، بچه ها مي-آيند و گرايش خوبي هم دارند، فقط شما بفرماييد ما با اين ها چگونه برخوردي بايد داشته باشيم؟ ايشان مي گفتند تا مي توانيد براي اين ها كلاس هاي فرهنگي و ورزشي و اخلاقي بگذاريد و ما همه اين كارها را شروع كرده بوديم، به طوري شده بود كه همگي ما در كارهاي معنوي و انقلابي به موقعيت بسيار خوبي رسيده بوديم. تا روزي كه آقاي شاه آبادي گفتند اگر من خاطرم جمع باشد كه اين بچه ها به حد اعلي رسيده اند، آمادگي دارم كه طبقه پايين خانه ام را در اختيار شما بگذارم. ما ايشان را از وضعيت مطلوب امور مطمئن كرديم و آقاي شاه آبادي، هفته اي يك شب مي آمدند و براي بچه ها سخنراني داشتند و سركشي مي كردند و اطلاعات مي-گرفتند و بعد كه ديدند بچه ها از هر جهت آمادگي پذيرش دارند و طبقه اول منزل شان را در اختيار انجمن اسلامي الغدير قرار دادند. حضور اين شهيد عزيز با آن خلوص نيتي كه داشتند، با آن تقوا و پرهيزكاري كه در وجودشان بود و با آگاهي سياسي وسيعي كه در اثر سال ها همراهي با حضرت امام خميني(ره) پيدا كرده بودند، در محله براي همه اهالي و خصوصاً جوان ها خيلي تأثيرگذار بود. محله فعاليت هاي خاصي پيدا كرده بود كه تا قبل از آن، اين جور چيزها كمتر براي مردم وجود داشت و افراد محله، اعم از جوان ها و حتي بزرگسالان همگي در فعاليت ها شريك بودند.
هدف شهيد از تأسيس و راه اندازي انجمن اسلامي الغدير چه بود؟
هدف حاج آقا بيشتر اين بود كه جوان هاي محل را دور هم جمع كنند و براي آن ها كلاس هاي هنري و خطاطي و فرهنگي و مذهبي بگذارند و سفارش مي كردند كه نماز جماعت حتماً برگزار بشود. انگيزه شان اين بود كه مردم را به اين سمت ها سوق بدهند و خودشان نيز مرتب براي همه سخنراني مي كردند. انجمن اسلامي الغدير در همين مهديه شرق تهران به خوبي پا گرفته بود و حدود يك سالي هم كه دقيقاً تاريخش را خاطرم نيست فعاليت داشت و بعداً تبديل به حوزه علميه شد. اين حوزه علميه در يك سطح بسيار بالا و خوبي فعاليت داشت و طلاب خواهر و برادر از هر جهت از آن استفاده مي بردند و الان هم فعاليتش به شكل ديگري انجام مي شود.
از فعاليت هاي شهيد در دفاع مقدس بگوييد.
فعاليت هاي سياسي، معنوي و آموزشي آقاي شاه آبادي در محله ادامه داشت تا زماني كه اين شهيد عزيز به موقعيت نمايندگي اولين دوره مجلس شوراي اسلامي از شهر تهران رسيدند و اين رخداد تقريباً همزمان با شروع جنگ تحميلي و سال هاي دفاع مقدس بود. ايشان مرتب به جبهه مي رفتند و حتي گاهي اوقات به ايشان مي گفتم آقا، ما را هم به جبهه ببريد اما هنوز موفقيت هاي بزرگ سپاه اسلام در جنگ آغاز نشده بود و راه جبهه ها آن طور كه بايد و شايد باز نبود. با وجود اين، آقاي شاه آبادي هر وقت كوچكترين فرصتي پيدا مي كردند بلافاصله مي رفتند جبهه، پيش رزمندگان اسلام و وقتي مي آمدند و ما درباره وضعيت جبهه سؤال مي كرديم، مي گفتند بسيار عالي است و فعلاً بچه ها با دست خالي و با يك شور و حرارت و روحيه بسيار عالي دارند در مقابل دشمن استقامت مي كنند. ايشان با آن شور و شوق زياد و با آگاهي سياسي بالايي كه داشتند، هم براي رزمنده ها و هم براي مردم، قوت قلبي به حساب مي آمدند.
چگونه از شهادت آيت الله شاه آبادي باخبر شديد؟
همان طور كه اطلاع داريد ايشان مرتباً براي ارشاد و دلگرمي بچه هاي رزمنده به جبهه آمد و رفت داشتند، تا اين كه يك روز جمعه كه من براي نماز جمعه در دانشگاه تهران حاضر بودم، ديدم آقاي مرتضايي فر گوينده معروف در پشت تريبون اعلام كرد كه آيت الله شاه آبادي شهيد شده اند. من به محض اين كه شنيدم از نماز جمعه آمدم منزل و متوجه شدم كه ايشان در جبهه در اثر اصابت تركش خمپاره شهيد شده اند و شهادت ايشان همه اهل محل را داغدار و نگران كرده بود. تا اين كه پيكر مطهر شهيد شاه آبادي را از جبهه آوردند و در مسجد رستم آباد شست و شو دادند و به بهشت زهرا بردند.
شهادت ايشان، تأثير زيادي هم بر مردم و هم بر روحانيت گذاشت و مايه افتخاري بود در جامعه روحانيت كه فردي مثل شهيد شاه آبادي اين طور علاقه به جبهه و رزمندگان داشته و حتي فعاليت هايي كه در دفاع مقدس مي كردند براي جامعه روحانيت خيلي عجيب بود و نيز براي اهل محل و جوان ها. همچنان كه بعد از شهادت حاج آقا مي ديديم همين بچه ها فوج فوج آمادگي دارند براي رفتن به جبهه ها. از جمله سه فرزند خود من كه آن ها هم در جبهه شهيد شدند، اما در اين باره من كمتر حرفي دارم. سه پسر من مانند تمام بچه هاي ديگري بودند كه آن ها هم فرزندان ما هستند و همگي در همان مسيري طي طريق و انجام وظيفه كردند كه بايد مي كردند.
خداوند همه ما را با شهداي حق و حقيقت محشور فرمايد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 62
نظر شما