رجایی روح بزرگ سادگی بود
چهارشنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۲
پس از آنکه دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی، نتوانستند در فاجعه هفتم تیر ضربه ای به انقلاب اسلامی وارد سازند، تصمیم گرفتند که در هشتم شهریور1360 مردم کشور را با فاجعه دردناک دیگری روبه رو کنند. در این واقعه طی یک بمبگذاری در دفتر نخست وزیری ، رئیس جمهور محمد علی رجایی و نخست وزیر حجت الاسلام والمسلمین باهنر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. این واقعه نه تنها موجب منزوی شدن مردم نشد بلکه رشد و آگاهی بیشتر مردم را در پی داشت و باعث حضور فعال آنان در صحنه های مختلف انقلاب شد.
آن روزها واژه سازی مد نبود؛ خیلی ها گوششان با عباراتی همچون چپ و راست، سکولار و جاده های یک طرفه و دوطرفه سیاست آشنا نبود، وقتی صحبت از خدمت می شد، آستین هایی بالازده می شد و به قصد قربت، همه چیز در خدمت مردم قرار می گرفت و پست و مقام و مسند و قدرت؛ تعبیری غیراینجایی داشت، همه برای رضای خدا به میدان می آمدند و همه چیز در گرو نتیجه عمل و تأثیر برنامه های یک مدیر بود.
آن روزها همه از مظلومیت نظام و تنهایی در جهان، آنقدر چیزها می دانستند تا نیازی به برپایی میزگرد و کنفرانس و دعوت از میهمانان خارجی و داخلی و بریز و بپاش نباشد.
سادگی نیازی به فریفتگی ظاهر نداشت، از حرف زدن، از انتقاد و از قدرت عمل می شد به این نتیجه رسید که چه کسی اهل ریا و تزویر است و چه کسی خدمتگذار؛ این جمله را اگرچه حتماً شنیده اید، اما بیایید یکبار دیگر با هم بخوانیم: «اگر در جایگاه ریاست جمهوری خود را گم کردم من را به خودم یادآوری کنید که من محمدعلی رجایی اهل قزوین، دستفروشی می کردم و معلم بودم.» این جمله از بزرگی روح بود یا سادگی و متانت، از ریاکاری و نفوذ در لایه های کم اطلاع مردمی بود، یا برای عوام فریبی و تظاهرات روانی برای کسب محبوبیت بیشتر و ادامه قدرت و مشروعیت آن؟! راستی شهید رجایی و کابینه ایشان چه چیز داشت که باگذشت سالیان ، همچنان محبوب و محجوب می نماید؟!
راستی رجایی با چه وعده هایی بر ریاست جمهوری اسلامی ایران تکیه زد؟! چگونه است که با گذشت حدود 25 سال، تا از سادگی حرفی به میان می آید، نام و یاد محمدعلی رجایی زنده می شود؟ رجایی را مردی از جنس مردم می شناسند، از اوان کودکی رنج و محنت را می شناخت، درد همزاد او در تنهایی بود، خلوت گزیده ای که بارها به تجسم خیال خود با اتکا به تنها آفریننده جهان، همه چیز را در درون می ریخت و دردفهمی اش لحظه ای روح بلندش را از هدفی که برایش زاده شده بود، غافل نکرد، بوسه او بر پیشانی پیرمرد روستایی، لحظه درآوردن کفش برای نشان دادن آثار شکنجه در هنگام سخنرانی معروفش در مقر سازمان ملل متحد، همه و همه از «محمدعلی رجایی» شخصیتی ممتاز و غیرقابل کتمان ساخته بود، شخصیتی که معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری اش، پس از ماجرای بنی صدر، فرمودند:
برغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل ملت با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق جناب آقای محمدعلی رجایی را به ریاست جمهوری کشور برگزیده و این مسئولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهده او گذاشتند و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.
امام (ره) به همه فراز و فرودهای شخصیتی ایشان آشنا بودند لذا در آن روز با این همه آشنایی خود، دیگربار سختی و سنگینی بار امانت مردم را به شهید رجایی گوشزد فرمودند: «مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن میباشند، از قانون اساسی ایران تبعیت و در مصالح کشور و ملت عظیم الشأن در حدود اختیارات خویش کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند این نصب و تنفیذ به قوت خود باقی است و اگر خدای ناخواسته برخلاف آن عمل نمایند، مشروعیت آن را خواهم گرفت و باید ایشان توجه داشته باشند و از عمل ملت دریافته باشند که ملت دلاور نیز رأی خود را بر این اساس به ایشان دادهاند.»
امام در جستجوی کدامین امکان بودند! راز خفته این پیام را چرا باور نکرده و نخواسته ایم برای چندمین بار بشنویم؟ مگر امام خود را به نکته سنجی و دقت نمی شناسیم، از صراحت امام، مگر خوشمان نمی آمد؟! چه می شود که باهمه دردفهمی شهید رجایی چنین جملاتی را بر زبان می رانند؟
اما در تاریخ 12/5/60 ، مجلس شورای اسلامی در یک جلسه فراموش ناشدنی شاهد مراسم ادای سوگند محمدعلی رجایی به عنوان رئیس جمهور و مراسم تحلیف 27 نماینده مجلس بود.
این جلسه علنی به ریاست هاشمی رفسنجانی و با حضور اعضای دولت رسمیت یافت. پس از حضور محمدعلی رجایی و اعضای شورای نگهبان قانون اساسی، در ابتدا هاشمی رفسنجانی گفت: دستور فعلی ما انجام مراسم تحلیف ریاست جمهوری است.
پس از سخنان کوتاه رئیس مجلس، رجایی دومین رئیس جمهور برگزیده مردم که روز عید فطر امام رأی امت را در این مورد تنفیذ کردند، در حالی که آیت الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور در کنار ایشان بودند، در ساعت 30/11 دقیقه پشت تریبون مجلس قرار گرفت و سوگند نامه ریاست جمهوری را برابر قانون اساسی خواند.
جمهوری اسلامی ایران در آن دوره بسیار حساس به لحاظ قرار گرفتن در شرایط دفاع مقدس، از آشوبهای گروهکهای ضد انقلاب در گوشه و کنار کشور نیز رنج می برد، پذیرفتن چنین مسئولیتی علاوه بر خدمت خالصانه برای ملت، همانا نوشیدن شربت شهادت را نیز در پی داشت، اما این مرد ساده زیست و خدایی، تا آخرین روز از حیات جاودانه و مردمی اش لحظه ای از خدمت رسانی به مردم دردمند ایران اسلامی شانه خالی نکرد و عاشقانه زیستن را برای نسلهای پس از خود و مدیران آینده نظام، به ودیعه نهاد.
شهید محمدعلی رجایی سپس محمدجواد باهنر را به سمت نخست وزیر منصوب و به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. اما پس از اخذ رأی اعتماد مجلس به کابینه دکتر باهنر، دولت جدید مدت اندکی کار خود را آغاز کرده بود که در ساعت 15 از هشتمین روز شهریور 1360 در انفجار اتاق جلسات ساختمان نخست وزیری در جلسه شورای امنیت، محمدعلی رجایی همراه نخست وزیر به شهادت رسیدند.
پس از آنکه دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی، نتوانستند در فاجعه هفتم تیر ضربه ای به انقلاب اسلامی وارد سازند، تصمیم گرفتند که در هشتم شهریور1360 مردم کشور را با فاجعه دردناک دیگری روبه رو کنند. در این واقعه طی یک بمبگذاری در دفتر نخست وزیری ، رئیس جمهور محمد علی رجایی و نخست وزیر حجت الاسلام والمسلمین باهنر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. این واقعه نه تنها موجب منزوی شدن مردم نشد بلکه رشد و آگاهی بیشتر مردم را در پی داشت و باعث حضور فعال آنان در صحنه های مختلف انقلاب شد. بمب را منافقی نفوذی، عضو سازمان تروریستی مجاهدین خلق به نام «کشمیری» زیر میز اتاق نشستهای دفتر ریاست جمهوری کار گذاشته بود.
نظر شما