عراقي در زندان حكم پدر را داشت...
چهارشنبه, ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۲
رفتار شهید عراقی در زندان که تلاش می کرد اتحاد مبارزین را حفظ نماید، به برداشتهای متفاوتی از انگیزهها و دیدگاههای او انجامیده است. عزت شاهی از قبل از آغاز مصاحبه خاطر نشان کرده بود كه برخی از خاطرات او ممکن است با روایتهای معروف در این خصوص در تناقض باشد. روایتهای متفاوت او درباره مواضع شهید عراقی پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، میتواند اصلی ترین این نقاط افتراق تلقی گردد.
نوید شاهد: «شهید عراقی و گروه های مسلح» در گفت و شنود با عزت الله مطهری (شاهي)
به نظرم اولين ديدار شما و شهيد عراقي به راهپيمايي محرم سال 42 برميگردد؟
بله، اما آن من در آن دوران سن كمي داشتم و فقط از شهيد عراقي اين را به ياد دارم كه خيلي پرجنب و جوش در آن راهپيمايي فعاليت ميكرد. مهمترین و موثرترین حرکت موتلفه همین برنامه است. به خواسته امام خمینی عزاداران محرم سال 42 را با شکوهتر برگزار و در خلال آن، واعظان و سخنرانان، جنایات شاه و دربار را به مردم یادآوری میکردند. در روز عاشورا هم که سیزدهم خرداد بود، موتلفه برنامهای را تدارک دید که هم برای تعزیت این روز بود و هم برای ابراز مخالفت با دستگاه شاهنشاهی. راهپیمایی از مسجد حاج ابوالفتح در خیابان ری نزدیک میدان قیام شروع شد. بچههای موتلفه در ايجاد شور و شوق در این راهپیمایی، جلودار بودند و آن را هدایت میکردند و شعارهای انقلابی در دفاع از راه امام حسین(ع) و بر ضد حکومت سر میدادند. حاج مهدی عراقی و حاج صادق امانی از جمله کسانی بودند که برای این راهپیمایی خیلی زحمت کشیدند. حتی به یاد دارم حاج مهدی در مقابل سردر دانشگاه تهران سخنرانی جالبی ايراد کرد. ما هم در میان راهپیمایان اعلامیه توزیع میکردیم. رژیم شاه از این حرکت و جسارت مردم بهشدت عصبانی شد، در نتیجه فردا شب آن روز و بامداد پس فردا، ماموران رژیم حمله گستردهای را به مراکز روحانیون آغاز و عدهاي از علمای سخنور را دستگیر کردند. امام خمینی نیز در بامداد 15 خرداد در قم دستگیر شدند و در پي آن، حرکتی خروشان از طرف مردم به نشانه اعتراض پدید آمد. در این ماجرا شاید بتوان گفت به غیر از روحانیونی که از شهرهای مختلف برای تحصن به تهران آمدند، بچههای موتلفه بودند که برای آزادی آقای خمینی شب و روز نداشتند.
ديدار بعدي شما كي صورت گرفت؟
ملاقات و ديدار بعدي ما در سالهاي بعد و در حين مبارزه رخ داد. آن زمان شهيد عراقي و دوستان ديگرش در هيئتهاي تهران، تازه به ديدار امام رفته بودند و به دستور امام هيئتهاي مؤتلفه را تشكيل داده بودند. بعد از آن، مؤتلفه وارد فاز مبارزاتي شد تا اينكه اعدام انقلابي حسنعلي منصور پيش آمد. شهيد عراقي به خاطر اينكه عضو شاخه نظامي هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بود، دستگير و در دادگاه به اعدام محكوم شد. قبل از اجراي حكم با يك درجه تخفيف حكمش به حبس ابد تبديل شد.
جايگاه شهيد عراقي در زندان چطور بود؟
عراقي در زندان حكم پدر را براي زندانيان داشت و از تمام امكانات خود در بيرون زندان براي رفاه زندانيها استفاده ميكرد. حتي شنيدم كه يك دوره به خاطر وضع بد غذا در زندان، با مسئولان زندان مذاكره كرده و پخت غذا را به عهده گرفته بود.
رابطهاش با زندانيها چطور بود؟
شهيد عراقي از جمله كساني بود كه به سازمان مجاهدين اعتقاد داشت. او به دليل اينكه ورودش به مبارزه از طريق فدائيان اسلام بود، اصليترين نوع مبارزه را مبارزه مسلحانه ميدانست و به همين دليل به مجاهدين خلق خيلي اعتقاد داشت، اما همان مقدار كه از لحاظ عاطفي به مجاهدين علاقمند بود، به طيف مذهبي و همفكرانش مثل آقاي عسگراولادي اعتقاد محكم قلبي داشت و همين هم به نوعي يك تضاد را در او ايجاد كرده بود.
شما علت اين اعتقاد به روحانيت و بچه مذهبيها را در چه ميدانيد؟
من علت را در رابطه قلبي شهيد عراقي و امام ميدانم. تنها چيزي كه عراقي را در اين طيف نگه ميداشت، تعلق خاطر بسيار شديدش به امام بود. به يك معنا ميتوانم بگويم اگر او وابستگي عاطفي شديدي به امام نداشت، حتما راهش را از مجموعه دوستانش جدا ميكرد.
در مورد علاقه دو طرفه شهيد عراقي به دو طيف مجاهدين و جريان مذهبي ميگفتيد. در مورد موضوع نقل فتوا، ايشان چه موضعي گرفتند؟
در زمان جريان نقل فتوا، من در كميته مشترك ضد خرابكاري بودم و از جزئيات و نحوه شكلگيري آن خبر نداشتم. این فتوا در خرداد 55 توسط برخی از روحانیون و علما از جمله منتظری، ربانی شیرازی، طالقانی، مهدوی کنی، لاهوتی و ... صادر شد و حاوی دو نکته محوری بود: یکی تکفیر کمونیستها و نجس دانستن آنها، که بر اساس آن نشست و برخاست، همسفرگی و همغذا شدن با مارکسیستها حرام شد. در محور دوم راجع به مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند که آنهایی که از این سازمان در راه مبارزه کشته و اعدام شدهاند، اگر آگاهانه به طرف مارکسیسم رفتهاند، شهید نیستند و نباید اسمشان به عنوان شهید برده شود. کسانی هم که الان ادامهدهنده مسیر گذشته هستند، جزو مسلمانها نیستند و اگر کشته هم شوند، شهید نیستند، مگر اینکه ایدئولوژی خودشان را تغییر بدهند. آنها باید تکلیف خودشان را معلوم کنند و از کمونیستها جدا شوند. قرار شده بود این فتوا از بندی به بند دیگر و از زندانی به زندان دیگر به طور شفاهی نقل شود. در اواسط سال 55، عدهاي را از بند يك به بند دو آوردند، از جمله شهید عراقی، شهید کچوئی، شهید لاجوردی، حاج حیدری، بادامچیان، قریشی، عباس مدرسی فر، جلیل رفیعی و ... البته برخی از اینها از قبل هم در بند 2 بودند. آنها با ورودشان، جريان فتوا و اجراي آن را مطرح كردند. اين فتوا در مورد جدايي مطلق از كمونيستها بود و مجاهدين در برابر آن موضع گرفتند. اين طيف به اصحاب فتوا معروف شدند. عدهای که طرفدار علما و به اصطلاح مجاهدین وابسته به قشر دو بودند و عرق مذهبی داشتند و معتقد بودند که باید حرف آقایان را گوش کنیم و از کمونیستها جدا شویم، گروهی هم به رهبری مسعود رجوی این کارها را ارتجاعی و در خدمت سرمایهداری می دانستند و به مخالفت با آن برخاستند و آنها را متهم میکردند که دارند حرف ساواک را میزنند و سازش کردهاند.
شما از یک سو از شهید عراقی به عنوان فردی که به مجاهدین علاقه داشت، یاد کردید و از طرف دیگر نام او را در میان کسانی که فتوا را نقل کردند، آوردید. موضع شهيد عراقي پس از این اختلافات چگونه بود؟
ابتدا بايد مواضع ديگران را نسبت به اين موضوع را توضيح بدهم. در مقابل اين موضعگيري سه گروه بوجود آمد. گروه اول كه آقاي رباني شیرازی جلودارش بود، خيلي جدي به اين مسئله پايبند بودند. گروه دوم كه مشخصه آن آقاي طالقاني بود. آقاي طالقاني ديد پدرانهاي نسبت به مجاهدين داشت و تقيد داشت آنها را همراه كند. ديدگاه سوم هم آقاي هاشميرفسنجاني بود كه قصد داشت با ايجاد تعامل و با سياست اين اختلاف را حل كند. در اين ميان شهيد عراقي بيشتر به آقاي طالقاني نزديك بود. بعد از مدتي اصحاب فتوا به جاي ديگري منتقل شدند تا دور از ديگران باشند. البته رژيم هم به اين مسئله دامن زد تا بين زندانيها اختلاف بيندازد. شهيد عراقي هم جزو اين افراد بود، اما هميشه سري هم به اتاق مسعود رجوي و موسي خياباني ميزد و آنجا بود. حتي گاهي اوقات ماست يا چيز ديگري از آنها ميگرفت و با غذا سر سفره رفقايش ميخورد. حتي به ياد دارم يك بار يكي از همبنديها جلوي شهيد عراقي را گرفت كه تو چرا چنين كاري ميكني و از آنها ماست ميگيري؟ اين تضاد و اختلاف تا جايي بالا گرفت كه شهيد عراقي چند ماه قبل از آزادي، خودش درخواست كرد كه به انفرادي منتقل شود.
برخی معتقدند که شهید عراقی بهشدت به نجاست مارکسیستها معتقد بود و خاطراتی را نیز در این خصوص نقل میکنند و از بعد از آزادی او از زندان هم خاطراتی را در جهت تلاش او برای جلوگیری از تداوم این انحراف نقل می کنند. به نظر شما این چگونه با این خاطره شما قابل جمع است؟
درباره تفاوت گروه دوم و سوم که به عنوان شاخص آنها از آیت الله طالقانی و آقای هاشمی نام بردید، اگر ممکن است توضیح بیشتری بدهید.
موضع این دو گروه در عمل فرق میکرد. برخی از معتقدین به فتوا میگفتند که منافقین دین ندارند و نمازشان درست نیست و گریههایشان دروغین است، اما برخی اینطور نبودند و میگفتند میتوان اینها را اصلاح کرد. متقابلا برخورد مجاهدین با افراد دسته اول نیز حذفی بود و در برخورد با هم تضاد داشتند. اما طیف هاشمی و طالقانی معتقد بودند اگر منافقین را طرد کنیم، قطعا به دامان کمونیستها خواهند افتاد. مشی طالقانی و هاشمی در بعد نظر به هم نزدیک بود، اما در عمل طالقانی سمپاتی بیشتری نسبت به مجاهدین داشت و هاشمی سمپاتی کمتری.
اینکه گفتید طیف دوم از جمله شهید عراقی تقید داشتند كه آنها را همراه کنند، این تلاش چگونه رخ میداد؟آیا با مارکسیستها بحث میکردند که از تغییر ایدئولوژی برگردند؟
طیف مخالف مجاهدین و موافق طرح فتوا بیشتر در بند یک بودند و وقتی هم به بند دو منتقل شدند، در بایکوت به سر میبردند. اغلب طیف دیگر هم قبل از انتقال به بند دو از زندان مرخص شده بودند و طبعا هیچ بحثی نیز در این میان در نگرفت.
پس از آزادي شما با شهيد عراقي ارتباطي داشتيد؟
شهيد عراقي كه آزاد شد، من هنوز در زندان بودم، اما اطلاع داشتم كه ايشان بيرون زندان هم مشغول فعاليت است. حتي خبر ميرسيد كه به بيت امام در پاريس رفته و در آنجا هم مسئول تداركات است.
بعد از انقلاب چطور؟
بعد از انقلاب هم به دليل مشغلههاي زياد، چندان مهلت ارتباط نبود، اما ايشان به بنياد و سپس به روزنامه كيهان رفتند كه در همانجا به دست گروهك فرقان شهيد شدند.
به نظر شما چرا گروهك فرقان تصميم به شهيد كردن عراقي گرفت؟
ببينيد اين يكي از مسائلي است كه بايد در مورد آن بررسي شود كه اصلا آن روز فرقان براي ترور عراقي رفته بود يا مهديان. به نظر من فرقانيها با توجه به مشي راديكالي كه داشتند و مهديان را نماينده بورژوا و طبقه مرفه ميدانستند، براي ترور او رفته بودند كه عراقي و پسرش حسام مورد اصابت قرار ميگيرند و به شهادت ميرسند.
به نظرم اولين ديدار شما و شهيد عراقي به راهپيمايي محرم سال 42 برميگردد؟
بله، اما آن من در آن دوران سن كمي داشتم و فقط از شهيد عراقي اين را به ياد دارم كه خيلي پرجنب و جوش در آن راهپيمايي فعاليت ميكرد. مهمترین و موثرترین حرکت موتلفه همین برنامه است. به خواسته امام خمینی عزاداران محرم سال 42 را با شکوهتر برگزار و در خلال آن، واعظان و سخنرانان، جنایات شاه و دربار را به مردم یادآوری میکردند. در روز عاشورا هم که سیزدهم خرداد بود، موتلفه برنامهای را تدارک دید که هم برای تعزیت این روز بود و هم برای ابراز مخالفت با دستگاه شاهنشاهی. راهپیمایی از مسجد حاج ابوالفتح در خیابان ری نزدیک میدان قیام شروع شد. بچههای موتلفه در ايجاد شور و شوق در این راهپیمایی، جلودار بودند و آن را هدایت میکردند و شعارهای انقلابی در دفاع از راه امام حسین(ع) و بر ضد حکومت سر میدادند. حاج مهدی عراقی و حاج صادق امانی از جمله کسانی بودند که برای این راهپیمایی خیلی زحمت کشیدند. حتی به یاد دارم حاج مهدی در مقابل سردر دانشگاه تهران سخنرانی جالبی ايراد کرد. ما هم در میان راهپیمایان اعلامیه توزیع میکردیم. رژیم شاه از این حرکت و جسارت مردم بهشدت عصبانی شد، در نتیجه فردا شب آن روز و بامداد پس فردا، ماموران رژیم حمله گستردهای را به مراکز روحانیون آغاز و عدهاي از علمای سخنور را دستگیر کردند. امام خمینی نیز در بامداد 15 خرداد در قم دستگیر شدند و در پي آن، حرکتی خروشان از طرف مردم به نشانه اعتراض پدید آمد. در این ماجرا شاید بتوان گفت به غیر از روحانیونی که از شهرهای مختلف برای تحصن به تهران آمدند، بچههای موتلفه بودند که برای آزادی آقای خمینی شب و روز نداشتند.
ديدار بعدي شما كي صورت گرفت؟
ملاقات و ديدار بعدي ما در سالهاي بعد و در حين مبارزه رخ داد. آن زمان شهيد عراقي و دوستان ديگرش در هيئتهاي تهران، تازه به ديدار امام رفته بودند و به دستور امام هيئتهاي مؤتلفه را تشكيل داده بودند. بعد از آن، مؤتلفه وارد فاز مبارزاتي شد تا اينكه اعدام انقلابي حسنعلي منصور پيش آمد. شهيد عراقي به خاطر اينكه عضو شاخه نظامي هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بود، دستگير و در دادگاه به اعدام محكوم شد. قبل از اجراي حكم با يك درجه تخفيف حكمش به حبس ابد تبديل شد.
جايگاه شهيد عراقي در زندان چطور بود؟
عراقي در زندان حكم پدر را براي زندانيان داشت و از تمام امكانات خود در بيرون زندان براي رفاه زندانيها استفاده ميكرد. حتي شنيدم كه يك دوره به خاطر وضع بد غذا در زندان، با مسئولان زندان مذاكره كرده و پخت غذا را به عهده گرفته بود.
رابطهاش با زندانيها چطور بود؟
شهيد عراقي از جمله كساني بود كه به سازمان مجاهدين اعتقاد داشت. او به دليل اينكه ورودش به مبارزه از طريق فدائيان اسلام بود، اصليترين نوع مبارزه را مبارزه مسلحانه ميدانست و به همين دليل به مجاهدين خلق خيلي اعتقاد داشت، اما همان مقدار كه از لحاظ عاطفي به مجاهدين علاقمند بود، به طيف مذهبي و همفكرانش مثل آقاي عسگراولادي اعتقاد محكم قلبي داشت و همين هم به نوعي يك تضاد را در او ايجاد كرده بود.
شما علت اين اعتقاد به روحانيت و بچه مذهبيها را در چه ميدانيد؟
من علت را در رابطه قلبي شهيد عراقي و امام ميدانم. تنها چيزي كه عراقي را در اين طيف نگه ميداشت، تعلق خاطر بسيار شديدش به امام بود. به يك معنا ميتوانم بگويم اگر او وابستگي عاطفي شديدي به امام نداشت، حتما راهش را از مجموعه دوستانش جدا ميكرد.
در مورد علاقه دو طرفه شهيد عراقي به دو طيف مجاهدين و جريان مذهبي ميگفتيد. در مورد موضوع نقل فتوا، ايشان چه موضعي گرفتند؟
در زمان جريان نقل فتوا، من در كميته مشترك ضد خرابكاري بودم و از جزئيات و نحوه شكلگيري آن خبر نداشتم. این فتوا در خرداد 55 توسط برخی از روحانیون و علما از جمله منتظری، ربانی شیرازی، طالقانی، مهدوی کنی، لاهوتی و ... صادر شد و حاوی دو نکته محوری بود: یکی تکفیر کمونیستها و نجس دانستن آنها، که بر اساس آن نشست و برخاست، همسفرگی و همغذا شدن با مارکسیستها حرام شد. در محور دوم راجع به مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند که آنهایی که از این سازمان در راه مبارزه کشته و اعدام شدهاند، اگر آگاهانه به طرف مارکسیسم رفتهاند، شهید نیستند و نباید اسمشان به عنوان شهید برده شود. کسانی هم که الان ادامهدهنده مسیر گذشته هستند، جزو مسلمانها نیستند و اگر کشته هم شوند، شهید نیستند، مگر اینکه ایدئولوژی خودشان را تغییر بدهند. آنها باید تکلیف خودشان را معلوم کنند و از کمونیستها جدا شوند. قرار شده بود این فتوا از بندی به بند دیگر و از زندانی به زندان دیگر به طور شفاهی نقل شود. در اواسط سال 55، عدهاي را از بند يك به بند دو آوردند، از جمله شهید عراقی، شهید کچوئی، شهید لاجوردی، حاج حیدری، بادامچیان، قریشی، عباس مدرسی فر، جلیل رفیعی و ... البته برخی از اینها از قبل هم در بند 2 بودند. آنها با ورودشان، جريان فتوا و اجراي آن را مطرح كردند. اين فتوا در مورد جدايي مطلق از كمونيستها بود و مجاهدين در برابر آن موضع گرفتند. اين طيف به اصحاب فتوا معروف شدند. عدهای که طرفدار علما و به اصطلاح مجاهدین وابسته به قشر دو بودند و عرق مذهبی داشتند و معتقد بودند که باید حرف آقایان را گوش کنیم و از کمونیستها جدا شویم، گروهی هم به رهبری مسعود رجوی این کارها را ارتجاعی و در خدمت سرمایهداری می دانستند و به مخالفت با آن برخاستند و آنها را متهم میکردند که دارند حرف ساواک را میزنند و سازش کردهاند.
شما از یک سو از شهید عراقی به عنوان فردی که به مجاهدین علاقه داشت، یاد کردید و از طرف دیگر نام او را در میان کسانی که فتوا را نقل کردند، آوردید. موضع شهيد عراقي پس از این اختلافات چگونه بود؟
ابتدا بايد مواضع ديگران را نسبت به اين موضوع را توضيح بدهم. در مقابل اين موضعگيري سه گروه بوجود آمد. گروه اول كه آقاي رباني شیرازی جلودارش بود، خيلي جدي به اين مسئله پايبند بودند. گروه دوم كه مشخصه آن آقاي طالقاني بود. آقاي طالقاني ديد پدرانهاي نسبت به مجاهدين داشت و تقيد داشت آنها را همراه كند. ديدگاه سوم هم آقاي هاشميرفسنجاني بود كه قصد داشت با ايجاد تعامل و با سياست اين اختلاف را حل كند. در اين ميان شهيد عراقي بيشتر به آقاي طالقاني نزديك بود. بعد از مدتي اصحاب فتوا به جاي ديگري منتقل شدند تا دور از ديگران باشند. البته رژيم هم به اين مسئله دامن زد تا بين زندانيها اختلاف بيندازد. شهيد عراقي هم جزو اين افراد بود، اما هميشه سري هم به اتاق مسعود رجوي و موسي خياباني ميزد و آنجا بود. حتي گاهي اوقات ماست يا چيز ديگري از آنها ميگرفت و با غذا سر سفره رفقايش ميخورد. حتي به ياد دارم يك بار يكي از همبنديها جلوي شهيد عراقي را گرفت كه تو چرا چنين كاري ميكني و از آنها ماست ميگيري؟ اين تضاد و اختلاف تا جايي بالا گرفت كه شهيد عراقي چند ماه قبل از آزادي، خودش درخواست كرد كه به انفرادي منتقل شود.
برخی معتقدند که شهید عراقی بهشدت به نجاست مارکسیستها معتقد بود و خاطراتی را نیز در این خصوص نقل میکنند و از بعد از آزادی او از زندان هم خاطراتی را در جهت تلاش او برای جلوگیری از تداوم این انحراف نقل می کنند. به نظر شما این چگونه با این خاطره شما قابل جمع است؟
درباره تفاوت گروه دوم و سوم که به عنوان شاخص آنها از آیت الله طالقانی و آقای هاشمی نام بردید، اگر ممکن است توضیح بیشتری بدهید.
موضع این دو گروه در عمل فرق میکرد. برخی از معتقدین به فتوا میگفتند که منافقین دین ندارند و نمازشان درست نیست و گریههایشان دروغین است، اما برخی اینطور نبودند و میگفتند میتوان اینها را اصلاح کرد. متقابلا برخورد مجاهدین با افراد دسته اول نیز حذفی بود و در برخورد با هم تضاد داشتند. اما طیف هاشمی و طالقانی معتقد بودند اگر منافقین را طرد کنیم، قطعا به دامان کمونیستها خواهند افتاد. مشی طالقانی و هاشمی در بعد نظر به هم نزدیک بود، اما در عمل طالقانی سمپاتی بیشتری نسبت به مجاهدین داشت و هاشمی سمپاتی کمتری.
اینکه گفتید طیف دوم از جمله شهید عراقی تقید داشتند كه آنها را همراه کنند، این تلاش چگونه رخ میداد؟آیا با مارکسیستها بحث میکردند که از تغییر ایدئولوژی برگردند؟
طیف مخالف مجاهدین و موافق طرح فتوا بیشتر در بند یک بودند و وقتی هم به بند دو منتقل شدند، در بایکوت به سر میبردند. اغلب طیف دیگر هم قبل از انتقال به بند دو از زندان مرخص شده بودند و طبعا هیچ بحثی نیز در این میان در نگرفت.
پس از آزادي شما با شهيد عراقي ارتباطي داشتيد؟
شهيد عراقي كه آزاد شد، من هنوز در زندان بودم، اما اطلاع داشتم كه ايشان بيرون زندان هم مشغول فعاليت است. حتي خبر ميرسيد كه به بيت امام در پاريس رفته و در آنجا هم مسئول تداركات است.
بعد از انقلاب چطور؟
بعد از انقلاب هم به دليل مشغلههاي زياد، چندان مهلت ارتباط نبود، اما ايشان به بنياد و سپس به روزنامه كيهان رفتند كه در همانجا به دست گروهك فرقان شهيد شدند.
به نظر شما چرا گروهك فرقان تصميم به شهيد كردن عراقي گرفت؟
ببينيد اين يكي از مسائلي است كه بايد در مورد آن بررسي شود كه اصلا آن روز فرقان براي ترور عراقي رفته بود يا مهديان. به نظر من فرقانيها با توجه به مشي راديكالي كه داشتند و مهديان را نماينده بورژوا و طبقه مرفه ميدانستند، براي ترور او رفته بودند كه عراقي و پسرش حسام مورد اصابت قرار ميگيرند و به شهادت ميرسند.
نظر شما