مروری بر زندگی نامه شهید سيدجعفر خوشروزى از فرماندهان سپاه اردبیل
سيدجعفر خوشروزى
سيد جعفر، در 1 اسفند 1340 در خانوادهاى مذهبى، در اردبيل به دنيا آمد. دوران كودكى را در كنار پدرش سيدحسن خوشروزى و مادرش فاطمه پناهى سپرى كرد. در سال 1348 وارد دبستان آموزگار اردبيل شد و تا سال 1353 دوره ابتدايى را به پايان رساند. در طول دوره تحصيل براى تأمين معاش خانواده به اصرار خودش، دَمِ دَرِ خانه شان به دست فروشى مشغول مىشد.
در سال 1353 در مدرسه راهنمايى اديب امينى شروع به تحصيل كرد. سال دوم راهنمايى بود كه پدرش - سيدحسن - فوت كرد و وى به عنوان پسر بزرگ خانواده به ناچار براى تأمين هزينههاى خانواده، مدرسه روزانه را رها كرد و در دوره شبانه مدرسه آريا به تحصيل ادامه داد. از اين پس، او روزها بنايى مى كرد و شبها به تحصيل مى پرداخت.2 قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، در شهر اردبيل اعلاميه و نوارهاى انقلاب را پخش مى كرد و در تظاهرات شركت داشت. به همين علت چندين بار نيز تحت تعقيب قرار گرفت و دستگير و زندانى شد و پس از شكنجه هاى فراوان، آزاد گرديد. در زمستان 57 كه مردم با كمبود مواد سوختى مواجه بودند به همراه تعدادى از دوستانش با چرخ دستى، مواد سوختى را به خانواده هاى فقير و محروم مىرساند. به مجروحان در بيمارستان كمك مىكرد و بارها خون داد به طورى كه بىحال شد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عضويت رسمى سپاه درآمد. به صورت شبانهروزى در سپاه مشغول بد. او براى خلع سلاح روستاها و تحويل اسلحه، رشادتهاى بسيارى از خود نشان داد. نقل است كه «روزى براى جمعآورى اسلحه به همراه تعدادى از دوستانش به يكى از روستاها رفت. قرار بر اين بود كه قبل از آغاز درگيرى نمايندهاى جهت مذاكره اعزام شود و هرگاه مذاكره به نتيجه نرسيد با فرياد اللَّه اكبر به ديگران خبر دهد تا وارد عمليات شوند. مثل هميشه خوشروزى، داوطلب شد و در يك مذاكره طولانى كه 5/2 ساعت به طول انجاميد، توانست آنها را به تسليم وادارد و 50 قبضه اسلحه از آن روستا تحويل بگيرد.»
در سال 1358 در دبيرستان شبانه نواب صفوى، در رشته اقتصاد به تحصيل ادامه داد تا اينكه در سال سوم متوسطه به علت مشغله زياد، ترك تحصيل كرد. فعاليتهاى وى در سپاه به حدى بود كه طى حكمى توسط شهيد آيت الله قدوسى، مسئوليت ستاد مبارزه با مواد مخدر و منكرات اردبيل را به عهده گرفت. در تمام مدت مسئوليتش از وسايل نقليه ستاد راى كار شخصى استفاده نمىكرد. به عنوان نمونه، فاصله دادگاه انقلاب (محل كارش) تا منزل خيلى زياد بود اما با ماشين اداره تا دادگاه مىآمد و آن را در جلوى دادگاه، متوقف مىكرد و نصف شب علىرغم خطراتى كه وى را تهديد مىكرد، با پاى پياده به منزل باز مىگشت.
مهربانى و صميميت با دوستان و شجاعت و تواضع و عدم ملاحظه بستگان و فاميل، از خصوصيات ممتاز او بود. صمد مهاجرممتاز مىگويد:
«هر وقت عصبانى مىشد نماز مىخواند و از خداوند مىخواست كسانى كه ايشان را عصبانى كردهاند هدايت كند.»
«يك روز براى مأموريت به يكى از روستاهاى اطراف اردبيل رفته بود كه در اين مأموريت او را خيلى كتك زده و سرش را مجروح كرده بودند. تمامى افراد مسلح را دستگير و در اردبيل تحويل دادگاه انقلاب داديم. سيدجعفر آمد و گفت: "اگر اسلحه ها را كه اموال دولت است تحويل بدهيد من رضايت مىدهم." آنها نيز سلاحهاى خود را تحويل دادند و سيد نيز رضايت داد. حضور او در مبارزه عليه گروهكهاى ضدانقلاب به گونهاى فعالانه بود كه غالباً او اولين نفرى بود كه در صحنه حاضر مىشد.»
در طول مدتى كه مسئوليت ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر و اسلحه را برعهده داشت هميشه به همكارانش دستور مىداد كه با افراد متهم نبايد خشن برخورد كنند؛ بايد رفتار صحيح اسلامى در حق آنها مراعات شود. هر موقع فرصتى مىيافت به زندانيان سركشى مىكرد و به درد دل آنها گوش مىداد و آنها را نصيحت مىكرد. همچنين بخشى از حقوق دريافتى خود را به خانواده زندانيانى كه درآمدى نداشتند اختصاص مىداد و به هنگام ملاقات، به فرزندانشان هديه مىكرد.
در 26 اسفند 1360، به درخواست خود و با اعلام استعفا از مسئوليت اداره مبارزه با مواد مخدر و قاچاق اسلحه از طرف سپاه پاسداران اردبيل به تيپ 31 عاشورا، گردان شهيد مصطفى خمينى، اعزام و با سمت فرماندهى گروهان انصارالحسين در منطقه جنوب به دفاع از خاك ميهن اسلامى مشغول شد. پس از چهار ماه حضور در جبهه، در عمليات بيتالمقدس، در تاريخ 26 خرداد 1361 در منطقه شلمچه و در نبردى تن به تن، به شهادت رسيد و جسدش در منطقه عملياتى باقى ماند و تاكنون كشف نشده است.
در وصيتنامه شهيد سيدجعفر خوشروزى كه در 21 فروردين 1361 نوشته شد چنين آمدهاست:
«مادر، از شما مىخواهم به خاطر مصيبت حضرت زهرا عليها السلام مرا حلال نماييد و به تنها خواهشم توجه نماييد تقاضايى كه از شما دارم، اين است كه بر سر مزارم گريه نكنيد و صبر و بردبارى برخود پيشه كنيد چون كه بالاخره تك تكمان به سوى خدا خواهيم رفت. چه خوش است به آنكه به دعوتش عمل نماييم؛ به طورى كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله به اصحابش مىفرمايد: "آيا مىدانيد بهترين و عاقلترين شما كيست؟ عرض كردند نمىدانيم. فرمود آن كسى كه بيشتر به ياد مرگ باشد و خود را آماده آن كند. پرسيدند علامت آمادگى چيست؟ فرمود دل نبستن به دنيا و زاد و توشه گرفتن براى آن و وحشت و ترس داشتن از روز حشر و نشر..." در ضمن چنانكه كربلا بعد از كفار بعثى، پاك شود و براى دفن من در كربلا مانعى نباشد مرا در كربلا قبل از انتقالم به اردبيل دفن نمايند، در غير اين صورت در اردبيل در قبرستان گلشن زهرا عليها السلام علىآباد دفن نمايند.»
در فراز ديگرى از وصيت نامه شهيد خوش روزى خطاب به خانواده اش آمده است:
«مدتى كه پاسدارى دادهام شايد استفاده هاى اختصاصى از ماشين بيت المال كرده ام. مبلغ پانصد تومان (5000 ريال) با كسب اجازه از حاكم شرع به حساب مىريزيد.»