«هر وقت این قرآن تمام شود، عمر من هم تمام خواهد شد»
نوید شاهد: سال 1316 خورشیدی شهر شیراز شاهد تولد فرزندی بود که سالها بعد یکی از دلیر مردان شجاع و کاتب قرآن کریم بود شهیدی که آوازه شجاعت ،شهامت ،تدین و هنرمندیش همانند نامش زبانزد و ماندگار در خاطر مردم دوران معاصر است . شهید«شریف اشراف» دلیرمردی که در دوران ستم شاهی رژیم پهلوی وارد ارتش شد، اما تحت تأثیر اوضاع فرهنگی و اجتماعی حاکم قرار نگرفت و سعی کرد تخصص و تجربههای لازم را کسب کند تا بتواند در آینده یکی از خادمان ارتش اسلام باشد.
در تقدیر این بزرگمرد سرزمینمان از همان دوران کودکی، مردانگی، غیرت، حس مسئولیت و خدمت به خلق خدا را رقم زده بود، زیرا در دوران طفولیت بود که نعمت بزرگ خداوند به انسان، یعنی پدر و مادر را از دست داد و خواهرانش مسوولیت او را بر عهده گرفتند تا همراه با آنان در منزل عمه خود، دوران کودکی و نوجوانی را سپری کند. در آن دوران، او با علاقه و تلاش و کوشش بسیاری درس میخواند و محیط پیرامونش، او را به شغل نظامیگری علاقهمند کرد. در نتیجه دو سال آخر دوره دبیرستان را در «دبیرستان نظام شیراز» به تحصیل پرداخت و پس از آن، به «دانشکده افسری ارتش» در تهران راه یافت. شهید اشراف ذهن پویا و هوشیاری داشت و با اینکه سختیهای زندگی و نداشتن پدر و مادر بر زندگیاش حاکم بود، دوران دانشکده افسری را با موفقیت و بهعنوان یکی از نفرات ممتاز سپری کرد و با درجه ستوان دومی اقدام به فراگیری زبان انگلیسی کرد و پس از پذیرفتهشدن در امتحان اعزام به خارج، جهت گذراندن دوران آموزشهای تکمیلی نظامیگری، به آمریکا رفت.او در آنجا دورههای تکاوری کوهستان (رنجر)، چتربازی مقدماتی و عالی را گذراند و در سال 1339 به ایران بازگشت.
شهید اشراف دوران خدمت در ارتش را بهصورت رسمی از همان شهر خودش شیراز شروع کرد و بهعنوان استاد اسلحهشناسی مشغول تدریس شد، اما پس از گذشت سهسال، در سال 1342 با شرکت در مسابقات «سنتو» دانشکده افسری و کسب مقام دوم تیراندازی با کلت، نظر فرماندهان را به خود جلب کرد و به لشکر گارد در تهران منتقل شد.
شهید اشراف در سال 1339 ازدواج کرده بود و هنگامی که وارد محیط خدمتی لشکر گارد شد، آن محیط برای او و همسرش که از خانوادهای مذهبی و معتقد به اصول دینی بودند، بسیار سخت بود. همسر شهید میگوید: «از همان ابتدا من و شریف متوجه شدیم که زندگی ما با محیط گارد و افراد آن هیچگونه هماهنگی و سازگاری ندارد، بههمیندلیل در انزوای کامل بودیم؛ جلسات، میهمانیها و سرگرمیهای آنها، بهخصوص در باشگاه افسران، خلاف شئون زندگی ما بود و هرگز در آن مجالس شرکت نمیکردیم...»
اما شهید اشراف در برابر شرایط تسلیم نشد و باتوجه به عرق دینی خود، فعالیتهای مذهبی و تبلیغی، جهت تأثیرگذاری بر اطرافیانش را شروع کرد. همسر شهید میگوید: «همسرم در سال1347 تقاضا کرد که افسر امور دینی شود ولی مورد موافقت فرماندهان قرار نگرفت. اما با تمام مخالفت ها، تمام کارهای مسجد لویزان با او بود و از آن مهم تر، همسرم از سال1347 شروع به نوشتن قرآن کرد که تقریبا 10سال طول کشید. او همیشه می گفت، هر وقت این قرآن تمام شود، عمر من هم تمام خواهد شد و همین طور هم شد؛ چون حدود دو ماه پس از اینکه کار نوشتن قرآن به پایان رسید، وی نیز به شهادت رسید.»1 همچنین همسر شهید می گوید:«از جمله تبلیغات او، خریداری تعداد زیادی قرآن و تقسیم آن بین افسران و درجهداران بود. وقتی از او میپرسیدم چرا این کار را انجام میدهی؟ میگفت: من این قرآنها را در اختیار افراد قرار میدهم تا آنها مجبور شوند قرآن بخوانند.»
شهید اشراف در سال 1349 برای گذراندن دوره عالی، به زادگاهش شیراز منتقل و پس از پایان دوره، به مدت سه سال در مرکز پیاده شیراز مشغول خدمت شد.او سپس برای طی دوره فرماندهی و ستاد به تهران رفت و در پایان دوره به یکی از مناطق بد آب و هوا یعنی شهر مرزی «خاش» در سیستان و بلوچستان منتقل شد. این انتقالی شهید شریف اشراف احتمالاً به دلیل فعالیتهای مذهبی او بوده، زیرا پس از گذشت فقط هشت ماه دوباره او را به «دفتر ویژه اطلاعات» به ریاست «حسین فردوست» احضار میکنند تا تحتنظر باشد.3 شهید اشراف تا سال 1357 که زمان پیروزی انقلاب اسلامی بود در همان دفتر ویژه اطلاعات مشغول خدمت بود .
شهید اشراف در یک خانواده مذهبی و معتقد به اصول اخلاقی و انسانی متولد شد و خودش نیز از همان دوران کودکی با اینکه پدر و مادرش را از دست داده بود، پایبند به آن اعتقادات و اصول بود و علاقه خاصی در وجودش نسبت به قرآن وجود داشت. از طرفی او یک هنرمند زبردست در خطاطی و تذهیب بود و بههمین دلیل تصمیم گرفت یک جلد قرآن مجید به خط خود بنگارد همسر شهید میگوید: «در سال 1347، به زیارت بارگاه ملکوتی حضرت معصومه (س) رفته بودیم. پس از زیارت، به موزه آن حضرت رفتیم. آنجا قرآنهای خطی بسیاری در معرض دید عموم قرار گرفته بود و شریف با علاقه خاصی آنها را میدید. به او گفتم، شما میتوانید یک قرآن به خط خودتان بنویسید. او خندید و پس از بازگشت از سفر، به تدارکات وسایل نگارش قرآن پرداخت. همان روزهای اول بود که به من گفت: «هروقت کار نوشتن این قرآن پایان یابد. عمر من هم به پایان میرسد.» او آنقدر به کار خودش علاقه داشت که حتی تذهیب حاشیه قرآن را نیز خودش انجام داد. سالها گذشت و در سال 1358 کار نوشتن قرآن کریم به پایان رسید و دو ماه پس از آن رهسپار کردستان شد؛ چون ضدانقلاب در کردستان کشتار میکرد.
اعتقادات مذهبی و اخلاقی شهید شریف اشراف باعث شد که از نظر انقلابی نیز هنگامی که قیام مردم ایران علیه رژیم پهلوی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شروع شد،او به حمایتکنندگان قیام بپیوندد و با اینکه در گارد شاهنشاهی خدمت میکرد، بسیار مصمم از حضرت امام خمینی (ره) حمایت کند.
شش ماه قبل از انقلاب شهید اشراف از فردوست خواست که نامه ای برای بخشش به امام خمینی (ره) بنویسند .پس از انقلاب با محرز شدن انقلابی بودن شهید اشراف وی برای خدمت دوباره فرا خوانده شد و به فرماندهی «پادگان 06» تهران منصوب شد. سپس با گذشت شش ماه، معاونت لشکر 21 حمزه به او واگذار شد و با شروع درگیریهای کردستان در آن زمان، او بهصورت داوطلبانه همراه با گردان دوم لشکر 1 گارد (بعدها این لشکر، همراه با لشکر 2 گارد، لشکر 21 حمزه را تشکیل دادند) عازم کردستان شد.
گویا که زمان شهادت شریف اشراف، به وی الهام شده بود، زیرا در زمان عزیمت به سمت کردستان، به دوستانش گفته بود که من از این مأموریت زنده بر نمیگردم . شهید شریف اشراف همراه با افراد گردان خود در پادگان سردشت مستقر شد تا با افراد یک گردان دیگر که مشغول درگیری بود، تعویض شوند. اما چند روز بعد که خودش برای نظارت بر تعویض دو گردان به کردستان عزیمت کرد، درراه بازگشت از پیرانشهر به سمت بانه، مجبور به درگیری با تعدادی از عناصر ضد انقلاب شد و در این درگیری، به همراه تعدادی از همرزمانش در دهم آبان 1358، مصادف با روز عید قربان به شهادت رسید. یکی از همرزمان شهید میگوید: «ساعت 2 بعدازظهر بود که نیروهای ما با دشمن رودررو شدند و درگیری اوج گرفت. در همین اثنا، گلولهای به پایین زانوی شهید اشراف برخورد کرد و او بهسرعت با کمربند بالای زانویش را بست تا از خونریزی جلوگیری کند. سپس بلافاصله به هدایت نیروها ادامه داد، ولی با برخورد گلولههای دیگر به نقاط دیگر بدنش، از پای نشست و به شهادت رسید.
همچنین سرتیپ دوم ابوالقاسم سمندر، که در روز شهادت شهید اشراف، با آن بزرگوار به وسیله بیسیم ارتباط داشته است، میگوید: «آخرین مکالمهای که از شهید اشراف شنیدم این بود که او مردم بانه را به کمک فرامیخواند و همچنین گروه خودفروخته ضد انقلاب را که در بانه باعث درگیری شده بودند، به آرامش دعوت میکرد، چند لحظه بعد صدای بیسیمچی را شنیدم که میگفت: «دیگر از روی پل نمیتوانیم جلوتر برویم و ناگزیر به ترک خودرو هستیم.»
اعتقادات مذهبی و اخلاقی شهید اشراف در وصیتنامه ایشان نیز نمایان است. آن بزرگوار در فرازی از وصیتنامه خود میگوید: «همسر عزیز، تو بهتر از هرکس با خصوصیات اخلاقی من آشنا هستی. تو نیک میدانی که عشق و علاقه عرفانی من به امام امت، حد و مرزی ندارد. این انس و الفت من به حضرت امام یک وابستگی روحی و فاقد زمان و ابدی است. من با تمام وجودم کوشیدهام تا فرمان امام معزز را به بهای جان بخرم. پس از مرگم، عکس کوچکم را در قسمت تمثال مبارک امام الصاق کن تا تسکینبخش روحم باشد. از فرزندانم به نیکی مراقبت کن و به آنان چگونه زیستن و چگونه مردن را بیاموز و خط امام را سرمشق زندگی خود گردان. این دنیا گذراست و دلبستگی به آن نداشته باش.»
گفتنی است، اکنون تعدادی از مراکز فرهنگی شیراز مانند «دبستان فرهنگیان شهید شریف اشراف» و «مدرسه راهنمایی شهید شریف اشراف» در ناحیه یک آموزش و پرورش شیراز و همچنین یکی از میادین اصلی این شهر به نام آن بزرگوار است و مردم شیراز به داشتن چنین فرزندانی افتخار میکنند.
لازم به ذکر است ؛کتاب کاتب قرآن کریم، سرلشکر شهید شریف اشراف به زودی توسط سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش تدوین خواهد شد و یادگاری ارزشمند از این شهید بزرگوار در اختیار مسلمانان قرار خواهد گرفت . همچنین همزمان با هفته دفاع مقدس در سال 1394 سردیس شهید شریف اشراف درمجموعه آبشار منطقه 22 با حضور همسر و دختر شهید رونمایی شد. در ضمن، بر روی سنگ مزار این شهید دست خط وی در وصف حضرت علی (ع) نگاشته شده است.
منابع:
1.مجله صف ارتش جمهوری اسلامی ایران،سال 1359
2.اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران
انتهای پیام/ز