وصیت نامه طلبه شهید سید محسن آل احمد طالقانی + دستخط
"شهید سید محسن ال احمد طالقانی "در سال 1344 در خانواده ای متدین و روحانی در شهر قم متولد شد وی فرزند" حجه السلام حاج سید محمد علی آل احمد طالقانی" و نوه شهید بزرگوار" حجه الاسلام حاج سید محمد تقی آل احمد طالقانی" است .
پدر بزرگ وی از شهدای روحانی است ایشان حسب الامر مرجع عالیقدر آن زمان حضرت آیت الله بروجردی در سال 1330ه.شبه عنوان نماینده ایشان وارد شهر مدینه منوره گردید و زعامت شیعیان مدینه را عهده دار شد و نهایتا در سال 1332ه.ش در همان شهر مقدس به شهادت رسیدند .
شهید سیدمحسن – همانطور که اشاره شد – در یک خانواده روحانی و محترم شهرستان قم، قدم به عرصه حیات نهاد. وی پس از شناخت خویش، همواره بهدنبال سرچشمهای بود که بتواند او را در تمام عمر آیندهاش سیراب کند و عطش درونیاش را برطرف نماید. دوره ابتدایی را در یکی از مدارس واقع در گذر خان با موفقیت گذراند و از آن موقع بهبعد شروع به تحصیل دروس عربی نمود، البته با تشویق پدر گرانقدرش. هر روز که میگذشت، عطش درونیاش بیشتر میشد و به تحصیل علم و دانش بیشتر علاقهمند میشد. سیدمحسن سیکل خود را هم گرفت و جامعالمقدمات را نیز همزمان با گرفتن سیکل به پایان رساند. رفتار متین و انسانی او در رابطه با خانواده و دوستان و همسنگرانش بسیار چشمگیر بود تا آنجا که حرکتهای حسابشدهاش همواره مانع از رشد خصلتهای غیراسلامی اطرافیانش میشد. سیدمحسن سعی فراوان بر آن داشت که حتماً در هفته دو روز خصوصاً شبهای جمعه، بعضی اوقات هم شبهای چهارشنبه را به مسجد مقدس جمکران رهسپار گردد. او در رشته علوم تجربی و تا کلاس دوم دبیرستان تحصیل کرده و همچنین درس سیوطی را تا اواسطش رسانده بود که تصمیم گرفت راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل گردد. آری! سیدمحسن با ترک تحصیل، درس استقامت و در صحنه بودن را برایمان به یادگار گذاشت تا بتوانیم با توسل به ایمان و تجربههای گرانقدر انقلاب شکوهمند اسلامی که از میان قرنها قبول رنج و اسارت و شهادت بهدست آمده است، انقلاب پیروزمندمان را تا سرحد منزل مقصود همراهی کرده و سرشار از زلال و ایمان، مصمم و کوشا پرچم جمهوری اسلامی را در سراسر جهان برافرازیم.
این شهید معظم الشان در جریان عملیات والفجر 4 در تاریخ یکم آذر ماه 1362 در منطقه" پنجوین "عراق به شهادت رسید .
متن اصلی وصیتنامه شهید سید محسن آل احمد طالقانی
حمد و سپاس بی عدد شایسته خداوندی است که جهانیان را از ظلمت نیستی به صفحه هستی آورد و لباس زیبایی وجود را بر اندام نارسای آن ها پوشانید. آنگاه از میان سلسله کائنات .. بنی آدم را برگزید و تاج کرامت بر سر آنها نهاد و آنها را نمونه اعلای آفرینش قرار داد.
باید دانست که مهمتر چیزی که پایه هدایت بر اوست و موجب نجات می باشد دانستن و به کاربردن قوانین قرآنیه و احادیث نبویه و روایات امامیه است.
این بنده حقیر سر تاپا تقصیر سالیان درازی بود که آروز به جهبه جنگ رفتن داشتم هر سالی که می خواستم بروم تصمیمم عوض می شدو همیشه آرزو داشتم که بروم اسلام حق و راستین را از حلقوم جنایتکاران کفر و الحاد در آورم پیش خود گفتم بهتر است مردم از راه علم و عملی که هر چه یقینی تر و شکننده شک و ریب و جهالت باشد و کلی تر و عمومی تر و پرده بزرگتری را بالا می برم و می توانم به طور دقیق اطلاع از کارهای دشمنان اسلام داشته باشم ولی متاسفانه هر چه قدر کوشش می کردم به نتیجه نمی رسیدم ولی ناگهان پیش خودم فکر کردم چه بهتر است بروم جبهه جنگ می توانم این نتیجه را بدست آورم و همچنین آروز داشتم به دنبال علم بروم و بعد به بهترین مرگ، شهادت در راه خدا گردم- اما وصیتنامه این بنده حقیر – مادر شنل شاهان شنل انبیاء (ع) است.
مادر اگر یک بچه خوب به جامعه تحویل دهی آنقدر ارزش دارد که نمی توان آن را توصیف نمود و به قول امام عزیز به اندازه تمام عالم ارزش دارد و به طور کلی سعادت جامعه به تربیت فرزند بستگی دارد مادر سعی کن فرزندانی به جامعه تحویل دهی که نمونه هایی از منتظریها و بهشتیها و عمارها و یاسرها و سمیه ها و غیره باشند. مادر ! شما با دستی گهواره بچه هایتان را تکان می دهید و با دست دیگر سرنوشت جهان بشریت را رقم می زنید.
مادرم تو راز زندگی را به این حقیقت یافته بودی که باید بنده خوب خدا و مجری احکام و تکالیف الهی بود و اولی ترین و مهمترین تکلیف را در تربیت فرزندانت می دانستی. مقامتان بلند است که خداوند تبارک و تعالی اجازه نمی دهد حتی با صدای بلند با والدینش سخن بگوید مادر دیگر چه عرض کنم بنده بارها بود که آرزو داشتم که در صف رزمندگان اسلام چه در زمان حضرت امام زمان علیه السلام قرار بگیرم و چه در صف رزمندگان اسلام قرار بگیرم چون هدف اسلام حقیقت و راستین است.
مادرم هنگامیکه رزمندگان برای رفتن به سوی جبهه آماده می شوند خداوند در برابر ملائکه نسبت به چنین بندگانی افتخار می کند. مادر و پدر عزیزم من هیچ روزه و نماز قضا یا قرضی ندارم و همچنین بدهکاری نداشتم و اگر داشته باشم به فکرم نمی رسد و آرزو داشتم که در این دنیا به تکالیف الهی عمل کنم. مادر سخنی که بیش از هر چیز دیگر بر سر زبان جاری است صحبت فرماندهی امام و امام زمان علیه السلام است و آرزوی ..... مادرم شما دعا زیاد کنید که هر چه زودتر فرج حضرت نزدیک شود و جمیع مسلمین جهان را به پیروزی نهایی .... دارم که شما سعی کنید که زندگی خود را با زندگی امام عزیز وفق دهید
مادر عزیزم....
در برابر انبوه مشکلات به تمامی مادران عالم درس می دادی مادر عزیزم وقتی که گفتم زندگی خودتان را با زندگی امام وفق دهید؛ به این دلیل بود که مردم ما به برکت وجود رهبر الهی و نیز همت والایشان طغیانگر قرن بیستم گشته اند.
مادر آرزو داشتم که به این روایت پرارزش حضرت محمد (ص) که فرمودند هیچ قطره خونی همچون خونی ک در راه خدا ریخته شد نزد خدا بهتر نیست. مادرم بارها بود که دور هم جمع بودیم و تمامی افراد آن جمع مرا نصیحت می کردند که دیگر به جبهه نروم و سعی می کردند که کارهایم را برایم بزرگ و پراهمیت جلوه دهند و در نتیجه در شهر خودمان لازمتر و مهمتر است که بمانم و در جبهه کسان دیگری هستند که جایم را پر کنند اما من حرفم چیز دیگری بود می گفتم که رفتن در راه بیشتر از هر چیز برای خودمان ارزشمند و ثمربخش است.
و این ارزشها با این معیارها قابل سنجش نیست و در این بحثها نمی گنجد.
مادرم سعی کنید که بیشتر به مستمندان و مستضعفان کمک کنید چون بسیار خیر است مادرم در میان همه بحثها شما سکوت را اختیار کرده بودید سکوتی که در آن بسیار معناها و حرفها نهفته بود و حتی بعضی از اعضای جمع را نیز به شگفتی واداشته بود وقتی که پس از اصرار شروع به صحبت کردی با آنکه فرزند دیگرت ماهها در جبهه بود فقط یک جمله گفتی «هر طور که صلاح هست» و این حالی است از طرفی نهایت علاقه به فرزندت در میان می باشد.
و از طرف دیگر مطیع خدا بودن و راضی به رضای او. چرا که راضی به رضای خدا و مصلحت اسلام نباشی به طور کلی جامع ما جامعه ای الهی گشته است مملکت ما مملکت امام زمانی است. الطاف الهی در این برهه از زمان بر سرتاسر سرزمین پرتو افکنده است.
مادر عزیزم اگر خواسته باشی که چرا به جهبه می روی و از خواندن علم بازپس می مانی به این دلیل جبهه در واقع دانشگاهی است که درسهایش را هیچ جای دیگر نمی دهند و برای خودسازی انسان لااقل دیدن یک دوره کوتاهی از آن لازم است و علاوه بر آن جبهه آزمایشگاهی است برای آزمایش انسان که آدمی می تواند میزان وابستگیش را به عالم مادی بسنجد البته وقتی صحبت از عدم وابستگی پیش می آید به این معنی نیست که نسبت به خانواده خویش باید بی تفاوت بود بلکه ارزشش به این است در عین حال که انسان نسبت به خانواده اش علاقمند است بتواند به آنها وابسته نباشد و در راه خدا از همه علائق دست بردارد که رسیدن به لقای خداوندی را اصل قرار داده ایم.
جبهه یکی از آماده ترین و بلندترین سکوهایی است برای معراج و پرواز انسان به سوی ملکوت اعلی. بنابراین نفس رفتن به جبهه برای ما اصل و هدف نیست بلکه به عنوان بهترین وسیله و کوتاهترین راه برای تقرب الهی و انجام تکالیف شرعی مطرح است. مادرم همیشه خود را شرمنده می دانم از اینکه نتوانستم لااقل ذره ایی از این زحمات و محبت های شمارا جبران نمایم اما قول می دهم که انشاء... با دعای خیر شما و یاری خداوند همیشه در صراط مستقیم قدم بردارم و سیر بندگی خدا را بپیمایم و مسلما از بزرگترین آرزوهای شما درباره فرزندانت نیز همین می باشد مادرم هنگامیکه رزمندگانی تصمیم می گیرند در راه خدا به جبهه های جنگ بروند خداوند برائت آنها را از آتش می نویسد قبل از آنکه برای اولین بار توفیق آمدن به جبهه ها را بیابم افسوس می خورم که چرا خداوند این سعادت را نصیب من نمی کند؟ حتما شایستگیش را ندارم حتما آن خلوصی را که باید دارا شوم ندارم شاید بعضی وقتها خود را توجیه کنم که ... که انجام می دهم و اگر به جبهه بروم این کار زمین می ماند و ضربه به انقلاب می خورد یا خیلی توجیهات که همه از بی سعادتی انسان سرچشمه می گیرد و عموماً اینگونه افراد اگر به عمق دلشان نظر کنند وابستگیهایی در آنهاست که عوامل توجیه گر آنها می شود وگرنه انسان شرایطش آماده باشد و از تمام وابستگیها و تعلقات دل کند دیگر به سوی کوی دوست رفتن معطلی ندارد.
بحث و استدلال ندارد، سبک و سنگین کردن ندارد، او دیگر عاشق است و عاشق رسیدن به کوی دوست را می خواهد. کدامین راه از این بهتر و نزدیکتر و صحیح تر و سعادتمندانه تر ...و کدامین فرصت از این هنگامه بهتر. مادر افراد تکامل یافته به فردی می گویند که وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی تسلط یافته و وابسته به عقیده و ایمان. مادردیگر عرضی ندارم جز سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام و دعا به رهبر عزیزمان و دعا برای فرج حضرت مهدی علیه السلام.
انتهای پیام/ز