شهید عاصمی، حماسه آفرین عملیات بدر
سال 41 در کاشمر به دنیا آمد. دوران دبیرستان بیشتر از همه فعالیت می کرد. مسئول هنری انجمن اسلامی دبیرستان بود. با شروع جنگ پا به میدان گذاشت.
مین و مواد منفجره آشنای هر روزه او بود. فرماندهی یگان تخریب در چندین لشگر و سپس یگان تخریب قرارگاه کربلا به عهده او بود.
یکی از بزرگترین حماسه آفرینی های او در عملیات بدر بود. آنجا که دشمن با تمام توان تصمیم به باز پس گیری منطقه داشت.
تنها مسیر عبور جاده ای به نام خندق بود. اطراف جاده را آب فراگرفته بود.
تانکهای دشمن هم بی امان شلیک می کردند. آنها از همان مسیر جلو می آمدند.
باید کاری کرد. باید جاده بریده می شد!
دو نفر از بچه های واحد تخریب با حجم زیادی از مواد منفجره از خاکریز جدا شدند. در زیر بارش گلوله های خمپاره خود را به محل موردنظر رساندند.
کار جاسازی مواد منفجره انجام شد. سیم رابط به چاشنی متصل شد. دنباله سیم در دست بچه های تخریب بود.
آنها به سمت ما می دویدند. ناگهان انفجار گلوله خمپاره هر دوی آنها را به سختی مجروح کرد.
تنها یک نفر می توانست این ماموریت را به پایان برساند. همان که با سرعت به سوی آن دو می دوید.
مجروحین را به سوی عقب فرستاد. ادامه سیم را با خودش به داخل چاله مخصوص آورد.
دسته انفجاری را کشید. لحظه ای صبر کرد. اما مواد منفجره نشد!
سرش را از چاله بالا آورد. حالا دیگر تانکها حسابی نزدیک شده اند. از چاله بیرون پرید!
به سمت محل استقرار مواد دوید. در راه محل پارگی سیم را پیدا کرد. آن را متصل نمود و دوباره برگشت.
باز هم دسته انفجاری عمل نکرد. ترکش خمپاره ها چند جای دیگر سیم را پاره کرده بود.
فکری به ذهنش رسید. فتیله انفجاری را به نزدیک مواد برد. آنجا فتیله را روشن کرد. بعد هم به سمت خاکریز بچه ها شروع به دویدن کرد.
شمارش معکوس را شروع کرد. لحظاتی بعد انفجار بسیار مهیبی رخ خواهد داد.
در راه پایش میان سیم های خاردار گیر کرد. هر چه تلاش کرد بی فایده بود. خودش را روی زمین انداخت. سرش را به میان دستانش فرو برد.
انفجار بسیار مهیبی رخ داد. حفره ای در دل جاده ایجاد شده بود. اگر دو تانک را هم داخل آن می انداختی پر نمی شد.
کمتر کسی باور می کرد که این فرمانده شجاع زنده باشد.
لحظاتی بعد در میان دود و گرد و غبار شخصی آهسته به سمت خاکریز آمد.
وقتی ما را دید از حال رفت و افتاد.
علیرضا عاصمی آن روز یک عملیات را نجات داد. خدا خواست او زنده بماند.
دی ماه 65 وقتی عراق با موشکهای جدید خود کرمانشاه را هدف قرار داده بود. برای خنثی کردن یک موشک عمل نکرده داخل گودال رفت.
همه نیروها را از محل اصابت موشک دور کرد. گویی می دانست لحظه دیدار فرا رسیده.
دقایقی بعد صدای انفجار مهیبی آمد. این انفجار علمدار تخریب را به آسمان فرستاد. او دیگر بر نگشت. هیچ چیزی از بدن مادی او به جا نماند.
منبع: شهید گمنام/ 72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی/1393