دستاوردهاي ارزشمند شهيد احمد كاظمي در گفت و شنود با سردار سرلشكر اسد الله ناصح
.
زمانی که تیپها و لشکرها در سپاه پاسداران
راه اندازی شد، اسد الله ناصح از فروردين سال 1361 تا سال 1366مسئوليتهاي سنگيني همچون مسئول محور سرپل ذهاب
و فرماندهي تیپ نبی اکرم )ص (را برعهده گرفت، و در ساير عملياتهاي رزمي غرب كشور به ويژه عملیات کربلای 10 در منطقه حلبچه شركت داشت. ايشان پس از توقف جنگ هم مسئوليتهاي سنگيني
همچون جانشین سپاه چهارم، جانشين قرارگاه نجف اشرف، جانشین و مسئول بازرسی سپاه پاسداران، جانشین
حفاظت سپاه، فرمانده لشکر 10 سید الشهداء (ع) و جانشین بازرسی کل نیروهای مسلح را بر عهده داشته است.
شاهد ياران نظر به شناختي كه سرلشكر اسد الله ناصح از شهيد حاج احمد كاظمي دارد، به گفت و شنود با ايشان پرداخت تا بخشي از خاطرات هشت سال دفاع مقدس را از زبان نقش آفرينان پيروزي بازگو كند.
سردار از اینکه وقتتان را در اختیار شاهدياران قرار داديد تشكر مي كنيم. اگر اجازه دهيد بحثمان را از قرارگاه نجف اشرف آغاز مي كنيم. بفرماييد كه اين قرارگاه كدام منطقه عملياتي را پوشش مي داد؟
بسم الله الرحمن الرحيم: با درود به ارواح طیبه شهدا و به خصوص امام شهدا. و سلام و ادب خدمت احمد كاظمي، شهید عزیزی که قرار است درباره او گفت و گو کنیم. در واقع قرارگاه نجف اشرف، قرارگاهی بود که از سال هاي اول تا اواسط جنگ، عمليات جبهه میانی و شمال غرب را بر عهده داشت. جبهه میانی که می گویم استانهاي ایلام، کرمانشاه و محورهاي جوانرود، مریوان تا گیلان غرب و تا خود کردستان را در برداشت. بعد از این که شهید محمد بروجردی به شهادت رسيد، در آن موقع قرارگاه حمزه سيد الشهداء )ع( تشکیل شد و قدرت گرفت. اين قرارگاه مأموريت مبارزه با ضد انقلاب را در منطقه کردستان و شمال غرب بر عهده داشت. آنگاه به تدريج فعاليت قرارگاه نجف اشرف در جبهه میانی محدود شد، و قرارگاه حمزه مبارزه با ضد انقلاب را با قدرت بیشتری پیگیری کرد.
بفرماييد با شهيد احمد كاظمي هم در جبهه كردستان آشنا شديد؟
خير. من با شهید کاظمی در جریان جنگ با عراق آشنا شدم. در جلسات مختلفي كه در مقر قرارگاه ها تشيكل مي شد، خدمت شهید کاظمی مي رسيدم. چون همه عملیات هایی که در شمال غرب و جنوب و یا در جبهه میانی در رابطه با دفاع مقدس انجام شد. در آن جلسات همه فرماندهان حضور داشتند و من هم یکی از آ نها بودم، و شهید کاظمی هم در آن جلسات شركت ميكرد.
در عملیات جنوب من هیچ وقت هم محور و یا در کنار شهيد كاظمي که عمدتا تا آخر جنگ هم فرماندهی لشکر هشت نجف اشرف را بر عهده داشت عمل نکردم. ولي در عملیات حلبچه ارتباط تنگاتنگی با هم پیدا کردیم. به اين صورت بود که وقتي عملیات شروع شد و ایشان از سمت دریاچه دربنديخان عملیات را انجام داد، و ما با استفاده از شناور عمل می کردیم.
فكر كنم لشكر هشت نجف اشرف در انتهای ارتفاعات شاخ شمیران عمل كرد. اسم آن ارتفاع از یادم رفته است. بچه هاي لشكر از آن طرف ارتفاعات حلبچه را دور زدند و آمدند زیر ارتفاعات شيندری مستقر شدند که ما آنجا يک نوع تماس با آ نها برقرار كرديم.
نيروهاي تیپ 65 مخصوص ارتش عراق که با لشكر هشت نجف درگير شدند، از صحنه فرار کردند و به روستای عنب زیر ارتفاعات شیندري پناه بردند. روستای عنب جایی است که عراق چند روز بعد به طرز وحشتناكي آنجا را بمباران شیمیایی كرد. جنازه هایی را که در فيلم ها نشان می دهند، يا تصوير يک كاميون انباشته از جنازه كه در گزارشهاي خبري پخش مي شود، از روستای عنب است.
ما قبل از اينكه از ارتفاعات پايين بيا ييم، و پيش از اينكه عراق از سلاح شيميايي استفاده كند، لشکر هشت نجف اشرف، تیپ 65 مخصوص عراق را تعقیب کرد، و همزمان با همديگر رسیدند روستاي عنب. ما از بالا اومدیم روي سر اینها و بعد از اينكه ما رفتیم و با باقی مانده تیپ 65 نیروی مخصوص عراق درگیر شدیم، خدا رحمت کند شهید احمد کاظمی با نیروهای خود رسیدند آنجا.
آيا در برخورد با ضد انقلاب در خاك عراق از موشكهاي اسكاد هم استفاده شد؟
فكر مي كنم از اسکاد استفاده نشد. برای اینکه مقرهاي ضد انقلاب زياد دور نبود تا اسکاد بزنند. موشک های دیگري هم داشتیم که با آ نها می توانستیم راحت بزنیم. موشک های 180 کیلومتري داشتيم كه راحت می توانستیم مقر ضدانقلاب را بزنیم و زدیم. به هر حال مقرهای آنان را چند بار به راحتي با توپ خانه و موشکهایی که در خط وجود داشت زدیم.
عمليات آزاد سازي حلبچه و سيد صادق عمليات وسيعي بود. آيا واقعيت دارد كه لشكر هشت نجف اشرف هم در اين عمليات زودتر از ساير يگان هاي عمل كنن ده به اهداف خود برسد؟
به طور تأ کید نمی شود گفت که لشکر هشت نجف اشرف زودتر از بقیه آمد. خط هركدام از لشکرهاي عمل كننده با هم فرق می کرد. همه خط ها هم به شکلی سقوط کردند. همه لشكرها عمل كردند، و خط های تعيين شده شان را گرفتند. ولی چون احمد از منطقه سد دربندیخان آمد، و زرهی هم در اختیار داشت، با تانک و نفربر زرهي راه افتاد دنبال یگان هاي دشمن. زمانی به هدف تعيين شده رسید که تهمانده عراقي ها با بچه های ما درگیر شده بودند. حالا ما ارتفاعات شيندري را گرفته بودیم و از ارتفاعات سرازیر شده بودیم به سمت حلبچه.
پایین اين ارتفاعات هم روستای عنب قرار داشت كه عقبه تیپ 65 نیروی مخصوص عراق در آنجا گیر کرده بود و پس از درگیري با ما تسليم شدند. هنگامي كه ما غنائم جنگي را تخليه می کردیم ناگهان بچه های لشکر هشت نجف اشرف از راه رسیدند. می دانید که آن موقع وضع جنگ چگونه بود.
لشكرها و يگان ها به دنبال این بودند که بهترین غنیمت را برای خودشان بردارند. بچه های لشکر هشت نجف اشرف هم باز یک استثناء بودند. در همان موقع که بچه های ما مشغول بحث بودند من از ارتفاعات پایین رفتم و شهید کاظمی با نفربر رسید آنجا.
بعد از سلام و احوال پرسی، دیدم كه با بچه ها دارد جر و بحث می کند. ما که تانک نداشتیم. در ارتفاعات تانک به غنيمت گرفته بودیم. ولي بچه هاي لشكر هشت تانکی را در مسير جاده قرار داده بودند تا هيچ وسيله اي نتواند از جاده عبور كند. استدلال شهید کاظمی این بود كه آقای شمخانی به او ابلاغ کرده که همه غنائم باید به قرارگاه مرکزی منتقل شود، بعد ما خودمان تقسیم می کنیم. به او گفتم و الله چنين ابلاغي به ما نشده است.
چه طور به شما شده و به ما نشده؟ ایشان اصرار داشت که این جوری است.
با یکديگر چند تا بحث این جوری شد و بعد گفت بیا با هم بریم سمت منطقه نوسود و آنجا را هم پاکسازی کنیم. به طور تاکید یکی از نکاتی که لازم ميدانم به شما بگویم اين است که احمد كاظمي، مردي بسيار شجاع و غيور بود.
به طور مثال احمد بدون این که نيرويي او را همراهي كند فقط با دو نفربر، در یک نفربر كه من هم همراه او بودم، به منطقه ای رفتيم که اصلا نمی دانستیم آيا دشمن در آنجا وجود دارد يا پاكسازي شده است.
آن منطقه هنوز در دست دشمن بود. ولي همه چیز به هم ریخته بود. از اينكه از دشمن نيرويي مانده باشد یا نمانده باشد اطلاعي نداشتيم. با نفربر احمد راه افتادیم رفتیم به منطقه برای پاکسازی. الحمد الله تا شش کیلومتري رفتيم جلو و از دشمن خبري نبود. نيروهاي دشمن یا فرار کرده بودند یا به اسارت درآمده بودند. بعد برگشتيم و آمدیم به قرارگاه مرکزی. فکر می کنم قرارگاه نجف اشرف بود که آقای شمخانی هم آنجا مستقر بود.
عراقي ها چند روز بعد حلبچه را بمباران شيميايي كردند؟
هنگامي كه در قرارگاه بوديم، احمد كاظمي با یک دستگاه موتورسكيلت نزد من آمد، و به یکی از بچه های لشكر هشت سفارش كرد تا من را با موتور سكيلت پیش بچه هاي لشكر خودمان برساند. به محض اينكه برگشتم دیدم هواپیماهاي عراقي آمدند و بمباران شیمیایی کردندکه از آنجا بحث بمباران شیمیایی در آن منطقه شروع شد و آن داستان دیگری دارد که ارتباطي به بحث شهید احمد کاظمی ندارد.
گفته شده بود كه گروه هاي معارض كرد عراقي در زمينه تلاش براي آزاد سازي شمال عراق با قرارگاه رمضان همكاري مي كردند. آيا واقعا چنين همكاري وجود داشت؟
در آن موقع عملیاتی که در کردستان عراق انجام می شد، و ارتباطاتی که با گروه های معارض عراقی از قبيل طالبانی ها و بارزانی ها و كمونيستها وجود داشت، هر کدام از این گرو هها با قرارگاه رمضان ارتباط داشتند. گروه آقای مسعود بارزانی در شمالی ترین قسمت عراق مستقر بود. درقسمت پا يينتر یعنی در منطقه کرکوک و اربیل، طالبانی ها مستقر بودند. گروهي هم به نام حرکت اسلامی وجود داشت. آن وقت هر کدام از اين گروه ها یک عقبه داشت در مناطق کوهستانی عراق. شناسایی هایی هم که در عملیات منظم و نامنظم که در داخل عراق انجام می دادیم، توسط قرارگاه رمضان هماهنگ می شد. خب یک سری اطلاعاتی را در اختيار ما می گذاشتند. در بعضی از جاها هم در زمينه عمليات شناسایی با بچه های جنگهاي نا منظم هماهنگ می شدند، تا آن ها کار نامنظم انجام دهند. در عمليات شناسایی بچه های ما را به داخل عراق می بردند تا با مناطق داخلی عراق آشنا و توجیه شوند . گرو ههاي كرد عراقي به طور مستقیم با ما ارتباط نداشتند، مگر در جاهایی که به ما وصل می شدند. به طور مثال می گفتند آقا این گروه مستقیما وصل شود به شما و با شما کار کند.
زمانی هم که شهيد احمد كاظمي در قرارگاه حمزه سيد الشهداء )ع( بود آن همکاری ها انجام شد. ولی این همكاري فراز و نشيب داشت. یعنی به شرایط مختلف سیاسی بستگي داشت. این آقایان هم عین سینوس، نوسان و فراز و نشیب هاي زیادی داشتند. گاهی وقتها خود آ نها هم به تیپ همدیگر می زدند. یعنی بارزانی ها و طالبانیها بارها با یكدیگر درگیر شدند، و کلی از همدیگر را کشتند. بعد هم با همدیگر رفیق شدند.
سردار ارزيابي تان از ديدگاه و بينش عملياتي شهيد كاظمي چيست؟
نکاتی را که عمدتا از شهید کاظمی به آن اشاره كردم، به غیر از بحث فرماندهی لشکر هشت نجف اشرف، او در همه مسائل دیدگاه و بینش راهبردی داشت.
من معتقدم كه شهيد احمد كاظمي یكي از فرماندهان بسیار خوب و موفق سپاه بود. وقتي شما لشکر هشت نجف اشرف را تجزیه و تحلیل کنید، بي ترديد به خصوصیات روحی احمد کاملا پی می برید. خروجي عملكرد احمد، یک خروجي کاملا موفقی بود. بهترین روش تعمیر و نگهداری تجهيزات را در کل سپاه گذاشت. فرض كنيد اگر تشکیلات لجستیک سپاه یا بازرسی سپاه یا نهادهاي دیگر رفتند و تشيكلات احمد را بررسي و بازرسي و جمع بندي كردند، و گزارش دادند، ملاحظه خواهيد كرد که لشكر هشت نجف اشرف در تعمیرات و نگهداری تجهيزات سپاه حرف اول را می زند. با وجودي که در آن اوایل جنگ، سپاه خیلی اهل تعمیر و نگهداری نبود. نه این که نباشد ولی به آن شکلی که این اواخر شکل پیدا کرده بود و قانونمند شده بود و نظم و نسقي پیدا کرده بود، اصلا وجود نداش ت. ولی احمد از همان اول اين طور بود.
تازه همه مثال می زدند که آقا جان اگر شما تویوتای نو اول جنگ را می خواهید سراغ احمد کاظمی برويد. آن وقت در نحوه نگهداری اين تجهيزات انباره ای مختلفی داشت، كه اینها را مخفي و نگهداري می کرد. اصلا به خیلی از لجستیک ها اجازه نمي داد از انبار لشكر هشت نجف اشرف بازديد كنند. ولی همه چیز را سازماندهی و نگهداری کرده بود. چه در بحث غنائم و چه در بحث امکاناتی که در خود سپاه بود. امکانات خیلی خوبی را از خود س پاه می گرفت و اینها را خیلی خوب نگه می داشت که این مسئله زبانزد مجموع یگا نهای سپاه شده بود. خب این روحیه را هر کسی نداشت.
یکی ديگر از ویژگی های احمد كاظمي، شما می بینید که در تمام مراحل فرماندهی، همه چیز را در باغ عملیات و جبهه و جنگ جمع مي کرد. زمانی که فرمانده نیروی هوایی بود یا بعد از كه آمد و فرمانده نیروی زمینی شد، شما از نوع برخورد احمد کاملا متوجه می شوید که اصولا استراتژی اين آدم چه بوده است. راهبرد احمد در رابطه با بحث نیرو چه هست، و از نیرو چه انتظاری دارد؟ احمد كاظمي در کمتر از سه ماه که در نیروی زمینی س پاه گذراند و عمرش كفاف نداد، در اين مدت صد رده را بازدید کرده بود. اين حركت کاملا نشان می دهد که او دنبال این است که یک نیروی زمینی سرپا، فعال و آماده برای این که هر لحظه امكان دارد اتفاقي بيفتد، داشته باشد. تا اين نيرو بتواند وارد کار بشود. تا بتواند با دشمن مقابله کند. احمد كاظمي در اين اواخر برای خودش دیگر جایی را نمی دید. یعنی زمان جنگ و بعد از جنگ براي او فرق نمی کند. کسی که در مدت سه ماه بتواند صد بار رد ه ها را بازرسی کند، برود چک کند. خب کمتر فرماندهی را داریم که مانند شهید احمد کاظمی عمل کرده باشد.
معمولا فرماندهان ارتش ها و جنگ هاي كلاسيك علاوه بر تجربياتي كه در ميدان جنگ كسب مي كنند، روي ارتش هاي جهان و جنگ هاي جهان مطالعاتي هم انجام مي دهند. حالا با توجه به توصيفي كه از شهيد احمد كاظمي ارائه كرديد، آيا او اهل مطالعه و تحقيق هم بود؟
خب طبیعی بود که او هميشه دنبال بهترینها بود. حالا این که چه قدر از اين امكانات استفاده می کرد، چه قدر عمل می کرد، جاي بحث دارد.
اگر بخواهیم وارد جزئيات شویم شاید به بعضی از دیدگاه های او انتقاد داشته باشید، یا اولين بار که به کردستان رفت نوع برخوردی که با بچه ها کرد. اينجا مي خواهم در مورد نحوه مدیریت نیروی انسانی احمد بحث كنم. نیروی جنگی او را نمی گویم. ممکن است خود احمد هم روي عملكردش در بحث مدیریت نیروی انسانی بعدها اشکال گرفته باشد که چرا این قدر سریع مثلا آن چهار نفر را حذف کردم. چرا مثال از تجربیات قبلی بچه ها استفاده نكردم. چرا مثلا من جنگ منظم را با جنگ نامنظم یکنواخت دیدم. اصلا در آن اوایل مراحل كار با این دید وارد شد. سریع سعی کرد تا آنجایی که ممکن است اشكالات را رفع کند. خودش هم اذعان داشت که در بعضی از جاها اشتباه کرده است. او همچنين سعی می کرد از تجربیات دیگران هم استفاده کند.
من فکر می کنم که احمد در این اواخر خیلی بیشتر مطالعات داشته است. در رابطه با بحث جنگها همیشه سعی کرده بود که از تجربیات آدمهای بزرگ استفاده کند. در بحث جنگ های منظم و کلاسیک، به بعضی از جزئيات آن اهميت قائل نبود. نوع دیدگاهی که داشت، نوع برخوردی که داشت نشان می داد که خیلی از دیدگا هها را قبول نداشت. همیشه سعی می کرد یک قدم جلوتر از ديگران حرکت کند.
من معتقدم كه شهيد احمد كاظمي یکی از شخصیت های برجسته سپاه بود. همانگونه كه اشاره كردم ممکن است در بخشی از عملكردش به او ایراد وارد کنید. ولی خروجی کار احمد، خروجی بسیار خوب و موفقی بود. خیلی کارهای غیر مترقبه و متهورانه انجام می داد. به طور مثال همیشه به دنبال این بود که قدرت و توانمندي سپاه را گسترش دهد. در جلسه ای شركت داشتم و در آن بحث بود که آقا اگر براي پرتاب موشک دو تا سکو بیشتر نداریم چه كار كنيم. احمد كاظمي گفت شما بروید روی ساخت 10 سكو کار کنید.
تا من همزمان بتوانم كي مرتبه با حجم سنگین آتش وارد عملیات شوم. این کارها خیلی بزرگ است و فقط اهل فن خیلی خوب آن را درك میكنند. حتی کسی از بیرون نگاه می کند، یک مرتبه مي بيند که تعداد زیادی موشک در رنجهای مختلف از زمان ابلاغ تا زمان شکلي، همزمان عملیاتی می شوند. این خیلی مهم است.
بحث بازرسی استقبال نکنند.
قابليت هاي حاج احمد در چه حدي بود؟
به هر حال كفايت و قابلیت احمد كاظمي همین بس که وقتی به فرماندهي قرارگاه حمزه سید الشهداء )ع( منصوب شد، کل استراتژی قرارگاه را تغيير داد. آن هم به دليل روحیات شخصي او بود.
اصولا حرف من همین است که احمد یک آدم ویژه ای بود. آدم معمولی نبود. آدمی نبود که برود در یک جایی مستقر شود و یک مدیریت عادی و جاری انجام دهد. چون نظر داشت. دیدگاه داشت.. آدم جسوری بود.. آدم ریسک پذیر بود..
وارد خطر می شد. به خاطر همين ارز شها و قابليتها بود که ساختار قرارگاه حمزه را از هر نظر که شما نگاه کنید به هم ریخت و متحول کرد. اصلا زیر و رو كرد. آن چیزی که از قبل بود، با آن چیزی که بعد به وجود آمد، کاملا متفاوت شد. یعنی زمانی که ساختار قرارگاه حمزه را یکجا بررسی کنید. با زمانی که احمد فرمانده بود یک جور دیگر بررسی خواهيد كرد. روشی که آنجا اعمال کرد كاملا با گذشته متفاوت بود. بعد از شهادت احمد هم اين روش ادامه پیدا کرد. چیزی نبود که آن وقت روش ابداعی باشد.
سردار به عنوان آخرين سؤال بفرماييد كه شهيد احمد كاظمي تا چه اندازه ولايت پذير و ولايتمدار بود؟
در حقيقت فرماندهانی که من سراغ دارم و با آ نها در ارتباط بودم در بحث ولایت پذیری هیچ تردیدی در ذهن هیچ کدام از آ نها نمی دیدم.
چه رسد به اين كه بتوانم فکر کنم این آقا در بحث ولایت پذیری چه نظري دارد. می دانید چه می خواهم بگویم. نمی دانم حرفم را چه جوری برای شما بيان کنم. اصولا انتظاری غیر از این نمی توان از آن ها داشت. يعني هرچه كه امام فقيدمان (ره) در مورد جنگ مي گفتند همان است.
هرچه که ولی فقیه، مقام معظم رهبري گفتند همان انجام مي شود. در فرهنگ سپاه پاسداران و ارتش جمهوري اسلامي ايران هیچ رده دیگری غیر از مقام ولايت فقيه دیده نمی شود. این فرماندهان با رفتارش ان و فداكاريشان و مجاهدت شان ثابت کردند كه در دوران حيات امام (ره) یا در زمان رهبري مقام معظم رهبری، مستقيما از مقام ولایت فقيه فرمان مي برند.
اصلا کسی تردید ندارد که به چه كسي بگوییم كه ایشان مطیع ولايت بوده یا نبوده؟ یا به چيزي تردید داشته است؟ اصولا عملکردش نشان می دهد که یک لحظه هم فکر شك و تردید را نكرده است. نه تنها احمد كاظمي، بلکه همه اينطور بوده اند. آنهایی که زنده اند. من خودم هیچ کسي را سراغ ندارم که بنشیند در جایی و فکر کند.
که می شود تردید کرد یا نکرد. ایشان از مدیران لایق سپاه بودند. به هر حال خدا انشاء الله عاقبت همه ما را ختم به شهادت کند.