دو شهید هم نام که در یک روز به شهادت رسیدند+وصیتنامه
به گزارش نوید شاهد ،«شهید حسن رمضانی گنابادی» متولد1343 در یکی از روستا های خراسان رضوی است وی در روز 10 اسفند ماه 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه به شهادت رسید .
شهید «حسن رمضاني گنابادي» در وصیتنامه اش می گوید :
« بسم الله الرحمن الرحيم » ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون ... و ذلك هو الفوزالعظيم( توبه - 111 )
همانا خداوند جان و مال مومنين را به بهاي بهشت از ايشان خريداري نموده كه در راه خدا جهاد ميكنند و خود كشته ميشوند و اين خود سعادت و پيروزي عظيمي است.
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا ( احزاب 23 )برخي از مومنان بزرگ مرداني هستند .كه با عهد و پيماني كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخي بر ان ايستادگي كردند و برخي به انتظار مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.
و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون ( بقره - ايه 154 ) و ان كسي را كه در راه خدا كشته شده مرده مپنداريد بلكه او زنده ابدي است و لكن همه شما اين حقيقت را درنخواهيد يافت.
با سلام بر منجي عالم و اميد مظلومين امام زمان و نايب بر حقش امام خميني و با درود بر ارواح پاك شهيدان راه حق و حقيقت و خانوادههاي عزيز شهدا و ملت قهرمان و شهيد پرور ايران و با ارزوي پيروزي اسلام بر تمام جبهههاي كفر و استكبار جهاني.
پروردگار، بار خدايا، من با تو عهد بستم كه تا پايان عمر، راه تو را بروم و بر اين عهد خود همچنان استوار ميباشم.خدايا، به محمد (ص) بگو كه پيروانت حماسه افريدهاند و به علي (ع) بگو كه شيعيانت قيامت به پا كردند و به حسين (ع) بگو خونش در رگها همچنان ميجوشد بگو انها نداي تو را اين طور سر ميدهند كه : « اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم » من دوست ان كسي هستم كه دوستدار تو باشد و دشمن ان كسي هستم كه دشمن تو باشد.
خدايا، من از مردن نميترسم اما ميترسم بعد از مردن من ايمان را سر ببرند و ميترسم نور روشنايي من تمام شود و انگاه جاي خود را به سياهي شب بسپارد، پس خدايا تو خود حافظ اسلام و ايمان باش.
خدايا، كاش ميشد كه من امروز شهيد ميشدم تا فردا بماند و فردا باز زنده ميشدم تا دوباره شهيد شوم، پس خدايا من به سوي شهادت ميروم اما در حالي ميروم كه نگران فردا هستم.
خدايا، من با پير جماران پيمان بستهام زيرا كه او با اسلام و قران پيمان بسته است و اگر مرا صدها بار بكشند و باز زندهام كنند دست از او نخواهم كشيد زيرا كه او راه حسين را ميرود.
خدايا، شكر كداميك از نعمتهاي تو را بگويم، نعمت اينكه مرا مسلمان خلق كردي، نعمت اين انقلاب كه زمينه ساز انقلاب نصرت مهديست. خدايا، تو خود ميداني كه من نميتوانم شكر نعمتهايت را بكنم.
خدايا، تو خود ميداني كه چقدر ارزو داشتم كه يك بار ديگر به جبهه بروم ولي تاكنون لياقت پيدا نكرده بودم و الان بعد از چهار ماه انتظار بالاخره اسم من درامد و حال من به سوي دانشگاهي ميروم كه دانشجويان ان از قاسم سيزده ساله تا حبيب بن مظاهر هفتاد ساله تشكيل شده است و همه اينها در يك كلاس و در يك اموزشگاه ميباشند و معلم انها هم حسين بن علي (ع) است. من ميروم تا باز به نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمانمان و امام زمان لبيك بگويم، من ميروم جايي كه ياران حسين (ع) عاشقانه و با نيتي پاك و با اخلاصي بدون ريا جان خود را فداي الله و قران و اسلام ميكنند.
خداوندا، در اين دنيا كه نتوانستم ان طور كه تو ميخواهي زندگي كنم پس مرگم را شهادت در راه خودت قرار ده تا بلكه كفاره گناهان زياد من باشد.
خدايا، من از تنهايي قبر و شدت فشار قبر به تو پناه ميبرم و من حال با اگاهي كامل به اين راه ميروم تا با نثار خون خود نهال نوپاي انقلاب را بارور كنم.
برادران بسيج و سپاه، شماها بازوان ولايت فقيه هستيد و شماها ياد سربازان صدر اسلام را در خاطرهها زنده ميكنيد. وظيفه بسيار خطيري به عهده شماست و ان حفظ اسلام و دستاوردهاي انقلاب است و بايد شماها شب و روز خود را فداي انقلاب كنيد. برادران عزيز، وحدت را حفظ كنيد و نگذاريد دشمن در شماها نفوذ كند و شماها را متفرق سازد.
و حال سخني با ملت شهيد پرور دارم كه از انها ميخواهم در كارها خدا را در نظر بگيرند و مواظب باشند كه با ان كار، خدا و ايمه اطهار را از خود ناراضي نكنند، از خون شهدا غافل مباشيد و نكند شهدا را به دست فراموشي بسپاريد و اين را بدانيد كه اين انقلاب با خون همين شهيدان بارور شده است و كاري نكنيد كه شهدا در روز محشر در جلوي دادگاه عدل خداوندي جلوي شما را بگيرند.
برادران، خواهران عزيز، پشتيبان روحانيت، دولت و مجلس شوراي اسلامي باشيد و انها را تضعيف نكنيد كه تضعيف انها ضعيف كردن اسلام است.
ملت شهيد پرور، مسجد را زنده نگهداريد كه حفظ مساجد براي همه مسلمانها تكليف است و اين را بدانيد كه انقلاب ما از مسجد شروع شد و اي مردم،
اگر ميخواهيد امام زمان از دست شما راضي باشد مساجد را زنده كنيد.
و از برادران بسيج و انجمن اسلامي در مساجد ميخواهم كه ساير برادران را جذب مسجد كنيد و خود داراي قوه جاذبه باشند و اينطور نباشد كه افراد از انها
دفع شوند و از مردم ميخواهم كه در مراسم تشييع جنازه شهدا شركت كنند، در مجالس دعا شركت كنند و امام عزيز را فراموش نكنند.
و از پدر و مادرها ميخواهم كه مانع جبهه رفتن فرزندانشان نشوند چون امروز اسلام و قران به انها نياز دارد و اين را هم بدانند كه جهاد هم مانند نماز واجب است و اين فرزندان امانتي بيش در دست انها نيستند.
و اما سخني با پدر و مادر و برادرانم :پدر و مادر عزيز، من ميدانم كه دوري فرزند براي شما سخت و طاقتفرساست و من ميدانم كه شما چطور مرا تا سن 19 سالگي بزرگ كرديد و اين را هم بدانيد كه من نميتوانم و نخواهم توانست جبران يك شب از رنجهاي شما را بكنم ولي چه كنم و چارهاي جز اين نداشتم كه به جبهه اسلام بيايم و خود را در اينجا بسازم و اگر خدا قبول كند خدمتي برايش انجام دهم و اگر احيانا ان همه گناهان مرا بخشيد شهادتي بيريا و همراه با خلوص به من عطا فرمايد و اي پدر و مادر، اين را بدانيد كه من امانتي در دست شما بيش نبودم و اگر من شهيد شدم بايد شما افتخار كنيد و خدا را شكرگزار باشيد.
پدر و مادرم، از شماها ميخواهم بعد از شهادت من قامتتان را بلند كنيد و نداي حسين زمان را سر دهيد و از راهيان راه شهدا باشيد و در شهادت من صبر كنيد و گريه و زاري كم كنيد كه خداوند صابرين را دوست دارد.
و اي مادرم، از تو ميخواهم كه ساير برادرانم را طوري تربيت كني كه انها هم تحت فرمان امام عزيز باشند و انها را هم به محض احتياج جبهه، به جبهه روانه سازي تا راه شهدا را ادامه دهند و سلاح جنگي برادران شهيد شده را همراه با قران در دست بگيرند.
و اما سخني چند با دوستانم :
دوستان عزيز، من از همه شما معذرت ميخواهم كه براي شماها رفيق نيمراهي بيش نبودم و از همه شماها ميخواهم كه اگر از من خطايي ديدهايد ان را به بزرگي خود ببخشيد و مرا حلال كنيد. از شما ميخواهم كه در سنگر مدارس محكم و استوار بايستيد و نگذاريد دشمنان اسلام در شماها نفوذ كنند و از شماها عاجزانه ميخواهم كه در بسيج مدارس و انجمن اسلامي مدرسه ثبت نام كنيد و در انها فعاليت اسلامي خود را شروع كنيد.
از معلمين عزيز و گرامي، رييس و ناظم مدرسه هم ميخواهم كه اگر از من خطايي ديدهاند ان را به بزرگي خود ببخشند و مرا حلال كنند و از انها ميخواهم كه در همه كارها با برادران همكاري كنند و از معلمين عزيزم بسيار طلب بخشش ميكنم چون انها به مانند پدر من در مدرسه بودند، مرا با تربيت اسلامي اشنا كردند انشاء الله كه خداوند انها را در همه كارها توفيق دهد.
و در خاتمه سخني با برادران كوچكم :
برادرانم، بعد از اينكه بزرگ شديد به راه اسلام برويد و افراد خوبي براي جامعه باشيد و از مثمرثمرها باشيد. در پايان از كليه اقوام و خويشان و فاميل طلب حلاليت ميكنم و همه انها را به چند سفارش تاكيد ميكنم كه قران بخوانند، مطالعه و سطح اگاهي اسلامي خود را زياد كنند، تقوي زياد را پيشه كارهاي خود كنند، روزه بگيرند، نماز اول وقت را فراموش نكنند و شهدا و امام و جبهه را فراموش نكنند.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار - از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزا والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته حسن رمضاني - امضاامين يا رب العالمين
سخني چند با پدرم و مادرم :
پدر و مادر، شما را بسيار به صبر سفارش ميكنم و از شماها ميخواهم كه در عزاي من در ملاء عام گريه و زاري نكنيد و دشمنان اسلام را از خود خوشحال مسازيد. من نميگويم كه گريه نكنيد، بكنيد ولي كم و اگر خواستيد گريه كنيد بر جسد مظلوم حسين گريه كنيد و هر موقع ناراحت شديد به گلستان شهدا برويد و درد دل خود را با شهدا بگوييد.
پدرم، اگر من ازشما اجازه نگرفتم و به جبهه رفتم خواستم شما را ناراحت نكرده باشم و چون وظيفه داشتم بروم من رفتم. پدرم، اگر ميتوانيد براي من دو سال روزه و نماز قضا بگيريد و 120 تومان به جاي من به فقرا بدهيد و اگر توانستيد 100 تومان به دوچرخه سازي در لارگان به سيد احمد موسوي بدهيد. در خاتمه شما را به تقوا و صبر سفارش ميكنم، ضمنا مرا در كنار تربت پاك شهيد اشرفزاده به خاك بسپاريد.
والسلام حسن رمضاني - خداحافظ - امضا
«شهید شیخ علی رمضانی» متولد 1346 متولد یکی از روستا های آمل در حوزه علمیه بهشهر و قم درس خواند و در 10 اسفند 1365 در جریان عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
«الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين«
البته وصيت نامة مفصلي در كشوي ميزم هست. انشاءالله عملي ميشود. اين هم براي يادآوري است. ميخواستم يك وصيت نامه مثل وصيت نامه رزمندگان بنويسم! اما خجالت كشيدم. گفتم اي روسياه! تو براي اسلام عزيز چه كردي، ميروي به حال شرمندگي. چه كنم؟ خدايا! دستم خالي است و ميگويم: كرم كن الهي كه من روسياهم فقيرم، غريبم، زبونم، ذليلم اگر لغزشي رفت و شد اشتباهي من بخت برگشته را ده پناهي چه گردد خدايا اگر رحمت آري به لطفت دل خستهام را شفا ده غريق گناهم غريق گناهم توئي خود گواهم توئي خود گواهم مگر اشتباهم مگر اشتباهم كه من بي پناهم كه من بي پناهم بحال تباهم بحال تباهم ببين اشك و آهم ببين اشك و آهم ولو دستم خالي است، اما پيش كريمي ميروم که هم كريم است، هم رحيم است و هم غفور.
به قول سخن: وفدت علي الكريم بغير زاد وبالحسنات والقلب السليمي و حمل الشيء أصبح كل شي ءاذا كان الرفود علي الكريمي بارالها خودت «فرمودي يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله، ان الله يغفر الذنوب جميعاً». خدايا! اسراف بر نفسم كردم، حال پشيمانم پشيمانم پشيمان. عذر به درگاهت آوردم. قبولم كن. خدايا! ولو دستم خالياست، اما باز چشم اميد به لطف تو دارم و لذا عاشقانه به سويت ميآيم.
شايد جهتش اين باشد كه در ميان رزمندگان هستم؛ اميد است به احترام اين عزيزان ما را هم مورد عنايت خود قرار دهي. آمين يا رب العالمين.
و وصيت ميكنم يكي ازعمامههايم را که مدتي است نشستهام
و در آن بوي و گرد و غبار و عرقِ رزمندگان هست، با همان حالت در قبرم بگذاريد؛
شايد از شهداي عزيز به ما هم لطفي شود. خدايا! عرض ميكنم، من هم به اين افتخار
ميكنم كه در خدمت رزم آوران اسلام و درخدمت سربازان حضرت مهدي -عجل الله
تعالي فرجه الشريف-، جان ناقابلم را به درگاهت اهدا خواهم كرد انشاالله.
نميگويم شهيدم؛ زيرا اولاً، كاري نكردم و ثانياً، لياقت ندارم، من كجا شهادت كجا. شهادت مقامي است که علي –عليهالسلام- دربارهاشفرمود: «فزت و رب الكعبه» رستگار شوم خدايا. اما عرض ميكنم، خدايا! خودت در قرآن كريم فرمودي: «و من يخرج من بيتهمهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله» (س 3 آيه 100) خدايا از خانهام خارج شوم و به سويت آمدهام. الهي عنايتي كن ولو يقين در الي الله بودن ندارم؛ چون كارم براي رضاي توست. اللهم طهر قلبي من النفاِ و عملي منالريا. و اما اي مادرم! نميگويم در مرگ من گريه مكن؛ گريه خود به خود ميآيد، اما عرض ميكنم گريه با ناراحتي مكن وخواستي گريه بكني به سيد مظلومان حسين -عليه السلام- گريه كن كه بهشت را واجب ميكند و مبادا جزع بكني كه اجرت از بين ميرود.
مادرم حلالم كن؛ خيلي زحمتم را كشيدي، نتوانستم آنچه كه شايسته بود. خدمت بكنم. برايم دعاكناز خدا بخواه كه مرا ببخشد كه دعا مادري قبول ميشود. در مجالس سوگواريام شجاعانه شركت ميكني، ميگويي اماما و اي رهبرعاليقدر! ما افتخار ميكنيم براي باقي ماندن هدف تو كه همان اسلام عزيز است، فرزند بدهيم و بر اين مطلب افتخار هم ميكنيم. مادرم! صابر باش. مادرم! بعد از من پيش بچّهها زياد بمان كه دل تنگ نشوند. والسلام عليك. مادر جان. خداحافظ. و امّا اي برادرانم واي عزيزانم! گوش به فرمان رهبر عزيزمان باشيد و اوامر رهبر عاليقدر ما را با دقّت عمل كنيد كه سعادت دنيا و آخرت در اينست. هميشه خواست آن عزيز را برخواستهاي خويش مقدم بداريد؛ زيرا خواست او، خواست امام زمان -عجلاللهتعاليفرجهالشريف- ميباشد.
به جبهه و رزمندگان كمك كنيد. به جبهه بياييد و اين فرصت رااز دست ندهيد كه چنين فرصتي كم به دست انسان ميآيد. و امّا اي نور چشم، اي عزيز جانم! ميدانم بعد از من زحمت خانه با شما است. با استقامت و بردباري و حوصله انجام وظيفه نماييد. خيلي با عطوفت و مهرباني با بچهها رفتار كن. مبادا دل آنها را بشكني كه گناه دارد. در فرمان مادر تسليم باش، مبادا نافرماني ايشان كني كه ميدانم نميكني. فرزندم! اگر مايل شويد طلبه باشيد بهتر است و كتابهايم هم مال تو باشد و ان شاءاللّه به وصيت نامه كه در خانه است عملميكنيد و از تو ميخواهم پيرو مستقيم و محكم و ثابت در راه و هدف رهبر عاليقدر باشيد، ميدانم كه هستي.
افتخار ميكنم برتو اي پسرم. فرزندم! وقتي كه از بيرون ميآييد با بچهها طوري رفتار كن كه احساس بيپدري نكنند. و امّا اي همسر عزيزم! ميدانم كه تمام زحمات متوجه به تو است. امّا اميدوارم درس از زينب كبري -عليها السلام- گرفته، مقاوم و شكيبا باشيد. مبادا خيلي ناراحتي نماييد و مبادا بداخلاقي كنيد كه اميد است چنين نباشيد و البته نيستيد، فقط براي تذكراست.
اميد است بچّهها را با كمال عطوفت و مهرباني بزرگ نماييد. كاملاً مواظب باشيد از جهت درس و عبادت و اخلاِق،كامل باشند. پيش بچّهها زياد گريه نكن، اينها ناراحت ميشوند. نميگويم اصلاً گريه نكن، اينكه اصلاً نميشود، در عين حال مقاوم باش. افتخار كن. قول ميدهم كه اگر خدا لطفي كرد و به بهشت خواست ببرد بي تو قدم نگذارم و تو را هم به همراه خودم ببرم و تو همچنين قولي به من بدهيد.
همسر عزيزم! شما به گردن من خيلي حق داريد. شما در خيلي مواقع مرا كمك كرديد. چه رفتار زيبايي با من داشتيد! خدايا! من عرض ميكنم از خانوادهام كاملاً رضايت دارم. من شما را حلال كردم، شما هم حلالم كنيد که در بعضي مواقع بد اخلاقي كردم. برايم بعد از نمازها دعا كنيد؛ فراموشم نكنيد. يك چيز فراموشم نميشود و آن حرف وخداحافظي راضيه است وقتيكه از منزل درآمد سه مرتبه دنبالم صدازد، «آقا، خداحافظ«، من هم ميگويم. خداحافظ شماباشد.
والسلام علي من اتبع الهدي
منبع:مرکز اسناد ایثارگران
انتهای پیام/ز