داستان پرفراز و نشیب مسیح کردستان در یک کتاب
محمودزاده در این کتاب به عمق زندگی شهید بروجردی رسوخ میکند و محرومیت، مظلومیت، تعصب و غیرت دینی، ایثار و احساس وظیفه وی در برابر انقلاب اسلامی را به تصویر میکشد.
وی برای نوشتن این زندگینامه قطور 712 صفحهای بیش از 64 جلد کتاب، مجلهها، روزنامهها، 15هزار صفحه دستنوشتههای فیشبرداری شده و سههزار صفحه نوار صوتی پیارهشده از مصاحبههای صورت گرفته با بیش از 100 تَن از دوستان و یاران شهید را مطالعه کرده است.
شهید بروجردی که به او «میرزا» میگفتند، با شخصیتهای سیاسی و نظامی زیادی در طول حیات دنیوی اندکش مراوده داشت. از این رو نویسنده کوشیده است در خلال این زندگینامه داستانی، گوشههایی از خدمات شخصیتهای برجسته دیگر را مانند آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری، حاج مهدی عراقی، علی صیاد شیرازی، احمد متوسلیان،ناصر کاظمی، محمد ابراهیم همت و... که با بروجردی در ارتباط بودند، بازگو کند.
اینکه چرا ساواک از گروه توحیدی «صف» به رهبری بروجردی سر در نیاورد؟، چرا بروجردی با حکم شورای انقلاب وارد کردستان شد اما هنگام شهادت هیچ مسئولیت رسمی نداشت؟ و چرا بروجردی در برابر پیشنهاد قبول مسئولیت فرماندهی کل سپاه، از پذیرفتن آن امتناع کرد؟ از جمله پرسشهایی است که نگارنده در «محمد، مسیح کردستان» به آن پاسخ میگوید.
در صفحه 95 و 96 کتاب «محمد، مسیح کردستان» میخوانیم: «کنار دست عراقی مرد کوتاهقدی نشسته بود به نام محسن رفیقدوست. موی تراشیده اشت نشان می داد تازه از زندان آزاد شده. عراقی به رقفیقدوست گفت: «میرزا تشکیلات وسیعی را فرماندهی میکند و افکار بلندی دارد. هر چه به او کمک کنید به انقلاب سرعت بیشتری خواهید داد. همانقدر که شما آقا را دوست دارید این جوان هم با تمام وجود به آقا عشق میورزد.»
حاج مهدی به رفیقدوست اشاره کرد به اتفاق میرزا آنجا را ترک کنند. آن دو از ساختمان خارج شدند و در خیابان خراسان قدم زدند و باهم گفتو گو کردند.
- من از سال 1341 برای تدارکات مبارزان فعالیت میکردم. از حاج مهدی خواستم مرا در جریان مسائل بیرون زندان قرار دهد و او هم شما را به من معرفی کرد.
- شما میتوانید پشتیبان گروه ما شوید؟
- تا چه بخواهید؟
- اسلحه
رفیقدوست ایستاد، اما سمت او برنگشت و گفت «تا چند روز دیگر فراهم میکنم»
- هفته آینده، همین ساعت در خیابان بوذرجمهری اول کوچه مرغیها منتظر شما هستم.
او اسلحهها را برای عملیات «محرم» لازم داشت. قرار بود توسط امیر تعدادی اسلحه از پاکستان وارد کنند، گرچه به اندازه این عملیات اسلحه تهیه کرده بود.
میرزا مسلح سمت دانشگاه تهران رفت. صحنه تظاهرات جلوی دانشگاه به شکل روزهای گذشته نبود. کامیونهای گارد کنار خیابانها پارک کرده بودند و نظامیها متعجب چشم به انبوه جمعیتی دوخته بودند که به سمت میدان شهیاد در حرکت بودند...»
«محمدمسیح کردستان» را انتشارات روایت فتح با شمارگان یکهزار و 200 نسخه در قطع وزیری، با جلد سخت، 712 صفحه، مصور و به بهای 45هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.