رنجهای مادرِ آزادگان در کتاب «مادر...» خواندنی شد/ «ماه رمضان» خواب تو را میدیدم!
نویسنده خاطراتش را در دو بخش تدوین کرده است و در صفحات نخستین بخش اول به خاطرات دوران کودکی و در ادامه به خاطرات دوران انقلاب اسلامی و حضور در جبهههای جنگ و اسارت پرداخته است.
این کتاب ضمن بیان خاطرات نویسنده، روایتگر داستان مادری است که فرزندش را پروراند و او را به دامان انقلاب اسلامی سپرد.
در صفحه 77 کتاب «مادر...» میخوانیم: «... هنگامی که نخستین نامه را در چند سطر اینگونه برایش نوشتم؛ سلام بر مادر عزیزم! دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شیوه راهرفتن آموخت... مادر جان! هر چه خدا بخواهد میشود و ما کارهایمان را به او واگذار میکنیم و او به حال بندگانش بصیر است...» او در جوابم نوشت: «فرزند عزیزم، همانطور که حضرت یونس مدتها در شکم ماهی بود و بعد از مدتها خداوند او را نجات داد، امیدوارم خداوند شما را به خانوادههایتان برگرداند.» و بعد نامههای مادر چون پرندگانی سفید و سبکبال، مسافت طولانی آن خانهی کهن را تا اسارتگاههای عراقمیپیمودند و به دست این اسیر فریب میرسیدند؛ «...فرزندم! در این ماه مبارک رمضان بیشتر از ماههای دیگر خواب تو را میدیدم. هر چه خواب میدیدم این بود که تو آمده بودی. با گریهی بلند از خواب بیدار میکردند. نمیدانم، شاید خداوند عالم فرجی نمود و شما هر چه زودتر به کشور خود باز گشتید...» مادرت....»
انتشارات پیام آزادگان کتاب «مادر...» را با شمارگان یکهزار نسخه، قطع رقعی، 136 صفحه و به بهای هشتهزار تومان راهی بازار نشر کرده است.