خاطره اي از دلاور مردي سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در عمليات مرصاد
نوید شاهد: آن روز تيمسار صياد در جنوب
بود كه خبر حمله سنگين دشمن از غرب را شنيد. او آن روز از طرف شوراي عالي
دفاع به مأموريت آمده بود تا فعل و انفعالات اخير جبهه هاي جنوب را از
نزديك بررسي كند. برگشت به تهران.
حمله عراق به جنوب بعداز پذيرش قطعنامه از سوي ايران، باعث شده بود تمام نيروهاي مؤثر به آن جا كشيده شود و جبهه هاي غرب خالي بمانند. در چنين اوضاعي رهبران سازمان مجاهدين خلق كه در ركاب حاكم عراق بودند، وقت را براي حمله به ايران مناسب ديدند. در كم تر از 24 ساعت موفق شدند كارواني با حدود پانزده هزار نفر زن و مرد را مهياي جنگ با ايران كنند. مسعود رجوي به سربازانش گفته بود، نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به علت حملات اخير ارتش عراق از هم پاشيده است و در داخل نيز دولت به علت پذيرش قطعنامه 598 اقتدارش را از دست داده است، بنابراين ما كه به كرمانشاه برسيم از همه جاي ايران مردم به نفعمان وارد ميدان مي شوند.. او چنان در عالم تخيل كار ايران را تمام شده مي دانست كه نخواست وقت را با جواب دادن به اشكالات يارانش از دست دهد، سرمست از پيروزيي كه خيالش را مي كرد به آنان گفت: «جمع بندي نهايي در ميدان آزادي!»
كاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه پاتاق وارد خاك ايران شدند. به كمك ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشكنند و با حمايت نيروهاي هوايي صدام پيش بيايند. از سرپل ذهاب نيز گذشتند و موفق شدند شهر كرند را تصرف كنند. رجوي خود نيز با خودروي ضدگلوله با آنان مي آمد. برخلاف تصورشان مردم اسلام آبادغرب با گاو و گوسفند به استقبالشان نيامدند بلكه با داس و تبر از خانه و كاشانه اشان دفاع كردند. هر چند شهر سقوط كرد، اما مجاهدان خلق، چنان زهر چشمي از خلق خدا گرفتند كه صدام در تمام جنايت هشت ساله اش نكرده بود. مردم اسلام آباد اولين و آخرين محكومان حكومت منافقين بودند. سازمان مجاهدين خلق ايران كه روزي براي نجات مردم ايران از استثمار آمريكا پا به ميدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ايدئولوژي هاي التقاطي چنان به انحراف افتاد كه در تاريخي ترين لحظات ايران بر سر سفرة صدام حسين نشست و به سوي مردم ايران آتش گشود. اين چنين بود كه مردم ايران آنان را منافق ناميدند.
آن شب در حالي كه آنان در اسلام آباد، در بيمارستان امام خميني مجروحان را قتل عام مي كردند، راديوشان به مردم كرمانشاه نويد مي داد كه فردا به سوي آنان مي آيند.
خبر سقوط اسلام آبادغرب، در تهران مردان شوراي عالي دفاع را سردرگم كرده بود. آنان هنوز گمان مي كردند، با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز اين حمله با دانسته هاي آنان از توانايي ارتش عراق نمي خواند. همان شب تيمسار صياد، مرد روزهاي سرنوشت ساز عازم منطقه شد.
شبانه خودم را با يك فروند هواپيماي فالكون، به كرمانشاه رساندم و صحنة پيشروي دشمن را از نزديك مشاهده كردم و متوجه اوضاع شدم.
چنان جو پريشاني و اضطراب در مردم ايجاد شده بود كه سراسيمه از خانه بيرون آمده بودند. از طرفي جادة كرمانشاه به بيستون از خودروهايي كه در انتظار جابه جايي بودند، مملو بود و ترافيك سنگيني ايجاد شده بود. بر اين اساس با يك فروند هلي كوپتر از فرودگاه به سمت يكي از قرارگاه هاي تاكتيكي سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حركت كرديم. نيمه شب چهارم تير ماه بود و تا ساعت يك و نيم نتوانستيم ماهيت دشمن را به دست آوريم كه چه كسي است كه همين طور در حال پيشروي است.
وقتي كه به منطقه مسلط شد، طرح به دام انداختن كاروان منافقان را ريخت. آنان بايد با خيال راحت تا تنگة چهارزبر مي آمدند كه در 34 كيلومتري كرمانشاه بود. در آن تنگه بايد خلبانان هوانيروز از عقب و جلو راه را بركاروان مي بستند و... طرح كه آماده شد، با فرمانده پايگاه هوانيروز تماس گرفت و خواست آمادة عمليات باشند.
ساعت 5 به پايگاه رفتم. همه را آماده و مهيا براي توجيه ديدم. پس از توجيه خلبانان تأكيد كردم وضعيت خيلي اضطراري است چاره اي نداريم هلي كوپترهاي كبري بايد آماده باشند. يك تيم آتش آماده شد ابتدا خودم با يك هلي كوپتر 214 براي شناسايي دقيق و هماهنگي به سمت مواضع حركت كردم و به اين ترتيب اولين عمليات را عليه نيروهاي مهاجم و منافق آغاز كرديم.
صبح روز پنجم مرداد عمليات مرصاد با رمز يا علي آغاز شد. در تنگة چهارزبر چنان جهنمي براي ياران صدام برپا شد كه زماني براي پشيماني نمانده بود. جاده به زودي انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عمليات هوانيروز، علاوه بر گروه هاي مردمي، تعداي از لشكرهاي سپاه نيز كه از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عمليات شدند. راه از هر سو به روي بازماندگان كاروان بسته شده بود و آنان به سختي مي توانستند به عقب برگردند. بعضي از آن ها به روستاها پناه برده بودند و بعضي هايشان با خوردن قرص سيانور خود به زندگي خود خاتمه داده بودند. عمليات كه تمام شد در جادة كرمانشاه ـ اسلام آباد هزاران كشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دختراني كه با ملت خود بسيار ناجوانمردانه رفتار كرده بودند. كساني كه روز تنهايي ميهن به ياري اردوي خصم شتافته بودند.
حالا من از اين عمليات نتيجه مي گيرم كه چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد كه در هر زمان طوري مقدر مي كند كه بسياري از مشكلات ما بايد با حالت سرافرازانه حل شود.
خداوند مي فرمايد بجنگيد با آن كفار كه من مي خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده مي دهد تا آن ها را خوار كند و به شما پيروزي وعده مي دهد. و قلب هاي شما را شفا بخشد. كدام قلب ها؟ قلب هايي كه قبل از اين عمليات گرفته و غمزده بود.
رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان براي هميشه گره خورده بود. امام اشاره اي دارند كه پذيرش قطعنامه مثل نوشيدن زهر بود براي رزمندگان اسلام كه سال ها فداكاري كرده بودند. درحالي كه هشت سال تلاش شده بود، بعد از آن ما دلمان مي خواست به صورتي ديگر نبرد تمام مي شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با اين پيروزي بزرگ و با اين كشتار دسته جمعي بدترين و خبيث ترين دشمنانمان به دست ما، موجب رضايت خاطر رزمندگان اسلام شد. و پايان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با اين عمليات درخشان مرصاد انجام گرفت.
با اين عمليات جنگ نيز به پايان رسيد. اشتباه صدام و رجوي باعث شد ده ها هزار رزمنده دوباره عازم جبهه ها شوند و باز مانند روزهاي فتح المبين و فتح خرمشهر همة ايران يك پارچه آماده نبرد باشند. اكنون صدام چاره اي جز گردن نهادن به قطعنامه 598، سازمان ملل نداشت. روزي كه او جنگ را آغاز كرد مانند دوستان منافقش خيال مي كرد به زودي در تهران مصاحبه خواهد كرد و حال در پايان هشت سال جنگ سنگين، آيندة دشواري در انتظار او بود!
و اما بازماندگان جنگ نهروان سال ها بعد وقتي فهميدند چه كسي دام چهارزبر را برايشان گسترد و آنان را از اشغال ايران بازداشت، كينه هايشان نسبت به تيمسار علي صياد شيرازي شعله ورشد و به اميد انتقام نشستند.
منبع: نرم افزار چندرسانه ای نبر مرصاد