نمایش هایی که تلاش دارند یک واقعه یا حادثه تاریخی را به نمایش گذارند سوای جذابیت های متنی و تصویری و نیز اطلاعاتی که به مخاطب در خصوص آن موضوع ارائه می دهند، همواره علامت سوال هایی نیز در ذهن مخاطب ایجاد می کنند.
بازخوانی شخصیت های اصلی نمایش هفت روز از تیر شصت
نوید شاهد: نمایش هایی که تلاش دارند یک واقعه یا حادثه تاریخی را به نمایش گذارند سوای جذابیت های متنی و تصویری و نیز اطلاعاتی که به مخاطب در خصوص آن موضوع ارائه می دهند، همواره علامت سوال هایی نیز در ذهن مخاطب ایجاد می کنند.

یکی از مهمترین سوالات در خصوص شخصیت هایی است که حادثه یا واقعه بر محور حضور آنها شکل می گیرد اما یا ناشناخته مانده اند و در این مستند پرده از نام و یاد آنها برداشته می شود و یا نام و یادشان بسان غباری بر شیشه در اذهان به یادگار مانده است.

مستند سیاسی «هفت روز از تیر شصت» نیز از این دست نمایش هاست. نام شخصیت هایی در این نمایش بر سر زبان ها افتاد که اگرچه فعالیت های سیاسی و اجتماعی آنها - منفی یا مثبت- در عصر خود زبانزد عام و خاص بود اما به دلیل عدم انتقال مناسب، نه تنها برای نسل جوان شناخته شده نیستند بلکه نام خیلی از آنها از ذهن نسل های گذشته نیز با گذر زمان پاک شده اند.

در این مجال بنا داریم تا با بازخوانی شخصیت های اصلی نمایش هفت روز از تیر شصت، به یکی از اصلی ترین سوالهای ذهنی مخاطبان پس از تماشای این نمایش پاسخ دهیم.

پیش از بازخوانی شخصیت ها لازم می دانم این توضیح را بدهم که حادثه هفت تیرماه 1360 ، شش روز پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری صورت گرفت. روز سه شنبه 30/3/1360 طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس شورای اسلامی بررسی و با 177 رای موافق، 12 رای ممتنع و یک رای مخالف تصویب شد و روز اول تیرماه، حضرت امام خمینی(ره) حکم عزل بنی صدر را از مقام ریاست جمهوری صادر کردند.

سازمان مجاهدین خلق پس از این وقایع، در 30 خرداد 1360 ، اعلام کرد که فعالیت های این سازمان وارد فاز نظامی شده است. موج این فعالیت ها به قدری گسترده بود که از مردم عادی در کوچه و خیابان تا مسوولین شاخص نظام را در بر گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر که در آن آیت الله خامنه ای، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفته بود، به دوستان خود با اطمینان خبر دادکه «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد. حادثه ای که منجر به شهادت 73 نفر از جمله رئیس دیوان عالی کشور، 27 نماینده مجلس، 4 وزیر و 12 معاون وزیر شد.

در ادامه مروری داریم بر 5 شخصیت واقعی که در نمایش « هفت روز از تیر شصت » بر روی آنها تاکید شده است.

شهید دکتر سید محمدحسین بهشتی

دکتر سید محمد حسین بهشتی به سال 1307 هجری شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود.

ایشان پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 1325 وارد حوزه علمیه قم شد و به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان موفق به دریافت مدرک دیپلم ادبی و ورود به دانشکده الهیات شد.

با پایان دوره لیسانس، شهید بهشتی مدتی را در دبیرستان حکیم نظامی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد و از سال 1333 ، دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس کرد.

شهید بهشتی در سال 1335 جهت تحصیل در مقطع دکترای فلسفه الهیات در دانشگاه تهران به پایتخت آمد اما به دلیل فعالیت های سیاسی از آموزش و پرورش منتظر خدمت شد و در همان سال به درخواست آیت الله حائری و آیت الله میلانی به هامبورگ عزیمت کرد و ضمن سرپرستی مسجد آن شهر و در شکل گیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان مسلمان - گروه فارسی زبانان - ایفای نقش نمود. در این مدت سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با تلاش های اسلامی سایر کشورها و نیز دیدار با موسی صدر و روح الله خمینی انجام داد.

در سال ۱۳۴۹ شهید بهشتی مجددا به ایران بازگشت اما در آن سفر از سوی ساواک ممنوع الخروج شد و اقامت ۵ ساله اش در آلمان به پایان رسید.

بازخوانی شخصیت های اصلی نمایش هفت روز از تیر شصت


وی پس از آن فعالیت های سیاسی خود در ایران را ادامه داد و چندین بار توسط ساواک دستگیر شد اما دست از تلاش بر نداشت تا اینکه در آذرماه 1357 به فرمان امام خمینی شورای انقلاب را تشکیل داد و دبیر این شورا شد.

با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی دکتر بهشتی حزب جمهوری اسلامی را با همکاری سیدعلی خامنه ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد جواد باهنر بنیان کرد و همزمان در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و برای تدوین قانون اساسی انتخاب شد.

در ۴ اسفند ۱۳۵۸ به دستور آیت الله خمینی ریاست دیوان عالی کشور شد و تا زمان شهادت در این سمت ماند.

دکتر سید محمد حسین بهشتی سرانجام در شامگاه 7 تیر سال 1360 در حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به همراه کاروان 72 نفره خود به شهادت رسید

شهید جواد سرافراز با بازی فرهاد تفرشی

شهید سرافزار یکی دیگر از شخصیت هایی است که در نمایش هفت روز از تیر شصت، توجه زیادی به زندگی ایشان و فعالیت های سیاسی اش می شود.

وی در سال ۱۳۳۲ در تهران به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه جهت ادامه تحصیلات به انگلستان راهی شد اما پس از مدتی نتوانست حضور در این کشور را تحمل کند، لذا نامه ای با این مضمومن به پدرش نوشت: «پدر، پس این اروپای مهد تمدن کجا است؟ من در اینجا جز زندگی حیوانی و فساد و ارضاء تمایلات شیطانی و عاری از عاطفه و فضیلت، چیزی نمی بینم » و سپس به درخواست جمعی از دانشجویان ایرانی مقیم هند به آن کشور عزیمت کرد و در بنگلور مشغول ادامه تحصیل در رشته جامعه شناسی شد. پس از مدتی حضور در کشور هند، وی به همراه همرزمانش انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم هندر د بنگلور را بنا نهاد و در همانجا نیز با رودابه حسنی ( بابازی مزگان خالقی ) ازدواج کرد.

شهید سرافراز پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را در حزب جمهوری اسلامی شروع کرد. ایشان عضو شورای مرکزی، رئیس دفتر و مدیر آموزش و سرپرست منطقه یازده حزب جمهوری اسلامی بود و و ارتباطش با دکتر بهشتی به حدی بود که ایشان از شهید سرافراز به عنوان بازوی خود یاد می کرد. با این وجود این جایگاه وی هرگز هزینه ای از حزب دریافت نکرد و برای امرار معاش در سمت مدیر روابط عمومی ایزایران وابسته به وزارت دفاع و مدیرمسئول رایانه مشغول فعالیت شد.

ایشان در شامگاه 7 تیر سال 1360 بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به شهادت رسید.

شهید جواد مالکی

جواد مالکی در سال 1331 در تهران متولد شد. وی پس از طی دوران ابتدایی و متوسطه، در سال 1350 در رشته فیزیک دانشگاه تربیت معلم پذیرفته شد و با ورود به دانشگاه فعالیت های سیاسی خود را با تشکیل انجمن اسلامی و نیز همکاری با مسجد جاوید در کنار شهید دکتر مفتح آغاز کرد که پس از مدتی به دستور ساواک این مسجد بسته شد.

با تأسیس مسجد قبا، جواد مالکی که شیفته راه ولایت فقیه و حضرت امام خمینی (ره) بود، به همراه برادرش شهید حبیب الله به صف مبارزان این مسجد پیوست و در بیشتر برنامه های آن مانند تشکیل کلاس های عقیدتی و ایدئولوژی، ایجاد کتابخانه و تأسیس صندوق قرض الحسنه نقش چشم گیری داشت. او هم چنین در برنامه ریزی نخستین نماز عیدسعید فطر در سال 56 به امامت شهید دکتر مفتح در تپه های قیطریه نقش مهمی ایفا کرد.

با ورود امام خمینی(ره) به میهن، جواد مالکی به همراه شهیدان محمدصادق اسلامی و حسن اجار هدار در کمیته استقبال و سازما ندهی امور مربوط به محافظت از ایشان نقش اساسی ایفا کرد و در تشکیل هسته اولیه کمیته انقلاب اسلامی را تلاش کرد.

ایشان با اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی دعوت دکتر بهشتی را پذیرفت و مسئول تشکیلات استان تهران گردید و تا آخرین لحظه حیاتش در این سنگر به مبارزه پرداخت.

شهید مالکی سرانجام در هفتم تیر سال 1360همزمان با انفجار ساختمان حزب، به دیار حق شتافت.

علیرضا نادعلی بابازی فرزین محدث

علیرضا نادعلی از همکاران نزدیک محمدرضا کلاهی صمدی در حزب جمهوری اسلامی محسوب می شد.

وی متولد 1340 از تهران است و از تابستان 59 در ناحیه 5 حزب جمهوری مشغول به فعالیت گردید.

حضور در کلاسهای آموزشی دکتر بهشتی و تلاش و جدیت وی باعث شد که پس از مدتی شهید دکتر بهشتی از شهید مالکی مسئول دفتر استان تهران بخواهد که او را به دفتر اصلی حزب منتقل کنند.

نادعلی می پذیرد و به عنوان مسئول تبلیغات و تدارکات فعالیت خود را آغاز می کند و در همانجا با کلاهی آشنا می شود.

در روز حادثه نادعلی به دلیل آنکه چند شب قبل از حادثه در جلسه ای قوری چای از دستش به زمین می افتد و جلسه به هم می ریزد به عنوان جریمه امر شهید بهشتی سه شب از حضور در جلسات محروم می شود. شب حادثه انفجار دفتر ریاست جمهوری نیز آخرین شب جریمه او بود.

وی در خصوص این حادثه در مصاحبه ای گفت: «حوالی غروب که به منزل رسیدم داشتم لبا سهایم را عوض می کردم که یکباره صدای انفجاری شنیدم.

از منزل بیرون آمدم پرسیدم چه شده است؟ گفتند فلان جا ظاهرا آسیب دیده است. پرسان پرسان رفتم و سوار بر موتور شدم تا اینکه به حزب رسیدم و دیدم دفتر حزب منفجر شده است و تا ساعت ها با دوستان تلاش کردیم تا آواربرداری کنیم و... .»

نادعلی پس از این حادثه به جبهه های حق علیه باطل می شتابد و تا پایان جنگ در جبهه ها می ماند. وی هم اکنون در قید حیات است.

محمدرضا کلاهی بابازی رامین سیار دشتی

مرموزترین و سوال برانگیزترین شخصیت نمایش هفت روز از شصت و حتی تاریخ معاصر ایران را باید محمدرضا کلاهی بنامیم. فردی که به وی لقب بزرگترین تروریست تاریخ ایران را نیز داده اند.

کلاهی در سال 1338 در تهران متولد شد و پس از طی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه، در دانشگاه علم و صنعت ایران در رشته برق قبول شد.

براساس خاطرات حجت الاسلام محمد ری شهری اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، محمدرضا کلاهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،

در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست. وی بعد از مدتی با خط دهی سازمان، ضمن اعلام انزجار از این سازمان، در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولی عصر ( تهران ) واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت کرد.

او که مستقیما زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشت، به تدریج با هدایت منافقین، وارد حزب جمهوری اسامی شد و در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار گرفت که هم از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی( دولت، مجلس ، نهادها و ... ) مطلع بود و هم مسئول دعو ت از مدعوین برای شرکت در کنفران سها، میز گردها و جلسات شد، ضمن آنکه حفاظت سالن جلسات نیز به عهده او بود.

وی در هفت تیرماه 1360 مسئول مستقیم عملیات انفجار دفتر حزب جمهوری اسامی بود و پس از کارگذاری بمب ها به بهانه گرفتن بستی با موتور نگهبان جلوی درب از حادثه گریخت.

کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسامی، متواری و از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد.

وی در آنجا با یکی از هم کیشان خود به نام خورشید فرجی زنوز ازدواج و در بخش عارفی(روابط با عراق) با نام مستعار کریم ادامه فعالیت داد.

گفته می شود کلاهی در سال 1370 نسبت به سازمان منافقین مسئله دار شد و در سال 1372 پس از جدایی از سازمان به آلمان گریخت. اطلاعات دیگری از او در دست نیست.

منبع: ماهنامه شاهد جوان، شماره 144


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده