امروز روز آزمایش الهی است
ولادت: 1/1/1365
شهادت: 14/11/1394
وضعیت تاهل: متاهل
بسم رب الشهداء و الصدیقین
امروز روز آزمایش الهی است. روزی است که گروهی اندک به ندای مولایشان لبیک می گویند و گروهی کثیر به بهانه های مختلف نه تنها لبیک نمی گویند، بلکه در مقابل امام و مولای خود موضع می گیرند و امام را فردی عادی می دانند.
و من زمانی که شنیدم رهبر و امامم فرمود سوریه باید حفظ شود، وظیفه خود دانستم، به عنوان سربازی کوچک در این جهاد شرکت کرده و حرف امام را زمین نگذارم. ان شاءالله که مورد رضایت حق تعالی و امام زمان (عج) و رهبرم قرار بگیرد.
و توصیه می کنم به افرادی که دستی در سفره بیت المال دارند و حضرت علی (ع) و رهبرشان سید علی (مدظله العالی) پیروی کنند.
و در پایان از تمامی عزیزان تقاضامندم که این بنده حقیر را مورد عفو قرار دهند.
خدایا، به محمد و آل محمد، برکت و نعمت ولایت را از این کشور مگیر؛ آمین یا رب العالمین.
التماس دعا
احمد رضایی
14/10/94
پدر و مادر و همسرم، این چند خط به عنوان در دل من است. عزیزانم، رفتن من به جاد کاملا اختیاری بود و وظیفه من بود که به ندای رهبرم لبیک گویم. امیدوارم که از من راضی باشید.
مادرم، می دانم که موقع رفتن من، خیلی نگران بودید، ولی هر وقت دلت یاد عزیزانت کرد، حتما حضرت زینب (س) را یاد کن، از مصیبت های حضرت زینب (س) یادت بیاید.
مادرم، برای این که کمی از نگرانیت کم شود، می دانی که حضرت عباس (س) برای چه لب فرات آب نخورد؟ چون امامشان تشنه بود. مادرم، می دانی که حضرت قاسم (س) با اجازه ی کی وارد میدان جنگ شد؟ با اجازه ی مادرش.
مادرم، اگر در روز قیامت بپرسند که جهاد در سوریه برای فرزندان شما مهیا بود، برای چی نرفتید، چه جوابی دارید؟ آیا می خواهی بگویی که در هشت سال دفاع مقدس ما وظیفه خود را انجام دادیم! نه مادر جان! پس ضرت ام البنین (س) می بایست یکی از فرزندانش در کربلا شهید می شد (نه بیشتر).
مادر و پدرم، حالا می توانید سرتان را بالا بگیرید و بگویید خدایا، این امانت را از ما بپذیر. مادرم، داستان مادر وقب یادت بیاید.
حلالم کنید. خیلی دوستتان داشتم و دارم.
کوچکتان احمد
منبع: لبیک یا زینب/وصیت نامه پنجاه شهید
مدافع حرم/عباس مرعشی/1395