می نویسم: بهار در راه است
باغ سجادهاش پر از گُل شد
باز باران گرفت و دستانش
رو به احساس آسمان پل شد
[ مینشینم کنار او] گویی،
زیر لب با کسی سخن میگفت
راز آن گفتگوی روشن را
کاش مادر برای من ميگفت
پدرم رفته بود و بعد از او
هشت سال از بهار جا ماندیم
با دعاهای مادرم اما
سرپا تا به انتها ماندیم
جای تسبیح و جانماز پدر
پای گلدان اطلسیها بود
گرچه جایش هنوز هم خالیست
او نبود و خداش با ما بود
سالهایی که بی پدر طی شد
- سالهایی که قحطسالی بود-
ردِّ انگشتهای مادر هم
نقش گلهای سرخ قالی بود
خاطرم هست بعد از آن که پدر
روی یک پا به روستا برگشت
مادرم باز هم دعا میخواند:
شکر! طوقی به آشیان برگشت
یاد سبز پدر به خیر اما
چه قَدَر سالهای سردی بود
در دل لالههای وحشی باغ
ردّ پای بزرگ دردی بود
پدرم رفت و مادرم این بار
مطمئن بود بر نمیگردد
هر چه بغض است درگلویش ریخت:
بی تو هرگز به سر نمیگردد
سالها من بزرگتر شدهام
چادري گلگلي به سر دارم
اقتدا ميكنم به مادر با
جانمازي كه از پدر دارم
مُهر و تسبیح و جا نماز پدر
سهم اندوه من وَ مادر شد
مینویسم: بهار در راه است
مینویسم: پدر کبوتر شد..
سروده ای از نازنین مریم عمارلو
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.