بهمن مهاجر بلآلمی از شهدای عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر
انبیاء و اولیاء عظیم الشان همه شان برای اجرای عدالت قیام کرده اند و ایستاده اند و مبارزه کرده اندو من نیز با شناخت و جهت اجرای فرمان خدا و به پیروی از انبیاء و اولیاء به جهاد برخاسته ام، در هر زمان و هر مکان که خطری برای اسلام احساس کنم.
« از وصیت نامه شهید »
شهید بهمن مهاجر فرزند محمود و فضه کردی در دوم خرداد سال 1337 در شهرستان تنکابن متولد شد.
نام نوزاد را بهمن گذاشتند. پدر و مادرش او را در سایه مهر و محبت خود پرورش داده و در کنار دیگر فرزندانشان تربیت کردند. بهمن با سپری شدن دوران کودکی، در همان شهر تنکابن تحصیلات دوران ابتدایی را آغاز کرد.
پدر بهمن کارمند بانک بود. زمانی که محل کار پدر از تنکابن تغییر یافت، محمود نُه سال داشت. خانواده مهاجر به قائم شهر منتقل شدند و حدود شش سال در آن شهر زندگی کردند.
بهمن تحصیلات ابتدایی را در قائم شهر ادامه و پایان داد و در آن شهر به دبیرستان رفت. اما با تغییر محل خدمت پدر، خانواده به شهر تهران مهاجرت کرده و زندگی در این شهر را آغاز کردند. به همین دلیل بهمن تحصیلات دبیرستان را درتهران و دبیرستان فروغی ادامه داد تا گواهی پایان دوره متوسطه را در رشته علوم طبیعی گرفت.
بهمن با گرفتن گواهی دیپلم و پایان تحصیلات، پس از مدتی برای انجام خدمت سربازی وارد ارتش شد. مدتی از دوره خدمت او گذشته بود که قیام حضرت امام خمینی (ره) برای مبارزه با رژیم سلطنتی پهلوی با قیام مردم قم آغاز شد و با کشتار مردم توسط نیروهای رژیم، روز به روز شهرهای بیشتری به قیام و مبارزه علیه حکومت پهلوی پیوستند.
با بالاگرفتن قیام مردم، رهبر انقلاب اسلامی سربازان را به خارج شدن از پادگان ها و اطاعت نکردن از فرماندهان دعوت کردند و چیزی نگذشت که موج فرار سربازان، پادگان ها را خالی و فرماندهان ارتش را با شکل جدّی روبرو ساخت.
بهمن که دل در گرو عشق به حضرت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی داشت، پس از صدور فرمان ایشان، پادگانش را ترک کرد و فراری شد. مأموران ارتش برای دستگیری او به خانواده اش سر زدند. اما او به شمال کشور گریخته و از دسترس آنها خارج شده بود.
انقلاب اسلامی ایران با فداکاری مردم و به برکت خون شهیدان والامقام، درروز 22 بهمن ماه سال 1357 به پیروزی رسید. جشن پیروزی در همه جای کشور برپا بود و موج خوشحالی قلوب مردم را به هم پیوند می زد. با پیروزی انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی (ره)، سربازان برای بازگشت به پادگانها فرا خوانده شدند. بهمن با شور و شوق به پادگان برگشت و خدمت سربازی را تا پایان مدت باقی مانده، ادامه و پایان داد.
مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بودکه در منطقه کردستان، نیروهای ضد انقلاب با استفاده از محرومیت و شرایط مردم منطقه، با ایجاد آشوب و مخالفت در برابر پیشرفت جریان انقلاب در منطقه، فضای درگیری و برخورد مسلحانه را درکردستان به وجود آورده و عملاً با ایجاد اختلال در زندگی مردم، منطقه کردستان را در گرو اهداف ضد انقلابی خویش قرار دادند.
بهمن با آگاهی از شرایط کردستان، برای مبارزه با ضد انقلاب داوطلبانه راهی آن منطقه شد. او به عنوان توپ چی مدتی را در کردستان خدمت کرد.
پدر بهمن که در بانک کشاورزی و در شعبه ساختمان وزارت کشاورزی کار می کرد، بهمن را با کار وزارت کشاورزی آشنا ساخته بود و همین آشنایی سبب شدکه بهمن پس از پایان خدمت سربازی، در سال 1358 به استخدام وزارت کشاورزی (سابق) در آید. اما پس از مدتی که بهمن در استخدام رسمی وزارت کشاورزی بود، به دلیل دارا بودن روحیه انقلابی در تاریخ 26/ 9/ 1358 ، برای ادامه خدمت داوطلبانه به جهاد سازندگی رفت تا در مناطق محروم خدمت کند.
بهمن کارش را در جهاد سازندگی با رفتن به منطقه محروم ایذه شروع کرد. مدت دو ماه در این منطقه خدمت کرد. او پس از بازگشت از ایذه، دوباره در تاریخ 29/ 1/ 1359 عازم ایذه شد و به فعالیت های جهاد سازندگی درروستاهای محروم منطقه پرداخت.
بهمن به کار در نهاد انقلابی جهاد سازندگی که به فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای ساختن کشور و خدمت به روستاییان و محرومین در روز 27 خرداد سال 1358 تأسیس شده بود، عشق می ورزید . او بدون دریافت حقوق یا چشم داشت مادّی، در جهاد سازندگی و منطقه ایذه برای خدمت به محرومین کار می کرد و در هر کاری از فعالیت های عمرانی و ساخت و ساز تا انجام فعالیت های فرهنگی و تبلیغی برای مردم از وجودش مایه می گذاشت.
در آخرین روز تابستان سال 1359، صدای انفجار گلوله های توپ و غرش تانک ها در خطوط مرزی کشور، آغاز جنگی تحمیلی و هشت ساله از سوی رژیم عراق را اعلام کرد. شهرها و روستاهای مرزی در غرب و جنوب غربی کشور آماج حملات وحشیانه دشمن و ارتش متجاوز آن قرار گرفته بود. خبر آغاز جنگ به سرعت در همه جا پیچید. مردم بسیاری کشته و خانه ها و سرمایه های بسیاری نابود شد.
در همان روز آغاز جنگ، سخنرانی حماسی حضرت امام خمینی (ره) همچو آبی بر آتش، شعله های التهاب مردم را به شور و حماسه برای مقاومتی هشت ساله و جانانه تبدیل کرد. مردم، یک پارچه کمر همت بسته و برای دفاع از نظام و انقلاب اسلامی که دوران سازندگی را آغاز کرده بود، به میدان دفاع و نبرد با دشمن وارد شدند.
بهمن در همان روزهای اول جنگ عازم مناطق جنگی سوسنگرد شد. حضور داوطلبانه او از تعهد انقلابی و عهد و پیمانش با خدا خبر می داد، عهد و پیمانی که برای تحقق اهداف الهی انقلاب اسلامی با خدای خویش داشت. بهمن و همرزمانش با مقاومت دلیرانه، حرکت و پیشروی دشمن را در منطقه سوسنگرد بامانع رو به رو ساختند. اما امکانات آنها کافی نبود. بهمن روز 21 آذر ماه سال 1359، پس از روزها نبرد و جهاد، مجروح و راهی بیمارستان شد. در بیمارستان روی پای او عمل جراحی انجام گرفت و پایش رو به بهبودی نسبی گذاشت. اما هنوز مدت درمان او کامل شده بود که شوق حضور در جبهه های جهاد دوباره او را به منطقه جنگ کشاند.
بهمن در دومین بار عازم منطقه گیلان غرب شد. او با وجود جراحات در بدنش، در گروه شناسایی خدمت کرد و رشادت زیادی از خود در برابر دشمن نشان داد. بدین سبب درعملیات مطلع الفجر در منطقه تلوار فرماندهی رزمندگان منطقه را به او سپردند. او در این عملیات دوباره مجروح شد و راه بیمارستان را در پیش گرفت. او پس از بستری شدن دوباره زیر عمل جراحی رفت، اما این بار پایش مثل قبل نشد و هنگام راه رفتن می لنگید .
بهمن دل در گرو جبهه و دفاع مقدس داشت. او فداکاری های انجام شده اش را چیزی نمی دانست که مانع حضور دوباره اش در میدان نبرد شود.
عملیات فتح المبین طراحی شده و اجرای آن نزدیک بود. بهمن در این عملیات هم شرکت کرد و در پیشبرد اهداف عملیات در منطقه نقش آفرین شد. زمانی که اوج حمله پایان یافت او با بدنی مجروح به تهران بازگشت. با این که بسیار لاغر و رنجور شده بود، باز میل بازگشت داشت. گویی روح بزرگش درجسم خاکی او آرام نمی گرفت و مرغ ملکوتی وجودش، قفس تن را تحمّل نمی کرد.
با شروع عملیات بیت المقدس، بهمن برای چندین بار داوطلبانه عازم مناطق جنگی در جنوب کشور شد. او با تنی مجروح و پای لنگ، اما با قدمهایی استوار و عزمی راسخ به میدان نبرد وارد شد و در کربلای خوزستان در برابر تجاوز دشمن ایستاد تا از انقلاب اسلامی و اهداف الهی خویش دفاع کند.
گرمای سوزان خوزستان از داغی جریان جنگ و از شور و اشتیاق نبرد بهمن در گرماگرم بارش آتش دشمن نمی کاست. اما او این بار افق دیگری پیش روی خویش می دید که میل بر داشتن نگاه نافذ دیدگانش را از آن نداشت.
روز دهم اردیبهشت ماه سال 1361، بهمن در میدان نبرد از سوی دشمن هدف قرار گرفت. گلوله باران نیروهای دشمن، بدن بهمن را از قسمت شکم به شدت مجروح ساخت و او را از پای انداخت. او در حالی که چشم از افق وصل بر نمی داشت، در میدان نبرد به شهادت رسید اما همرزمانش امکان بازگرداندن او را از منطقه نبرد نداشتند.
پیکر پاک شهید بهمن مهاجر بلالَمی روزها در برابر آفتاب سوزان خوزستان بر زمین گرم و تفتیده منطقه مانده شانزده روز پس از آن که دسترسی به منطقه امکان یافت، بدن سوخته او که در برابر آفتاب رنگ سیاه به خود گرفته بود، به پشت جبهه و خانواده اش رسانده شد.
دوستان همرزم بهمن با چشمانی اشک بار خبر شهادت او را به خانواده اش رساندند. زمانی که پیکر گلگون و سوخته اش به خانه رسید، همچو برگی بر امواج دستهای مردم با عزت و سربلندی تشییع شد و در قطعه 26 شهدای بهشت زهرا، در بستر خاک آرام گرفت.
چند روز پس از آن مارش شادی برای آزادی خرمشهر نواخته شد نام « شهید بهمن مهاجر بلالَمی » با شهدای عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر در تاریخ دفاع مقدس جاودانه شد و تا روزی که نام خرمشهر و تاریخ دفاع مقدس مردم ایران در جهان باقی است. نام و یاد شهید بهمن مهاجر بلالَمی راهنمای نسل های آینده خواهد ماند.