همراه زندگی و خاطرات سرلشکر شهید نورعی شوشتری؛ (4) شهادت طلبی
نورعلی شوشتری حالات عجیبی داشت، گویا خودش نیز می دانست که بعد از شهید حاج احمد کاظمی نوبت اوست. یک بار در گفت و گوی دوستانه ای گفته بود:«از خدا خواسته ام این جا- بلوچستان- محل شهادتم شود و دلم گواهی می دهد که خداوند آرزوی مرا برآورده خواهد کرد. بعد از شهید حاج احمد کاظمی و دیگر یاران، من (نورعلی شوشتری) تنها شده ام و به همین خاطر انتظار شهادتم را می کشم. امیدوارم خداوند با شهادت من، مشکلات این منطقه و معضلات آن را حل کند.
قرار بود چند روز قبل از شهادت سردار شوشتری کنگره ای در خصوص شهدای خراسان برگزار شود. در یکی از این جلسات بود که سردار شوشتری گفته بود: «چقدر خوب بود که ما هم شهید می شدیم تا در این کنگره نام ما هم کنار شهدا قرار می گرفت و جزء شهدای خراسان محسوب می شدیم»
ساعت بیشتر طول نکشید که نامش در دل شهیدان خراسان جای گرفت.طیبه درری سرولایتی، همسر نورعلی شوشتری می گوید: «یک هفته مانده بود تا بازنشستگی. نور علی شوشتری به بازنشستگی نرسید. خدا او را بازنشسته ابدی کرد.» همه اش پاداش زحماتش بود. برای ایشان حیف بود که در بستر بمیرد. همیشه هم می گفت: هر چه کار خیر کرده ام نصف آن ها مال شماست خانم! اگر شما و حمایت هایتان نبود من نمی توانستم و به این درجه نمی رسیدم. یک هفته ای طول کشید تا پیکر شهید را از زاهدان به مشهد بیاورند وقتی رویش را باز کردم، جراحات زیادی روی بدنش دیدم. همان جا از او خواستم دست مرا هم بگیرد و شفاعتم کند.
شهید نورعلی شوشتری با صلابت، مقاوم، صبور و مخلص بود. او لحظه ای آرام و قرار نداشت، تا به حال کسی را مثل ایشان ندیده ام. افرادی چون نورعلی در محضر خداوند به جایی می رسند که خدا پاداش کارها و خدمات و ایثارشان را با شهادت می دهند. او عاشق خدا بود و خداوند هم خونبهای عشق او را با شهادت پرداخت. مقامشان تا جایی بالا می رود که «عند ربهم یرزقون» می شوند و این چیز کمی نیست. یعنی آن قدر لایق می شوند که نزد پروردگارشان روزی بخورند.
سردار مجید رضا حسن زاده یکی از هم رزمان شهید نورعلی شوشتری از آن بزرگوار چنین نقل می کند: «زمانی که سردار جانشین نیروی زمینی سپاه بود، یک روز که به نیروی زمینی رفتم، برای احوال پرسی خدمت سردار شوشتری رسیدم پس از صحبت های اولیه، گفتم سردار صحبت از بازنشستگی شما به گوش می رسد قضیه از چه قرار است؟
که ایشان پاسخ داد: «حسن زاده، درست است که سنم بالا رفته و موهایم سفید شده است ولی بازنشستگی، فکرم را مشغول می کند. خیلی از دوستان و رفقایم شهید شدند و جوانی و عمرمان را در جبهه و جنگ گذراندیم و در عین حال اگر عاقبت به خیر باشیم و مرگمان ختم به شهادت نباشد، این سخت است. نه این گونه نیست که من در خواست بازنشستگی کنم بلکه تا روزی که سپاه و نظام نیاز داشته باشد در لباس مقدسم پاسداری خدمت خواهم کرد (راوی مجید رضا حسن زاده، 1391)
سردار مجتبی غفوری پور درباره ی شهید شوشتری که صحبت می کند چشمانش تر می شود. فرمانده ی لشکر 5 نصر خراسان است و می دانم که نمی خواهد با این کار در مقابل من از صلابتش بکاهد، اما بغضش نمی گذارد حس و حالش را پنهان کند.
او از نور علی شوشتری چنین یاد می کند و می گوید: « شهیدی که صلابتش دشمن را در هم شکست و عطوفتش همه را مجذوب خود می کرد»
سردار جواد خضرایی، یکی از همراهان و همرزمان شهید شوشتری در بیان خاطره ای دیگر از تواضع و اخلاق نیکوی شهید شوشتری چنین نقل می کند: «در طی چند سال آخر عمر شریف ایشان در خیلی از ماموریت ها و جلسات همراه ایشان بودم. تواضع و رفتار پسندیده ی آن شهید بزرگوار باعث شده بود که حس کنم این اخلاق متمایل به شهیدان است»
به وضوح می ددیم که وی بسیا رد رفتار و کردار خود مواظبت دارد و با تقوا و اخلاص به موضوعات می نگرد و می پردازد.
سردار مجتبی غفوری پور که در طول دفاع مقدس هم تجربه حضور در کنار شهید شوشتری را داشته است خاطراتش را از سال 1461 و دوران دفاع مقدس چنین آغاز می کند: «سال 1361 بود که به عنوان یک بسیجی به مناطق جنگی اعزام شدم. شهید شوشتری فرماندهی گردان ما بود. از همان ابتدای آشنایی صلابت و ابهت او توجه همگان را به خود جلب می کرد. شهید شوشتری از نظر ظاهری نیز صلابت ویژه ای داشت که سبب می شد او را فرمانده ای مقتدر نشان دهد، اما وقتی با او همنشین و هم کلام می شدی می توانستی لطافت و مهربانی را به وضوح در پشت آن ظاهر تنومند و مقتدر احساس کنی»
سردار مجتبی غفوری پور، یکی از همرزمان شهید شوشتری می گوید: «شوشتری خودش را برای شهادت آماده کرده بود. من هم یقین داشتم که او به آرزویش که شهادت است می رسد»
او همواره در منطقه شرق کشور حضور داشت. معمولا شنبه ها به منطقه می آمد و فقط آخر هفته از منطقه خارج می شد. خستگی برای او معنایی نداشت. او صخره های صعب العبور بالا می رفت. مانند زمان جنگ که به سنگرها سر می زد، نیمه ای شب به پاسگاه ها و نقاط مرزی سرک می کشید و به رزمندگان خدا قوت می گفت و با این شرایط من ایمان داشتم که این تلاش ها، رشادت ها و جان فشانی ها اجری به غیر از شهادت نخواهد داشت.
اگر چه دانش و آگاهی شهید شوشتری باعث شد تا پاکسازی سیستان و بلوچستان از اشرار و ایجاد امنیت پایدار در ان منطقه با کمترین هزینه و خسارت انجام شود اما نباید این حقیقت را کتمان کنیم که شهادت او خسارت بزرگی بود.
شهدا همه کاره اند! همه کاره بوده اند! الان هم همه کاره اند! این اظهار او (شهید شوشتری) در حالی بود که خودش را پیوسته عقب تر از شهدا می دید و مقصر می دانست! هر گاه اسمی از شهدا به میان می آمد. تا جایی که خودم دیده بودم چهره اش در هم فشرده می شد و سرش را با حسرت پائین می انداخت.
سردار فتح الله جعفری یکی از همرزمان شهید شوشتری چنین روایت می کند «شهادت یک انتخاب است؛ یک اتفاق نیست» افراد باید راه و مسیر خود را انتخاب کنند. باید استقامت کنیم، تلاش کنیم، در باغ شهادت هم چنان باز است و ما می توانیم مثل شهیدان شوشتری و محمدزاده شویم.
سردار مجید رضا حسین زاده یکی از همرزمان شهید شوشتری از آن بزرگوار چنین یاد می کند: «مزد سردار شوشتری شهادت بود، ایشان عنوان کرده بود که دلم برای دوستان شهیدم و خصوصا شهید حاج احمد کاظمی تنگ شده است و دوست دارم مثل او به شهادت برسم، در محافل دوستانه هم این موضوع را گفته بود خصوصا وقتی به سیستان و بلوچستان آمده بود، گفته بود از خدا خواستم این جا محل شهادتم باشد و دلم هم گواهی می دهد که این آرزویم در این جا برآورده می شود.
سردار مجید مصباحی که از سال 1361 با شهید شوشتری اشنا بوده است در وصف آن شهید بزرگوار چنین می گوید: «اولین دیدارم با او هنگامی بود که موتورم در جاده ی چزابه خراب شده بود و به قدری آتش دشمن سنگین بود که خودروهای عبوری نمی توانستند توقف کنند، سردار شوشتری با خودرو در مسیر در حال تردد بود، توقف کرد من سوار خودرو شدم این اولین آشنایی ما در منطقه ی عملیاتی چزابه بود. در آن زمان، شهید شوشتری فرمانده ی محور بود و من هم در واحد اطلاعات عملیات فعالیت می کردم.
روح الله شوشتری فرزند شهید نورعلی شوشتری از حالا پدرش چنین حکایت می کند: «حالات روحی پدرم بعد از رفتن شهید حاج احمد کاظمی بسیار تغییر کرده و خود را آماده شهادت کرده بودند.»
گویا خود نیز می دانستند که زود خواهند رفت. ایشان همیشه به ما توصیه های اخلاقی می کردند و تاکید زیادی بر انجام واجبات دینی داشتند و از همه مهمتر بسیار بر پیروی از خط ولایت تاکید می کردند. او تنها پدر ما نبود، بلکه خود را وقف مردم کرده بود.
دوازده، سیزده سال بود که فقط پنج شنبه و جمعه ایشان را می دیدیم و در باقی ایام هفته در نقاط مختلف کشور مشغول انجام ماموریت بود.
جمله ی طلایی سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا (ع) را نیز عهده دار بود، بارها در جمع هم رزمانش گفته بود: «آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود»
منبع: سردار وحدت/ زندگی و خاطرات شهیدنورعلی شوشتری/ علیرضا غلامی/1395