مروری بر زندگینامه و وصیت نامه شهید اسماعیل فضلی زاده
نام پدر: منصور
شمارة شناسنامه: 171
صادره: نجف
محل تولد: لارستان فارس
تاريخ تولد: 1346
سال ورود به دانشگاه: 1364
رشتة تحصيلي: معارف اسلامي و تبليغ
تاريخ و محل شهادت: 5/ 10 / 1365 شلمچه
عمليات: كربلاي 4
شهيد اسماعيل فضلي زاده (محمودي) در يكي از روستاهاي لارستان فارس در خانواده اي روحاني پا به دنيا گذاشت. پدر و پدر بزرگش هر دو از روحانيان به نام منطقة خويش بودند.
تحصيلات ابتدايي را در همان روستا گذراند. پس از پايان دوران ابتدايي به همراه خانواده به يكي از مناطق اطراف شيراز مهاجرت كرد و دوران راهنمايي را در آنجا با موفقيت پشت سر گذاشت. در همين هنگام بود كه تجاوز رژيم بعثي عراق به جمهوري اسلامي ايران در 31 شهريور ماه 1359 آغاز شد.
اسماعيل همواره در پي آن بود كه در فرصتي مناسب به جبهه برود؛ اما در آن زمان سنش مقتضي نبود. از اين رو به دبيرستان رفت و با جديت در سنگر دانش مشغول به تحصيل شد، تا اینکه پس از رسيدن به سن قانوني، در بسيج ثبت نام كرد. پس از كسب آموز شهاي لازم، اولين فرد از خانواده بود كه عازم جبهه شد.
پس از بازگشت از جبهه در دبيرستان مشغول تحصيل شد، اما روح بزرگش ماندن در كلاس درس را در حالي كه دشمن در خا ك ميهن اسلامي بود روا نمي دانست، لذا طي دوران دبيرستان، بارها به جبهه رفت.
شهيد اسماعيل از استعدادي خوب برخوردار بود كه با وجود نبودن در كلاس درس به واسطة حضور در جبهه نه تنها از درس عقب نمي ماند، بلكه در سال سوم دبيرستان از جهش تحصيلي استفاده و دو كلاس درس را در يك سال طي كرد. در سال آخر دبيرستان با وجود اینکه در همان سال به جبهه رفته بود ، باز هم توانست دركنكور سراسري شركت كند و در دو رشتة جداگانه قبول شود. همزمان با آن، در آزمون ورودي دانشگاه امام صادق(ع) نيز شركت كرد و قبول شد و از آنجا كه به تحصيل علوم و معارف اسلامي علاقة وافر داشت، تحصيل در دانشگاه امام صادق(ع) را برگزيد.
اسماعيل طي دوران تحصيل، نه تنها در در سهايش فردي موفق بود ، بلكه در برنامه هاي جنبي نيز شركت فعال داشت كه از آن جمله به شركت در مسابقات قرائت قرآن،ا ردوهاي بسيج و عضويت درا نجمن اسلامي ميتوان اشاره كرد كه جوايز دريافتي آن عزيز به عنوان يادبودهايي ارزشمند براي خانواده به جا مانده است.
هر چند اسماعيل به دانشگاه امام صادق(ع) رفت تا به كسب علم بپردازد و فردا گمراهاني را از جهل نجات بخشد؛ اما روح بي قرار او طاقت ماندن در اين جهان خاكي را نداشت و همواره در پي آن بود تا در فرصتي مناسب به جبهه بشتابد. تا اینکه در مهر ماه 1356 به همراه جمعي از همسنگران دانشجويش عازم جبهه هاي ايثار شد. مدتي را در قله هاي پوشيده از برف كردستان به حراست از ميهن اسلامي پرداخت.
پس از پايان دوره، دوستان شهيد ترخيصي گرفتند وبه دانشگاه برگشتند. ولي اسماعيل فقط چند روزي براي تجديد ديدار به خانه آمد و دوباره به جبهه بازگشت.
يكي از دوستان شهيد مي گويد:
- وقتي تلفني به او گفتم كه چرا برنمي گردي، به دانشگاه برگرد تا در امتحانات قبول شوي.
در جواب گفت:
- من بايد قبولي خود را در جبهه بگيرم. او سرانجام در تاريخ 5/ 10 / 1365 در «عمليات كربلاي »4 شركت كرد و در همين عمليات به آرزوي خود رسيد و با چهره اي خونين به ديدار حق شتافت.
وصيت نامة شهيد
إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّهِ فَتَحَهُ ا للهُ لِخاصَّهِ أَولیائِه
همانا جهاد دري از درهاي بهشت است كه گشوده مي شود به روي خاصة اولياي خداوند.
به نام خدايي كه از ميان آدميان، حسين(ع) وا ز ميان مر گها، شهادت وا ز ميان گل ها، لاله و از ميان ما ه ها، محرم و از ميان روزها، عاشورا و از ميان سلاح ها، شمشير را برگزيد.
سپاس و شكر خدايي را كه سعادت را نصيب ما فرمود و توانستيم در جبهه حضور بيابيم. انبيا براي چه آمده اند؟ انبيا آمده اند كه قسط و عدل را بر عالم حكم فرما سازند و با كفر و بيدادگري و بي عدالتي بستيزند و دين خدا را بر روي زمين حاكم كنند؛ اما در اين راه عدة زيادي بودند كه به منافع آنان ضربه مي خورد و ديگر نمي توانستند به غارت و تجاوز خود ادامه دهند. به همين دليل به مقابله با پيامبران و ائمه (ع) برخاستند كه اينان بيشتر، از طبقة حاكم بودند.
پيامبر(ص) در طول 23 سال رسالت خود، هميشه در حال جنگ و مبارزه با دشمنانش بود و سعي در گسترش اسلام داشت و در اين راه زحمات زيادي را متحمل شد و آزار و اذيت زيادي از سوي دشمنان به او رسيد؛ تا جايي كه خود حضرت فرمود:
- هيچ پيامبري مثل من اذيت نشد. چه بسا مي شد كه براي ابلاغ رسالت خود خاكستر بر سرش مي ريختند، دندانش را مي شكستند، او را سنگ می زدند؛ ولي او همة اين مشكلات و شكنجه ها را در راه هدف تحمل مي كرد. همين طور در مورد ائمة هدي(ع)، علي(ع) كه خليفة بر حق و وصي پيامبر(ص) بود، او را مجبور كردند كه 25 سال در خانه بنشيند و حضرت در اين مدت به خاطر حفظ اسلام ساكت شد و به مبارزه با آنان برنخاست و اين مدتي بود كه حضرت خود مي فرمايد:
- اين مدت براي من همچون استخواني بود كه در گلو گير كرده بود.
باز مي بينيم بعد از اين 25 سال هنگامي كه مردم روي به آن مظهر عدالت مي آورند و از او می خواهند كه خليفه شود، حضرت می فرمايد:
- اين دنيا براي من ارزشي ندارد؛ ولي از آنجا كه خداوند از ما پيمان گرفته كه حق مظلوم را از ظالم بستانيم، من خلافت را میپذيرم.
در همين مدت 5 سال خلافت، حضرت هر روز با عد هاي در حال جنگ بود. روزي با معاويه درجنگ صفين، روزي با شورشيان جمل، روزي با خوارج نهروان و سرانجام هم نتوانستند عدالت را تحمل كنند و در محراب، آن اسطورة تقوا و عدالت را شهيد كردند و همين گونه است سرنوشت ساير ائمة ما، از امام حسن(ع) تا حضرت عسكري(ع) كه همه آماده براي احياي اسلام و نشر مذهب شيعه، با حكام و سلاطين در حال ستيز بودند و هر كس بنا به مقتضيات زمانش به گونه اي وظيف هاش را انجام داد و سرانجام هم همگي آنان توسط همين خلفاي جور شهيد شدند.
اكنون اين رسالت به ما رسيده و ما امت چنين پيامبري هستيم و چنين ستارگاني ما را راهنما و پيشوا بود ه اند. اكنون اين وظيفة ملت ماست كه اين راه خونين را با ايثار و احياي خو ن هاي ديگري ادامه دهيم و آن را به سرمنزل مقصود برسانيم و آن را به دست صاحب اصلي آن ولي عصر(ع) برسانيم. همواره از ابتداي تاريخ اين دو گروه يعني حق و باطل در مقابل هم صف آرايي كرده اند و آ نكه سرانجام از اين مبارزه ها سربلند و پيروز بيرون آمده، حق بوده است و اين گفتة خداوند است كه می فرمايد:
- باطل رفتني است.
اكنون كه خداوند بر اين امت منت نهاده و از ميان تمامي جهانيان ما را برگزيده و ما را به وجود رهبري از سلالة پا ك پيامبر (ص) و فرزند حسين(ع) مورد عنايت قرار داده است، همچون پروانگاني گرد شمع وجودش جمع شويم و تمامي اوامرش را از صميم قلب اطاعت كنيم و اين رسالت سنگين الهي را به غايت برسانيم.
خداي را بسيار شكرگزاريم كه ما را در چنين برهه اي از زمان آفريد و به ما چنين رهبري عطا فرمود كه به واسطة نورش همگيِ اين امت، راه هدايت را بيابند.
اماما! ما همچون قوم بني اسرائيل نيستيم كه وقتي موسي(ع) آنان را براي مبارزه با فرعونيان دعوت كرد به او گفتند:
- تو و خدايت برويد و با آنان بجنگيد و ما اينجا نشسته ايم. ما امت تو هستيم و ما فرزندان بدر و خندق و خيبر هستيم. ما فرزندان عاشورا هستيم. اي خصم زبون چگونه میخواهي با نور خدا درافتي و باحق بستيزي؟
مگر بي خبري كه هر كه با حق درافتد، برافتد. ما با اماممان ميثاق بسته ايم كه تا پيروزي نهايي برويم و آن قدر در دنياي خون شنا كنيم تا به ساحل پيروزي برسيم.
ما را از توطئه و محاصره هاي اقتصادي و نظامي هراسي نيست. چرا كه اگر ما را محاصرة نظامي كنند، فرزند محرميم و رهبرمان حسين(ع)ا ست وا گر ما را محاصرة اقتصادي كنند، فرزند رمضانيم و ما را علي(ع) پيشواست.
من باا عتقاد كامل به خداوند و شريعت پيامبر(ص) وا مامت علي(ع)تا مهدي(عج( و براي استقرار حق و دفاع از اسلام عزيز و براي لبيك به نداي امام عزيز به جبهه آمده ام و به عنوان يك بسيجي از امت عاجزانه میخواهم امام را در هيچ لحظه اي تنها نگذارند كه نخواهند گذاشت. چرا كه اينان امتحان خود را پس داده اند و از آنان میخواهم تا پيروزي كامل در جنگ و احياي اسلام، جبهه را گرم نگه دارند و از ولي فقيه و اوامر فرماندهان اطاعت كنند و از خانواده ام میخواهم كه اگر شهيد شدم، مرا حلال كنند و از پدر و مادر و برادران و خواهران و تمامي اقوام و دوستان و آشنايان حلاليت می طلبم و از خانواده ام میخواهم كه صبر كنند و ناله و زاري نكنند و از تمامي خانواده ها میخواهم كه فرزندشان را به جبهه بفرستند و از خجالت خانواده هاي شهدا بيرون آيند.
در پايان از خانواده ام می خواهم كه يك ماه نماز براي من بخوانند و همچنين قرآن را.
بار خدايا ! ما با تو پيمان بسته بوديم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان استوار مانديم.
خدايا به محمد(ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند. به علي(ع)بگو كه شيعيانش قيامت به پا كردند و به حسين(ع) بگو خونش در رگ ها همچنان می جوشد.
بگو از آن خو نها سروها روييد. ظالمان سروها را بريدند، اما باز هم سروها روييد.
خدايا! جندالله را كه با سوگند به ثارالله در لشكر رو حالله براي شكست عدوالله و استقرار حز بالله زمينه ساز حكومت جهاني بقيه الله است، حمايت كن.
رزمنده بسيجي اسماعيل فضلي زاده
1365/8/12
ارتفاعات هزار قله در خاك عراق
منبع: نغمه های سرخ/ یادنامه شهدای دانشگاه امام صادق (ع)/ / نشر شاهد/ 1392