نگاهی به زندگی شهید محمد اسماعیل سیل سپور
نوید شاهد: اولین روز مهر ماه 1322، محمد اسماعیل سومین فرزند خانواده سیل سپور در شهرستان ورامین به دنیا آمد. پدرش « محمد قلی» و مادرش « عالیه » از تولد فرزندشان خوشحال و به درگاه خدای متعال شکر گزار بودند.
محمد قلی زندگی ساده اش را از راه کشاورزی در شهرستان ورامین می گذراند و برای ارباب رعیتی می کرد. زندگی در آن دوران و با در آمد رعیتی، سخت می گذشت اما صفا و صمیمیت خانواده و سلامتی فرزندان و اهل خانواده همه سختی ها را می پوشاند.
محمد اسماعیل دوران کودکی را در کنار پدر و مادر گذراند و با گذشت دوران کودکی، دوره تحصیلات ابتدایی او فرا رسید. محمد اسماعیل در دبستان محل زندگی ثبت نام شد و در نظام قدیم آموزش و پرورش شش سال درس خواند و این دوره را به پایان برد. البته او به درس خواندن و ادامه تحصیل علاقه ای نداشت. نوجوانی پر جنب و جوش و بازی گوش بود. او در کنار درس خواندن از کمک به پدرش در کار کشاورزی کوتاهی نمی کرد و همواره تحصیل و کار برای او در کنار هم بود.
پس از تحصیلات ابتدایی به کار کشاورزی روی آورد و همراه با کمک به مخارج خانواده، در آمدی هم برای تأمین هزینه های خودش به دست می آورد تا اینکه زمان خدمت سربازی وی فرا رسید امّا به دلیل کفالت از انجام خدمت مقدس سربازی معاف شد و دوباره به کار و کشاورزی پرداخت.
محمد اسماعیل حدود 26 سال داشت که ازدواج کرد. او به خواستگاری « فاطمه تاجیک» رفت و با قبول خواستگاری، مراسم ساده ای در خانه آنها برپا شد تا زندگی مشترک آنها آغاز شود.
زندگی محمد اسماعیل و فاطمه با سادگی و همراه با محبت آغاز شد. محمد اسماعیل از همان کار کشاورزی زندگی را می گذراند و با این کار چند سالی خانواده را اداره می کرد تا اینکه در تاریخ اول مهر ماه سال 1357 در « مرکز اصلاح و تهیه بذر و نهال ورامین » که وابسته به وزارت کشاورزی سابق بود، در پست خدمات استخدام شد.
استخدام محمد اسماعیل در دورانی اتفاق افتاد که از ابتدای آن سال، مردم در شهرهای مختلف با برپایی تظاهرات علیه رژیم حاکم پهلوی به پا خاسته و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی (ره) در اکثر نقاط کشور شنیده می شد. این قیام به رهبری حضرت امام خمینی (ره) روز به روز گسترش بیشتری می یافت تا اینکه با اراده همه ملت، محمد رضا پهلوی شاه ایران، از کشور گریخت. با بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به کشور روح تازه ای به کالبد مردم دمیده شد و انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن ماه سال 1357 به پیروزی رسید.
محمد اسماعیل در دوران انقلاب مانند همه مردم در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی گل های امید در زندگی او شکوفا شد. او مردی دین دار بود که به نماز و به نماز اول وقت پایبند بود. در حدّی که توان داشت از محرومان دستگیری می کرد و به پدر و مادرش احترام می گذاشت.
او به عنوان همسر نیز شوهری مهربان و به عنوان پدر، دلسوز فرزندان و پشتوانه آنها بود. او در میان مردم جایگاه خاصی داشت. مهربانی و شوخ طبعی از ویژگی هایی بود که در میان همکاران مشهورش ساخته بود و به کار مردم در حدی که می توانست، می پرداخت.
مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که با حمله هواپیماهای عراقی به تهران و چند شهر مهم دیگر در روز آخر شهریور ماه سال 1359 و تجاوز ارتش عراق به مرزهای غربی و جنوبی کشور، جنگی تحمیلی علیه انقلاب اسلامی و نظام پدید آمده از اراده ملت آغاز شد.
روزهای اول جنگ خبرهای ناگواری از جنایات ارتش دشمن به گوش می رسید. اما با فرمان حضرت امام خمینی (ره) مردم از هر سو روانه جبهه های جنگ شده و با امکانات موجود و اندک اما اراده ای محکم به جهاد و مقابله با دشمن پرداختند.
خیلی زود با مقاومت مردم و نیروهای داوطلب، پیشروی ارتش عراق در اکثر مناطق کشور کُند یا متوقف شد. پس از مدتی محاصره برخی شهرها توسط دشمن، شکست و کتاب جنگ به نفع رزمندگان اسلام ورق خورد. عملیات دلاورانه نیروهای اسلام هر چند گاه یک بار ستون های پایداری دشمن را یکی پس از دیگری فرو می ریخت و با فتح خرمشهر، بزرگترین شکست به پیکر دشمن وارد شد.
محمد اسماعیل تصمیم داشت که با حضور در جبهه های نبرد سهم خود را در دفاع از کشور و پیشبرد اهداف نظام جمهوری اسلامی ادا کند و این تصمیم در سال 1362 تحقق یافت. محمد اسماعیل در آن زمان صاحب سه فرزند بود. او پس از ثبت نام به جبهه های جنگ در غرب کشور در منطقه کردستان اعزام شد و مدت چهار ماه در کردستان به عنوان رزمنده و آر پی جی زن، در کنار رزمندگان به دفاع و جهاد پرداخت.
پس از بازگشت از کردستان، این بار روانه جبهه های جنوب کشور شد.
سال 1362 بود و زمان اجرای عملیات خیبر. محمد اسماعیل همان رزمنده آر پی جی زن بود که در خط مقدم پیشقراولان، دشمن را زمین گیر و تجهیزات آنها را نابود می ساخت. دشمن حملات سخت و آتش فراوانی را برای رزمندگان فراهم آورده بود اما اقدامات دشمن مانع ادامه عملیات و مقاومت محمد اسماعیل و رزمندگان اسلام نبود.
جزیره مجنون به میدان وحشت و سرا سیمگی دشمن تبدیل شده بود، به همین دلیل از زمین و هوا آتش بی امان را بر سر مجاهدان فرو می ریخت.
محمد اسماعیل روز هجدهم اسفند ماه سال 1362 مثل روزهای دیگر در حال انجام مأموریت بود. صدای انفجار خمپاره ها از همه سو او را در محاصره داشت که انفجار یکی از آنها پیام وصل را به وی رساند. ترکش خمپاره با سرو بدن او برخورد کرده و جراحت عمیقی پدید آورد. محمد اسماعیل بر خاک جزیره فرو افتاد و خون سراسر بدنش را در بر گرفت و در همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد و به کاروان شهیدان و همجواری با اولیاء خدا پیوست.
درگیری سخت و آتش فراوان دشمن مانع از انتقال پیکر محمد اسماعیل شد .
همسر و فرزندان و خانواده محمد اسماعیل با شنیدن شهادت وی، هرروز چشم به راه بازگرداندن پیکرش بودند اما روزها به سالها تبدیل شد تا اینکه با پایان یافتن جنگ تحمیلی و با گذشت ده سال، گروه جستجو در سال 1373، پیکر او را در جزیره مجنون یافت.
روز 26 خرداد سال 1373 همسر و فرزندان و خانواده و همرزمان و همکاران شهید محمد اسماعیل سیل سپور پیکر پاک او که پس از سالها غربت و ناپدیدی بازگشته بود را در میان گرفتند. فرزندانش خدیجه، داود و اعظم، آخرین دیدار و خداحافظی با پدر را انجام دادند و همسرش فاطمه سفارشات او را درباره تحصیل و نگهداری فرزندان یادگارش، از خاطره می گذراند.
پیکر شهید «محمد اسماعیل سیل سپور» با عزت و سر افرازی در جوار شهدا و در قطعه شهدای امامزاده حسین رضا در شهرستان ورامین به خاک سپرده شد اما نام و یاد رزمنده آر پی جی زن لشکر محمد رسول الله (ص) در دفتر رزمندگان دفاع مقدس و شهدای وزارت جهاد کشاورزی برای همیشه تاریخ ماند.