سنگرساز بی سنگر« شهید معرفت الله نوری محمّد »
احساس می کنم که ما در آزمایش قرار گرفته ایم مثل زمان پیامبران، اگر دنیا طلب باشیم به زندگی خویش ادامه می دهیم و اگر آخرت طلب باشیم پا به جبهه گذاشته و از اسلام دفاع می کنیم .
« از وصیت نامه شهید »
سال 1339 در روستای مشانه در شهرستان آوج، سومین فرزند « نبی اله » به دنیا آمد. صدای گریه نوزاد زمانی که مادرش « مدینه» او را در آغوش محبت خود گرفت، آرام شد. خانواده نام فرزند نو رسیده را معرفت اله گذاشتند. معرفت اله مانند بیشتر بچه های روستا در سختی و تنگدستی بزرگ شد. پدرش نبی اله، هزینه های زندگی را از راه کشاورزی به دست می آورد ولی با وجود هفت فرزند دختر و سه فرزند پسر و شرایط کار کشاورزی در آن سال ها، در آمد او فقط به خورد و خوراک اعضای خانواده می رسید.
معرفت اله کار کردن را از زمان کودکی در کنار پدر در مزرعه آموخت. زمانی که در روستای مشانه، برای تحصیلات ابتدایی درس خواندن را هم شروع کرد، در کنار درس و مدرسه، کار کردن ادامه داشت. او تا کلاس پنجم ابتدایی را در مدرسه روستا درس خواند و پس از آن ترک تحصیل کرد.
معرفت اله نوجوان بود که برای کار کردن و کسب در آمد به تهران مهاجرت کرد. با کارگری در فعالیت های ساختمانی کارش را شروع کرد و پس از مدتی به کار رانندگی مشغول شد. او بیشتر این دوره را در شغل رانندگی گذراند.
با شروع انقلاب اسلامی در سال 1356 و اوج گیری تظاهرات مردمی علیه رژیم سلطنتی پهلوی کم کم همه شهرهای کشور به میدان مبارزه با حکومت شاهنشاهی تبدیل شد. اعلامیه ها و سخنرانی های حضرت امام خمینی (ره) که به ایران می رسید، در سطح کشور تکثیر شده و در بین مردم دست به دست خوانده می شد.
معرفت اله با تجربه ای که از زندگی خود داشت و با وجود نابرابری ها و مفاسد رژیم پهلوی که پیرامون خود می دید، با عشق به حضرت امام خمینی (ره) به مبارزات مردم پیوست و در کنار مردم در جشن پیروزی انقلاب اسلامی که روز 22 بهمن ماه سال 1357 برگزار شد، شرکت کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی تأثیر زیادی بر سرنوشت معرفت اله گذاشت . او که جوانی مذهبی و پایبنداحکام دینی بود کم کم با تعالیم دینی و انقلابی بیشتر آشنا شد. معرفت اله پس از انقلاب اسلامی زندگی نوینی را شروع کرده بود و هدف های جدیدی را پیش روی خود می دید. حدود یک سال و نیم از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود که جنگ تحمیلی در روز 31 شهریور ماه سال 1359 از سوی رژیم بعثی عراق بر ملت ایران تحمیل شد. هدف دشمن بر اندازی نظام و نابودی انقلاب اسلامی و نوپای مردم ایران بود.
معرفت اله از روزهای اول جنگ دلش می خواست برای دفاع از کشور و انقلاب اسلامی کاری انجام دهد. در آن روزها ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی که از ماه های اول جنگ در همه استانها فعال شده بود، نقش مهمی در جذب کمک های مردمی برای پشتیبانی و آموزش و اعزام نیروی انسانی داوطلب برای جبهه های جنگ ایفا می کرد. همه مردم داوطلب که تخصصی برای رفع نیاز جبهه ها داشتند به ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی می رفتند تا به جبهه اعزام شوند.
معرفت اله در سال 1361 تصمیم گرفت وارد عرصه نبرد با دشمن شود. او روز 24تیر ماه آن سال داوطلبانه به سوی جبهه حرکت کرد و در منطقه به ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان فارس پیوست تا به عنوان راننده ماشین های سنگین، داوطلبانه در جهاد با دشمن شرکت کند. آن روزها اواخر عملیات بیت المقدس بود که معرفت اله برای جهاد با دشمن وارد منطقه عملیات شد و از آن تاریخ زندگی او رنگ و بوی دیگری گرفت.
معرفت اله حدود دو ماه در جبهه بود. آنچه او در جبهه می دید، دنیای دیگری بود که دریچه های معرفت الهی را در افق زندگی اش گشود. از آن به بعد او همواره و در هر عملیات راهی جبهه می شد.
پس از مدتی که از جبهه برگشت در جهاد سازندگی استان قزوین به عنوان راننده ماشین های سنگین مشغول کار شد. او در قالب نیروهای فراخوان هر زمان که موقع عملیات فرا می رسید به جبهه می رفت و به عنوان راننده لودر و ماشین های سنگین برای انجام مأموریت های پشتیبانی و مهندسی در ستاد پشتیبانی جهاد فارس خدمت می کرد.
سال 1362 بود که در اولین ماه تابستان آن سال، معرفت اله همسر و همراه زندگی آینده خویش را برگزید و با « رقیه اینانلو» ازدواج کرد. زندگی آنها پس از برپایی مراسم ساده عروسی که به دلیل جنگ به صورتی مناسب آن شرایط در روستای مشانه برگزار شد، آغاز گردید.
معرفت اله مردی جدی و منظم و در عین حال خوش اخلاق بود. او تنها فرزندش را که خداوند به آنها هدیه کرد و نامش را محمد گذاشت، بسیار دوست داشت، اما دوستی خانواده اش هیچ گاه مانع حضور مستمر او در جبهه های جنگ و دفاع مقدس نبود. هر طور که بود معرفت اله در زمان عملیات خود را به جبهه می رساند.
تجربه حضور مستمر معرفت اله در عملیات مختلف، باعث شد که درهر عملیات روی کار او حساب ویژه ای باز شود. او همیشه پیشقدم بود، به همین سبب فرماندهی محور را برای انجام مأموریت محوله به او می سپردند.
غلام رصا اینانلو از همسنگران و هم رزمان وی، در خاطره ای از او می گوید:
« در یک عملیات که معرفت اله شبانه با کامیون مشغول انجام مأموریت بود، به داخل رودخانه اروند سقوط کرد و توانست با شجاعت و تیز هوشی خود را از کامیون خارج ساخته و از غرق شدن نجات یابد از آن تاریخ به بعد او به درد کلیه دچار شد و همواره چفیه خود را که نذر کرده بود، به دور کمرش می بست و این چفیه را هیچگاه از خود دور نمی کرد به طوری که با گذشت زمان رنگ چفیه کاملاً زرد شده بود. »
سال 1365 بود که معرفت اله برای حضور در عملیات کربلای پنج راهی جبهه در منطقه عملیاتی شلمچه شد. مسئولان جهاد سازندگی استان قزوین به دلیل نیاز به خدمات وی، با رفتن او مخالفت کردند، اما با اصرار و پا فشاری، بالاخره خود را به شلمچه رساند و مشغول جهاد شد.
معرفت اله این بار قبل از رفتن به جبهه، خانواده اش را از قزوین به آوج منتقل کرد. خانواده معرفت اله درباره آخرین باری که او به جبهه رفت، می گویند:
« دی ماه بود که ما را از قزوین و خانه خودمان به آوج خانه پدرشان آوردند، در آنجا با ما خداحافظی کردند و گفتند، من دیگر بر نمی گردم و بارها خودش می گفت من زخمی نمی شوم و تیر نمی خورم ولی وقتی هم بخورم سرم از بدنم جدا خواهد شد، او بعد از نماز، دعای توفیق شهادت را خواند و راهی جبهه شد. »
عملیات کربلای پنج، حماسه ایثار و شهادت رزمندگان و سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی را به اوج رسانده بود. شلمچه در میان آتش نبرد شاهد جانفشانی بهترین یاران دین خدا بود. معرفت اله نیز مسئولیت اجرای عملیات را در یکی از محورها بر عهده داشت.
روز دوازدهم اسفند ماه سال 1365 معرفت اله در برگشت از محور، در بین راه با یک خودروی حامل مهمات برخورد کرد که در جاده گیر کرده بود. او با سه نفر از همرزمانش برای کمک کردن و خارج ساختن خودرو و رساندن مهمات آن به خط مقدم،کوشید تا به راننده خودرو کمک کنند. آتش دشمن هم چنان بر سر آنها ریخته می شد. ناگهان خمپاره ای در میان خودرو حامل مهمات فرود آمد و انفجار مهیبی را به وجود آورد. ترکش بزرگی قسمت بالای کتف سمت راست معرفت اله و سر او را متلاشی کرد و ترکش های کوچکتر بر تمامی بدن او نشست.
معرفت اله همان گونه که گفته بود با سری جدا از بدن برخاک شلمچه فرو افتاد و به شهادت رسید و همرزمان همراه او نیز به شهادت رسیدند.
آقای اینانلو درباره شناسایی پیکر او پس از شهادت می گوید:
« به دلیل جدا شدن سر از بدن و شدت انفجار، شناسایی معرفت اله مشکل بود و به دلیل شرایط منطقه او را در بیل لودر گذارده و به مقر منتقل کردند، آنجا کسی پیکر او را شناسایی نکرد اما به دلیل ارتباط معرفت اله با ستاد پشتیبانی فارس، بالاخره همرزمانش در ستاد فارس او را از نشانه چفیه ای که همیشه به کمر می بست و رنگش زرد شده بود، شناسایی کردند. »
پیکر «شهید معرفت اله نوری محمد» پس از شناسایی به قزوین منتقل شد. برادر او نیز که در جبهه مجروح شده بود، نزد خانواده برگشت و خبر شهادت برادرش را به خانواده رساند.
روز پانزدهم اسفند ماه سال 1365، مردم شهرستان آوج پیکر «شهید معرفت اله نوری محمد» را بر فراز دستهای خود تا گلزار شهدای آوج تشییع کرده و بدن بی سر او را به خاک سپردند تا نام پر افتخارش پرچم افتخار آوج بماند و مزار او یادمان دلاوری و حماسه آفرینی سنگر سازان بی سنگر باشد که جان و زندگی خویش را در کف اخلاص نهاده و به کاروان شهدای دفاع مقدس پیوستند.