نگاهی به زندگی شهید غلامرضا عبدالکریمی
نوید شاهد: ششمین فرزند خانواده عبدالکریمی در روز دهم مهر ماه سال 1329 درتهران به دنیا آمد. حسن آقا، از سلامتی فرزند و همسرش شکر می گفت و «قمر سلطان خانم» فرزند نو رسیده اش را در آغوش پر محبّت خویش می فشرد. آنها نام فرزندشان را غلام رضا گذاشتند غلام رضا همراه با برادران و خواهران دیگرش دوران کودکی را در کانون گرم خانواده سپری کرد. خانواده او را احمد صدا می کردند.
پدر غلام رضا فرد زحمت کشی بود که در آمدی معمول داشت و زندگی خانواده پر جمعیت آنها با سختی،که بیشتر مردم با آن روبرو بودند، می گذشت. زمان تحصیلات غلام رضا فرا رسید و او دوران تحصیلات ابتدایی را در همان محلّه خیابان پشت زندان قصر که محل زندگی آنها بود، آغاز کرد و با سعی و کوشش دوران تحصیلات ابتدایی را طی کرد و مدرک ششم ابتدایی را از مدرسه دهخدا گرفت.
گرچه زندگی مردم و خانواده عبدالکریمی به سختی می گذشت و شرایط ادامه تحصیل بسیار سخت فراهم می شد، اما غلام رضا با همّت و سخت کوشی تحصیلاتش را در دوره دبیرستان ادامه داد و در رشته طبیعی مدرک دیپلم متوسطه نظام قدیم را گرفت.
غلام رضا برای کمک به مخارج خانواده و تأمین مخارج تحصیلی از دوره نوجوانی کارکردن را با فروشندگی آغاز کرد. او تابستانها کار می کرد تا در آمدی به دست آورد. مدتی را با میوه فروشی گذراند و مدتی را در مغازه شیشه بری کار کرد.
زمانی که غلام رضا مدرک دیپلم را گرفت، برای انجام خدمت سربازی خود را به نظام وظیفه معرفی کرد اما پس از گذراندن دوره آموزشی در مرکز آموزش کرمان، به دلیل مازاد بودن و عدم نیاز، از انجام خدمت سربازی معاف شد.
با معاف شدن غلام رضا، او دوباره به بازار کار و کسب در آمد روی آورد. غلام رضا به دلیل آشنایی با شغل شیشه بری و مهارت و تجربه ای که در این کار داشت، این شغل را ادامه داد و زندگی خود را از این راه تأمین کرده و به مخارج خانواده اش نیز کمک می کرد.
با روشن شدن وضع خدمت نظام وظیفه و شغل و در آمد ، کم کم زمان ازدواج و تشکیل خانواده برای او فرا رسید. سال 1351 بود که به خواستگاری بتول امیر لو رفت. برای او عفاف و نجابت و شرافت خانوادگی و تربیت دینی و مذهبی همسر آینده اش بسیار مهم بود و به همین دلیل با انتخاب همسرش و قبول خواستگاری، روز چهاردهم بهمن ماه سال 1351 پس از برگزاری مراسم عروسی که در خانه برگزار شد، زندگی مشترک آنها آغاز شد. زندگی ساده و صمیمی غلام رضا و بتول با دوستی و محبت شکل گرفت و با گذشت زمان و تولد فرزندانشان گرم و گرمتر شد. آنها چهارفرزند را از خداوند خالق هدیه گرفتند و فرزنداشان سعید، مسعود، طاهره و مهدی را با محبّت و تلاش فراوان در کانون گرم خانواده پرورش دادند.
سال 1353 بود که غلام رضا در وزارت کشاورزی استخدام شد و کار او در وزارت کشاورزی از روز شانزدهم شهریور ماه سال 1353، در سمت راننده ماشین های سنگین شروع شد. چند سال از استخدام او گذشته بود که در پایان سال 1356 موج انقلاب اسلامی به تدریج شهر ها و روستاهای ایران را فرا گرفت، موجی که در سال 1357 به رهبری حضرت امام خمینی (ره) و فداکاری مردم، رژیم سلطنتی پهلوی و نظام شاهنشاهی را برای همیشه از صفحه تاریخ پاک کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی در روز 22 بهمن سال 1357، نظام جمهوری اسلامی را بر زندگی مردم ایران حاکم ساخت.
غلام رضا در دوران انقلاب اسلامی از همراهی انقلاب و مشارکت در راهپیمایی ها و تظاهرات و مخالفت با رژیم پهلوی فرو گذار نکرد. او به دلیل تجربه زندگی اجتماعی در دوران شاهنشاهی، خواهان رشد و ترقی مردم و رفع فساد و تباهی از جامعه بود. به دلیل خصوصیات اخلاقی خوبی که داشت مورد احترام همکاران و دوستان و خویشان بود. بزرگی و گذشت او مورد توجه همه قرار داشت. او به کسب روزی حلال بسیار اهمیت می داد. همواره از غیبت و عیب جویی دیگران دوری می کرد و اصولاً آدم کم حرفی به حساب می آمد.
مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نمی گذشت که یک روز قبل از آغاز سال تحصیلی و بازگشایی مدارس در مهر ماه سال 1359، دشمن بعثی عراق با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی از مرزهای زمینی، دریایی و هوایی، در مناطق جنوب و غرب کشور حملات خود را رسماً آغاز کرد. مردم بسیاری از ساکنان مناطق مرزی به خاک و خون کشیده شده و یا آواره شدند. حضرت امام خمینی (ره) با سخنرانی شور انگیز خود دشمن را ضعیف شمرده و مردم را به دفاع و نبرد با متجاوز فرا خواندند.
مردم از هر سوی کشور روانه مناطق عملیاتی و نبرد شدند. نهاد انقلابی جهاد سازندگی نیز با استفاده از همکاران و نیروهای داوطلب، هسته های اولیه مقاومت و پشتیبانی جبهه های جنگ را شکل بخشید.
ماههای اول جنگ با فراز و نشیب فراوان گذشت. جبهه های جنگ کم کم به تصرف رزمندگان اسلام در آمد. ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی نیز با سازماندهی نیروهای داوطلب و جمع آوری و ارسال کمک های مردمی، جبهه های نبرد را در غرب و جنوب کشور پشتیبانی می کرد و در صحنه و جبهه جنگ نیز همپای رزمندگان اسلام عملیات مهندسی رزمی و پشتیبانی را با قدرت انجام می داد.
کمک های مردمی برای ارسال به جبهه از هر سوی کشور به جهاد سازندگی اهدا می شد. نیروهای داوطلب و اعزامی از سوی سازمانها و ادارات مختلف به کمک می آمدند و در همان دوران بود که غلام رضا نیز از سوی وزارت کشاورزی به ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد سازندگی به عنوان راننده پایه یک معرفی شد.
غلام رضا روز دهم تیر ماه سال 1361 برای اولین بار عازم مناطق آبادان و اهواز شد مأموریت او رساندن تجهیزات و کالاهای ارسالی برای جبهه های جنوب بود. آنچه او در جبهه های جنگ دید تأثیر عمیقی بر او گذاشت. مأموریت او ادامه داشت برای بار دوم روز 25 مهر ماه سال 1361 عازم مناطق عملیاتی سوسنگرد شد و مأموریت سوم او در تاریخ 9 خرداد سال 1362 برای کرمانشاه و منطقه غرب کشور انجام گرفت.
همسر غلام رضا درباره خاطرات این دوران می گوید: « غلام رضا خیلی از مسائل جبهه برای ما نمی گفت و معتقد بود مسائل جبهه اسراری است که باید محفوظ بماند تا دشمن از آن استفاده نکند. »
روز دوازدهم مهر ماه 1362 غلام رضا برای بار چهارم عازم مأموریت و این بار برای جبهه های غرب کشور در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب می شد. غلام رضا مثل بارهای قبل نیازهای تدارکاتی جبهه ها را به مناطق عملیاتی حمل می کرد.
رزمندگان اسلام در مناطق عملیاتی غرب کشور در دو جبهه می جنگیدند. نبرد در این مناطق هم با دشمن بعثی عراق جریان داشت و درگیری های پراکنده نیز با نیروهای ضد انقلاب حزب کومله و دموکرات نیز انجام می شد.
همسر غلام رضا درباره سفارش های او در روزهایی که برای آخرین بار عازم جبهه بود، می گوید:
« او به من سفارش کرد که از خودت بسیار مراقبت کن و از تربیت اسلامی بچه ها فرو گذار نکن. »
دو روز از حضور غلام رضا در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب می گذشت. روز چهاردهم مهر ماه 1362 اردوگاه رزمندگان و همکاران جهاد سازندگی در حالی که در معرض آتش دشمن بعثی ومتجاوز عراقی بود از سوی نیروهای ضد انقلاب نیز مورد تهاجم قرار گرفت.
حمله ضد انقلاب زیر چتر آتش حمایتی دشمن انجام می شد. درگیری رزمندگان به شدت ادامه داشت. صدای انفجار خمپاره ها همه جای منطقه به گوش می رسید. غلام رضا که با شهید مهندس حسن شریف دوستی و ارتباط خاصی داشت، با مشاهده آتش دشمن که همه جای اردوگاه را نشانه گرفته بود، دل نگران از حال مهندس به سوی محل استقرار او رفت امّا مهندس بر روی زمین افتاده بود. غلام رضا فکر کرد که او بیهوش شده در حالی که وی به شهادت رسیده بود.
همرزمان و همکاران غلام رضا نقل می کنند، زمانی که او از کنار شهید برخاست به دلیل آتش فراوان دشمن بر اثر اصابت ترکش که به گردن و سر او برخورد کرد به شدت مجروح شد و جمجمه او سخت آسیب دید.
درگیری ادامه داشت. غلام رضا در خون خویش بر زمین گرم میدان نبرد فرو افتاد. همرزمانش همه درگیر با دشمن بودند، زمانی که درگیری اندکی فروکش کرد و امکان انتقال غلام رضا فراهم شد، بالگرد برای حمل مجروحان بر زمین نشست و غلام رضا را به داخل بالگرد منتقل کردند اما خون ریزی شدید و آسیب شدید جمجمه، امکان ادامه زندگی را از او گرفت و در همان بالگرد به کاروان شهیدان انقلاب اسلامی پیوست و روح پاکش به جوار حضرت حق پرواز کرد.
روز هجدهم مهر ماه سال 1362 پیکر پاک شهید غلام رضا عبدالکریمی از محل خانه وی و مسجد محلّه به سوی بهشت زهرا تشییع شد و در کنار شهیدان انقلاب اسلامی در قطعه 28 ردیف 12 به خاک سپرده شد و نام و یادش در دفتر تاریخ دفاع مقدس و سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی جاودانه شد.