نوید شاهد یزد: تويي كه اولين هادي ومنجي ويار وياور برايم بودي و درحساس ترين لحظات ، مرا يار، مرا دادرس ، دوست دارم كه خوشحال باشي .
توييكه بعد ازخدا ، خداي دل وجان من توييي
اي شهره درعشق وصفا ووفا مي پرستمت
تويي كه درنظرم{درحالي كه } براي انسانها فقط مال وجان ارزش دارد ، برايم : جان چه باشد ، كه به ازجان وجهانم باشي
زان چه پندارم صدره ، به ازآنم باشي دوست دارم خوشحال باشي
دوست دارم درحالت خوشحالي نگاهت را ببينم . دوست دارم كه هيچ وقت ناراحت نباشي
چون :
مادرم روي مهت ، روح وروان است مرا مهر تو قوت تن ، قوت جان است مرا
دردل انديشه تو،گنج نهان است مرا يك نگاه تو به از هردوجهان است مرا
آري يك نگاه تو برايم ازهر دوجهان برايم بهتر است *
اصلاً من بي تو جهاني نداشتم ، بي تو من هيچ بودم . تمام خوبي هايم را از تو آموختم ، تو معلم خوبي هايم بودي ، تو چون فاطمه (س) برايم مادري توانا بودي
تويي كه از توست مرا هرآن چه نيكوست ، تويي كه هستي من ، زهستي توست ، تويي كه غير از محبت تو دردلم براي كسي جايي نيست و اگر كس ديگر را دوست دارم به خاطر توست .
پس چون هستي من زهستي توست ، تا هستم وهستي ، دارمت دوست وبله مادرم وقتي تو دركنارم باشي مي انديشم كه همه هستند .
همه جا بيا وبرو ، همه جا شلوغ وشادي ، همه را دوست دارم ،زندگي برايم مفهومي ديگر دارد ، آن وقت زنده ماندن را دوست دارم .
اما وقتي تونباشي ، وقتي ازتو دور باشم ، احساس مي كنم كه زمين خدا متروك شده است وشهرخلوت ، وخانه ها خالي ودائم دلم درآسمانهاي خيال پر مي زند وبال در بال اوهام به جستجوي تو مي پردازد ، تورا دربغل مي گيرد آنوقت با تو به نجوا مي نشيند و از غربت وتنهايي سكوت مي گريزد.
و به توپناه مي آورد در هر كجا كه باشي تو را مي يابد ، چون تو را دوست دارم .و چه خوشبختم كه تورا دوست دارم و به توعشق مي ورزم و دلم درميان اين كوچه ها و بازارها و انبوه سايه هايي كه چون اشباح خيالي مي گذرند تنها تورا مي بيند واحساس مي كنم كه درميا ن خلوت خالي ، تنها يكي وجود دارد وآن تويي .
هرجا تونيستي كس نيست وهيچ كس را نمي بينم وهمه جا تنهايي است وخلوت وتعطيل ! اما هرجا توباشي ،توخداي مني روي زمين
آه مادري كه ذهنم ياراي انديشيدن درانديشه تورا ندارد ، قلم در انديشه نوشتن ناتو گيج و مبهوت شده است وسرگردان روي كاغذ پيش مي رود . اما مادرم من درهرلحظه و هر جا وهر فرصتي كه پيش آيد با آن عكس كه همراه دارم سخن مي گويم ، با آن عكس درد دل مي كنم .
توهم برايم مي گويي تو هم چونان گذشته با چهره ساكتت با من سخن مي گويي مرا نصيحت مي كني . چون تو همه چيز را مي داني مي داني كه هر كاري را در كجا بايد كرد تو مي داني هر وقتي از آن چه كاري است تو مي داني ، تو همه چيز را مي داني .
آري مادرم لحظات تنهايي ام فقط تويي كه به سراغم مي آيي و مرا از تنهايي رها مي سازي . دوست دارم كه هميشه شاد باشي ، خوشحال باشي ، بلاي دنيايي به گردت راه نباشد و تو هميشه تاهستم مادرم باشي .
به دعاي تومحتاجم مادرم
فرزند تو مطلب شفيعي امضاء
1365/12/25
منبع:مرکز اسناد و امور ایثارگران یزد