سنگرساز بی سنگر شهید حسن سیفان اورنج
چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۲
شهید حسن سیفان اورنج در بیست و نهم مهر ماه 1363 با انفجار خمپاره به شهادت رسید.
حسن دوم فرزند خانواده سیفان اورنج بود. او روز بیستم مرداد ماه سال 1330 در تهران و در محله خیابان زنجان پا به عرصه وجود گذاشت. «جابر» پدر حسن، فرد زحمتکشی بود که برای تأمین مخارج زندگی تلاش می کرد و با دلسوزی و همراهی همسرش «امینه» خانم در پرورش فرزندانشان می کوشیدند.
خانواده سیفان اورنج کم کم به خانواده بزرگ و پر جمعیتی تبدیل شد. حسن دو خواهر و پنج برادر داشت، به همین دلیل همه فرزندان به سهم خود برای اداره امور خانه و زندگی کمک می کردند. حسن هم در چنین شرایطی دوران کودکی را پشت سر گذاشت.
با فرا رسیدن زمان تحصیل، حسن به دبستان عاصمی در خیابان آزادی رفت و تحصیلات ابتدایی را شروع کرد. او با پشتکار و همّت تحصیلات شش ساله ابتدایی نظام قدیم آموزش و پرورش را طی کرد و با موفقیت گواهی پایان تحصیلات ششم ابتدایی را گرفت.
شرایط زندگی و اجتماعی خانواده و آن دوران، امکان تحصیلات بیشتر را برای حسن فراهم نساخت. او برای کسب در آمد و کمک به مخارج خود و خانواده اش مشغول کار دررشته مکانیکی شد و دربازار کار و در کنار مکانیک های با تجربه، شغل مکانیکی را به تدریج فرا گرفت و به مکانیکی ماهر و قابل تبدیل شد. تا اینکه به دلیل مهارت و توانایی اش در وزارت کشاورزی و عمران روستایی (سابق) استخدام و در اداره شهرستان کرج در قسمت امور زیر بنایی و مهندسی آب و خاک به عنوان مکانیک ماشین آلات مشغول کار شد.
زندگی حسن کم کم شکل گرفت. او برای انجام خدمت سربازی به اداره نظام وظیفه رفته بود، امّا به دلیل عدم نیاز به او معافیت دادند به همین دلیل استخدام او با مانعی روبرو نبود و بدین ترتیب با روشن شدن وضعیت سربازی و به دست آوردن کار مناسب، حسن تصمیم به ازدواج و تشکیل خانواده گرفت.
ازدواج حسن در روز هایی صورت گرفت که نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی در سراسر ایران با همّت و فداکاری مردم پیش می رفت. او در روز دوازدهم آبان ماه سال 1357 با خانم «فریبا پیغان» ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم ساده و مختصر، زندگی مشترک با او را آغاز کرد. حسن همسری مهربان وفداکار بود که می کوشید شرایط زندگی مناسبی را برای خانواده اش فراهم سازد. او با همسرش یک سالی را در خانه پدری زندگی کرد و پس از آن به منطقه آریا شهر (سابق) نقل مکان کرد و در خانه ای که با برادرش مشترک بود، ساکن شد.
با فرار شاه ایران در روز 26 دی ماه سال 1357 و ورود امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی در روز 12 بهمن ماه سال 1357، انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن ماه سال 1357، به پیروزی رسید. حسن که در دوران انقلاب اسلامی با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت، از پیروزی انقلاب اسلامی، مانند همه مردم ایران بسیار خوشحال بود. او در جامعه، محیط کار و در زندگی مردم بسیاری از نابسامانی هاو ستم هایی را می دید که ریشه در حاکمیت رژیم و خاندان پهلوی داشت و خوشحال بود که با سقوط رژیم شاهنشاهی در تعیین سرنوشت خود و مردم کشورش مشارکت خواهد یافت.
زندگی مشترک حسن و همسرش فریبا، با تولّد دو فرزند دخترش که نام آنها را سولماز و سودابه گذاشت، گرمتر شد. مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که به فرمان حضرت امام خمینی (ره) نهاد انقلابی جهاد سازندگی برای خدمت به محرومین و رسیدگی به وضع روستاها و آبادانی کشور تأسیس شد و خیلی زود جهاد سازندگی با حضور نیروهای داوطلب مردمی به ویژه قشر جوان و دانشجویان و خدماتی که انجام داد به یک نهاد انقلابی و محبوب روستاییان و مردم تبدیل شد.
حسن که از دوره جوانی همواره در کمک به محرومین و نیازمندان همّت داشت، نهاد جهاد سازندگی را فرصت خوبی برای خدمت بیشتر به مردم روستایی دید.
روز 31 شهریور ماه سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق که با هدف نابودی انقلاب اسلامی صورت گرفته بود، مردم در پی فرمان حضرت امام خمینی (ره) به سوی جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور رهسپار شدند. جهاد سازندگی به عنوان یک نهاد انقلابی نیز از اوّلین روز جنگ برای دفاع از انقلاب اسلامی و جهاد با دشمن وارد میدان های نبرد شد. همکاران جهاد سازندگی در اولین روزهای جنگ با نبرد مسلّحانه و انجام خدمات پشتیبانی و مهندسی رزمی لطمات زیادی را به اهداف دشمن وارد ساخته و مانع پیشروی دشمن شدند.
حسن با شوقی که برای خدمت به مردم داشت و با بروز جنگ تحمیلی، شرایط انتقال خود را به نهاد جهاد سازندگی فراهم ساخت و در تاریخ 7/7/ 1359 یعنی هفت روز پس از آغاز جنگ تحمیلی به جهاد سازندگی منتقل شد. او در کنار همکاران جهاد سازندگی به خدمت روستاییان پرداخته و شرایط حضور در جبهه های جنگ را نیز فراهم ساخت.
حسن به عنوان متخصص ماشین آلات سنگین با مهارت و تجربه ای که داشت، می توانست کمک خوبی برای پیشبرد عملیات پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد سازندگی در جبهه های جنگ باشد. بدین سبب او به عنوان مکانیک ماشین آلات سنگین برای اوّلین بار عازم جبهه های جنگ شد.
فضای جبهه های جنگ و جهاد تاثیر عمیقی بر وجود حسن گذاشت و همین موضوع او را بارها به جبهه کشاند. او در مناطق عملیاتی قصر شیرین، اهواز،خرمشهر و آبادان در فعالیت های پل سازی، احداث کانال، راه سازی و تعمیر و نگهداری ماشین آلات سنگین حضور داشت.
حسن در مدت سه سال، بارها به جبهه های غرب و جنوب کشور رفت و در میدان نبرد و مخاطره، هیچ گاه در برابر خطرات جنگ در انجام مأموریت خویش کوتاهی نکرد.
او زمانی که از جبهه به خانه باز می گشت، کمتر از مسایل جبهه و جنگ برای خانواده اش باز گو می کرد. شجاعت و در عین حال مهربانی و مردم داری او بین همکارانش زبانزد بود. گرچه او توانایی مالی زیادی نداشت، امّا از رسیدگی به مستمندان و دستگیری نیازمندان در حد توانش کوتاهی نمی کرد.
بیش از سه سال از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. دشمن در برابر دلاوری و شهادت طلبی رزمندگان اسلام و پیروزی های به دست آمده برای ایران، زمین گیر شده بود. چهارده روز از فروردین ماه سال 1363 می گذشت. اوّلین روز پس از تعطیلات نوروزی، حسن عازم جبهه های جنوب و منطقه عملیاتی آبادان شد. او قبل از رفتن به همسرش سفارش کرد و از او درخواست، در تربیت فرزندانش بکوشد و آنها را در پایبندی به نماز و اجرای احکام شرعی و جلوگیری از انحرافات اخلاقی و اجتماعی پشتیبانی کند.
حسن گویا از آخرین باری که عازم جبهه بود، خبر داشت. سفارش های او در ذهن همسرش ماند. زمانی که او به منطقه عملیاتی آبادان، خرمشهر رسید، فعالیت های خود را در ستاد پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد سازندگی آغاز کرد و مانند دفعات قبل به انجام مأموریت های محوّله پرداخت.
دو هفته ای بود که حسن در جبهه مشغول خدمت و جهاد بود.
روز 29 مهر ماه سال 1363، مثل روزهای دیگر به انجام مأموریت مشغول بود. آتش دشمن هم برمنطقه فرو می ریخت. همکاران جهاد سازندگی بی اعتنا به همه مخاطرات در حال فعّالیّت بودند. حسن نیز در کنار همرزمان و همکارانش با شجاعت و جسارت در حال کار بود. انفجار خمپاره ها منطقه را نا امن ساخته بود، امّا پیشبرد مأموریت و فعّالیّت ها مهمتر از چیزهای دیگر بود. در یک لحظه صدای انفجار و برخورد ترکش باعث از پا افتادن حسن شد. ترکش به جمجمه و سر او برخورد کرده و ضربه مغزی و خون ریزی شدید، او را به خاک انداخت، همرزمان و دوستانش به سوی او آمدند، امّا مصدومیّت و جراحت شدید فرصت بیشتری به حسن نداد، او بر خاک میدان نبرد و در کنار همکاران جهاد سازندگی به مقام شهادت رسید.
روز 31 مهر ماه سال 1363 پیکر خونین شهید حسن سیفان اورنج، در کنار همسر داغدار و دو دختر خردسالش با حضور شکوهمند مردم و همکاران جهاد سازندگی و بسیاری از همرزمان او، به سوی بهشت زهرا در تهران، تشییع شد و در قطعه 27 شهدا به خاک سپرده شد.
شهید حسن سیفان اورنج، با پیکری خونین در میدان نبرد به جوار حق پیوست امّا راه او ادامه یافت و نامش در تاریخ ایثار و فداکاری سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی به نیکی و یادگار ماند و روح بلندش همراه برادر شهیدش کاظم سیفان اورنج در کنار اولیاء و شهیدان انقلاب اسلامی در جهان باقی آخرت آرام یافت.
نظر شما