چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۳۹
شهید محمدابراهیم احمدپور در روز بیست و یکم فروردین ماه سال 1361 در بیمارستان هاید لبرگ آلمان به شهادت رسید.
زندگی نامه جهادگر شهید ابراهیم احمد پور

نوید شاهد: دو سالی از تولد محمد ابراهیم که روز نوزدهم آذر ماه سال 1333 در شهر مقدّس قم به دنیا آمده بود، می گذشت، حاج ابوالفضل پدر محمد ابراهیم مردی متدین و مذهبی و مادرش عفت خانم علی مرادیان فرزند آیت اله علی مرادیان، دوّمین فرزند خود را به نام پدر بزرگوارش نام گذاری کرده بودند.

سال 1335 خانواده احمد پور از شهر مقدّس قم به تهران مهاجرت کرده و در منطقه محمودیه شمیران ساکن شدند. وضعیت اقتصادی خانواده خوب بود و شرایط رشد و تحصیل برای محمد ابراهیم فراهم بود. او تحصیلات دوران ابتدایی را از دبستان اَدب آغاز کرد و پس از مدتی به دلیل تغییر محل زندگی که به منطقه زعفرانیه نقل مکان کردند، ادامه تحصیلات ابتدایی را در دبستان صفا پی گرفت.

محمد ابراهیم از دوران کودکی فرزندی منظم، صبور، وقت شناس و درس خوان بود و این خصوصیات او را از برادر و چهار خواهرش متمایز می ساخت. او به مادرش بسیار علاقه داشت و با پدرش در کمال ادب و احترام رفتار می کرد.

تحصیلات شش ساله ابتدایی با موفقیت پشت سر گذاشته شد. محمد ابراهیم تحصیلاتش را برای دوره متوسطه در دبیرستان علم و ادب در منطقه زغفرانیه آغاز کرد. در این دوران محمد ابراهیم به دلیل علاقه به فراگیری مسایل مذهبی، در کنار درس و تحصیل، در جلسات مذهبی و درسهای قرآن شرکت می کرد و کم کم در جلسات گروههای عقیدتی به صورت متشکّل و منظّم فعّال شد.

او در کنار تحصیل، مطالعه کتابهای مذهبی، اجتماعی را نیز آغاز کرد. محمد ابراهیم به طبیعت علاقه داشت کوهنوردی جزو برنامه های ثابت روزهای جمعه او بود.

تحصیلات متوسطه محمد ابراهیم نیز در کمال موفقیت به پایان رسید. دوران تحصیل او با کسب نمرات خوب و به دست آوردن رضایت معلمان و مربیان دبیرستان همراه بود. او در رشته ریاضی دیپلم گرفت و با همّت خود در دانشگاه تربیت معلّم تهران در رشته فیزیک در سال 1346 پذیرفته شد.

خدمت سربازی محمد ابراهیم به دلیل قبولی در دانشگاه به پایان تحصیلات موکول شد. اما او همچو سربازی فداکار و مجاهد از همان دوران دانشگاه خدمات اجتماعی و دینی خود را آغاز کرد. فعالیت های او در انجمن اسلامی دانشگاه و در کنار دانشجویان مسلمان شکل منسجم برای مبارزه با رژیم حاکم پهلوی پیدا کرده بود.

دوری رژیم پهلوی از اصول و ارزشهای اسلامی و گسترش فساد، تبعیض و بی دینی در جامعه محمد ابراهیم را در عزم برای مبارزه با رژیم سلطنتی استوارتر می ساخت. او برای اینکه به تدریج هزینه های زندگی را خودش به دست آورد، به صورت پاره وقت در یک شرکت که به دایی او تعلق داشت، مشغول کار شد.

محمد ابراهیم مسلمانی مقید به احکام و شرعیات بود.کسی از او دروغ نمی شنید و به عنوان جوانی مؤمن و دلسوز به حال محرومین شناخته می شد.

سال 1355 روزهای آخرش را می گذراند. محمد ابراهیم در روز چهاردهم اسفند ماه سال 1355 زندگی مشترک خود را با همسرش شریفه خانم علی مرادیان آغاز کرد. زندگی مشترکی که او را در پی گیری اهداف و خدماتش یاری رساند چرا که او اجرای فرامین الهی و خدمت به بندگان خدا را سرلوحه زندگی اش قرار داده بود.

علی نیکومنش از دوستان محمد ابراهیم از روحیه خدمتگزاری وی حکایت جالبی دارد و درباره آن می گوید:

« شب بود. مشکلی برایم پیش آمده بود که باید ضامن پیدا می کردم تا مشکل را در کلانتری حل کنم. سخت در فکر بودم و ناراحت که خودرو آریا سفید رنگ او توجه من را جلب کرد. خودش پشت فرمان بود برایش دست تکان دادم و او را نگه داشتم. او تنها کسی بود که می توانست کمک کند، بعد از سلام، عجولانه به او گفتم یکی دو ساعت وقتت را بده به من مشکلی دارم.

او سکوت کرد و گفت: متاسفانه گرفتارم، فعلاً نمی توانم. خیلی اصرار کردم، گفتم دست از سرت بر نمی دارم تا کمکم کنی . او وقتی اصرار مرا دید گفت: با یک شرط قبول می کنم، اگر از کار خودم مهمتر بود تمام وقتم برای شما، آنقدر می مانم تا حل شود.

مشکل را به او گفتم، او هم بی درنگ گفت، سوارشو برویم. محمد ابراهیم آن شب ساعت ها وقتش را برای کار من صرف کرد تا مشکلم حل شد. وقتی رفت پاسی از شب گذشته بود. چند روز بعد فهمیدم آن شب، شب عروسی او بوده است.»

زمستان سال 1356 با قیام مردم مسلمان قم در نوزدهم دی ماه، اولین جرقّه های انقلاب اسلامی مردم ایران زده شد. با کشتار مردم قم از سوی ارتش شاهنشاهی، آتش خشم مردم در سراسر کشور شعله کشید، عید سال 1357 عزای عمومی اعلام شد. شهرهای ایران یکی پس از دیگری صحنه تظاهرات و راهپیمایی های گسترده مردم شد. انقلاب اسلامی سراسر ایران را فرا گرفت. سنگرهای رژیم شاهنشاهی یکی پس از دیگری فرو می ریخت. با فرار شاه و آمدن حضرت امام خمینی (ره) به میهن، انقلاب اسلامی به اوج رسید و پس از ده روز مبارک، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، خورشید انقلاب اسلامی طلوع کرد تا سردی و سیاهی حاکمیت شاهنشاهی را برای همیشه از زندگی مردم مسلمان بر دارد.

محمد ابراهیم در روزهای پر تلاطم و مخاطره انقلاب اسلامی، با تمام وجود عمر و زندگی خود را برای پیشبرد اهداف امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی گذاشته بود . او به دلیل فعّالیت های انقلابی و به جرم فعّالیت های سیاسی در سال دوم از دانشگاه اخراج شد.

پدر محمد ابراهیم درباره فعالیت های انقلابی او می گوید:

« همیشه صبح زود از خانه بیرون می رفت و گاه تا نیمه شب باز نمی گشت. شبی من نیز بااو رفته بودم. جلساتی داشتند، بحث می کردند، طرح می ریختند، وقتی برگشتیم، ساعت دوازده شب بود. سه مرد مشکوک از کوچه مان خارج می شدند. تا وارد خانم شدیم، حاج خانم با اضطراب گفت، کسی را ندیدید؟ گفتیم نه. گفت: سه مأمور مسلح آمده بودند و منتظر محمد ابراهیم بودند و گفتند صبح اول وقت خودش را به شهربانی معرفی کند.

باهم مشورت کردیم و قرار شد خودش را معرفی کند. ساعت شش صبح به شهربانی رفتیم. آنها ابراهیم را گرفتند و به من اجازه ورود ندادند. تا ظهر جلوی شهربانی ماندم اما کسی به من اعتنا نمی کرد. آن روز بدون محمد ابراهیم به خانه بازگشتم و تا مدتها خبری از او نداشتم تا اینکه نزدیکی های پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد.»

با پیروزی انقلاب اسلامی محمد ابراهیم برای پاسداری از انقلاب در برابر عوامل رژیم پهلوی و نیروهای ساواک و ضد انقلاب، با همکاری دوستانش ، کمیته انقلاب اسلامی دَرَکه را تشکیل دادند.

با شروع ناآرامی و فعّالیّت های ضد انقلاب در کردستان، محمد ابراهیم برای مقابله با ضد انقلاب به گروه شهید چمران پیوست و به کردستان رفت و مدتی همراه وی با دشمن جنگید.

در آن روزها زندگی محمد ابراهیم وقف پیشبرد فرامین حضرت امام (ره) شده بود . چند ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت که فرمان رهبر انقلاب اسلامی برای ترمیم خرابی های به جا مانده از رژیم پهلوی و رسیدگی به محرومان و روستاییان در روز 27 خرداد ماه سال 1358 صادر شد و مردم را به سازندگی کشور فرا خواندند.

مردم از هر قشر و طبقه بسیج شدند. جوانان و دانشجویان پیش قدم سازندگی برای روستاها بودند. محمد ابراهیم پس از بازگشت از کردستان در اولین روزهای فرمان تشکیل جهاد سازندگی به جمع دوستانش در جهاد سازندگی شمیرانات که به تازگی کار خود را آغاز کرده بود، پیوست.

محمد علی شریفیان از دوستان محمد ابراهیم درباره حضور وی در جهاد سازندگی شمیران می گوید:

« در انتخاب سرپرست جهاد شمیران همه دنبال فردی شایسته می گشتیم که بتواند حق واقعی جهاد را به جای آورد. محمد ابراهیم از کمیته انقلاب اسلامی وارد جهاد شد. حاج آقا گوهری که روزگاری را با او گذرانده بود، به محض دیدن او از جابر خاست، برق شادی در چشمان پیرش درخشید و با خوشحالی گفت: من گمشده ام را پیدا کردم. همه با حاج آقا گوهری هم عقیده بودند، به هر طریقی بود، مسئولیت جهاد سازندگی شمیران را بر عهده محمد ابراهیم گذاشتیم و او شد اوّلین مدیر جهاد سازندگی شمیرانات. او برای انس و الفت بیشتر همکاران، جلسات هفتگی جهاد را به صورت چرخشی در خانه همکاران برگزار می کرد. ساده زیستی و تقوا دو مرام جدایی ناپذیر وی بود. ساده، خوش رو و در سختی ها آرامش داشت. ناراحتی و مشکلات مردم را به جان و دل می خرید و در رفع آنها با جان و دل تلاش می کرد.»

محمد ابراهیم فردی متواضع بود که فعالیت هایش را برای رضای خدا و در گمنامی انجام می داد. پدر وی در این باره می گوید:

« روزی من در جهاد سازندگی شمیران کاری داشتم. در حال انجام کارم بودم که دیدم زیر نامه ها اسم محمد ابراهیم را به عنوان سرپرست جهاد شمیرانات نوشته اند. آنجا بود که فهمیدم او سرپرست جهاد سازندگی شمیرانات است. »

محمد ابراهیم به عنوان مسئول جهاد سازندگی شمیرانات از هر کاری برای پیشبرد فعالیت ها دریغ نداشت.

داود دانش جعفری درباره اخلاص او به عنوان مدیر جهاد سازندگی می گوید:

« شبی یک کامیون آمده بود تا وسایل اهدایی به جبهه را بار بزند. ساعت کار تمام شده بود و خیلی از همکاران از جهاد رفته بودند. محمد ابراهیم پیش قدم شد. وقتی در انبار باز شد او اولین کسی بود که رفت داخل و شروع کرد به بار زدن. وقتی همکاران او را دیدند، سریع رفتند به کمکش، حتی حاج آقا گوهری که پیرمرد و نا توان بود، آمد. دقایقی بعد کامیون آماده حرکت شد. »

روز آخر تابستان سال 1359 بود 31 شهریور ماه با تهاجم و بمباران هواپیماهای عراقی، زنگ جنگی همه جانبه از سوی رژیم بعثی عراق به صدا در آمد، دشمن حملات زمینی خود را از مرزهای غربی و جنوبی آغاز کرده بود او برای براندازی انقلاب اسلامی و با توهّم تصرّف یک هفته ای تهران وارد میهن اسلامی شد. مردم بی گناه زیادی در روستاها و شهرهای مرزی به خاک و خون غلتیدند و بسیاری از مردم سراسیمه و غافلگیرانه خانه و زندگی خود را در برابر هجوم دشمن باقی گذارده و آواره شدند.

اما فرمان حضرت امام خمینی (ره) همه چیز را دگرگون ساخت. رهبر انقلاب اسلامی مردم را به دفاع در برابر دشمن متجاوز فرا خواند و از مردم خواستند دست متجاوز را از کشور کوتاه سازند. شور و هیجانی بی مثال سراسر کشور را فرا گرفت. مردم به خصوص جوانان، خود را به شهرهای مرزی می رساندند تا به مقابله با دشمن و کمک به مردم بپردازند.

محمد ابراهیم نیز در اوّلین روزهای جنگ با همکاران جهاد سازندگی عزم خود را برای حضور در جبهه های نبرد جزم کردند. کارهای اولیه جهاد سازندگی برای دفاع و پشتیبانی از رزمندگان و جبهه های جنگ آغاز شد.

جهاد سازندگی شمیرانات نیز با مسئولیت محمد ابراهیم به دوران جدیدی از خدمات خود برای دفاع از انقلاب اسلامی وارد شد.

مادر محمد ابراهیم درباره اوّلین باری که او به جبهه رفت، چنین می گوید:

« یک روز به من گفت، چرا برای امام حسین (ع) مجلس روضه خوانی برگزار می کنی، گفتم به خاطر اعتقادم. گفت: دلت برای غریبی آقا می سوزد، گفتم، زیاد. گفت دوست داشتی در آن زمان بودی و او را یاری می کردی؟ گفتم: این آرزویم است. محمد ابراهیم گفت: حالا هم اسلام مثل آن روز غریب است، اجازه بده من به یاری اش بروم. گفتم من از حق مادری ام گذشتم. یازده روز از شروع جنگ گذشته بود. او گروهی از همکاران جهاد سازندگی را راه انداخت و با آنها عازم جبهه شد.

داوود دانش جعفری درباره اولین روزهای حضور محمد ابراهیم در جبهه می گوید:

« از تهران که خارج شدیم در طول مسیر با صحنه های تکان دهنده ای روبرو شدیم صحنه هایی که حکایت از سردرگمی ناشی از شبیخون دشمن داشت. در پل دختر مردم آواره را دیدیم که وسایل خود را بار وانت کرده و به شهرهای شمالی می رفتند. از آنجا رفتیم دزفول ، هوا خیلی گرم بود. احمد پور گروه خود را دو دسته کرد، یک دسته را در دزفول نگه داشت تا در رفع نیازمندی های ضروری مردم کمک کنند، دسته را هم با خود به ماهشهر برد. وقتی رسیدیم ماهشهر، آبادان در آستانه سقوط بود. اگر آبادان سقوط می کرد هیچ امیدی به سالم ماندن ماهشهر نبود. لذا احمد پور محور اصلی فعالیتش را چاره جویی برای رفع خطر از ماهشهر و نیز نجات آبادان قرار داد. »

محمد ابراهیم به عنوان مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در ماهشهر از اوّلین روزهای نبرد با دشمن به سازماندهی اقدامات ضروری و تأمین نیازهای اوّلیه مردم و رزمندگان پرداخت. کوشش ها، مدیریت و تدابیر محمد ابراهیم برای حفظ ماهشهر به عنوان شهر پشتیبان جبهه و پناهگاه مردم آواره، باعث شد استاندار وقت خوزستان از او درخواست کند که مسئولیت شهرداری ماهشهر را بپذیرد.

شرایط ماهشهر فوق العاده سخت بود. داود دانش جعفری درباره وضعیت شهر می گوید:

« تازه رسیده بودیم به ماهشهر که خبر آوردند جنگ زده های آبادان راه ماهشهر را در پیش گرفته اند. آن موقع جمعیت ماهشهر چهل و سه هزار نفر بود و یک باره بیست هزار نفر دیگر بر اثر جنگ و مهاجرت آوارگان جنگی به جمعیت شهر اضافه می شد. مانده بودیم، محمد ابراهیم در برابر آن مسئله غیر منتظره چه تصمیمی خواهد گرفت. از همان موقع محمد ابراهیم آستین هایش را زد بالا تا خدمتی خالصانه به آن بندگان خدا کند.» محمد ابراهیم با لیاقتی که از خود نشان داد، سرپرستی فرمانداری ماهشهر را هم به او پیشنهاد کردند.

او به عنوان مسئول ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ، شب ها به جبهه می رفت و کارهای جبهه را سر و سامان می بخشید و روزها به عنوان شهردار امّا در واقع به عنوان خدمتگزاری صدیق و بی ریا فعالیت های لازم را برای رفع نابسامانی های ماهشهر انجام می داد. در او هیچ نشانه ظاهری از رئیس بودن دیده نمی شد. او همپای کارگران شهرداری در شرایطی به کارهای خدماتی در ماهشهر می پرداخت و این رفتار از او چهره های محبوب و خدمتگزاری با صفا برای مردم ماهشهر ساخته بود به طوری که مردم او را به لهجه محلی « شهردار خو بو» نام گذاشته بودند.

محمد ابراهیم در عین حالی که شهردار بود و مسئول پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی، اما هیچ گاه وظیفه دینی و ترویج احکام اسلامی را حتی در سخت ترین شرایط فراموش نمی کرد.

طبیب اعتماد در خاطره ای در این باره از او می گوید:

« یک روز گفت از همین امروز باید نمازهایمان را به جماعت بخوانیم، گفتیم، آقای احمد پور نماز جماعت جا می خواهد ما که در شهرداری اتاق خالی نداریم. دفتر خودش را نشان داد و گفت، همین جا.

آنگاه آستین هایش را بالا زد، میز و صندلی های اتاقش را جا به جا کرد و گفت: « موکت بیاورید، از امروز اینجا هم دفتر کار من است هم نمازخانه. »

محمد ابراهیم کارهای اساسی که ماهشهر به آن نیاز داشت را در اولویت کار خود قرار داد. بندر و فرودگاه ماهشهر را راه اندازی کرد. جاده آبادان ماهشهر را که نقش بسیار موثری در شکست حصر آبادان داشت، احداث کرد. ساختن بیمارستان شهید چمران را طراحی کرد. نیاز های تدارکاتی جنگ را تأمین کرد و افراد زیادی برای ساخت سنگرهای مورد نیاز جبهه به کار گرفت.

استاندار خوزستان در جلسه عمومی از محمد ابراهیم به عنوان شهردار نمونه یاد کرد. غرضی استاندار وقت خوزستان در این رابطه می گوید:

« او تعداد زیادی کار نو انجام داده بود. ساخت فرودگاه، ساخت چند شهرک برای اسکان مهاجران جنگ، احداث پارک، سر و سامان دادن به کوچه ها و خیابانها و .... هر کس وارد شهر می شد، احساس می کرد شهر از یک نظم خوبی برخوردار است. او سازندگی را در کنار جنگ آغاز کرد و با عمل خود دیگران را تشویق کرد تا روحیه خود را در قبال خرابی ها نبازند. او شب ها به جبهه می رفت و تا صبح کنار رزمندگان بود، صبح ها به شهر می آمد و شهر را اداره می کرد. آنچه باعث شد تا خوزستان بتواند در مقابل حملات بعثی ها مقاومت کند. وجود چنین افرادی بود. »

محمد ابراهیم هیچ گاه از ساختن خود غافل نبود و با انجام کارهای مختلف همیشه از وسوسه های نفس، خویشتن را حفظ می کرد در این باره جبراییل نصیری می گوید:

« وقتی رسیدیم به ستاد، شب بود تازه از خط مقدم آمده بودیم می خواستیم به محمد ابراهیم گزارش دهیم. هرچه به دنبالش گشتیم، نبود. ستاد خلوت بود ولی از دستشویی ها سرو صدا می آمد، خودمان را به آنجا رساندیم، خشک مان زد، محمد ابراهیم به اتّفاق روحانی فاضل حاج آقا گوهری مشغول شست و شوی دستشویی ها بودند.

محمد ابراهیم خودش را کاملاً از یاد برده بود، همه همّ و غمش دفاع و جهاد و رسیدگی به مردم بود. احمد در ده در این باره می گوید:

« روزی با هم از تنگه فنی می گذشتیم، من راننده بودم و او سر نشین. ناگهان ماشین دچار سانحه و چپ شد. او حالش را خیلی عادی نشان می داد. به ستاد پشتیبانی جنگ تهران که در نزدیکی شوش بود، رفتیم. پانسمان مختصری کرد و گفت: برویم، گفتم کجا، گفت ماهشهر، گفتم حالت مساعد نیست باید بستری شوی باید برویم تهران. اما او راه ماهشهر را در پیش گرفت و گفت: همه کارها بر زمین مانده است.»

محمد ابراهیم جسمی زمینی و روحی آسمانی داشت. تمام فکر و ذکر او خدمت و جهاد خالصانه در راه خدا بود به طوری که وقتی برای عزیمت به حج سفر او جور نشد و دلگیر شد، فردای آن روز با روحیه و شادابی قبلی به محل کار رفت. وقتی دوستانش علّت آن را پرسیدند گفت: « دیشب در خواب کسی مرا به حج برد و من اعمالم را تمام و کمال انجام دادم. حج من خوزستان است حج من جنگ است.»

محمد ابراهیم در یکی از روزهای کاری در بین جاده دزفول و ماهشهر بر اثر تصادف شدید، به سختی مجروح شد. استخوان کتف او شکست و قلب او را مجروح ساخت که بلافاصله به بیمارستان زرافشان تهران منتقل شد و پس از مدتی در بیمارستان شهید لبافی نژاد بستری گردید.

شدّت جراحت قلب او را می آزرد و جسم خستگی ناپذیرش را روز به روز ضعیف تر می ساخت. گاهی اوقات از شدّت درد، از تخت بیمارستان پایین می آمد، روی زمین می نشست و بی قراری می کرد. با همه این احوال بالای سرش با خط درشت نوشته بود، « شکر خدا امروز حالم خوب است.»

خواهر محمد ابراهیم درباره روزهای بیماری وی می گوید:

« حال محمد ابراهیم روز به روز وخیم تر می شد. برادرش در آلمان اقامت داشت، هماهنگی کردیم برای معالجه به آنجا رود. آن روز خودش از تخت پایین آمد، به او گفتم، الحمداله امروز خیلی بهتر از قبل هستی، گفت مگر نشنیده ای که اگر کسی امام خویش را در زمان حیات نبیند، بعد از ممات نیز نخواهد دید؟ مگر شده نوکر امام زمان بی اجر و مزد از دنیا برود.»

محمد ابراهیم قصد پرواز داشت، تن مجروح او یارای روح بلند پروازش را نداشت. مادر بزرگوار وی می گوید:

« او را سوار هواپیما کردیم، وقتی سردش را بلند می کرد که برایش بالش بگذارم نگاه نافذی در چشمان من کرد و گفت: مادر، گفتم جانم، دستش را به آرامی دراز کرد و دستم را گرفت و گفت:

مادر اگر تنها برگردی چه کار می کنی، گفتم چه حرفی است که می زنی، ما با هم برمی گردیم . آنگاه نگاهش را از من گرفت و گفت: مادر، دوستت دارم، خیلی بردبار باش.

وقتی به بیمارستان آلمان رسیدیم، اوّلین کارش این بود که عکس امام خمینی (ره) را از جیبش بیرون آورد و چسباند بالای تختش، او عاشق امام بود. »

محمد ابراهیم در حالت کُما قرار گرفت و هفت روزی در این حالت سپری شد. روز بیست و یکم فروردین ماه سال 1361 در بیمارستان هاید لبرگ آلمان، محمد ابراهیم با کوله باری از جهاد و خدمت به بندگان خدا، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به کاروان شاهدان شهید پیوست. او از رحلت خویش آگاه بود و مشتاقانه رو به سوی معبود گذاشت.

او در وصیت نامه اش که در تاریخ 25/ 6/ 1360 و در ماهشهر نوشته بود، خانواده اش را به صبر و بردباری توصیه کرد و اینکه از هیچ سازمانی وجهی بابت شهادت او دریافت نکنند تا از اجر شهادت کاسته شود.

او در این وصیت نامه محرومان را نیز از یاد نبرد و وصیت کرد « مقدار پولی را که در بانک دارم خرج مستضعفان با راهنمایی حاج آقا گوهری بنمایید »

پیکر شهید محمد ابراهیم احمدپور فرمانده دلاور ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی با شکو ه فراوان تشییع شد و در قطعه 26 شهدای بهشت زهرا، ردیف 39 شماره 48 قرار گرفت.

تحمّل فراق و دوری محمد ابراهیم برای خانواده و همسر همراهش بسیار سخت بود، همسری که محمد ابراهیم در وصیت نامه اش به او گفته بود:

« همسرم، ای همسنگرم وای همراهم در تمام مراحل فعالیت ام، از تو ممنونم که همراه خوبی برایم بودی.

با شهادت محمد ابراهیم، اکنون دیگر او در کنار همسر و خانواده اش نبود اما نام و یاد وی همه جا زنده بود هر کس از او خاطره خوشی نقل می کرد و جای جای ماهشهر از خدمات او حکایت داشت. جسم شهید محمد ابراهیم احمد پور از میان مردم رفت اما قلب مردم ماهشهر و تاریخ جنگ و دفاع مقدس نام و یاد او را برای همیشه سربلند و پر افتخار یاد خواهد داشت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده