خاطرهای از سید آزادگان درباره کرامات حضرت زهرا(س)
چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۷
مرحوم حجتالاسلام ابوترابی داستانی از کرامات حضرت زهرا(س) در دوران اسارت خود را بیان کرد.
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری تسنیم، مرحوم حجتالاسلام ابوترابی در یکی از
خاطرات خود درباره دوران اسارت نقل میکند: در اسارت، اذان گفتن با صدای
بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که عراقیها
متوجه نشوند.روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثهای نحیف، موقع نماز صبح
بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و او را بازخواست کرد. یکی از
برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان ضعیف با آن جثه
نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به
نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او ... آزاده اسدآبادی هم دستش را
گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار
کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته
بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای
من گیر است».
مرحوم ابوترابی میگفت: آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میکردم که شیرهاش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب میآورد، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد». میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار میکنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم».
نظر شما