مروری بر زندگی نامه و دست نوشته های شهید جهانبخش بلاغی
شهید جهانبخش بلاغی در سال 1341 در روستای قاسم آباد سفلی بخش ششده و قره بلاغ در خانه ای محقر کاه گلی فرزندی به دنیا آمد که با آمدنش خانه را روشن کرد، نوزادی به دنیا آمد كه نامش را جهانبخش گذاشتند و نمی دانست 22 بهار عمر می کند و چون گل خیلی زود پرپر می شود. روزها می گذشت و این کودک قد می کشید و بزرگ می شد تا کلاس پنجم دبستان را در روستای قاسم آباد سفلی گذراند و برای ادامه تحصیل دوران راهنمايی به ششده رفت.
نوجوانی خوش اخلاق و با ایمان بود و همه از او راضی بودند، پدر و مادر این فرزند صالح را آن قدر دوست داشتند که نامش از زبان نمی افتاد، تمام اهالی محل او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. بعد از این که دوم راهنمايی را تمام کرد دیگر ادامه تحصیل نداد. شغل پدر دامداری بود که پا به پای پدر در کارها به او کمک می کرد علاقه زیادی به خواندن کتاب های مذهبی داشت، نمازش را به موقع می خواند و قرآن تلاوت می کرد.
خرداد سال 1361 در بحبوحه جنگ نتوانست تحمل کند و به بهانه خدمت مقدس سربازی راهی میدان نبرد شد، سه ماه آموزشي را در کرمان گذراند و بعد از آن با دلی پر از عشق به خاک وطن و عشق به مردم کشور، و متنفر از بیگانگانی که چنگ به خاک کشور انداخته بودند، به خط مقدم جبهه رهسپار گرديد.
در نامه هایش به خانواده می نوشت که جایش خوب است در آسایش و آرامش کامل است اما پدر و مادر بی خبر از آن که فرزند دلیر و مهربانشان زیر آتش سرخ دشمن هر لحظه شهادتین را بر لب دارد. یک سال گذشت که روزی پای این شجاع مرد بر اثر ترکش های خمپاره دشمن مجروح شد. تنها 22 روز استراحت کرد دیگر نتوانست برادرانش را در نبرد با بعثی ها تنها بگذرد و دوباره راهی جبهه شد و عاقبت بعد از 26 ماه و 10 روز جنگیدن، در صحنه های نبرد علیه دشمن در منطقه عملیاتی پاسگاه چم هندی عراق در تاريخ 1363/05/20 شربت شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید.
« وصیت نامه شهید »
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و روزی دهنده مستضعفین، و با درود سلام به امام امت خمینی کبیر، و درود و سلام به تمامی شهدای صدر اسلام از آغاز تا کنون، و با درود و سلام به تمامی رزمندگان اسلام که شبانه با دشمن کافر می جنگند و دشمن بعثی را نابود می کند و درود بر پدران و مادران رزمندگان و شهید دادگان اسلام عزیز که با صبر خود چنان دشمن را به ترس و وحشت انداخته که دیگر چشم دیدن ما ملت شیران و ایران را ندارند.
امید دارم که خداوند به شما ملت ایران صبر و نیروی فراوان بدهد که در مقابل مشکلات مقاومت کنید. من از جانب خود به تک تک رزمندگان افتخار می کنم و دست و صورت همه آنها را می بوسم درود خدا بر شما، ان شاء الله که دست خداوند همراه شما باشد. ما ملت ایران از جمله سربازان، هرگز نخواهیم از اسلام عزیز به فرمان امام خمینی عزیزمان، خود را کنار بکشیم باید تا آخرین قطره خونمان را فدای میهن عزیزمان بکنیم. وصیت من به برادران این است که هیچ وقت و در هر شرایطی دست از اسلام و قرآن بر ندارید.
من الله التوفیق
والسلام
ـــــــ « دست نوشته شهید » ـــــــ
* نامه شهید خطاب به پدر و مادر:
خدمت پدر محترم خودم سلام عرض می کنم، پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که همیشه مانند گل های بهاری شاد و خندان و سلامت بوده باشید.
باری اگر جوياي حال فرزندتان، این جانب جهانبخش بلاغی باشید بحمدالله سلامتی که یکی از نعمت های الهی است برقرار می باشد و ملالی از طرف بنده در بین نیست و این سلام گرم و صمیمانه مرا که از اعماق وجودم سرچشمه می گیرید با آغوش باز پذیرا باشید. اگر از وضع این جا خواسته باشید، بحمدالله خیلی خوب است اصلاً نگران نباشید من در حدود دو تلگراف فرستادم، نمی دانم رسیده یا نه و چند عدد نامه هم نوشتم.
بنده سلامت هستم و اصلاً نگران نباشيد. من الله التوفیق خداحافظ شما
نه شرقی و نه غربی جواب نامه برقی.
جهانبخش بلاغی
در پایان دوستان و آشنایان که حال مرا می پرسند سلام برسانيد و این نامه را توسط یکی از رفقا که بچه سروستان است می فرستم تا دستی بیاورد.