خلوتی در روز هجران «ام ابیها»/ وصیت نامه ای با بوی تربت حضرت زهرا (س)
شهید احمد امینی
سوگ تو، رستاخیز اندوهی است که بر دل علی نشست: «چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بی تاب نبوده است، این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر بی تاب نبوده است. این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه کند علی با این همه تنهایی!...
خسته ام خدا! چقدر خسته ام.
چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟! اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام می کردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام می کردم.
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش ...
ای خشت ها! میان من و فاطمه ام جدایی می اندازید؟ دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمی توانند جدایمان کنند. اما بر تو مبارک باد فاطمه! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
سلام من و دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آن که در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است ...» (کشتی پهلو گرفته، سید مهدی شجاعی)